مقالات

در تکاپوی آزادی

اندیشه اجتماعی مهدی بازرگان در گفت‌وگو با محمد توسلی
مهم این است که بستری فراهم شود تا شخصیت حقیقی جامعه و بخصوص نخبگان که بر روند حرکت کلی جامعه تاثیرگذار هستند، تغییر کند. در جامعه‌ای که ٢٥٠٠ سال تاریخ استبدادی دارد، تا خودخواهی‌ها، منیت‌ها و کیش شخصیتی که آحاد جامعه خصوصا نخبگان دارند، متحول نشود انتظار تحولات اجتماعی دور از واقع‌بینی است …

ه عقیده محمد توسلی متون بر جای مانده از مهندس بازرگان هنوز هم می‌تواند نسخه‌ای شفابخش برای دردهای امروز و سرمایه‌ای اجتماعی برای نسل جوان باشد. او که مبنای اصلی اندیشه بازرگان را مبتنی بر آزادی‌خواهی می‌داند، با تاکید بر اعتقاد بازرگان به ارجحیت تغییر شخصیت حقیقی جامعه بر تغییر ساختار حقوقی می‌گوید: از نظر ایشان مهم این است که بستری فراهم شود تا شخصیت حقیقی جامعه و بخصوص نخبگان که بر روند حرکت کلی جامعه تاثیرگذار هستند، تغییر کند. در جامعه‌ای که ۲۵۰۰ سال تاریخ استبدادی دارد، تا خودخواهی‌ها، منیت‌ها و کیش شخصیتی که آحاد جامعه خصوصا نخبگان دارند، متحول نشود انتظار تحولات اجتماعی دور از واقع‌بینی است.

اولین پرسشی که درباره مرحوم بازرگان به عنوان یک سیاستمدار وجود دارد این است که هدف مهندس از ورود به عرصه سیاست چه بود؟ نگاهش به سیاست و مقوله قدرت از چه زاویه‌ای بود؟ او قدرت را هدف می‌دید یا ابزار؟

بررسی ۶۰ سال خدمات علمی، اجتماعی، دینی و سیاسی ایشان نشان می دهد که مهندس بازرگان به عنوان یک سرمایه اجتماعی از ویژگی‌های خاصی برخوردار بود که بازگویی ابعاد مختلف شخصیت ایشان می‌تواند به عنوان سرمایه‌ای اجتماعی برای نسل جوان ما الگوی آموزنده‌ای باشد.
یکی از ویژگی‌های مهندس صداقت و صراحت در بیان اندیشه‌هایش بود. در دورانی که همه تئوری‌پردازان و روشنفکران بر این عقیده تاکید داشتند که احزاب باید بر پایه قدرت شکل بگیرند و در یک فرآیند دموکراتیک پس از دستیابی به قدرت بتوانند افکار و اندیشه‌های خودشان را در جامعه پیاده کنند، مهندس بازرگان یک جمله کلیدی دارند که می‌گوید «جنگ ما جنگ حجت است، نه قدرت.» به این گفتمان مهندس بازرگان تعریض‌های زیادی در گذشته شده و شاید هنوز هم بشود اما مهندس بازرگان معتقد بود در علوم سیاسی جدید که تعریفی از کارکرد احزاب مطرح می‌شود یک کپی‌برداری است از آنچه در کشورهای غربی شکل گرفته است. در کشورهای غربی که در طول قرن‌ها برای آزادی و دموکراسی تلاش کردند وقتی که جامعه دموکراتیک شده طبیعی است که کارکرد احزاب در این شرایط کسب قدرت باشد. اما در جوامعی مثل ایران که یک فرهنگ استبدادی کهن وجود دارد، اگر احزاب و گروه‌هایی بخواهند قدرت را هدف قرار دهند چون هنوز زیرساخت‌های دموکراتیک فراهم نشده است، چنین سازوکاری موجب تقابل و تخاصم میان احزاب و گروه‌های سیاسی می‌شود و این در راستای منافع ملی نیست.

دیدگاه مرحوم بازرگان برای تامین منافع ملی در این عرصه چیست؟ او چه رسالتی برای نهادهای سیاسی مثل احزاب قائل بود؟

تلاش مهندس بازرگان این بود که اول زیرساخت‌ها به وجود بیاید، احزاب و نهادهای مدنی و مطبوعات آزاد شکل بگیرد و در چنین فرآیندی که در شخصیت حقیقی افراد جامعه بوجود می‌آید بتوانند تعامل دموکراتیک داشته باشند احزاب هم می‌توانند مثل غرب قدرت را هدف قرار دهند و برای به دست آوردن آن به رقابت بپردازند.
تجربه تاریخی در یک قرن گذشته هم در جریان انقلاب مشروطه، هم نهضت ملی و هم انقلاب اسلامی یکی از چالش‌های اصلی در راه تحولات اجتماعی همین نگرش روشنفکران بوده است و هزینه سنگین آن را جامعه پرداخت کرده است. به این دلیل که روشنفکران ما نتوانستند در تنظیم مسئولیت‌های خودشان موفق باشند و بتوانند روی حداقل‌های مطالبات کاری جمعی صورت دهند. این باعث شد که آن‌ها به جای آن‌که صرف یافتن و حل موانع اصلی توسعه شود، صرف برخوردهای داخلی خودشان شود. اگر بخواهم به طور مشخص به موارد تاریخی اشاره کنم می‌توان به تقابل‌های دوره نهضت ملی ایران که ضربه‌های بسیاری به حرکت زد اشاره کرد که در جریان آن نخبگان نتوانستند در کنار هم محورهای مشترک مطالبات را در مقابل استبداد به پیش ببرند و با وقوع کودتای ۲۸ مرداد عملا” روند حرکت کشور و فرآیند توسعه مختل شد.
در آستانه انقلاب هم مجددا” همین اشتباه و تجربه تلخ تکرار شد که همه جریان‌های سیاسی به هر قیمت به دنبال به دست آوردن قدرت بودند. شاید برای نسل امروز باور کردنی نباشد که بعد از آن‌که دولت موقت مهندس بازرگان مسئولیت را قبول کرد بدون استثناء همه گروه‌ها حملات خود را متوجه دولت موقت و شخص مهندس بازرگان کردند، در حالی که اگر کمی واقع‌بینی به خرج می‌دادند، می‌توانستند با سعه صدر با دولت همکاری کنند، تا نهادهای نظام شکل بگیرد و در یک فرآیند دموکراتیک در چارچوب رای مردم قدرت را به دست بگیرند. اما متاسفانه برخی گروه‌ها و اشخاص در آن زمان اصالتا” خودشان را صاحب و مالک کشور می‌دانستند و حاضر به مذاکره با هیچکس نبودند. مهندس بازرگان دنبال حجت بود، به دنبال این بود که نهادهای مدنی شکل بگیرند، یک ساختار دموکراتیک در کشور به وجود بیاید و سازوکار گردش قدرت در کشور شکل بگیرد.
در طول ۱۵، ۱۶ سالی که از زمان پیروزی انقلاب در قید حیات بودند همواره بر این راهبرد تاکید داشتند که ما با حاکمان جمهوری اسلامی جنگ قدرت نداریم که بگوییم شما بروید ما به جای شما بیاییم، حرف ما این است که در چارچوب قانون اساسی عمل شود. زمینه‌های تحقق مطالباتی که مردم در انقلاب مطرح کردند مثل آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی را فراهم شود. بسترهای لازم را فراهم کنند تا مسیر توسعه طی شود.

در آثار مهندس بازرگان آن‌چه بسیار بر آن تاکید شده است، آموزه‌های قرآنی است. این آموزه‌ها چه تاثیری بر شکل‌گیری نگرش سیاسی ایشان داشت؟

اندیشه‌های مهندس بازرگان برگرفته از آموزه‌های قرآنی، واقعیت‌های فرهنگی جامعه و تجربه بشری است. بازرگان از بعد از شهریور ۲۰ که با مرحوم طالقانی و دکتر سحابی همکاری‌های فرهنگی و اجتماعی را آغاز کردند آنچه سرلوحه کارشان بود و اندیشه‌هایشان بر پایه آن شکل گرفته، این آیه قرآن است که «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم» خداوند وضعیت هیچ ملتی را متحول نمی‌کند مگر این‌که آحاد آن جامعه عناصر تشکیل دهنده شخصیت، منش و نگرش‌هایشان را تغییر دهند. مهندس بازرگان و همفکران ایشان همواره بر این نکته تاکید داشتند که تا شخصیت حقیقی جامعه تغییر نکند تغییر شخصیت حقوقی جامعه کارساز نیست. از نظر ایشان مهم این است که بستری فراهم شود تا شخصیت حقیقی جامعه و بخصوص نخبگان که بر روند حرکت کلی جامعه تاثیرگذار هستند، تغییر کند. این تجربه تاریخی ماست؛ جامعه‌ای که ۲۵۰۰ سال تاریخ استبدادی دارد، خودخواهی‌ها، منیت‌ها و کیش شخصیتی که نخبگان در چنین جامعه‌ای دارند و بر اساس آن همه خودشان را محور عالم می‌دانند، تا این‌ها متحول نشود انتظار تحولات اجتماعی دور از واقع‌بینی است.

در عرصه عمل ایشان چه تلاشی را برای این تغییر منش‌ها و به گفته شما تغییر تدریجی شخصیت حقیقی جامعه به انجام رساندند. این تفکر در کدام رفتار سیاسی مهندس بازرگان نمود پیدا می‌کند؟

طبیعی است که در همین راستا مثلا پس از پیروزی انقلاب اسلامی مهندس و همفکرانش همواره در انتخابات‌های مختلف حضور پیدا کرده‌اند نه برای کسب مقام بلکه همین شرکت کردن در انتخابات و مشارکت در فرآیند آن باعث می‌شود مردم به مشارکت در فرآیند انتخابات و آشنایی با ساختار آن تشویق شوند. این‌ها در راستای همان جنگ حجت است که ما با وجود کاستی‌هایی که می‌دانیم وجود دارد در اصل انتخابات مشارکت می‌کنیم و به مردم آگاهی می‌دهیم که از طریق این آگاه‌سازی زمینه و مطالبه یک انتخابات آزاد و دموکراتیک را شکل بدهد. در همین دوران بسیاری از شخصیت‌ها و گروه‌های سیاسی بودند که این روش‌ها را مفید نمی‌دانستند و انتخابات را تحریم می‌کردند اما مهندس بازرگان و همفکرانش در نهضت همواره د ر انتخابات حضور یافتند. در هیمن انتخابات اخیر هم دیدید که نهضت بر اساس همین تفکر از اصل شرکت در انتخابات حمایت کرد و از مردم خواست که به تشخیص خود به یکی از دو کاندیدای اصلاح‌طلب رای دهد. به نظر من حضور گسترده مردم و این‌که آنان به میزانی از رشد و آگاهی رسیده بودند که می‌دانستند بر اساس تجربیات انباشته گذشته عدم شرکت در انتخابات سودی برایشان ندارد یکی از نتایج جنگ حجت در برابر جنگ قدرت است.

آنچنان که گفتید نگاه مهندس بازرگان به سیاست، منبعث از آموز‌ه‌های دینی بود. دین تاکید ویژه‌ای بر اخلاق دارد و آن را برای مومن فضبلت می‌داند. از آن سو تجربه تاریخی نشان داده است که سیاست پدیده‌ای نیست که چندان با اخلاق هم‌داستان شود. ولی ما می‌بینیم که بسیاری سیاست‌ورزی مهندس بازرگان را در حوزه اخلاق سیاسی تعریف می‌کنند. ایشان چگونه اخلاق و سیاست دو مفهوم دور از یکدیگر را به هم پیوند می‌زند.

اخلاق‌گرایی یکی از ویژگی‌های بارز شخصیت مهندس بازرگان است. بسیاری از کسانی که درباره ایشان سخن گفته‌اند او را یک سیاستمدار اخلاق‌مدار توصیف کرده‌اند. شخصیتی است که در عالم سیاست هم هیچ‌گاه ارزش‌های انسانی خود را فراموش نمی‌کند. این انسجام شخصیتی مهندس یکی از ویژگی‌های خاصی است که در در توصیفاتی که از او وجود دارد نیز منعکس است. او چه در کلاس درس، چه در کار صنعتی، چه در نهادهای مدنی مثل انجمن اسلامی مهندسین، چه در عرصه نهادهای سیاسی مثل نهضت آزادی همواره ارزش‌های اعتقادی و انسانی خود را در حرکات و رفتارهایش لحاظ کرده است. صداقت مهندس بازرگان در گفتار و عمل خود نوعی اخلاق‌گرایی محسوب می‌شود. او هیچگاه به خاطر سیاست و منافع مقطعی و زودگذر خلاف نگفته و حتی در شرایط بحرانی که شاید جو جامعه با او همراه نبود، بر ارزش‌های اعتقادی‌اش تاکید کرده است. ما این ویژگی را در پیشوایان دینی‌مان مثل مولای متقیان حضرت علی (ع) هم سراغ داریم که هیچ‌گاه حقیقت را فدای مصلحت نکردند و طبیعی است که پویندگان راه آنان نیز این مسائل را مدنظر قرار بدهند.

شکل‌گیری این نگرش که ریشه و پاسخ همه مسائل را از دین استخراج کنیم، شاید زمانی در مهندس بازرگان بیشتر تقویت شد که ایشان وارد حوزه تفسیر قرآن شدند. مهندس بازرگان دانش‌آموخته رشته مهندسی بودند، فکر می‌کنید چه شد که به سراغ مقوله‌ای مثل تفسیر قرآن رفتند و آنقدر با جدیت در این مسیر گام برداشتند. این مسئله را از آن جهت می‌پرسم که این تفسیر قرآن در شکل‌گیری تفکر دینی و سیاسی ایشان که تا پایان عمر بر مبنای آن به فعالیت پرداختند، تاثیر شگرفی داشت.

مهندس بازرگان از یک خانواده شناخته شده مذهبی بود و طبیعی بود که با فرهنگ دینی پیوند داشته باشد. با این وجود مطمئنا” بسیاری از کسانی بودند و هستند که این پیوندها را داشته‌اند اما الزاما” زندگی آن‌ها مثل زندگی مهندس بازرگان نیست. این‌که چرا مهندس بازرگان پای در این راه گذاشت را خودش در دادگاه نظامی عشرت‌آباد بیان کرده است. خودشان اینطور توضیح می‌دهند که «۷ سالی که در فرانسه برای تحصیل رفته بودند با بررسی دلایل پیشرفت کشورهای اروپایی به این نتیجه می‌رسند که اروپایی‌ها نه‌تنها از دین جدا نشده‌اند بلکه پایه‌های پیشرفت بر اندیشه‌های دینی‌شان استوار شده است. این مسئله‌ای است که مهندس بازرگان در کتاب «مذهب در اروپا» در پاسخ به روشنفکرانی که فکر می‌کردند راه پیشرفت از مسیر پشت کردن به فرهنگ ملی و دینی مردم می‌گذرد، مطرح کردند.
مهندس بازرگان و دکتر سحابی که در فرانسه تحصیل کرده بودند و مرحوم آیت‌الله طالقانی که تحصیلکرده حوزه بودند و با نگاه نو به تحولات اجتماعی نگاه می‌کردند هر سه وقتی به تجربه سیدجمال‌الدین اسدآبادی نگاه می‌کنند که چهار دهه پیش از آن‌ها نقش موثری در تحولات اجتماعی داشت به این نتیجه می‌رسند که سیدجمال تمام توانش را در راه گفت‌وگو با حاکمان مصروف کرد و در سال آخر غبطه خورد که چرا عمرم را مصروف زمامداران کشور اسلامی کردم. این پیشگامان بر اساس این تجربه و تحلیل خودشان بود که تمام ظرفیت فکری خودشان را صرف مطالعه موانع توسعه کشور کردند و یکی از موانع را دور شدن جامعه ما از آموزه‌های واقعی اسلام ارزیابی کردند. خرافات و پیرایه‌هایی که در طول تاریخ در اطراف اعتقادات مردم شکل گرفته بود را دیدند و کوشش کردند نسل جوان دهه‌های ۲۰، ۳۰ و ۴۰ را در یک فرآیند فشرده فرهنگی با قرآن و آموزه‌های درست اسلامی آشنا کنندو به این وسیله پیرایه‌های که در طول تاریخ بر افکار و ذهنیت مردم ما سیطره پیدا کرده و مانع رشد علمی و توسعه جامعه شده بود را بزدایند. این پیشگامان ۲۰ سال ار فشرده فرهنگی و اجتماعی را به پیش بردند تا جامعه را با فرهنگ ملی ایران که با اسلام درآمیخته است آشنا کنند و آن‌ها را از خودبیگانگی برهانند تا مردم بخصوص نسل جوان و روشنفکر جامعه با بازیابی ارزش‌های ملی راه رشد و کمال جامعه را هموار کنند. به همین دلیل است که شما کمتر اثری از مهندس بازرگان می‌بینید که آموزه‌ای قرآنی در آن به کار نگرفته باشد. به علاوه مهندس بازرگان کار با ارزش دیگری هم در این زمینه انجام داد، پژوهشی تاریخی است که در زندان برازجان انجام داد و آن مجموعه «سیر تحول قرآن» بود که جلد ۱۲ و ۱۳ اثار ایشان را تشکیل می‌دهد. وقتی دکتر شریعتی در سال ۴۶ چکیده‌ای از این پژوهش را در جریان جلسه‌ای در مشهد از زبان مهندس بازرگان شنید، آن نامه تاریخی را می‌نویسد که:«من در شگفتم که چگونه است مهندس بازرگان کشفی بزرگ انجام داده است. کشفی بزرگتر از کشف پاستور و گالیله اما به تواضع و به سادگی از کنارش می‌گذرد.»

یکی از مسائلی که درباره مهندس بازرگان همواره مطرح بوده و در سال‌های اولیه انقلاب به صورت یک دشنام درباره ایشان بیان می‌شد، لیبرال بودن وی بود. نگاه ویژه مهندس بازرگان به آزادی و لیبرالیسم در آن زمان باعث شده بود موجی اینچنینی علیه ایشان به راه بیفتد. در حالی که امروز بسیاری تفکر آن روز مهندس بازرگان را تحسین می‌کنند. به نظر شما بازرگان برای نسل امروز چه دستاوردی دارد؟

در این زمینه من خاطره‌ای عرض می‌کنم که ما در سال ۱۳۷۸ همراه آقای دکتر یزدی به دعوت موسسه‌ای به آلمان سفر کردیم و در جریان این سفر یکی از فعالان سابق حزب توده که از نخبگان سیاسی است، در فرانکفورت به دیدار ما آمد و ضمن بحث و گفت‌وگو با شجاعت و صراحت گفت «امروز که من با شما صحبت می‌کنم از مواضع ۶۰ ساله گذشته خودم نمی‌توانم دفاع کنم چون مواضع فکری‌ام از نظر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کاملا” متحول شده است. اما به شما تبریک می‌گویم که می‌توانید از ۶۰ سال سابقه جریان فکری خودتان با سربلندی دفاع کنید.»
مهندس بازرگان در ۸۷ سال عمر با برکت خود که ۶۰سال از آن به صورت فعال در عرصه‌های مختلف علمی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و مدیریتی صرف شده است. نحوه شکل‌گیری زندگی او، سلوک او در عرصه‌های مختلف، بینش و منش او می‌تواند برای نسل امروز ما که نگاه به آینده دارد الگوی آموزنده‌ای باشد. پرسشی که پیش می آید این است که ایا سوالاتی که نسل‌های دهه‌های گذشته داشتند امروز هم برای نسل کنونی مطرح است یا خیر؟ کسانی که با افکار و اندیشه‌های مهندس بازرگان آشنا هستند و جزو فعالان سیاسی هستند به این سوال پاسخ دادند و معتقدند که بسیاری از سوالاتی که نسل امروز با آن مواجه هستند. پاسخش در بسیاری از آثار مهندس بازرگان وجود دارد. بنابراین مراجعه به این مجموعه آثار می‌تواند برای نسل امروز و فردای جامعه ما هم مورد استفاده قرار گیرد.
ایشان در سال ۳۶ که ما تازه وارد دانشگاه شده بودیم در سالن دانشکده کشاورزی کرج مطالبی را با عنوان «احتیاج روز» مطرح کردند که اگر کسی همین امروز هم آن را بخواند پاسخ بسیاری از پرسش‌هایش را در قالب آن می‌یابد. عصاره احتیاج روز این است که مشکل ما این است که به خاطر فرهنگ استبدادی جامعه ایران با کار جمعی آشنا نیستیم و باید فضای را فراهم کنیم که روحیه کارهای جمعی به وجود بیاید. ایشان خودشان نیز در مقاطع مختلف زندگی‌شان با تشکیل نهادهای گوناگونی از جمله «جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر» و «جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت قانون» این ایده را در عرصه عمل به اجرا گذاشتند. به نظر من ما اگر بخواهیم چکیده اندیشه‌های مهندس بازرگان در جریان تلاش‌های ۶۰ ساله‌اش را مطرح کنیم همانطور که در عنوان کتابی که آقای اشکوری درباره زندگی ایشان نوشته‌اند مطرح شده است، می‌توانیم کل زندگی ایشان را «در تکاپوی آزادی» ببینیم. در طول ۶۰ سال تلاش‌های مهندس بازرگان در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایشان همواره بر این گفتمان متمکز بودند و زمینه‌های عینی تحقق این گفتمان امروزه به عنوان گفتمان فراگیر جوامع بشری مطرح است و این همان اندیشه‌ای است که ثمره آن اکنون به ما و نسل‌های امروز و فردا رسیده است.

بازرگان نقطه وصل علم ودين

بازرگان را می‌توان نمونه نسلی دانست که اگر چه ریشه در نهاد‌های سنتی نداشتند و از همان گام نخست پای به دنیای جدید و علم جدید نهاده بودند، اما همواره به دنبال پیوند میان این دو بودند و با روحیه مداراجوی خود بی‌آنکه در پی شعار برآیند دو نهاد را نه در ذهن که در عمل نیز به هم پیوند داده بودند و هر یک را البته در جای خودش به کار می‌گرفتند…

نقدی در باره‌ی مصاحبه‌ی ايران اينترنشنال با ابراهيم گلستان - نويد بازرگان

هيچ پيرايه بهتر از شرم نيست
قابوسنامه
آتش در گلستان!

🔸️خبرنگار ايران اينترنشنال، از آقای ابراهيم گلستان- در آنسوی خط – در باره‌ی درگذشتِ مرغ نادره تكرار ايران، “استاد شجريان” می‌پرسد و دلايل اقبال مردم به او را جويا می‌شود. آنچه از سخنان مغشوش و پرگُسست او می‌توان دريافت اين هاست: “نه ديده بودم و نه می‌شناختمش، اما آوازش مطبوع بود و به دلم می‌نشست. اقبال مردم نيز ملاكی معتبر نيست، جُستنِ جای خوب نيز در جامعه ايران، كار ِدشواری نيست. مردم در فقر فكری‌اند، جامعه هيچگاه قاضی خوبی نبوده است….

🔸️باقی، سخناني از همين دست است . تلاش و تكاپوی مُجری، بر استخراجِ سخنانی ملاطفت بار تر از كامِ گلستان، ناكام می‌ماند. همچنان كه تكريم و تجليلِ آقای عباسِ ميلانی (مهمان ديگر) از گلستان و ناسزا به آل احمد هم – كه خوشايند اوست – افاقه نمی‌كند و گلستان، سُرخ و سرسخت، پا در يک كفش كرده و حاضر نيست شجريان را از حدّ و قواره‌ی يك آوازه خوانِ خوش صدا اندكی ارتقا دهد.

🔸️روز بعد – با آنكه نتيجه‌ی بحثِ گذشته به روشنی نشان داده كه گلستان با عدم اطلاعی كه از موسيقی و نقش شجريان دارد، انتخاب مناسبی برای موضوع درگذشت شجريان نيست – خبرنگارِ محترم خود را به اقامتگاهِ گلستان می‌رساند و ضمن ادامه گفت‌وگوی شب پيش اصرار دارد از او كه بدليل كهولت ديگر رشته‌ی تسبيح ِ عباراتش گسسته، بپرسد ارزيابی اش از وضع فعلی چيست؟ چه خواهد شد و ملت ايران بايد اكنون چه كند؟ از مردی كه در طول اين ساليان در قصر ويكتوريايی‌اش جز به شكارِ قرقاول، تماشای فيلم، مطالعه و نگارشِ دلخواهش نپرداخته، نه استادِ سياست است و نه درس خوانده‌ی تاريخ و فلسفه، نه لب به اعتراضی گشوده و نه در طول اين سال‌ها قلم بر اعدامی و زندانی و شكنجه‌ای و فقری و تبعيضی گريانده، اصرار دارد كه نسخه‌ای مشگل گشا بگيرد هديه‌ی اصحاب را!

🔸️نويسنده مشهورِ ما در عوض، بی‌هنگام و بی‌موضوع ،بجای تحليلِ اجتماعی، مهندس بازرگان – اين خصم قديم را – هدف می‌گيرد و يكی ديگر از آن خاطره های صنعت نفت را از بُقچه‌ی تخيّل بيرون می‌كشد. می‌گويد بازرگان ( كه درنگاه او نماينده‌ی خرافه های دينی است) به او گفته است كه آب كُر يعنی سه وجب و نيم در سه وجب و نيم در…و اين آب آنچنان سنگين است كه ميكروب ها را در زير خود لِهْ می‌كند ! می‌گويد ببينيد او اين اندازه بی‌سواد بود. عليرغم اينكه استاد دانشكده فنی بود و من به او گفتم كه ذهنی كوچكتر از همان می‌كروب ها را دارد. (نقل به مضمون).

🔸️واضح است كه گلستان سندی برای اين افترا نشان نمی‌دهد و خبرنگار هم هيچ نمی‌پرسد كه اين ملاقات در كجا و كی انجام گرفته و آيا كسی ديگر نيز شاهد اين گفت‌وگو بوده است؟ خاطره‌ای است كه طبق معمول از انبان او به مصلحت بيرون می‌آيد. كسی نمی‌پرسد كه آيا قابل تصّور است كسی پس از هشت سال تحصيل، با مدرک مهندسی ماشين‌های حرارتی از اِكول سانترال پاريس بيرون بيايد و مهندس ها در دانشكده‌ی فنی تربيت كند و هفت اختراعِ ثبت شده در فيزيک سيّالات و دستگاههای حرارت و برودت داشته باشد آنگاه چنين چيزی بگويد؟ و گلستان كه در آن زمانه حداقل پانزده سال از او جوان تر است چنين پاسخی دهد؟. من حتی شک دارم كه هيچگاه ملاقاتی ميان آن دو رخ داده باشد. بايد بگويم كه در طول حيات پدرم حتی يكبار هم نام گلستان را از او نشنيدم! بنظرم حكايت ايشان حكايت آن نويسنده‌ی مشهور است كه گفته بود من در جوانی كه حافظه‌ای سرشار داشتم، هم ماجراهای واقعی را بخاطر می‌آوردم و هم آنها كه هرگز اتفاق نيفتاده بودند. اكنون درپيرانه سر ، تنها دوميرا بياد ميآورم!

🔸️(۱) ناسزاهای آقای گلستان البته حكايت جديدی نيست، چندی پيش خاطره‌ای ديگر از دوران نفت و اقامت در آبادان بدست داده بود و بازرگان را با هيئتی چون دون كارلئونه در فيلم پدرخوانده تصوير كرده بود در حاليكه باديگاردها و مريدان، اطرافش را گرفته‌اند و فردی در حال اصلاح سر و صورت اوست و او همزمان اوامری را صادر می‌كند… اين تصوير پردازی هم البته سينمايی – تخيلی است و از فرط وضوح در تضادی كه با سلوک پدرم دارد نيازمند هيچ توضيحی نيست.

🔸️در باره‌ی آقای گلستان البته كسی نبايد انتظار انصاف و احترام داشته باشد. از كسی كه همان آل احمد در باره‌اش گفته است “مركز عالم خلقت است” و “من هيچكس را اينقدر اشرف مخلوقات نديدم” (۲ )، از كسی كه مرحوم دكتر خانلري را ابله ( ۳)، احسان طبری را ابله ترين ( ۴) و احسان يارشاطر را ابلهِ پرتِ چاخان (۵ ) “، هنرمندي چون سياوش كسرايی را بی‌سواد (۶ ) ،شاعرانی چون شاملو و نادرپور را نا آشنا با شعر می‌داند ( ۷ ) و كسی كه درباره فردوسی نيز نمی‌داند كه ” حكمت و حكيمی اش كجا بود؟”(۸ ) و دخترش نيز او را آش درهم جوشی از شرافت و خباثت می‌‌داند ( ۹) ، نبايد انتظار داشت كه آتش در همه آفاق نزند .

🔸️اما من مدت ها فكر می‌كردم كه چرا بازرگان؟ و چرا معمولا با جملاتی كه بويی از حساب خورده های شخصی دارد به او حمله می‌برد؟ در حاليكه بازرگان نه رقيب هنری او بود و نه ادعايی در ادبيات داشت و نه هرگز نقدی و يا نظری به فروغ فرخزاد داشته است تا اين كه نهايتا يادداشت مرحوم نادر نادرپور در مجله‌ی روزگار نو ، نكته ای را فرا ياد آورد. نادر پور مينويسد :

” او ( گلستان ) در فاصله‌ی سوم شهريور ۱۳۲۰ و بيست و هشتم مرداد ۱۳۳۲ از شمار توده –نفتی‌های سرشناس بوده و در همان حال به عنوان دوبله كننده‌ی فيلم های تبليغاتی شركت سهامی ايران و انگليس ( و سپس كنسرسيوم ) دستمزد های كلان می‌گرفته ( است) ….اندكی پيش از انقلاب تمام وسايل فرسوده‌ی كارگاه سينمايی اش را به سازمان راديو تلويزيون وقت در ازای مبلغی گزاف فروخته به ساحل تايمز مهاجرت كرده … (۱۰)

🔸️در واقع او پيش از ملی شدن صنعت نفت همزمان نقشی دوگانه بازی می‌كرده است. از سويی عضو حزب توده است و بورژوازی كُمپرادور را لعن و نفرين می‌كند و در همان حال منتفع از قراردادهايی با شركت نفت ايران و انگليس است .

🔸️قابل حدس است كه درجريان ملی شدن صنعت نفت در سال ۱۳۲۹ و ورود هيئتِ خلع يد به رياست بازرگان به آبادان ، اين سبوها بشكسته و آن پيمانه ها ريخته است و تا چهار سال يعنی تا پس از كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آن گونه قراردادها با انگليسيان ، پاک به محاق تعطيل رفته است. چيزی كه از حافظه‌ی دراز مدت استاد رخت بر نمی‌بندد.

🔸️شايد بهتر است اين نكته را نيز افزون كنم كه هرچند خدمت گلستان را به ادبيات داستانی ، به هنر عكاسی و سينمای مستند ، نبايد با اخلاقِ كژمدار ِ او در يك كاسه ريخت و هر يك داوری جداگانه ای دارد ، اما چيزي كه عجيب است تلاشی است از سوی برخی اشخاص و رسانه ها ، تا او را همچنان و حتی تا ۹۸ سالگی ، آنهم در حوزه هايی كه اطلاعی از آن ندارد، به گفت‌وگو بكشند. چيزی كه برای خودِ او از همه زيان بخش تر است. حكايت امروز نويسنده‌ی ما حكايتِ تفنگ سَرپُری زنگار گرفته بر ديوار است كه هر چند سالهاست به كار نيامده اما باروت اش هنوز بكار است و به كوچكترين اشاره‌ی دستی، از ضامن رها می‌شود و كسی را زخمی می‌كند. می‌توان حدس زد كه برای عده ای اين كار تفنّن و تفريح محسوب شود. آن ها كه می‌گويند خوب ، بله او همين است ! و همين صراحتِ بيان برای خود فضيلتی است . و منظورشان در حقيقت اين است : مادام كه دشنامی از سوی او به “ما” حواله نشده است ، اين صراحت ستودنی است. صراحت از ديد آنان يعنی ناسزا به ديگران. به اين ترتيب و متاسفانه او بخشی از ضمير نا خود آگاهِ ما ايرانيان است.. آن بخشِ ديكتاتور مسلك ، كه براي رای و شخصيت كسی حرمتی نمی‌شناسد و هر نكته خلاف باورش را بی هيچ شرمی با ناسزا پاسخ می‌گويد . چيزی كه به وفور امروزه در جامعه و نيز در فضای مجازی می‌بينيم.

🔸️ديگران در نگاه او يا متملّق و همداستان اند و يا وطن فروش ، خائن و بيسواد . آن بخشِ خود شيفته ای كه در هر حوزه‌ی مرتبط با فرهنگ ايران ، خود را مُطّلع جلوه ميدهد اما اطلاعی دقيق از تاريخ ايران ندارد . آن بخش كه عافيت طلبانه در هيچ سنگلاخی خطر نمی كند ولی مدّعی خلق و خالق است . آن بخش كه از دين هم چيز چندانی نمی‌داند ولی بشدت دين ستيز است. و اين همه كم و بيش در شاهزاده‌ی قصه‌ی ما جمع است . او نمادِ خشم ماست .آن بخشِ زود خشمِ دير آشتي ، كه بخشي از – و خوشبختانه تنها بخشي از- هويت ماست.

********************
۱)- اين مضمون از مارک تواين در كتاب زندگی من نقل شده است . البته در مثل مناقشه نيست و منظورم ابدا مقايسه اين دو نويسنده از نظر سطح ادبي نيست..
۲)- جلال آل احمد ، يك چاه و دوچاله، نشر رواق چاپ اول ، ۱۳۴۲ ص۲۷
۳)- نقل قول از كتاب حديث نفس ، حسن كامشاد ، نشر ني، چاپ چهارم ۱۳۹۲ جلد دوم ص ۱۸۲ و۱۸۱
۴)-همان ، همانجا
۵)- همانجا
۶)- نقل قول از خانم بی بی كسرايی ، دختر شادروان سياوش كسرايی در مكالمه شخصی. اين مطلب با اجازه ايشان در اينجا نقل شد.
۷)-همان ۱۸۶
۸)- همان ، ابتدای بخش ” بختك هيولاها”.
۹- ليلي گلستان فصل نامه نگاه نو آبان ۱۳۸۴ صفحات ۱۷۰-۱۸۸
۱۰)- از كتاب حديث نفس كامشاد جلد دوم صفحه‌ی ۱۸۶ به نقل از مجله‌ی روزگار نوش

خاطره ای شیرین که مولود فروتنی بازرگان

دكتر اكبر اعلمي به بهانه سیزدهمین سالگرد درگذشت مهندس بازرگان
همیشه به شادروان مهندس مهدی بازرگان ارادت داشته ام و شیفته روشن بینی، تواضع، خوشروئی، صداقت و صراحت لهجه اش بوده ام. به همین سبب قبل از انقلاب اغلب تالیفاتش را می خواندم. متاسفانه پس از حوادث تلخ سال های اول انقلاب بدلیل جو شدیدی که علیه بازرگان و نهضت آزادی پدید آمد، حتی کسی جرئت نمی کرد نام بازرگان را هم بر زبان بیاورد!

س از انقلاب هم علیرغم همه جوسازی هائی که علیه ایشان صورت می گرفت، و با وجود اینکه بنده نیز مانند اغلب انقلابیون در سر شر و شور انقلابی داشتم، لیکن دانشجویان موسسه علوم بانکی و اعضای انجمن اسلامی این موسسه شهادت می دهند که همیشه مدافع این مرد بوده ام و هرگز تحت تاثیر زیاده خواهی ها و جوسازی های غیراخلاقی که علیه این مرد بزرگ صورت می گرفت قرار نگرفتم و بازرگان را با همین خصوصیاتش و اینکه هرلحظه رنگ عوض نکردن و گفتن و عمل کردن به آنچه را که درست می دانست، دوستش می داشتم. …
همیشه به شادروان مهندس مهدی بازرگان ارادت داشته ام و شیفته روشن بینی، تواضع ،خوشروئی، صداقت و صراحت لهجه اش بوده ام.
به همین سبب قبل از انقلاب اغلب کتاب ها و تالیفاتش را می خواندم که از این میان می توان به آثاری چون ” بی‌نهایت کوچک‌ها”، “مرز میان دین و سیاست”، “از خداپرستی تا خودپرستی”، “اسلام مکتب مبارز و مولد”، “کار در اسلام”، ” پراگماتیسم در اسلام”، “ترمودینامیک در زندگی”،”سازگاری ایرانی” ، “باد و باران در قرآن”، “راه طی شده”، “بررسی نظریه اریک فروم” و “علمی‌بودن مارکسیسم” اشاره کرد.
پس از انقلاب هم علیرغم همه جوسازی هائی که علیه ایشان صورت می گرفت، و با وجود اینکه بنده نیز مانند اغلب انقلابیون در سر شر و شور انقلابی داشتم، لیکن دانشجویان موسسه علوم بانکی و اعضای انجمن اسلامی این موسسه شهادت می دهند که همیشه مدافع این مرد بوده ام و هرگز تحت تاثیر زیاده خواهی ها و جوسازی های غیراخلاقی که علیه این مرد بزرگ صورت می گرفت قرار نگرفتم و بازرگان را با همین خصوصیاتش و اینکه هرلحظه رنگ عوض نکردن و گفتن و عمل کردن به آنچه را که درست می دانست، دوستش می داشتم.
متاسفانه پس از حوادث تلخ و ناگوار سال های اول انقلاب(۶۰-۶۲) بدلیل جو شدیدی که علیه بازرگان و نهضت آزادی پدید آمد، فضا چنان ملتهب و خشن بود که دیگر حتی کسی جرئت نمی کرد نام بازرگان را هم بر زبان بیاورد!
تصور می کنم که بین سال های ۶۲ – ۶۳ بود که باتفاق یکی از دوستان هم دانشگاهی ام آقای بهزاد ابوالعلائی و یا جعفر آهنگران برای اولین بار تصمیم گرفتیم که در یکی از جلسات سخنرانی(تفسیر قران) مرحوم مهندس بازرگان شرکت نمائیم.
اگر اشتباه نکنم این مراسم در ساختمانی واقع در یکی از خیابان های نزدیک به دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبائی(خیابان شهید بهشتی و یا شهید مطهری) برگزار می شد.
پس از پرس و جو به سالن کوچکی هدایت شدیم که در آن حدود ۴۰-۵۰ صندلی چیده بودند و اغلب آقایانی هم که درآنجا حضور داشتند کراواتی و با لباس های شیک و اتو کرده و چند خانم هم با مانتو و روسری و البته دو سه نفری نیز با چادر مشگی بر روی صندلی ها نشسته بودند. مهندس بازرگان هم در پشت میز کوچکی در حال سخنرانی بود.
آنروزها که کشورمان درگیر جنگ با عراق بود، معمولا من هم شلوار سبز سپاه را برتن داشتم و شکل و شمایلمان هم از دور داد می زد که سپاهی و یا بسیجی هستیم.
وقتی که ما وارد این سالن شدیم احساس کردیم که وصله ناجوری هستیم و از بعضی از نگاهها هم می شد حدس زد که حاضران نیز نسبت به ما همین برداشت را دارند!
مرحوم بازرگان ضمن خوشآمدگوئی ما را با اصرار در صندلی های خالی ردیف اول نشاند که در دو طرف آن آقایان مهندس معین فر و هاشم صباغیان نشسته بودند.
تا آنجا که بیاد می آورم موضوع آن جلسه به “نفاق و منافقین در قران” اختصاص داشت. زنده یاد بازرگان در قسمتی از سخنانش همه سوره هائی که درآن از نفاق و منافقین یاد شده است را برشمرد و غفلتا سوره بقره را از قلم انداخت.
بنده طی یادداشتی به ایشان یادآوری کردم که در سوره بقره هم آیات “و من الناس من یقول آمنا بالله و …تا آیه …” به منافقین اختصاص دارد.
از آنجا که از یادآوری خطای یک روحانی باو، خاطره خوشی نداشتم(اینجا را بخوانید)، برآشفته شدن شخصیتی مانند بازرگان به عنوان کسی که مدتها نخست وزیر و معلم قران بوده و چندین جلد کتاب هم در باره قران به رشته تحریر در آورده است، دور از انتظار نبود و هرآن انتظار داشتم که ایشان نیز مرا بخاطر نوشتن آن یادداشت مورد شماتت قرار دهد!
اما آن زنده یاد پس از دریافت یادداشتم لحظه ای درنگ کرده و پس از مطالعه آن با کمال تواضع و خوشروئی از من دعوت کرد تا اشتباه ایشان را در پشت تریبون یادآوری نمایم!
بنده هرچه امتناع کردم ایشان اصرار کردند که حتما باید در پشت تریبون نوشته خود را توضیح دهم. بالاخره در اثر اصرار ایشان به پشت تریبون رفته و با اشاره باینکه اظهارات من در حضور استاد قران، درحکم زیره به کرمان بردن است متذکر شدم که آیات…تا …سوره بقره نیز به نفاق و منافقین اختصاص دارد و جناب بازرگان فراموش کرده اند که به این آیات هم اشاره نمایند.
اظهارات کوتاه من با تشکر بازرگان و کف زدن حاضران مورد استقبال قرار گرفت، اما من از اینکه یادداشتم ناخواسته باعث ایجاد وقفه در سخنان آن استاد عزیز شده بود، با ناراحتی بجای خود بازگشتم. با این وصف فروتنی و رفتار متواضعانه بازرگان باعث شد که این خاطره نیز به عنوان خاطره ای شیرین به دفتر خاطراتم افزوده شود.
ز راه خاکساری کسب عزت کرده ام صائب که چون خورشید، هم بالای سر، هم زیر پا باشم
روحش شاد و قرین رحمت باد.

تاملی در نامه بازرگان به شاه

به باور نگارنده با توجه به شخصیت فکری و خلقی بازرگان، انشای متن نامه و نوشته آقای اشکوری و قرائن ‏دیگر، می‌توان استنباط کرد که بازرگان به خوبی آگاه بود که شاه محال است در آن شرایط و آن نوع دادگاه‌ها ‏خود را به حکومت ایران بسپارد، اما احتمال میداد که شاه با تشریح وضع دادگاه‌های انقلابی آن زمان و احیانا ‏مسائل دیگری در دفاع از خود به نامه واکنش نشان دهد…

نکته‌های ناریخی پیرامون نخست‌وزیر انقلاب - جعفر شیرعلی نیا

پایان دراماتیک اولین نخست‌وزیر انقلاب در آبان ۵۸

مهندس بازرگان: «شورای انقلاب اصرار داشت فوراً از من بله بگیرد… من نخواستم فوراً قبول کنم… فشار می‌آوردند که همان شب کار تمام شده حکم را بنویسند و اعلام کنند، من ناراحت شده گفتم شمر هم به امام حسین یک شب مهلت داد.»

هنوز انقلاب پيروز نشده بود و پذيرش نخست‌وزیری چندان كم‌خطر نبود. بازرگان نگران نبود اما می‌گفت می‌خواسته محکم‌کاری کند و نشان دهد که نخست‌وزیری را از روی علاقه به مقام نپذیرفته است.
بازرگان با داشتن منصب در زمان مصدق، ۲۷ سال پيش از پيروزي انقلاب، در داخل و خارج وجهه‌ي يك نخست‌وزير واقعي را داشت و به اندازه کافی جدي گرفته می‌شد و می‌توانست سقوط آخرين دولت شاه را سرعت دهد. به روايت بازرگان طالقاني مخالف بود و توصيه كرد نپذيرد و گفته بود آقايان وفا و صفا نخواهند داشت. ۱۵بهمن او نخست‌وزیر شد و ٧ روز بعد انقلاب به پيروزي رسيد.
۹ماه نخست‌وزیر بود و ۴۱ سال پیش در همین روزها در آبان۵۸ پایان کار اولین دولت انقلاب رقم خورد و مهندس بازرگان پس از ۹ماه کنار رفت.
پس از پیروزی انقلاب، كشور در آشفته‌ترين وضعيت خود قرار داشت. خودسري‌ها و آشفتگی‌ها همه را كلافه كرده بود. اشتباه در شرايط فشارهاي زياد، طبيعي است و همه تحت فشار بودند از شوراي انقلاب گرفته تا امام خميني و بازرگان و دولتش. دولت به دليل مسووليت اجرايي بيش از همه تحت فشار بود و انتقاد از آن‌ها، هم آزاد بود و هم رواج زيادي داشت.
حتي در شوراي انقلاب مهندس سحابي نيز از دولت انتقاد مي‌كرد. ۱۷تیر۵۸ چند ماه پیش از پایان دولت موقت که اعضای شورا در تلاش بودند با فرستادن اعضای شورا به کمک دولت قدری از مشکلات کم کنند، بنی‌صدر با تاکید می‌گفت: «مصلحت مملکت در ادامه حکومت مهندس بازرگان نیست.»
آبان ۵۸ مهندس بازرگان پس از ديدار با برژینسکی(مشاور كارتر) در الجزیره تحت فشار شدیدی قرار گرفت. فردای تصرف سفارت آمریکا استعفا داد که امام هم پذیرفت. چند ماه بعد با وجود تمام تبلیغ‌هایی که علیه او و دولتش شده بود با رای بالا به‌عنوان نماینده مردم تهران به مجلس راه یافت. این آخرین باری بود که بازرگان توانست در انتخابات شركت كند. او در انتخابات ریاست‌جمهوری سال۶۴ از سوي شوراي نگهبان رد صلاحیت شد.

بازرگان نیز مانند بسیاری دیگر از مسوولان خطاهایی داشت. خطای او و دولت موقت در تصمیم برای فروش اف‌۱۴‌ها می‌توانست برای کشور خیلی گران تمام شود. مهندس در برابر مخالفت شورای انقلاب با فروش اف‌۱۴‌ها می‌گفت از اول آمدن امام؛ «صحبت بود قراردادها لغو شود و سلاح‌های غیرلازم رد داده شود. این خواسته همه بود.» بازرگان ادامه داد: «اف۱۴ اصلا به درد ایران نمی‌خورد مصرف ندارد. هر ساعت پرواز یک میلیون و دویست‌هزار تومان خرج دارد.»
در آن شرایط معلوم نبود دیگران بتوانند کاری بیشتر از کار دولت موقت انجام دهند و کمتر از آن‌ها اشتباه کنند و پذیرش مسوولیت توسط مهندس به‌نوعی فداکارانه هم بود.
پس از آن‌که مهندس استعفا داد دولت موقت بعدی زیر نظر شورای انقلاب بدون نخست‌وزیر تشکیل شد.
برخی سخنانی که پیرامون انتخاب نخست‌وزیر جديد در جلسات شورای انقلاب مطرح شد جالب است. در جلسه ۱۶آبان۵۸ قطب‌زاده گفت بنی‌صدر، حبیبی یا بهشتی نخست‌وزیر شوند. بعد گفت آقاي خامنه‌ای هم خوب است. آقاي خامنه‌اي گفت پذيرش نخست‌وزيري را سفاهت مي‌دانم. قطب‌زاده گفت هرکس کار کند می‌سوزد. آقاي خامنه‌ای گفت روحانی‌ها درست نیست چون آبروی نهاد باارزشی از بین می‌رود.
در جلسه‌ای دیگر آقای منتظری گفت پنج شش نفر داریم در شورای انقلاب وجیه‌المله هستند کاری نکنید این ۵ شش نفر در ظرف دو ماه به‌طور کلی حیثیت و پرستیژشان از بین برود. او گفت شورای انقلاب پشت پرده باشد، وزرا معین شوند و یک چوب بتراشید بگویید این نخست‌وزیر.
با توجه به این شرایط حذف مهندس بازرگان از میدان سیاسی و حتی نشنیدن حرف‌هایش درباره جنگ جای تامل دارد.
نکته آخر این‌که مهندس در دوران نخست‌وزیری‌اش از کار بنیادی سخن می‌گفت، اما برخی از اعضای شوراي انقلاب معتقد بودند مردم و شرایط کشور صبر برای کارهای بنیادی ندارند و اگر کارهای ضربتی انجام نگیرد زمان از دست می‌رود و معلوم نیست بتوان نارضایتی‌ها را جبران کرد. البته آنها کارهای دولت بازرگان را هم بنیادی نمی‌دانستند. مشخص نیست که تلاش مهندس برای کار بنیادی در آن مقطع می‌توانست به نتیجه برسد یا نه اما به نظر می‌رسد تا امروز نیز هنوز كاملا به نتیجه نرسیده‌ایم که کشور به کار بنیادی نیاز دارد و هنوز در بسياري از مديريت‌ها شرط بقا، انجام کارهای مقطعی و زودبازده است.

از سال ٣۶ به دنبال جامعه مدنی بود

اندیشه سیاسی مهدی بازرگان در گفت‌وگو با محمد بسته‌نگار
‏در زمانی که جوانان مذهبی در بازگشت از سفر اروپا به متفرکانی متاثر از غرب تبدیل می‌شدند، مهدی بازرگان در بازگشت از فرانسه نواندیشی دینی را از به ارمغان آورد. در زمانی که هیچکس حرفی از دموکراسی نمی‌زد مبانی حقوق بشر و آزادی را از اسلام استخراج کرده بود می‌گوید: آنچه در سال ۷۶ با عنوان جامعه مدنی در جامعه مطرح شد از سال ۳۶ مدنظر مهندس بازرگان قرار داشت …

ر زمانی که جوانان مذهبی در بازگشت از سفر اروپا به متفرکانی متاثر از غرب تبدیل می‌شدند، مهدی بازرگان در بازگشت از فرانسه نواندیشی دینی را از به ارمغان آورد. محمد بسته‌نگار با اشاره به این‌که مهندس بازرگان در زمانی که هیچکس حرفی از دموکراسی نمی‌زد مبانی حقوق بشر و آزادی را از اسلام استخراج کرده بود می‌گوید: آنچه در سال ۷۶ با عنوان جامعه مدنی در جامعه مطرح شد از سال ۳۶ مدنظر مهندس بازرگان قرار داشت.
هرچند مهندس بازرگان به واسطه قبول پست نخست‌وزیری در اوایل انقلاب به عنوان یک سیاستمدار شناخته می‌شوند اما وجه دینی ایشان نیز با توجه به آثاری که در زمینه تفسیر قرآن و روشنفکری دینی از او به یادگار مانده، حائز اهمیت است. دریافت و قرائت مهندس بازرگان از دین چه بود و این دیدگاه چگونه در زندگی وی جاری شد؟

آنچه که ما به عنوان یک روشنفکر دینی بخواهیم از افکار مهندس بازرگان ارائه کنیم، همان چیزی است که ایشان در زمان تاسیس نهضت آزادی و در دادگاه نظامی به آن اشاره کردند:«ما مسلمان، ایرانی و مصدقی هستیم.»
مسلمانیم یعنی به نقش دین در اجتماع اعتقاد داریم و بر این باوریم که مسائلی مثل دموکراسی، مثل حقوق بشرو آزادی پیش از آن‌که در غرب مطرح شود، ما در مبانی دینی خود به آن‌ها برخورد می‌کنیم. ایرانی هستیم نه به این مفهوم که «هنر نزد ایرانیان است و بس» بلکه به این معنا که ما به آزادی، استقلال و همچنین تعامل با جهان اهمیت می‌دهیم. و مصدقی هستیم نه به این معنی که ما بخواهیم از او بت بسازیم بلکه چون او را سمبل استقلال، آزادی کشور و به عنوان کسی که برای اولین بار توانست حاکمیت مردم را مستقر کند، می‌شناسیم.

این در عرصه اندیشه بود، در عرصه عمل چطور؟ این بنیان‌های نظری چگونه به عرصه عمل راه یافتند؟

در عملکرد مهندس بازرگان وقتی در دوره نخست‌وزیری حاکم شد می‌توان این رویکرد را دید، گذشته از آن در جای جای زندگی اجتماعی‌اش تبلور این سه تفکر دیده می‌شد. چه در زندگی اجتماعی، چه در دانشگاه، چه در انجمن‌های اسلامی، چه در نهضت آزادی، تبلور این سه تفکر بود.
ایشان اولا” معتقد به کار اجتماعی بود. ما تقریبا قدیمی‌ترین نوشته که از ایشان داریم تحت عنوان «احتیاج روز» است. ایشان می‌گفت ما فکر نکنیم که اگر حکومت را از بالا گرفتیم دموکراسی در جامعه برقرار می‌شود. تنها اتفاقی که می‌افتد این است که همان اختلافی که در میان گروه‌ها هست در سطح بالا هم جاری می‌شود. ما باید تمرین اجتماعی بودن را از خودمان و از پایین شروع کنیم. مسائلی که از سال ۷۶ با عنوان جامعه مدنی مطرح شد، می‌بینیم که در سال ۳۶ مورد توجه مرحوم بازرگان بوده و ایشان بدون این‌که وارد مباحث فلسفی و کلامی و اصطلاحات مشکل شود، به زبان ساده جامعه مدنی را توصیف می‌کند. می‌گوید ما حتی غذا خوردنمان هم باید به صورت اجتماعی باشد. ما باید تمرین اجتماعی بودن را از کار دسته‌جمعی شروع کنیم. در تفریح و پیک‌نیک، در هر کاری که می‌توانیم اجتماعی شدن و کار دسته‌جمعی را فرابگیریم. اگر بتوانیم اجتماعی شدن را در سطح پایین یاد بگیریم در سطح بالای جامعه هم می‌توانیم دموکراسی را پیاده کنیم.

یک مسئله‌ای که درباره مهندس بازرگان مطرح است، بحث اعتقاد ایشان به قانون طبیعت است. برخی حتی تمامی ایدئولوژی مهندس بازرگان را برگرفته از همین اعتقاد ارزیابی می‌کنند.

در این مسئله می‌توان بر اساس پژوهش «سیر تکامل قرآن» صحبت کرد. ما بعد از این‌که در سال ۴۴ به برازجان تبعید شدیم، ایشان در زندان تفسیر قرآن را آغاز کردند و نتیجه این تفسیر به سیر تحول قرآن رسید. ایشان بر اساس آمار و ارقام به این نتیجه رسید که قرآن به هیچ‌وجه نمی‌تواند دستاورد بشر باشد، بلکه از همان جایی ناشی شده است، که طبیعت از آن نشأت می‌گیرد. همان کسی که کوه و دشت و دریا را خلق کرده است، همان هم خالق قرآن است. ایشان برای این‌که این موضوع را اثبات کند، آمد و سه مورد تاریخی را که در سیر نزول قرآن قطعی بود در منحنی خودش آورد و بیان کرد. ایشان مثلا در این‌جا بحثی راجع به باد و باران مطرح می‌کند.
استنباطی که ایشان از قرآن می‌کرد این بود که می‌گفت در قرآن آمده است که ما ابرها را به صورت آبستن در آسمان فرستادیم. این‌که ابرها به صورت زوج هستند و وقتی لقاح می‌کنند موجب باران می‌شود مسئله‌ای بود که ایشان می‌گفتند وقتی قرآن در آن زمان می‌آید و آن را مطرح می‌کند نشانه غیربشری بودن قرآن است. ایشان همچنین روش مشاهده را از قرآن استخراج کرد. زمانی بود که وقتی می‌خواستند بگویند مثلا اسب چند دندان دارد، بحث فلسفی می‌کردند. هیچکس نمی‌رفت نگاه کند و ببیند که اسب چند دندان دارد. اما مهندس بازرگان در این‌جا مطرح می‌کند که قرآن می‌گوید به آسمان‌ها و زمین نگاه کنید که چگونه شکل گرفته‌اند.

این اعتقاد به قوانین طبیعت یا همان قوانینی که منشأ الهی دارند کجا به دموکراسی می‌رسند؟ اعتقاد مرحوم بازرگان در زمینه قوانین چه بود؟

ایشان به اصل دموکراسی از سال‌های بعد از شهریور ۲۰ معتقد بود، اما مبانی دموکراسی را به جای این‌که از متفکرین غربی اخذ کند از قرآن و اندیشه‌های مذهبی اخذ می‌کرد. مهمترین آیه‌ای که مبنای این بحث قرار می‌گرفت آیه‌ای هست که خداوند در آن می‌فرماید «إن الله لایغیّر ما بقوم حتّی یغیّر ما بأنفسهم» می‌گفت پیش از آن‌که غرب به دموکراسی برسد، قرآن گفته است که سرنوشت هیچ ملتی تغییر نمی‌کند مگر آن‌که اون ملت خودش بخواهد سرنوشتش را تغییر دهد. این آیه گذشته از مهندس بازرگان تاثیر بسیار زیادی بر روشنفکران مسلمان داشت. در کتاب حمید عنایت (سیر اندیشه سیاسی در اسلام) ایشان می‌گوید که در بین روشنفکران دینی این آیه آنچنان تاثیری گذاشته است که وجه تمایز افرادی مثل سیدجمال‌الدین اسدآبادی و محمد عبده با دیگران در چگونگی تفسیر این آیه است. متفکرین مسلمان سنت‌گرا می‌گفتند که خداوند سرنوشت هیچ قومی را از خوب به بد تغییر نمی‌دهد مگر آن‌که خودشان بخواهند، اما تغییر سرنوشت از بد به خوب تنها در اراده خداوند است، در حالی که روشنفکران مسلمان بر این باور بودند که تغییر سرنوشت انسان چه از بد به خوب و چه از خوب به بد در اراده و خواست انسان است.
علامه طباطبایی از افرادی بود که قائل به نظریه اول بود و می‌گفت: «اگر انسان کفران نعمت کند، سرنوشت خود را از خوب به بد تغییر می‌دهد.» اما تغییر بد به خوب را در حوزه اختیارات انسان نمی‌دانست. این آیه تاثیر مستقیمی روی اندیشه‌های افرادی مثل علامه نائینی، مرحوم طالقانی، مهندس بازرگان و دیگر نواندیشان دینی داشت.

برخی نگاه مهندسی مهندس بازرگان به دین را نمی‌پذیرند و معتقدند دین را نباید از چنین زاویه‌ای نگریست. به نظر شما با توجه به خروجی اندیشه‌های مهندس بازرگان، این انتقادات تا چه حد وارد است؟

برخی به عنوان انتقاد می‌گویند که مهندس بازرگان علم زده بود اما من شخصا” این نظر را درست نمی‌دانم. در آن زمانی که مهندس بازرگان به اروپا سفر کرد گروه‌های مختلفی در دوره‌های تحصیلی شرکت کردند و در همان دوره به اروپا رفتند. اکثر افرادی که با مذهب سنتی به این سفرها رفتند وقتی که برگشتند یا ضدمذهب بودند، یا لاییک شده بودند یا سکولار، یا اگر مذهبی بودند این مذهب را محدود به حوزه خصوصی می‌دانستند. نمونه این تغییر نگرش را می‌توانیم در تقی ارانی و برخی از سران حزب توده مثل ایرج اسکندری ببینیم. ما می‌بینیم که وقتی تقی ارانی به خارج می‌رود و بازمی‌گردد کتاب‌های درسی مغز و اعصاب را که خوانده بود دلیلی می‌گرفت برای این‌که بگوید خدا و پیغمبری وجود ندارد. حتی برخی روشنفکران وقتی آمدند قلمرو دین و علم را جدا دانستند. یعنی همه تحت تاثیر علم غرب قرار گرفتند ولی در اینجا مهندس بازرگان را متهم میکنند که نسبت به مسائل دینی از دیدگاهی علم‌زده نگاه کرده است. در زندگی مهندس بازرگان می‌بینیم که ایشان در جوانی قبل از اینکه به اروپا برود، پای تفسیر مفسرین بزرگی همچون میرزا ابوالحسن خان فروغی می‌نشست. خود مهندس بازرگان در دادگاه تجدیدنظر می‌گوید من برای اولین بار وقتی تفسیر آیه «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم» را از میرزا ابوالحسن خان فروغی شنیدم، تحت تاثیر قرار گرفتم و دیدگاهم نسبت به مذهب عوض شد. بازرگان با این دیدگاه به اروپا می‌رود و در برخوردش با مسائل علمی افکار مهندس بازرگان نسبت به مسایل دینی شکوفا می‌شود، چون با این تفکر رفته بود. ریشه تفکرات مهندس بازرگان برگرفته از تعالیم مفسرینی بود که ایشان به آن‌ها مراجعه می‌کرد و پای تفسیرشان می‌نشست.

کتاب بعثت و ایدئولوژی در میان آثار مهندس بازرگان کتاب مهمی است. گویا شکل‌گیری اندیشه‌های مطرح در این کتاب از دوران زندان آغاز شد. کمی درباره این کتاب و نحوه تدوین آن توضیح دهید.

مهندس بازرگان هر بار آیه‌ای از قرآن را مبنای بحث قرار می‌داد و درباره آن سخنرانی می‌کرد. پاییز سال ۴۴ بود که همراه مهندس بازرگان در زندان قصر بودیم. با هم قدم می‌زدیم که مهندس گفت فلانی این‌بار در مورد چه موضوعی صحبت کنم که من بدون درنگ گفتم: ایدئولوژی. چند روزی گذشت و ما و دیگر دوستان نهضت به زندان برازجان تبعید شدیم. نزدیکی مبعث بود که مهندس گفت می‌خواهم بحثی با عنوان «مبعث و ایدئولوژی» مطرح کنم. ایشان سخنرانی یک ساعته‌ای در این زمینه داشت که بسیار بیشتر از سخنرانی‌های قبلی مورد توجه و بحث قرار گرفت. آن زمان دور هم جمع می‌شدیم و بحث می‌کردیم تا نظر اسلام را درباره حکومت بدانیم. با توجه به این‌که در تبعید بودیم در تماس با خانواده‌ها از آنان خواستیم برخی کتاب‌هایی را که در این حوزه منتشر شده بود را تهیه کنند و به سختی این کتاب‌ها فراهم شدند. نهج‌البلاغه و کتاب‌هایی درباره زندگی حضرت علی (ع) هم در اختیارمان بود. به هر حال آنچه از این بحث‌ها درآمد کتاب «بعثت و ایدئولوژی» بود که برخلاف کتاب‌های دیگر مهندس بازرگان که ناشی از افکار شخصی ایشان بود، این کتاب زاییده تفکر جمعی دوستان زندانی در آنجا بود.

چه مسائلی در این کتاب مطرح بود که باعث شد در میان آثار مهندس بازرگان مورد توجه قرار گیرد؟

در این کتاب سه محور تازه و بدیع وجود دارد: اول اینکه مهندس بازرگان در این‌جا برای اولین بار از حقوق زنان و حق انتخاب کردن و شدن‌شان دفاع می‌کند. جز مرحوم راشد کمتر روشنفکری بود که در آن زمان به این مسئله پرداخته باشد.
دوم این بود که در برداشتی که ما از حکومت در اسلام داریم این است که همه اقشار و طبقات اجتماعی می‌توانند در سیاست دخالت کنند اما هیچ قشر و طبقه‌ای حق ویژه‌ای ندارد، بلکه همگان از حقوق یکسان برخوردارند.
سوم هم این بود که بعد از این‌که نقد آراء کلیسا را می‌خواند به دموکراسی و حق حاکمیت ملی در اسلام می‌رسد و این‌که این مسائل پیش از غرب در اندیشه‌های اسللامی وجود داشته است.
در آن زمانی که مهندس بازرگان بحث دموکراسی را مطرح می‌کند هنوز مسئله‌ای پذیرفته شده نبود. حتی تا چندسال بعد از آن هم هیچ بحثی در این زمینه وجود ندارد. مذهبی‌ها که سمبل حکومتشان در آن زمان حکومت جمال عبدالناصر بود، چپ‌ها هم الگویی مثل فیدل کاسترو و امثال این‌ها داشتند. مثل حالا هم نبود که متفکران غربی اینقدر به دموکراسی پرداخته باشند و ترجمه‌هایشان در اینجا به وفور یافت شود. تنها نظریات سیاسی جرج ساباین بود که کمابیش مطرح بود. اما در همین زمان بود که مهندس بازرگان از نهج‌البلاغه و سیر زندگی علی (ع) به دموکراسی رسید.

غروب بت‌ها

بازرگان یكی از شخصیت‌های برجسته در تاریخ معاصر ایران و از ستون‌های جریان نواندیشی دینی به شمار می‌آید. وی با نگاهی دیگر و طرح موضوعی تازه جریان نواندیشی دینی در ایران را به چالشی جدی فراخواند، و در شامگاه زندگی خویش، همچون بامدادی بر آسمان اندیشه در ایران طلوع كرد.

راوی انقلاب: اهمیت خاطرات دکتر ابراهیم یزدی - محمد توسلی

زنده یاد دکترابراهیم یزدی (۱۳۹۶ – ۱۳۱۰) یکی از تاثیر گزارترین شخصیت ها در رویدادهای تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. با توجه به اهمیت تاریخی انقلاب ۵۷ در تحولات دو قرن اخیر ایران خاطرات آن مرحوم

می تواند برای همه پژوهشگران تاریخی منبع با ارزشی باشد. دراین یادداشت کوشش می‌کنم برداشت خود از ابعاد مختلف این خاطرات و پاسخ به برخی از سوالات مطرح در این باره را، ارایه کنم.

اولین نکته ای که مایلم مورد تاکید قرار دهم توانمندی خاص مرحوم دکتر یزدی در تهیه و تدوین این خاطرات است. او بیش از استفاده از حافظه تاریخی خود که بسیار دقیق بوده و مستند به یادداشت های روزانه شخصی است، از اسناد و مدارک تاریخی همواره بهره گرفته است که در توضیحات بعدی به آن ها اشاره خواهم داشت. دکتر یزدی با نظم و دقت خاصی که در طول حیات خود داشته علاوه بر یادداشت های روزانه اسناد و مدارک را در تمام مراحل زندگی سیاسی خود بطورمنظم جمع آوری و بایگانی می‌کرده و به استناد آن ها می‌تواند شخصا خاطرات خود را تدوین کند. در این کار از یاران و علاقه مندان برای خدمات ماشین نویسی و ویرایش استفاده کرده و در سالهای پایانی عمر با عشق و دغدغه فراوان تلاش کرده مجموعه را حتی الامکان تکمیل و دراختیار قرار دهند.

دکتر یزدی در مقدمه جلد اول خاطرات برای بیان انگیزه خود از تدوین آن می‌نویسد: «ایران دوران پر تلاطمی را می‌گذراند. دورانی که با بیداری ایرانیان و حرکت در راستای براندازی استبداد داخلی و استیلای خارجی و تحقق حاکمیت ملت با شورش تنباکو آغاز شد، انقلاب مشروطه، جنبش ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ را پشت سر گذاشته است و به رغم فراز و نشیب‌، هنوز به سر انجام نهایی خود نرسیده است. برای ادامه این جریان تاریخی تا مرحله پیروزی نهایی، انتقال تجربه های گذشته و انتشار خاطرات کنشگران و فعالان عرصه‌ی سیاسی، اجتماعی و دینی بخشی از انتقال تجربه ها و دستاوردها به نسل جدید ادامه دهنده این رسالت ملی محسوب می شود.»

در بخش بعدی همین مقدمه آمده است: «آنچه در این خاطرات در بیان رویدادها آمده است، لزوما ارایه تصویر کامل و بیان تمام ابعاد آن رویدادها نیست. بلکه آن بعدی است که این نویسنده در آن رویدادها حضور و مشارکت داشته یا ناظر بوده است. ارایه تصویر کامل در رویدادها و فهم و تحلیل جامع آن‌ها وظیفه مورخ است که با بررسی تمام خاطرات آن را انجام دهد.»

در همین راستا مرحوم دکتر یزدی در مقدمه جلدهای بعدی خاطرات خود این درخواست را متواضعانه تکرار کرده اند: «…از همه کسانی که این خاطرات را می‌خوانند، انتظار و درخواستم این است که اگر به مطالبی برخوردند که به نظرشان نادرست یا ناقص آمده است، بر این بنده منت گزارند و یادآوری کنند…»

ترتیب خاطرات

مجموعه خاطرات زنده یاد دکتر یزدی در ده جلد به ترتیب زیر تنظیم شده است:

جلد اول با عنوان «از تولد تا هجرت» در سال ۱۳۹۴ با حضور خودشان توسط انتشارات کویر نهایی و چاپ شده است. در این جلد دکتر یزدی به ریشه و اصالت خانوادگی خود و شرح برنامه های تحصیلی و فعالیت های اجتماعی و سیاسی خود در دوران دبیرستان، دانشگاه و فعالیت خود در دوران نهضت مقاومت ملی و خدمات حرفه ای خود تا سال ۱۳۳۹ پرداخته است. اهمیت این بخش از خاطرات نشان دادن فرایند شکل‌گیری شخصیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دکتر یزدی در فعالیت های اجتماعی آن دوران، به ویژه در برنامه های انجمن اسلامی دانشجویان و آشنایی با آموزه های قرآنی و آشنایی با گفتمان و اندیشه و منش پیشگامان روشنفکری دینی چون بازرگان و طالقانی است. با این سرمایه اصلی است که دکتر یزدی در طول شش دهه در شرایط دشوار خارج از کشور و بعد از انقلاب در ایران با «صبوری و شکوری» همه مشکلات و هزینه‌های تحمیل شده را می پذیرد و به وظیفه ایمانی و ملی خود عمل می‌کند.

جلد دوم خاطرات با عنوان «هیجده سال در غربت» مربوط به مجموعه تلاش های علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دکتر یزدی بین سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۵۷ در خارج از کشور است. در این دوره دکتر یزدی علاوه بر فعالیت های علمی برجسته، نقش موثری در ایجاد و توسعه نهادهای مدنی و توانمند سازی دانشجویان در عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، از جمله انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا، جبهه ملی دوم، نهضت آزادی ایران و تربیت نیروهایی است که بعد از انقلاب نقش موثری داشته و دارند. دکتر یزدی از طریق همکاری در نهاد های مدنی از جمله انجمن‌های اسلامی موفق به اصلاح و تقویت پیوندهای دینی بین دانشجویان مسلمان کشور های مختلف اسلامی، شخصیت هایی چون «راشد الغنوشی» در تونس، «انور ابراهیم» در مالزی و دیگرانی در ترکیه و کشور های عربی داشت که در تحولات اجتماعی آن کشورها و مناسبات فیمابین تاثیر گذار بوده‌اند. ارتباط با مراجع و روحانیت در لبنان و عراق و تداوم سیاست تعامل تعالی بخش با روحانیت که پیشگامان نهضت از دهه ۴۰ آغاز کرده بودند، از جمله خدمات دکتر یزدی در این دوره است که تفصیل آن در این جلد آمده است.

اما مجموعه هفت دفتر پیوست جلد دوم که خود دکتر یزدی آن را «دفتر دوم» نامیده شامل حدود سه هزار نامه که طی این ۱۸ سال با بیش از سیصد نفر از دوستان و فعالان اجتماعی و سیاسی در ایران و خارج از کشور مبادله شده است، از اقدامات کم نظیر و شاید بی نظیر دکتر یزدی است. این نامه ها فضای سیاسی و ذهنی رهبران و فعالان سیاسی آن سال ها را نشان می دهد. این اسناد به مناسبت روز سوم مهر سالروز تولد ایشان منتشر شده است. جمع آوری و حفظ این حجم از نامه در شرایط ملتهب زندگی ایشان در خارج از کشور و آتش سوزی عمدی مرکز نگهداری این اسناد در هیوستون تگزاس و شرایط امنیتی داخل کشور که همواره در منزل ایشان وجود داشته و به دفعات اسناد منزلشان را برده‌اند و جزئیات آن در این خاطرات آمده، نمودار نظم و ظرفیت بالای ایشان برای نگهداری و حفاظت از این اسناد تاریخی است.

جلد سوم خاطرات اختصاص به «۱۱۸ روز در نوفل لوشاتو» دارد. پیامد تعامل و ارتباط ایشان با آقای خمینی در دوران فعالیت های ۱۸ ساله است که زمینه سفر آقای خمینی به فرانسه و استقرار در نوفل لوشاتو فراهم می‌شود. این سفر آقای خمینی انقلاب اسلامی را از یک پدیده محلی و ملی به صورت کانون توجهات جهانی تبدیل می‌کند و مطالبات تاریخی ملت ایران از زبان و قلم ایشان بر بام رسانه های جهانی مطرح می شود و جنبش اجتماعی ایران را آن چنان تقویت می‌کند که می تواند زمینه پیروزی انقلاب ۵۷ و دفع نماد استبداد سیاسی «گام اول» را امکان پذیر سازد. مجوز انتشار این جلد از خاطرات دو تا سه سال بطول انجامید و نهایتا با حذف بخش هایی مطابق نظر «موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی» در سال ۱۳۹۸ به چاپ رسید. این اثر حاوی اسناد دست اول این دوره مهم از تاریخ انقلاب اسلامی ایران است.

در این اثر دکتر یزدی بطور مستند رویدادها، دیدارها وگفت وگوهای دیپلماتیک آقای خمینی با نمایندگان کشورهای اروپایی و آمریکا و نمایندگان گروه های مختلف و شخصیت های ایرانی و جهانی را گزارش می کند و همچنین به فرایند برنامه‌ریزی راهبردی برای مدیریت انقلاب پرداخته و موضوع سخنرانی ها و بیانیه های آقای خمینی در پاسخ با رویدادهای جنبش اجتماعی ایران را پوشش می دهد.

چشم اندازی که آقای خمینی در نوفل لوشاتو برای آینده جمهوری اسلامی ایران ارایه می‌کنند موجب می شود که مردم با اعتماد به ایشان در ۱۲ فروردین سال ۵۸ به جمهوری السلامی رأی «آری» بدهند.

جلد چهارم خاطرات به مسایل بعد از بازگشت به ایران، چگونگی تشکیل شورای انقلاب و دولت موقت مهندس بازرگان و رویدادها و چالش‌های این دوره که منجر به چند بار استعفای دولت موقت و نهایتا استعفای بعد از اشغال سفارت آمریکا گردید، اختصاص دارد. البته خاطرات مربوط با دوران مسئولیت ایشان در وزارت امور خارجه در جلد پنجم جداگانه به تفصیل آمده است. در این خاطرات دکتر یزدی به اولین مسئولیت خود در«معاونت نخست وزیر در امور انقلاب» دولت موقت و تلاش های بعمل آمده برای جلوگیری از اعدام های بی رویه و شکل‌گیری قانون دادگاه انقلاب و همچنین تاسیس نهاد «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» و چالش های پیش روی آن و نهایتا انتقال آن بعد از دو ماه به شورای انقلاب پرداخته‌ است. از جمله رویدادهای مهم بعد از انقلاب حضور گسترده مردم در مراسم بزرگداشت دکتر مصدق در احمد آباد در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ و سخنرانی آیت الله طالقانی است. در این خاطرات همچنین دکتر یزدی تحلیل خود را در خصوص چالش های کلاسیک بعد از هر انقلاب شامل: پیش بینی حمله نظامی به ایران، ایجاد بی ثباتی و نقش عوامل نفوذی پرداخته و به برخی مصادیق آن اشاره کرده است که مرور آن‌ها امروز هم بسیار آموزنده است.

در مقدمه این خاطرات دکتر یزدی اضافه می کند: «جایگاه مهندس بازرگان و خدمات او در ضمیر ناخودآگاه جمعی جامعه ما به عنوان شخصیتی خدمتگزار، ویژه و پایدار است و در هر فرصتی در سطح آگاه ظاهر می شود»

این جلد از خاطرات برای انتشار چون جلد سوم ابتدا مدت طولانی در «موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی» بررسی گردید و نهایتا با اضافه کردن مقدمه و پاورقی های متعدد توسط موسسه و سپس بررسی و حذف بخش هایی از متن توسط وزارت ارشاد نهایتا مجوز انتشار آن صادر شده و به زودی نسخه چاپی آن توسط انتشارات کویر منتشر می شود.

با موافقت جناب اقای محمد جواد مظفر مدیریت محترم انتشارات کویر ناشر این آثار، فایل پی دی اف متن اصلی این چهار جلد خاطرات توسط بنیاد فرهنگی مهندی مهدی بازرگان در فضای مجازی منتشر شده و جا دارد از همکاری صمیمانه مدیریت محترم انتشار کویر سپاسگزاری شود. جلد چهارم با ویرایش و تکمیل متن چاپ شده و به زودی منتشر خواهد شد.

جلد پنجم، مربوط به خاطرات دوران وزارت امور خارجه دولت موقت، از دوم اردیبهشت تا ۱۷ آبان ۱۳۵۷، بخش مهم و کارشناسی خاطرات دکتر یزدی را تشکیل می‌دهد و شامل اسناد مهم وزارت امورخارجه در این دوره می باشد. به خاطر حجم زیاد متن، پیوست های این جلد در سه دفتر تنظیم شده است.

جلد ششم، مربوط به خاطرات دوره آذر ۵۸ تا آبان ۵۹ مدیریت موسسه کیهان و رسیدگی به شکایات مردمی از جمله در سیستان و بلوچستان و حل بحران‌ ها با حکم آقای خمینی،

جلد هفتم، مربوط به نمایندگی در دوره اول مجلس شورای اسلامی از ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۳ و رویدادهای مهم آن دوره از جمله روند برگزاری انتخابات و میزان مشارکت مردم، سرنوشت گروگانگیری، و روابط با آمریکا در دولت موقت، روزنامه میزان، انقلاب فرهنگی و…

جلد هشتم، مربوط به خاطرات خود نهضت آزادی ایران است. اما متن تنظیم شده ای از آن در اختیار نیست. ظاهرا مرحوم دکتر یزدی با توجه به در اختیار بودن کلیه اسناد نهضت آزادی فرصتی و یا اولویتی برای تنظیم متن برایشان فراهم نشده است،

جلد نهم، با عنوان «در بوته آزمایش – تهدیدات و حملات» مربوط به جنگ سیاسی و روانی، تهمت و افترا و دروغ پردازی و حملات فیزیکی به ایشان و منزلشان است که با تحلیل شرایط و مستندات ارائه شده است،

جلد دهم، با عنوان «در دادگاه انقلاب و زندان اوین» شامل احضارها، بازداشت ها، محکومیت ها، تهدیدات، حملات فیزیکی و ترور می باشد که نمودار بخشی از ابتلای سنگین برای او و خانواده اش بوده است.

همچنین، مجموعه مقالات، سخنرانی‌ها و مصاحبه های مرحوم دکتر یزدی بین سالهای ۱۳۹۳ – ۱۳۳۲ در ۱۵ جلد تنظیم شده که متعاقبا منتشر خواهد شد.

بر اساس آموزه های قرآنی ( بقره – ۱۳۴) زنده یاد دکتر ابراهیم یزدی با اعمال خود محشور است و ما هم باید پاسخگوی اعمال خودمان باشیم. این خاطرات که بخشی از واقعیت‌ زمینه ها و پیامدهای فرایند تاریخی انقلاب اسلامی ۵۷ را روایت می‌کند می‌تواند برای پژوهشگران تاریخ و همچنین برای جامعه امروز ما به ویژه نسل جوان که با چالش های جدی روبروست آموزنده باشد تا بتوانند با شناخت و تحلیل واقع بینانه، راهکار رفع موانع توسعه یافتگی جامعه ایرانی را بعد از طی گام اول در بهمن ۵۷، ادامه دهند و فرایند گذار از مرحله دوم آن را تقویت کنند. زنده یاد دکتر ابرهیم یزدی به دفعات در نوشته ها و همچنین در آخرین مصاحبه‌ای که با آقای بهمن کلباسی خبرنگار ویژه بی بی سی در ازمیر ترکیه داشت و سپس دار فانی را وداع گفت، به‌رغم همه سختی‌هایی که در دوران زندگی سیاسی خود متحمل شده و با «صبوری و شکوری» ادامه داده است، با امید به آینده این جمله را تکرار کرده است: ما راه طولانی طی کرده‌ایم و راه طولانی‌تری پیش رو داریم.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

منبع: مجله آگاهی نو- شماره یکم، پاییز ۱۳۹۹

[i] این یادداشت در پنجم مهر ۹۹ نوشته شده اما بعد از آن جلد چهارم خاطرات توسط انتشارات کویر منتشر شده است.

روح بازرگان در گوش ما چه میخواند؟

روح مهدی بازرگان ۱۵ سال پس از مرگ او ، همچنان با ما سخن می گوید و به تامل می خواندمان، آنچنان که نمی توان از کنار سالمرگ او گذشت بی آنکه در منش و روش او تدبر نکرد و به احترامش کلاه از سر برنداشت. بازرگان يک سياستمدار اصلاح‌طلب بود و از بد ماجرا نخست‌وزير يک نظام انقلابی. پس از انقلاب، عصر جمهوری فرا رسيده بود و گويی که جمهوريت را با دموکراسی ارتباطی وثيق نبود و اگر بود، باز هم گويی که اين دموکراسی نه حکومت قانون که حکومت جمهور بود و منطق آن نه حفظ حقوق اقليت که حاکميت اکثريت بود. اينچنين بود که مهدی بازرگان در قامت نخست‌وزيری دولت، اگرچه همراه جماعت اما بيگانه با جمع به نظر می‌آمد. منطق حوادث، منطقی بيگانه نبود. اگر در شوروی، بلشويک‌ها راه بر تروتسکی بستند و در الجزاير، بومدين بر صندلی احمد بن‌بلا نشست و در مصر نيز ژنرال نجيب، مغلوب يک چريک انقلابی، جمال عبدالناصر شد، در ايران نيز اين مهدی بازرگان بود که با استعفای خود، راه بالادستی جوانان انقلابی را هموار کرد. اما چرا؟

۱- بازرگان دموکراسی‌‌خواه بود و پوپوليست نبود. او اگرچه خود را پيرو مصدق می‌ناميد اما سياست او متفاوت از سياست آن رهبر ملی و مردمی بود. سياست برای او هدف نبود و وسيله بود. بدين‌ترتيب با پوپوليسم بيگانه بود و مردمسالاری را از مردم‌سواری متفاوت می‌دانست و از ابزار گريه و خنده بهره نمی‌برد و خود را هزينه سياست نمی‌کرد. آنگاهی نيز که از سوی محمد مصدق راهی جنوب شد تا در ملی کردن صنعت نفت، ناظر و مجری باشد، در آبادان در ميان شادی و سرور جمعيت، نه‌تنها سوار موج نشد که در ميان موج جمعيت گم شد. چه بسيار سياستمدارانی که آن روز سخنرانی پرشور کردند و چه تنها بود مهدی بازرگان که رهبر آن جماعت بود و اما وقتی سياستمداران سوار بر اتوبوس از جمعيت فاصله گرفتند و دقايقی گذشت، تازه فهميدند که مهدی بازرگان را جا گذاشته‌اند. او در ميان مردم، ناآشنا و غريب بود و اين ماجرا تکرار شد؛ آنگاهی که در مقام نخست‌وزير ايران انقلابی با اوريانا فالاچی به گفت‌وگو نشست نيز بدو گفت که رهبر انقلاب با مردم سخن می‌گويد و مردم نيز سخنان او را می‌فهمند و با اين حال سخن بازرگان به مذاق جماعت مردم انقلابی خوش نمی‌آيد. گلايه و شکوه‌ای نداشت؛ چه آنکه راه خويش را انتخاب کرده بود و در اين راه، به عکس آن مثل معروف، رسوايی را بر همرنگی با جماعت ترجيح می‌داد. مهدی بازرگان، پوپوليست نبود و عقيده خود را به عقيده توده‌های انقلابی نفروخت تا نخست‌وزيری خود را بيگانه کند.
۲- بازرگان ملی‌گرا بود و با اين حال ناسيوناليستی افراطی نبود. «طرح غربزدگی» جلال آل‌احمد را کابوسی می‌ناميد که از آن رهايی بايد. می‌گفت که غربيان «اگر چيزهايی را برده‌اند، چيزهای بهتری را هم آورده‌اند.» (مجله آدينه، شماره ۷۵، ص۲۲) و به صراحت اعلام می‌کرد که «اگر تخطئه و متهم به غربزدگی يا استعمارگرايی نشويم بايد بگوييم که استقلال‌طلبی، احساس مليت، تعصب ملی، آزاديخواهی، برابری‌طلبی، مترقی بودن و انقلابی شدن را تماما از آنها گرفته‌ايم». (ايران فردا، شماره ۲۳) نظريه «استعمار و استقلال» را نظريه‌ای به نسبت افراطی می‌دانست و در جوانی آنگاهی که به فرنگ رفت نيز بسيار بيشتر از روشنفکران عصر خود درس‌آموزی کرد و «سوغات فرنگ» محصول اين درس‌آموزی صادقانه او بود. از استقلال سخن گفت و تقليد را نکوهيد اما هشدار داد که «مبالغه نبايد کرد، نمی‌توان منکر شد که تقليد در بسياری موارد و در همه جای دنيا معمول است و گاهی به‌ناچار مجاز می‌شود». (سرچشمه استقلال، ص۱۶) به جای «استعمار» از «استيلا» سخن گفت و استيلا را نيز واقعيتی در عرصه سياست جهانی دانست. بر همين مبنا بود که پس از انقلاب ايران نيز اگرچه حامی استقلال بود اما مفتون نظريه‌ «استعمار» نشد و هزينه اين اعتقاد نيز لشکر منتقدان و مخالفانی بود که عليه او به‌پاخاستند. واقع‌بينی او را وادادگی ناميدند و او را وابسته به امپرپاليسم خواندند و ليبراليسمش را جاده‌صاف‌کن امپرياليسم تفسير کردند؛ حال آنکه بازرگان می‌گفت: «مقصود استقلال، اين است که نه خود را تابع طراز فکر و سياست نفوذ اروپای غربی و آمريکا بدانيم و نه معتقد و دنباله‌رو مکتب مارکس و سياست کشورهای سوسياليستی و اروپای شرقی بدانيم.» (کيهان ۲۸/۱/۵۸)
۳- آزاديخواهی بود که هيچ‌گاه مسحور انديشه چپ نشد. جوانان انقلابی مجاهد در زندان او را بورژوا می‌ناميدند و کتاب‌های او را به سخره می‌گرفتند؛ همچنان که وقتی در ابتدای راه پيش او آمدند تا برای آنها ايدئولوژی بسازد و مبانی مبارزه بنويسد، خود را بيگانه با آنها خواند و حوالت داد که سوی ديگری روند. نه در سال‌های مبارزه انقلابی، مسحور چپ شد و نه در دوران حاکميت نظام انقلابی. خود را يک اصلاح‌طلب می‌دانست و سياست «گام به گام» را مبنای کار خود قرار داد. منتقدان او بسيار بودند و در انتقاد می‌گفتند: «اگر جامعه از مسير رفرم به آن شرايط [پيروزی] رسيده بود، اقدام دولت موقت، قابل قبول بود. اما مردم انقلاب کرده بودند و دولت موقت بايد قاطع عمل می‌کرد و برای برطرف کردن تعارض‌های موجود، مشارکت نيروهای انقلابی، برطرف ساختن خواسته‌های دهقانان و ايجاد مدلی برای مقابله با توطئه‌های امپرياليسم اقدام می‌کرد.» (حبيب‌الله پيمان، هفته‌نامه توانا، ۲۸/۴/۷۷) بازرگان اما در اوج راديکاليسم انقلابی، آرزو می‌کرد که «دکتر شاپور بختيار لر»، «دکتر بختيار حر» شود؛ حال آنکه بسياری در گوشه و کنار اثری از او را می‌جوييدند تا مرهون جبر انقلابی‌اش کنند. نخست‌وزيری دولت موقت را که به نام او نوشتند، جانب دانشگاه تهران را گرفت و در يک سخنرانی چنين فاصله خويش با چپ‌روی را اعلام عمومی کرد: «بنده ماشين‌سواری نازک‌نارنجی هستم که بايد روی جاده‌های آسفالت و راه هموار حرکت کنم و شما بايد اين راه را برايم هموار کنيد. انتظار عمل کردن مثل رهبر و مرجع عاليقدری که بنده را مامور و مفتخر به اين خدمت کرده‌اند و با عزم راسخ و ايمان و قدرت، بولدوزروار حرکت می‌کند و صخره‌ها و ريشه‌ها و سنگ‌ها را سر جايش خرد کرده و پيش رفته و می‌رود، را از بنده نداشته باشيد.» (مسائل و مشکلات اولين سال انقلاب، ص۷۴) او تبديل سريع ايرانستان به گلستان را وعده نمی‌داد و پيمودن ره صدساله در يک شب را ممکن نمی‌ديد و مفتون ايده‌هايی مارکسيستی که انقلاب را پيروزی محتوم تاريخی می‌دانستند، نشد.
۴- از نردبان سياست بالا رفت اما لباس صداقت از تن درنياورد. او صادق بود چه آنگاهی که در حکومت بود و چه آنگاهی که خارج از حکومت و همين صداقت، پاشنه آشيل او شد؛ چه آنکه اسرار هويدا می‌کرد و در سياست، پشت پرده و پيش پرده را از هم جدا نمی‌دانست؛ و نه فقط در سياست که با خود نيز صادق بود. همچنانکه به صراحت در پايان عمر، راه مفارقت از انديشه غالب خويش را گرفت و پس از ساليان متمادی نگاه ايدئولوژيک به دين، حصاری را شکست و لباس ايدئولوژی از تن دين بيرون آورد و هدف بعثت انبيا را نه مبارزه که «تنها آخرت و خدا» دانست. در آخرين مکتوب خود بود که نوشت: «از خود نپرسيده‌ايد که چگونه ممکن است کسی که در سال‌های قبل از ۴۰ در زمانی که داعيان حکومت اسلامی امروزه، سروکار با ايدئولوژی و مبارزات سياسی نداشت، در زندان شاه کتاب بعثت و ايدئولوژی را نوشته و نشان داده است که در برابر همه فلسفه‌‌های اجتماعی و مکاتب سياسی و غربی می‌توان از اسلام و از برنامه بعثت پيغمبران، ايدئولوژی جامع و مستقل برای اجتماع و حکومت خودمان استخراج کرد و کسی که به عنوان وظيفه دينی، بيش از نصف عمر خود را در مبارزه عليه استبداد و استيلای خارجی گذرانده و برای حاکميت قانون و ملت فعاليت کرده است، حالا طرفدار تز جدايی دين از ايدئولوژی و منع دين از نزديک شدن به حوزه دستورات اجرايی شده باشد؟» (کيهان هوايی)
۵- او يک ليبرال بود و چه طعنه‌ها که به واسطه صداقت ليبرالی‌اش نشنيد و چه طنز غريبی بود که خود می‌گفت: «ما ليبرال بوديم، آزاديخواه و آزادمنش بوديم و در نتيجه اين آزادی خواستن و آزادی دادن، کسانی که قاعدتا و حقا بايد دوست باشند، عمل مخالف انجام دادند و اين مساله را بايد به عنوان يکی از جرم‌های دولت موقت و خودم بپذيرم و جزو گناهانی که برای ما می‌شمارند، يکی ليبرال بودن ماست اما حالا بايد بگويم که اگر ما ليبرال نبوديم، آنها که مقاله می‌نويسند و نشريه می‌دهند، امروز بودند يا نه؟ اقلا اين حق‌شناسی را ندارند که بگويند، خدا پدر بازرگان را بيامرزد. شما آدم بدی بوديد، ليبرال بوديد ولی در نتيجه ليبرال بودن شما، ما به همه چيز رسيديم.» (کيهان ۹/۱۰/۵۸)
****
روح بازرگان با ما سخن می گوید و روش و منش او را به ما یادآور می شود. و مگر نه آن است که همین صداقت و فروتنی اين سياستمدار صريح‌اللهجه بود که چپ‌های انقلابی را در گذر از جوانی به ميانسالی، شرمندگی و شرمساری حاصل نمود.

بازرگان ساده دل بود اما …

آنچه امروز برای همه ما مهم و عبرت‌آموز است شجاعت اخلاقی و ملت‌خواهی و وطن‌دوستی يك انسان بزرگ است كه وقتی احساس می‌كند كشور و مردم در خطرند و او می‌تواند با ايثار و گرو گذاشتن شخصيت و اعتبار و چه بسا امنيت خود قدمی بردارد، درنگ نمی‌كند و گام پيش می‌گذارد …

رازگشایی از قرآن به کمک دانش‌های جدید - علی اشرفی فتحی

گرامی داشت نوزدهمین سال روز درگذشت دکتر یدالله سحابی

سال ۱۳۴۶ دکتر یدالله سحابی به‌تازگی از زندان و تبعید چهار ساله رها شده بود. او که از پیشگامان دانش زمین‌شناسی در ایران بود، دغدغه سازگاری دین و دانش روز را داشت. در نخستین ماه‌های آزادی کتاب اثرگذار «خلقت انسان» را منتشر کرد و نقل محافل دینی و فکری شد. وی در مقدمه «خلقت انسان» نوشت:

«منظور ما در این کتاب، مطالعه در آیات قرآن از نظر خلقت انسان و موجودات زنده با استفاده از نتایج علمی تکاملی روز می‌باشد و همان‌طور که در مقدمه نشریه قرآن و تکامل متذکر شده‌ایم، اگر در بررسی و تفسیر آیات الهی اطلاعات و نتایج مسلمه علمی را نیز به عنوان مفتاح [:کلید] به کار ببریم، حقایق تازه‌ای از منبع پر فیض قرآن برای ما جلوه می‌کند که هم بینش ما را به گوشه‌ای از دستگاه بی‌انتهای کائنات زیادتر می‌کند و هم خضوع و ایمان ما را نسبت به آفریدگار دانا و توانای آن بیشتر و محکم‌تر می‌سازد» (ص۷ از چاپ سوم کتاب).

نیمه اول این کتاب ۲۱۴ صفحه‌ای به ارائه شواهد علمی در دفاع از نظریه تکامل می‌پردازد و نیمه دوم آن نیز نگاه قرآن به خلقت انسان را بررسی کرده است. به باور دکتر سحابی نه تنها باور مرسوم ما درباره خلقت انسان متأثر از کتب غیر اسلامی است و ریشه در قرآن ندارد، بلکه «قرآن درباره سلسله موجودات ذی‌حیات، تصریحات متعددی دارد که علم امروز پس از تلاش‌ها و تجربه‌ها به همان نتیجه رسیده است»(ص۱۰).

تلاش سحابی برای تفکیک اسرائیلیات از قرآن (ص۱۰۲) در کنار این‌که نسبت دادن نظریات غیر علمی از جمله جدا بودن کامل تبار انسان از سایر مخلوقات را «خلاف شأن قرآن» می‌دانست، نشان از باور عمیق او به دقت یافته‌های دانش روز داشت. او حتی تولد عیسی مسیح(ع) از مریم(س) را با علم روز تبیین می‌کرد و آن را حاصل نرمادگی یا بکرزایی برخی موجودات (Hermaphroditism) دانست (ص۱۵۹). این نگاه و رویکرد او بی‌شباهت به شیوه همفکر و هم‌بندش مرحوم آیت‌الله طالقانی نبود که در این کتابش از آرای او نیز یاد کرده است (ص۱۳۷).

اما نگاه او به اعتبار و اهمیت قرآن فراتر بود و می‌گفت: «قرآن تنها کتاب آسمانی دست‌نخورده‌ای است که در دست بشر باقی مانده و مندرجاتش جز بر علم و حقیقت و مصلحت مبتنی نیست»(ص۱۰۲).

او با «رازگشایی از قرآن به کمک دانش روز» به این نتیجه رسیده بود که «ناموس کلی آفرینش؛ آمادگی و تکامل تدریجی» است (ص۱۵۶) و حضرت آدم نیز نه اولین انسان، بلکه نخستین انسان اندیشمند و «مبدأ بصیرت بشری است و برگزیدگی او بزرگ‌ترین واقعه در آفرینش کائنات و تاریخ تکامل سلسله موجودات است»(ص۱۷۲).

انتشار این کتاب؛ همان‌گونه که پیش‌بینی می‌شد جنجالی در محافل دینی برانگیخت و اگر همزمان با گسترش استبداد سیاسی و شروع مبارزات مسلحانه نمی‌شد، ابعاد این جنجال بسیار گسترش می‌یافت و ثمربخش‌تر می‌شد. اگرچه مرحوم آیت‌الله علی مشکینی کتابچه‌ای در تأیید کتاب سحابی نگاشت، ولی علامه طباطبایی که رفاقت نزدیکی با دکتر سحابی داشت، در اواخر جلد ۱۶ المیزان گفتاری با عنوان «کلام فی کینونة الانسان الاولی» یعنی «سخنی درباره آفرینش نخستین انسان» آورد و به نقد سحابی و دفاع از نظریه سنتی پرداخت. سحابی نیز در چاپ سوم کتابش در سال ۱۳۴۶ صفحات پایانی کتاب را به پاسخ‌های خود به نقد علامه اختصاص داد.

کتاب مهم سحابی به دلیل بی‌توجهی به بخش وسیعی از میراث اسلامی (یعنی روایات پیامبر و اهل بیت) ذیل آثار قرآن‌گرایان تعریف می‌شود و رد پای تاثیرپذیری از نگاه شریعت سنگلجی در آن مشهود است؛ هم‌او که سحابی و بازرگان در جوانی به شرکت در جلسات قرآنی او علاقه داشتند. اما نمی‌توان منکر جایگاه مهم این کتاب در تقویت جریان نواندیشی دینی شد که آرمان سازگاری میان دین و علوم مدرن را پیگیری می‌کردند. همچنین در زمانه تحقیر دین از سوی مارکسیست‌ها تألیف کتابی در دفاع عقلانی از دین با زبان و روش مطلوب علم مدرن، امتیاز بزرگی برای جوانان مذهبی نیم قرن پیش محسوب می‌شد.

در دنیای امروز که تکامل یا فرگشت، سیطره خود را بر علوم مختلف گسترش داده و مقتدرانه به حیات خود ادامه می‌دهد، فرگشت الهی (Theistic evolution) نیز به عنوان راه‌حل آشتی دین و این نظریه مطرح شده و هوادارانی دارد. این همان راهی است که نیم قرن پیش سحابی در ایران آغاز کرد تا مانع از کم‌سو شدن چراغ اسلام در عصر علم شود. با این حال؛ جای خالی یک پژوهش جدید حس می‌شود که هم دستاوردهای تازه علمی را در نظر بگیرد و هم میراث اسلامی را به صورت جدی‌تر و کامل‌تری به کمک دانش‌های زبانی مورد استناد قرار دهد. این پژوهش می‌تواند راه دشواری را که سحابی و دوستانش آغاز کردند با قوت و دقت به پیش ببرد.

رابطه دين و سياست در انديشه بازرگان

در نگاه بازرگان سياست، مبنايی دنيايی و دين، پايه‌اي الهی دارد. بر همين اساس هدف هر يك از آن دو متفاوت می‌شود: يكي آخرت و ديگری اداره اجتماع يعني دنيا. فرض اساسي وی در هر دو مقطع زماني مورد مطالعه، ارتباط بين دين و سياست و معادله يك طرفه بين آنها بنفع دين است …

چکيده:
با توجه به ديد تجربي بازرگان به دين و سياست، اول: دين را امري آن جهاني و الهي و سياست را اين جهاني و بشري و بنابر اين مأخوذ از منبع بشر مي داند. به عبارت ديگر اين دو را دو مبناي متفاوت مي دهد. دوم: معتقد است اين دو بهم مرتبط هستند و سوم: رعايت مرز آنها را ضروري مي داند و تأكيد دارد كه نبايد بهم آغشته و مخلوط شوند و رعايت اصالت هر يك لازم است و چهارم:
به دليل الهي بودن دين و بشري بودن سياست و دشمن بودن سياست براي دين، عقيده دارد كه همواره دين بايد حاكم بر سياست باشد و به آن جهت داده، اصول و احكامش را تعيين نمايد. ديني كه به نوبه خود هدفي خدايي و آن جهاني دارد و به دنيا از باب كشتزار آخرت بودن توجه دارد و به همين دليل هم سعي در آباد كردن آن مي نمايد و نيز اگر بر سياست حاكم شود آن را جهت داده ، هدايت نموده و آن را ” لله ” كه ملازم ” للناس ” است قرار مي دهد و در يك كلام آن را اصلاح مي كند. اين در حالي است كه عكس قضيه يعني حكومت سياست بر دين درست نبوده و به نابودي دين منجر مي گردد. در نتيجه روابط اين دو يك طرفه به نفع دين است كه نفع دين بنا به فرض، نفع بشر در دنيا و آخرت است. حال كه ارتباط اين دو مفهوم روشن شد بايد ديد، از نظر مصداقي، بازرگان چگونه ارتباط بين نهاد دين و نهاد سياست را تبيين مي نمايد.
دين و سياست از ديرباز دو مقوله مهم در زندگي بشر بوده و به جهت اهميت آنها در شكل دهي حيات بشر ، همواره ذهن آدمي را به خود مشغول داشته اند . در خصوص رابطه دين و سياست بطور كلي دو نظريه اصلي وجود دارد : نظريه تفكيك و نظريه تداخل .

ديدگاه تفكيك:
هر گونه ارتباط را بين دين و سياست نفي نموده و دخالت هر يك از آنها را در امور ديگري موجب اضمحلال هر دوي آنها مي پندارد .

ديدگاه تداخل:
رابطه دين و سياست را مسلم انگاشته و تلاش مي كند بر مبناي آن اهداف و ساختار حكومت و نقش فرد و جامعه را مشخص نمايد . مفروض بودن وجود ارتباط بين دين و سياست در اين ديدگاه ، اجماع نظر بر كيفيت ارتباط را معني نمي دهد ؛ بلكه بر عكس نحوه و چگونگي رابطه مزبور محل اختلاف بوده و موجب مي گردد حاميان ديدگاه تداخل در گروههاي جداگانه قرار گيرند.
تا سال ۱۳۷۱ ه . ش بطور عمومي ، بازرگان در طيف ديدگاه دوم قرار داده مي شد . اما پس از ايراد سخنراني « خدا و آخرت هدف بعثت انبياء » (۱) در سالگرد جشن مبعث همان سال توسط وي ، روال قبلي خدشه دار شده و در اين باره اختلاف نظر حاصل گرديد.
بعضي از خوانندگان آثار وي ، در دوران قبل و بعد از انقلاب اسلامي ، از گفته هايش در سخنراني مزبور استنباط كردند كه « او گمان مي برد كه دين براي دنياست و همينكه دانست كه چنين نيست بر آن انديشه رقم بطلان زد ». (۲)
بعبارت ديگر وي معتقد شد كه دين رابطه معنوي بين انسان و خداست و براي آباد كردن آخرت آمده و ارتباطي به دنيا ندارد و بدين ترتيب آنچه را در قبل گفته بود ، اشتباه پنداشت .
عده اي كه از حكومت اسلامي رويگردان بوده و در صف مخالفان ريشه اي جمهوري اسلامي ايران قرار داشتند ، استنباط مزبور را كه حاكي از بازگشت بازرگان به طيف ديدگاه تفكيك دين از سياست بود ، مستمسك قرار داده و تلاش كردند اصل حكومت اسلامي را غيرممكن نشان داده و جدايي دين از سياست را با پيشنهاد حكومتي غيرديني ( لائيك ) تحقق بخشند . بعلاوه چرخش فكري بازرگان را دليلي بر بيهودگي تلاش هاي مسلمانان جهت تحقق احكام الهي با تشكيل حكومتي اسلامي در عصر غيبت پنداشته و بكلي چنين اقدامي را مردود دانستند .
دوستان و معاشران بازرگان ، كه علاوه بر آگاهي از آثار وي ، روابطي نزديك با خود او داشتند ، با رد ادعاي فوق ، مدعي ثبات سير فكري بازرگان شده و اظهار داشتند كه هيچ تغييري در ديدگاه اوليه وي راجع به ارتباط دين و سياست روي نداده است . اين گروه همچنين به استناد روابط نزديك خود با وي و آثارش ، بيان داشتند كه : « اظهارنظر اخير وي دال بر پرهيز از قرار دادن هدف كسب قدرت سياسي به عنوان هدف دين است و نه پرهيز از دخالت دين در حوزه سياست ». (۳)
بعلاوه افراد ديگري تلاش نمودند با توجه به آثار بازرگان ، ثبات فكري وي را نشان دهند . (۴) اغلب اين نوشته ها با فرض غيرمغرضانه بودن برداشت چرخش فكري بازرگان ، آن را دليل بر عدم ارتباط شخصي و نزديك معتقدين به برداشت مزبور با وي پنداشته و تلاش كرده اند با بررسي ارتباط دين و سياست
( از نظر مفهومي ) در ديدگاه او ، نادرستي ديدگاه چرخش را نشان دهند .
نگارنده را عقيده بر آن است كه حتي اگر از عامل معاشرت و ارتباط شخصي با بازرگان صرف نظر نموده و در بررسي ديدگاه وي در خصوص ارتباط دين و سياست ، آن را دخالت ندهيم و نخواهيم نانمان را توسط ديگران از تنور بيرون آورده و به زبان ديگران نظرمان را بيان نماييم و فقط بي طرفانه آثار وي را در رابطه با موضوع بررسي نماييم ، در خواهيم يافت كه نظر وي تغييري نكرده است و گرچه وي از منتقدان سياست هاي جمهوري اسلامي بوده ولي با گفتار اخير خود در صف معاندان حكومت اسلامي قرار نگرفته ، بلكه فقط و فقط در دو مقطع زماني ، از اعتقاد اصلي خويش دو بيان متفاوت را بدست داده است .
براي نشان دادن اين ثبات ، ما دو مقطع زماني ۱۳۴۱ و ۱۳۷۱ انديشه بازرگان را با هم مقايسه خواهيم كرد و در هر دو مقطع ، رابطه دين و سياست را هم از لحاظ مفهومي ( يعني رابطه مفهوم دين با مفهوم سياست ) و هم از نظر مصداقي ( يعني ارتباط بين نهاد دين با نهاد سياست ) با توجه به آثار وي ، تبيين خواهيم نمود.
در مقطع زماني سال ۱۳۴۱ ، كتاب ” مرز بين دين و سياست ” – كه همان سال تأليف شده – و كتاب
” بحثي درباره مرجعيت و روحانيت ” ( مقاله انتظارات مردم از مراجع ) را بررسي خواهيم نمود .
در قسمت بعدي ، مقالات ” آخرت و خدا هدف بعثت انبياء ” و ” آيا اسلام يك خطر جهاني است ؟” را مورد مطالعه قرار خواهيم داد . پايان بخش بحث ما ، بيان نتيجه خواهد بود .

رابطه دين و سياست از ديدگاه بازرگان سال ۱۳۴۱
الف – در بعد مفهومي :
مرحوم بازرگان با تعريفي كه از دين و سياست ارائه مي دهد ، تلاش مي نمايد تصويري از رابطه آن دو – كه در نظرش امري مسلم است – ارائه دهد . اين حتمي بودن وجود ارتباط بدان سبب است كه وي اعتقاد دارد:
« در هر حال ديانت و سياست از عوامل مؤثر دست اول اجتماع و سرنوشت ما بشمار مي روند ، خواه كسي معتقد و طرفدار و عامل به آنها باشد يا نباشد . تماس و تصادمهايي هم دائما ميان اين دو چه در خارج و چه در وجدان و عمل ما وجود دارد » . (۶)
در تعريف سياست نامبرده بيان مي دارد كه :
« غرض ما در اينجا بيشتر مسئله حكومت و اداره اجتماع است ؛ اعم از جهات عمراني و انتظامي و اقتصادي و سياسي و جهات عمومي تر اجتماعي و فكري و تربيتي و غير آن » . (۷)
و درباره دين ، نامبرده قائل به وجوه دو گانه مي باشد كه وجه دوم را موضوع بحث خود مي داند ؛
بدين ترتيب كه :
« دين را به دو مفهوم يا دو وجه مي توانيم بگيريم . يكي از جهت آداب فردي يا تشريفاتي از قبيل نماز ، روزه ، جماعات ، سينه زني ، زيارت رفتن و امثال آن . ديگر از جهت افكار و عقايد و اخلاق و اعمال و تربيت و مخصوصا امور امت يعني مردم و سرنوشت دنيا و آخرت آنها » . (۸)
به عقيده وي از جهت اول يعني وجه احكام فردي يا آداب صوري خيلي از دولت ها و سياست ها رعايت احترام و عدم مزاحمت براي دين و متدينين را داشته و گاهي به ظاهر يا حقيقتا تأييد و تجليل هم كرده اند . ولي در خصوص وجه دوم اينطور نبوده و نيست . (۹)
مفروض اصلي وي در خصوص وجه دوم – كه در حقيقت تعريف دين ، در اينجا ، از ديدگاه اوست – اين است كه « اگر دين سياست را – بفرض – رها نموده و كاري به كارش نداشته باشد ، سياست دين را به هيچ وجه من الوجوه آزاد نخواهد گذاشت .
بلكه برعكس هر قدر دين نسبت به سياست بي اعتنايي نمايد ، سياست در تمامي شئون دين دخالت اساسي خواهد نمود ». (۱۰) به عبارت ديگر « اگر دين سياست را در اختيار و امر خود نگيرد ، سياست دين را مضمحل خواهد كرد يا در سلطه و اقتدار خود خواهد گرفت . جنگ بين اين دو ، جنگ پيشروي و عقب نشيني يا مماشات و مسامحه و معامله نيست ، بلكه جنگ حيات و ممات يا بود و نبود است » . (۱۱)
البته وي مفروض خود را چندان به دنياي قديم متدينين مربوط نمي داند و آن را متوجه دنياي امروزي
مي كند . زيرا معتقد است كه در قديم دستگاه سلطنت و حكومت و يا سياست بجز خراج گيري و سربازگيري ، دخالت ديگري در امور مردم نداشت و علي الاصول حفظ حقوق شهروندان ، منافع ملي و امنيت داخلي و خارجي چندان مطرح نبود و به همين دليل سياست داراي جنبه شخصي يا خانوادگي و طبقاتي بود . (۱۲)
برعكس ، معتقد است ، كه امروزه تمامي دولت ها ( سياست ها ) همه امور و شئون مردم را در دست دارند و دخالت دولت ها و سياست ها در امور روزمره مردم ، بطور مستقيم و غيرمستقيم ، وجود دارد بطوريكه اداره و اعاشه مردم و سرنوشت افراد از روزي كه بدنيا مي آيند تا ساعتي كه در گور خوابانده مي شوند ، بدست دولت و تابع سياست است . سياست هم يا تابع ايدئولوژي و هدفهاي ملي است يا تابع اغراض و نظرهاي شخصي و طبقاتي . (۱۳) و به همين دليل هم متدينين بايد در امور سياسي و سياست دخالت نمايند و به عبارت ديگر دخالت دين در سياست لازم مي آيد .
بدين ترتيب وي ، با سنگ بنا قرار دادن مفروض فوق ، عقيده دارد كه دين بايد در سياست دخالت نمايد. و براي تقويت و تحكيم نظريه خود به شواهدي از قرآن و سنت متوسل مي شود . در مورد قرآن به آيات زير استدلال مي نمايد :
” ولا تطيعوا امرالمسرفين ” دستور اسراف كنندگان و حيف و ميل كنندگان اموال عمومي را اطاعت نكنيد . و اسراف كنندگان عبارتند از : « الذين يفسدون في الارض ولا يصلحون » « كساني كه در زمين فساد مي كنند و اصلاح نمي نمايند ». (۱۴)
برداشت وي از آيه شريفه آن است كه آيه به صراحت و بطور محكم و كلي ، دستور مقاومت منفي و سرپيچي و عدم تمكين از اوامر زمامداراني را صادر مي كند كه موجب فساد و تباهي و خرابي هستند و يا حتي امور اجتماع را اصلاح نمي نمايند ، خواه اينكه بخواهند اصلاحات بعمل آورند و نتوانند و خواه نخواهند . (۱۵)
مورد دوم استناد وي به قرآن عبارت است از : « خداي تعالي در توصيف عمل منافقين فرموده است : « واذا تولي سعي في الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل والله لا يحب الفساد » . « و چون به ولايت و حكومت برسد در زمين به تكاپو و فعاليت مي پردازد و نتيجه عمل او منتهي به فساد در مملكت و ضايع و نابود كردن محصول و نژاد مي شود در صورتيكه خداوند فساد را دوست نمي دارد «. (۱۶)
از اين آيه چنين استنباط مي كند كه چون خداي تعالي مخالف فساد است و مبارزه با نفاق و منافق از وظايف اوليه مؤمنين است ، تكليف ديني جلوگيري از ولايت و حكومت منافقين و كسانيكه باعث خرابي مي شوند خواهد بود . (۱۷)
مورد سوم استناد به آيه شريفه « اطيعوا الله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم » مي باشد كه وي عقيده دارد آيه شريفه حاوي يك دستور انضباطي و اطاعت محكم در برابر حق و صاحب منصبان و رؤساي بر حق است . زيرا آيه شريفه بيان مي دارد كه « خدا و رسول و كساني كه صلاحيت و حق امر كردن داشته باشند ( از خودتان ) را اطاعت كنيد . (۱۸)
مورد چهارم استنادي وي به آيه شريفه « يا ايهاالذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا لعلكم تفلحون »
مي باشد كه از آن لزوم اتحاد ، ارتباط و تشكل مؤمنين را ( براي برقراري ولايت موضوع آيه قبلي ) (۱۹) نتيجه مي گيرد .
و در ادامه از آيه شريفه : والذين استجابوا لربهم واقاموا اصلوة و امرهم شوري بينهم و مما رزقناهم ينفقون » و كساني كه دعوت پروردگارشان را قبول كرده ، نماز بپا مي دارند و كارشان مشورت با يكديگر است و از آنچه آنها را روزي داديم انفاق مي كنند و كساني كه چون ستمي به آنها برسد بياري هم برمي خيزند » (۲۰) » ، لزوم حكومت شورايي تشكيل شده بفرمان آيات قبل و دخالت كليه مؤمنان در سرنوشت سياسي خود از طريق شورا ، را نتيجه مي گيرد .
و ديدگاه خود را با مستند قرار دادن آيه شريفه « كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر » شما بهترين امتي هستيد كه بر مردم خروج كرده ، امر به نيكي ها و نهي از بدي ها مي نمائيد . (۲۱) ، به اين صورت تقويت مي نمايد كه وظيفه مؤمنين در چنين جامعه اي انتقاد از يكديگر و پيش بردن خير و از بين بردن بدي است .
در نهايت با استشهاد به آيه شريفه « واعدوالهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوكم » براي ( دفع ) آنها آنچه بتوانيد نيرو و سواره نظام فراهم كنيد تا دشمنان خدا و دشمنان خودتان را بدان وسيله بترسانيد . » و با استنباط اينكه مؤمنان بايد همواره در تدارك قبلي و تعرض به دشمنان كوشا باشند (۲۲) ، تلاش دارد ، اثبات نمايد كه وظيفه دين دخالت در سياست است .
در زمينه مستندات وي از سنت ، دو قسمت قابل مشاهده است : اول اينكه وي به سيره ائمه شيعه (ع) استناد مي نمايد ، بدين ترتيب كه مي گويد : از نظر شيعه ائمه بنا به تصور متداول دو دسته بودند : دسته بركناران از خلافت و حكومت و سياست و دسته واردين در سياست . امام چهارم (ع) تا امام يازدهم (ع) جزء گروه اول و سه امام اول را جزء گروه دوم قرار مي دهد . سپس زندگي حضرت علي (ع) حضرت امام حسن (ع) و حضرت امام حسين (ع) را مثال مي آورد و آن را آغشته به مبارزات اجتماعي و سياسي مي داند . و در مورد بقيه ائمه (ع) نيز اعتقاد دارد كه آنان نيز در حقيقت از سياست بركنار نبودند و دليل اين امر هم آنست كه آنان همواره تحت تعقيب ، حبس و شكنجه بودند و سرانجام نيز همگي شهيد شدند .
بعلاوه استدلال مي كند كه اگر فرض متداول در مورد ائمه دسته اول درست باشد ، به دليل اينكه شيعيان همگي بالبداهه خود را شيعه حضرت علي (ع) ، حضرت امام حسن و امام حسين (ع) مي دانند و پاي علم آنها اشك مي ريزند ، بايد تقيه را كنار گذاشته و به رويه آنها استناد نمايند و رويه ساير امامان را بكار نگيرند . (۲۳)
بعلاوه ، وي در اين قسمت به انتظار و غيبت استناد نموده و با توجه به هدف قيام حضرت حجت (ع) كه عبارت از « بدست گرفتن حكومت دنيايي ، جانشين نمودن عدل و قسط بجاي ظلم و جور ، رفع فقر و رواج برادري و همكاري ، بطوري كه گرگ و گوسفند همخوابه شوند ، مي باشد » ، تلاش مي كند ثابت نمايد كه مؤمنين بايد در سياست دخالت نمايند . (۲۴)
در نهايت وي منشأ پيدايش تشيع و دشمني هاي تسنن عليه تشيع را چيزي جز سياست و حكومت نمي داند و عقيده دارد كه اختلافات مربوط به احكام فردي به هيچ وجه مايه اختلاف نبوده است بلكه اختلاف منافع و عوامل سياسي عمده ترين عامل بوده است و بالاخره دليل دشمني خلفاي سه گانه و بني اميه و بني عباس را با حضرت علي (ع) و اولاد ايشان ، سياسي مي داند و معتقد است چون ابوبكر و عمر و عثمان علاقمند به حكومت عرب و سيادت خانوادگي و رياست شخصي شدند و بعد از آنها امويه و بني عباس زياده از حد طالب جاه و قدرت و عيش و عشرت بودند و علي و اولاد علي را محق خلافت ولي مزاحم و مخالف خود مي ديدند آنها را با تمام قوي و تدابير دور مي كردند و پيروانشان را به رافضي و كافر و اخلالگر و غيره متهم نموده افكار و عواطف مردم را عليه شيعيان بر مي انگيختند . (۲۵)
دوم اينكه وي به چهار حديث در اين زمينه به عنوان نمونه استناد مي كند كه ذكر مي شود : اولين حديث مورد بحث وي ، نبوي مشهور « من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم » ( كسي كه شبي را صبح كند و در اصلاح امور مسلمين كوشش نكرده باشد ، مسلمان نيست ) ، مي باشد كه از آن اصرار بخدمات اجتماعي و اداره امت و حكومت را نتيجه مي گيرد . و نيز از آن جمله است احاديث زير : (۱) الناس عيالي انفعهم اليهم احببهم الي ) مردم خانواده من هستند مفيدترشان نسبت به آنها ، محبوب ترشان پيش من است و (۲) « كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته » ( همه شما در حكم چوپان و زمامداران امت هستند و همه شما مسئول وضع و حال رعيت خود مي باشيد ) و (۳) و از حضرت علي (ع) نقل مي كند كه فرمودند : « الامامة تنعقد حتي تحضرها عامة الناس » ( پيشوايي و رهبري اجتماع درست نمي شود مگر آنكه ملت در آن حضور داشته باشد ) (۲۳) و از حديث اخير نقش مردم را تا آن حد بالا مي برد كه بدون دخالت آنها در سياست ، حكومت انعقاد نمي يابد . بدين ترتيب حسب روايات و آيات و سيره عملي پيشوايان دين مبين اسلام دخالت در سياست بر همه مؤمنان فرض است . به عبارت ديگر دخالت دين در سياست از مسلمات دين است . و اين همه تأكيد و تلاش ايشان بر اين دخالت نيز از مفروض اوليه شان نتيجه مي گردد.
حال كه فرض را بر اين قرار داديم كه سياست دشمن خوني و خطرناك دين است و از طرف ديگر اين را هم مسلم انگاشتيم كه بين آن دو تماس ها و روابطي وجود دارد ، سؤال اساسي كه اينجا پيش مي آيد اين است كه كيفيت روابط اين دو بايد چگونه باشد تا دين ، كه بنظر بازرگان اصالت دارد ، حفظ شود و امور امت نيز اداره گردد ؟ جوابي كه ايشان ، در پي طرح نظريه خود ، داده است ، متضمن بيان كيفيت روابط آن دو مي باشد .
وي پاسخ خود را با اين عبارت شروع مي كند كه « دين و سياست مرز مشترك وسيع با هم دارند » و تلاش دارد مشخص نمايد كه « اين مرز كجاست و تا چه حدي بايد پيش رفت و عبور از آن چگونه است » (۲۴).
به عبارت ديگر تلاش دارد تا كيفيت اين روابط را تبيين نمايد ، بنظر وي :
« ۱٫ دين نه تنها با سياست بلكه با كليه شئون زندگي و با جهان مرز مشترك دارد ولي مرزي است يكطرفه ، بدين ترتيب كه دين در زندگي و در اخلاق و عواطف و سياست دخالت مي كند و هدف و جهت مي دهد ولي سياست نبايد در دين دخالت كند و راه و رسم دين را تضمين نمايد .
در صورت چنين دخالتي ناخالصي و شرك پيش مي آيد .
مؤمن همه كارهايش براي خدا و در راه خدا و با كمك خدا انجام مي شود ، نه آنكه تمايلات و تصورات يا احتياجاتش براي خدا تكليف معين كنند و عقايدش را تنظيم نمايند.
معناي اسلام در همين خلوص و تسليم است : « ان صلوتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين ، لا شريك له و بذلك امرت و انا اول المسلمين . » آن سياسي خود برچسب تبليغاتي مذهبي بزنند زيرا در سياست ، اشتباهات و انحرافات و خطاهاي عمدي و غيرعمدي زيادي پيش مي آيد و ممكن است به پاي ديانت نوشته شود يا عقايد را منجمد و متعصب كند . بعلاوه وي معتقد است كه به همين دليل رجال و احزاب سياسي نبايد هيچگاه ديانت را وسيله يا ملعبه برنامه هاي سياسي خود قرار دهند . (۲۵)
آنچه كه از اين قرائت مختصر از نظريه ديني و سياست مهندس بازرگان برمي آيد اين است كه با توجه به ديد تجربي او به دين و سياست ، اول ، دين را امري آن جهاني و الهي و سياست را اين جهاني و بشري و بنابراين مأخوذ از منبع بشر مي داند ؛ به عبارت ديگر اين دو را دو مبناي متفاوت مي دهد . دوم ، معتقد است اين دو بهم مرتبط هستند و سوم ، رعايت مرز آنها را ضروري مي داند و تأكيد دارد كه نبايد بهم آغشته و مخلوط شوند و رعايت اصالت هر يك لازم است و چهارم ، به دليل الهي بودن دين و بشري بودن سياست و دشمن بودن سياست براي دين ، عقيده دارد كه همواره دين بايد حاكم بر سياست باشد و به آن جهت داده ، اصول و احكامش را تعيين نمايد . ديني كه بنوبه خود هدفي خدايي و آن جهاني دارد و به دنيا از باب كشتزار آخرت بودن توجه دارد و به همين دليل هم سعي در آباد كردن آن مي نمايد . و نيز اگر بر سياست حاكم شود آن را جهت داده ، هدايت نموده و آن را ” لله ” كه ملازم ” للناس ” است قرار مي دهد و در يك كلام آن را اصلاح مي كند . اين در حالي است كه عكس قضيه ، يعني حكومت سياست بر دين ، درست نبوده و به نابودي دين منجر مي گردد. در نتيجه روابط اين دو يك طرفه به نفع دين است كه نفع دين ، بنا به فرض ، نفع بشر در دنيا و آخرت است . حال كه ارتباط اين دو مفهوم روشن شد بايد ديد ، از نظر مصداقي ، بازرگان ، چگونه ارتباط بين نهاد دين و نهاد سياست را تبيين مي نمايد .
ب – در بعد مصداقي يا نهادي
زماني صحبت از نهاد يا مصداق پيش مي آيد كه انديشه اي بخواهد از دنياي انتزاعات به دنياي انضمامات گام نهد . در اينجاست كه لاجرم بايد ابعاد عيني و عملي مفاهيم ارائه شده را مشخص نمود . درباره بحث دين و سياست هم همينطور است . يك متفكر ممكن است در انتزاع ، روابطي را بين اين دو مفهوم تصور نمايد ، اما مهمتر آن است كه بتواند شكلي عملي از آن را به دست دهد كه متناقض نبوده و كارآمد باشد .
در خصوص بحث حاضر ، گرچه مهندس بازرگان تحت اين عنوان مشخص مطلبي بيان نكرده است اما در لابلاي مطالب و حرفهايي كه بيان داشته ، آثاري از رابطه عيني بين نهاد دين و نهاد سياست به چشم مي خورد . ما در اينجا تلاش خواهيم نمود اين را نشان دهيم . اما در ابتدا بايد ببينيم كه بازرگان از نهاد دين و نهاد سياست چه برداشتي دارد . با توجه به مباحثي كه وي تحت عنوان « روحانيت ما در برابر تمدن و سياست » (۲۶)
مطرح مي كند و در آن سير تاريخي برخورد روحانيت با تمدن و سياست جديد را مطرح مي سازد ، مشخص مي شود كه نهاد دين ! ، همان روحانيت است . زيرا از سيد جمال الدين اسدآبادي ، مرحوم كواكبي ، علامه نائيني ، انقلاب مشروطيت و نقش روحانيت در آن ، عقب نشيني ديانت و روحانيت پس از پيروزي انقلاب مشروطيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت و نقش روحانيت در آن ، سخن به ميان مي آورد و دو نوع روحانيت يا نهاد دين تشخيص مي دهد كه عبارتند از : (الف) عده اي كه طرفدار بيطرفي كامل و كناره گيري مطلق از امر حكومت و سياست و دولت اند . خواه به دليل عقيده به تباين دين و سياست و خواه به علت مشكلات و محظورات يا مفاسد و خطرات آن از جهت اصولي و عمومي و يا شايد از جهت شخصي و غريزه راحت طلبي . (۲۷)
(ب) عده ديگر كه برعكس اولي ها ورود در سياست و امور اجتماع را تجويز و تنفيذ نموده و اسلام را ناظر و آمر بر مصالح و شئون اجتماع دانسته اند . (۲۸)
بعلاوه با توجه به مطالب فوق مي توان دريافت كه منظور وي از نهاد سياست ، دولت و حكومت است . با توجه به مفروض اصلي بازرگان ، در عمل بايد ديد كه در نگاه وي اين دو مي توانند چه ارتباطي داشته باشند . با توجه به توضيحات و استنتاجات وي در اينجا نيز بايد ( اگر رابطه مستقيم بين مفهوم و نهاد وجود داشته باشد ) نهاد دين ، يعني روحانيت ، بر نهاد سياست يعني حكومت و دولت ، حاكميت و فرمانروايي داشته باشد ، و آن را جهت دهد .
ولي نهاد سياست حق ندارد كه در نهاد دين دخالت نمايد.
اما تصويري كه وي در نوشته هاي خودش از اين رابطه به دست مي دهد ، با آن چه گفته شد متفاوت است و به ظاهر در نگاه وي مفهوم و نهاد رابطه مستقيمي ندارند.
آنجا كه بازرگان به آيه « يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا واتقوالله لعلكم تفلحون » استشهاد نموده و لزوم ارتباط و اتحاد و تجمع براي تشكيل حكومت را ضروري مي داند ، (۲۹) اداره اجتماع را از طريق شور و دموكراسي مي داند و اين را به آيات شوري ، مستند مي نمايد . (۳۰)
واضح است كه ايشان اداره حكومت را به دست مردم مي دهد – كه مطابق فروض ديگر وي ، هم بر آنها دخالت در سياست واجب است و هم من باب مقدمه واجب ، لوازم آن را فرا گرفته اند – و نهاد دين را حاكم بر نهاد سياست قرار نمي دهد بلكه ياور و در عرض آن مي داند.
بعلاوه وي با استناد به حديث « الامامة لا تنعقد حتي تحضرها عامة الناس » نقش اساسي را در حكومت بر مردم داده و به حكومت دموكراسي تصريح شده خود ، ذيل آيه فوق ، تأكيد مي كند و بدين وسيله نهاد دين را در رديف ساير نهادهاي اجتماع قرار مي دهد .
با اين مقدمه چيني ، يعني نقش دادن به مردم براي انعقاد حكومت ، در قسمت تبيين مرز سياست و دين از نظر مفهومي (۳۱) ، به صراحت ، پس از بيان اينكه دين اصول سياست و هدف حكومت را تعيين مي كند وارد جزئيات نمي شود ، مي گويد :
« همينطور انتخاب متصديان و طرز اداره كار ، امري نيست كه ديانت در آن نظر مستقيم داشته باشد و روحانيت بتواند در انتصاب ها و دستورالعمل ها به استناد مقام ديني خود دخالت نمايد » (۳۲).
بدين ترتيب وي بطور تلويحي جهت دادن كلي نهاد دين به نهاد سياست را مي پذيرد ولي حاكميت مطلق آن را بر نهاد سياست نفي مي كند و در نتيجه خواهان نظارت و راهنمايي روحانيت به عنوان هادي نهاد سياست يعني حكومت و نه حاكميت آن بر نهاد مزبور مي شود . بعلاوه از نقشي كه وي به مردم مي دهد ، اين مطلب به دست مي آيد كه نهاد دين اختصاصي نيز نيست و همكار نهاد سياسي و عمومي است . بعدا خواهيم ديد كه در سخنراني مبعث و حتي در جاهاي ديگر بي اعتقادي خود را بر حاكميت روحانيت بر حكومت بيان مي دارد و مضار آن را نيز ارائه مي دهد .
اما با اين وجود انتظار دارد كه نهاد دين واجد خصوصياتي باشد تا بتواند وظايف خود را بخوبي عمل نمايد . خصوصياتي كه وي تحت عنوان « انتظارات مردم از مراجع » مطرح مي نمايد ، مي توان بدين گونه برشمرد : الف ) اينكه روحانيت بايد به ابزار جديد علمي و روش هاي نوين علمي مجهز شود تا بتواند ، معرف و مسئول حال و حاضري باشد كه متناسب و وارث گذشته پرافتخار و مبشر آينده نجات بخش جهان بشريت باشد . (۳۳)
ب ) روحانيت هم بايد مرجع مذهبي و پاسخگوي مسائل مردم باشد و از طرف ديگر پناهگاه آنها در برابر جور و ستم حكام باشد . (۳۴) و ج) روحانيت بايد علي وار باشد ، خلاصه اينكه زاهد شب و شير روز باشد و در كار دنيا و دين و امور نظري و عملي هر دو بصير و رهبر باشد (۳۵) و د) از غرق شدن در فروع فقهي بكاهد و بيشتر به مسائل اجتماعي و عقيدتي بپردازد (۳۶) و ه ) اينكه روحانيت بايد رهبري عملي و اجتماعي داشته باشد . بدين ترتيب كه در كارهاي اجتماعي و عام المنفعه شركت جويد و خود را تافته جدا بافته از مردم نداند . (۳۷)
حال كه با توضيحات فوق مشخص گرديد كه رابطه دين و سياست در انديشه بازرگان سال ۱۳۴۱ ( در بعد مفهومي و نهادي ) چگونه تبيين مي شود ، بايد ديد كه آيا نگرش ايشان در اواخر عمر تغييري كرده است با خير . قسمت بعدي بحث را به نظريات ايشان در اين مورد بخصوص ، در اواخر عمر ، اختصاص مي دهيم .
۲- رابطه دين و سياست از ديدگاه بازرگان سال ۱۳۷۱
الف – از بعد مفهومي :
بازرگان در اين مقطع زماني نيز به شكلي ديگر همان مسئله مرز ميان دين و سياست را كه سي سال پيش بيان نموده ، تحت عنوان « آخرت و خدا ، هدف بعثت انبياء » بازگو مي كند. صرف نظر از اينكه چرا و تحت چه شرايطي وي مسئله را دوباره مطرح مي نمايد ، اما همانطور كه خواهيم گفت ، جوهره حرف وي رعايت مرز بين دين و سياست است . منتها اينجا محور بيان مطالب ، هدف دين است و دست آخر نيز با هشدارهايي كه مي دهد و مضاري كه براي عدم رعايت مرز بين اين دو و اختلاط و ادغام آنها بر مي شمارد ، مؤمنان را از ادغام دين و سياست برحذر داشته و به رعايت مرز بين آنها تأكيد صريح مي نمايد .
سؤال اصلي براي بازرگان ، در اين مقطع ، عبارت از اين است :
« مسأله اين است كه ببينيم مشيت خداوند سبحان و منظور باري تعالي از بعثت پيامبران يا مأموريت و رسالت آنان چه بوده است و انتظار از دين و استفاده مؤمنان از دينداري چه بايد باشد ؟ » (۳۸)
وي با خارج كردن اين سؤال كه : « اديان الهي و از جمله اسلام شامل چه اهداف و اصول يا چه احكام و دستورهايي بوده و در عمل چه آثار و نتايج ببار آورده است تا آنها را به حساب اهداف بعثت بگذاريم و يا آنكه پيامبران و پيشوايان دين و حتي پيروان آنها چه گفته اند و چه كرده اند و چه بدست آورده اند تا آنها را مساوي يا عين دين و منظور از بعثت پيغمبران بگيريم » از حوزه بحث خود (۳۹) ، سؤال اصلي اش را به شكل ديگري مطرح مي سازد :
« روي ديگر سكه يا مسأله اين است كه معلوم شود و مؤمنان و گروندگان در عقايد و افكار و برنامه هاي زندگي دنيايي و آخرتي خود يا در جهان بيني و ايدئولوژي چه نظر و انتظار از دين داشته باشند و چه مسائل و مشكلاتي را بايد به عهده خود بدانند . به بيان ديگر آيا دين فقط عبادت و رضاي خدا و سعادت آن دنياست يا جوابگوي مسائل و نيازهاي زندگي نيز هست و در اين صورت تا چه حد حل كننده و دستور دهنده امور دنيايي فردي و اجتماعي ما بايد باشد » (۴۰)
چنانكه از محدوده موضوع مشخص است ؛ نگاه بازرگان از درون دين به دين است و در نتيجه با همين نگاه سؤال اصلي خود را پاسخ داده و براي تأييد آن از متن دين استمداد مي جويد . وي مي گويد :
« پيامبران كه بنا به تعريف و اعتقاد مؤمنان ، برانگيخته و فرستاده خدا براي انسان ها هستند ، عمل و رسالتشان در دو چيز خلاصه مي شود :
۱) انقلاب عظيم و فراگير عليه خود محوري انسان ها براي سوق دادن آنها به سوي آفريدگار جهان .
۲) اعلام دنياي آينده جاودان بي نهايت بزرگتر از دنياي فعلي » (۴۱)
وي چنين عملي را فقط شايسته خداي تعالي و فرستادگان او مي داند و ابلاغ پيام ها و انجام كارهاي اصلاحي و تكميلي دنيا در سطح مردم ، دور از شأن خداي خالق انسان ها و جهان ها دانسته و تنزل دادن مقام پيامبران به حدود ماركس ، پاستور و گاندي ها يا جمشيد و بزرگمهر و حمورابي ، را شايسته نمي داند . (۴۲) بر همين اساس اعتقاد دارد كه نيازي نيست كه فرستادگان خدا راه و رسم زندگي و حل مسائل فردي و اجتماعي را به بشر ياد دهند . زيرا گرفتاري و سختي و تلاش و تدبير براي رفع مشكلات جزئي از برنامه آفرينش آدمي است و وسيله اصلاح و تربيت و تقرب او به خداوند متعال مي باشد و چنين كاري براي خدا و رسولانش لغو است . (۴۳)
در نتيجه هدف اصلي و اساسي پيامبران بيرون آوردن انسان ها از خود و راهنمايي كردن به تسبيح و تعظيم و اطاعت از خداوند است .
در خصوص هدف دوم ، كه عبارت از خبر دادن از عالم ديگر است ، معتقد است كه از آنجا كه هيچ چيز آخرت و قيامت ، آنطور كه توسط پيامبران اعلام شده ، شباهت به دنيا نداد و غيرقابل پيش بيني يا اثبات و انكار است ، انقلابي بزرگتر از اولي است و علم و خبري دورتر از ذهن و قبول آدمي است و به همين جهت اگر انسان ها آن جهان را با اين جهان خلط كنند ، توجه به محسوس انسان را از جهان دورتر باز مي دارد و بنابراين نبايد آنها را با هم مخلوط كرد . (۴۴) در عين حال خاطرنشان مي سازد كه اتخاذ يك هدف اعلي و حركت به سوي عالم بالا ، به معني و منظور فراموشي و حذف اهداف ضروري و فوري سطح پايين تر نيست ، خصوصا اگر آن اهداف و حركات خود وسيله و طريقي براي رساندن انسانها به هدف اصلي و اعلا باشد . پيامبران الهي هيچگاه چنين نگفته و نخواسته اند ، بلكه به هيچ وجه آخرت سازي و خداجويي را در جهت اعراض از دنيا و اصلاح و تحرك و ترقي انسان و زندگي تلقي نكرده اند . (۴۵)
چنانچه مطالب بازرگان را در خصوص لزوم جهت دهي دين به سياست بخاطر آوريم و آن را با فراز فوق مقايسه كنيم خواهيم ديد كه در هر دو جا اصل دين است و هدف آن و ساير چيزها فرع آن ؛ به اين ترتيب كه دنيا و زندگي در آن و ساير امور هم وقتي ارزش دارد كه در جهت آخرت باشد . وي براي اثبات اين مطلب به قرآن مجيد استناد مي كند. به عقيده وي انذار و آگاهي از قيامت و تدارك و تذكر آخرت كه در سراسر بيست و سه سال رسالت مرتبا ادامه داشت ، در حدود يك سوم آيات قرآن را زير پوشش خود قرار داد و آنچه را كه بشر نمي دانست و نمي توانست بداند ، به او ياد داد . (۴۶)
پس از اعلام قيامت ، وي عقيده دارد ، رسالت دوم پيامبران ، معرفي خدا و مسأله توحيد بود . وي در اين رابطه به آياتي از قرآن كه داعيه توحيد و نه رد الحاد دارد (۴۷) ، توسل جسته و عقيده دارد كه « بعثت انبياء كه تعدادشان را تا ۱۲۴۰۰۰ گفته اند ، بيشتر براي برگرداندن امت هاي يك بار مؤمن شده از پرستش خدايان مجسم و متعدد يا رب النوع هاي انسان ساخته ، به پرستش خداوند يكتا بوده است . در قرآن آياتي كه براي اثبات صانع يا رد ملحدان يا منكران است ، به تعداد انگشتان دست نمي رسد . در حالي كه درباره شركت و انحراف به ارباب ها و فرمانرواها و رهبرها يا اهداف الهه ها تعداد آيات و دلالات و انذارها سراسر قرآن را بخود اختصاص داده است . اولين و مهمترين كلام و اعلام پيامبران به امت هاي خود و شايد يگانه گفتار و خواستارشان آزاد شدن از اسارت و عبادت معبودها و پرستيدن خداوند يكتا بوده است » (۴۸).
نتيجه اي كه مي گيرد اين است كه « قسمت اعظم و اصلي قرآن بر محور دو مسأله خدا و آخرت است . خدا به صورت پذيرش و پرستش او فقط و خودداري از پرستش خداهاي ديگر و آخرت بصورت قبول قيامت و زندگي دو گونه آن دنيا . اين در حالي است كه كمتر از دو درصد قرآن آيات مربوط به احكام فقهي است … و برعكس همه جا مستقيما و بطور غيرمستقيم تصريحا يا تلويحا خدا و آخرت بيان مي گردد » . (۴۹)
بعلاوه ، مستند به آيات قرآن ، متذكر مي گردد كه دستورهاي عملي و اجتماعي يا احكام و حدود تعزيرات كه در قرآن و اديان توحيدي آمده ، محورش همگي خداست : از نماز مثال مي آورد كه فايده دنيايي اش جلوگيري اش از كارهاي زشت و منكرات است ولي در نهايت ذكر خداست ، از زكوة ، انفاق ، تحريم شرب خمر ، قصاص ، نكاح ، طلاق و امثال اينها مثال مي زند و هدف نهايي همگي را تقرب به خدا مي داند و بدين ترتيب هدف اصلي احكام را نيز متوجه خدا و آخرت مي نمايد . (۵۰) پس از بيان آخرت و خدا به عنوان هدف دين و جدا بودن دنيا و حكومت از آن ، به بيان رابطه ارگانيك دين و حكومت مي پردازد و معتقد است كه اين رابطه حالت معادله يك طرفه را دارد و بدين ترتيب كه « اگر هدف جامعه اي خدا و آخرت باشد و در جهت خدا و عمل به احكام خدا حركت نمايد [يعني هدايت دين باشد] دنياي اين جامعه نيز بهبود پيدا مي كند و قرين نعمت و سعادت مي شود . اما عكس قضيه صحيح نيست . اگر هدف ومقصود جامعه سلامت و سعادت دنيوي باشد ، آخرت و خدا براي آن جامعه فراهم نخواهد شد ، چرا كه طلب آخرت و رضاي خدا از آنجا كه خداوند بي نياز مطلق بوده و بندگي انسان ها را نه براي خود بلكه در جهت خير و خدمت به خلق مي خواهد و حركت في سبيل الله عملا حركت في سبيل الناس است . اما وقتي مطلوب و هدف انسان آسايش و خوشي خود يا اجتماع شد ، ممكن موفق شود خدمتگزار خوبي براي جامعه باشد ، اما چون در راه خدا حركت نكرده ، قهرا نمي تواند بهره اي در ديناي ديگر داشته باشد » . (۵۱)
واضح است كه بيان فوق ، به عبارت ديگر اين است كه دين بايد سياست را هدايت كند ولي سياست نبايد در دين دخالت نمايد كه قبلا ( در اشاره به مقطع زماني ۱۳۴۱ ) بحث آن گذشت . اينجا نيز ، بازرگان يك قدم پايين تر گذاشته و عيني تر سخن مي گويد : « تمام حرف ما اين است كه اگر به فرض يك حكومت ديني از همه جهت تمام و كمال به دست مؤمنان مخلص ناب تشكيل شد ، آنچه نبايد اين حكومت و دولت بدان دست بزند و دخالتي بنمايد ، دين و ايمان و اخلاق مردم است . [چرا كه] دولت يعني قدرت و زور ؛ قدرت و زور در برابر تجاوز بيگانگان به كشور و ملت و يا تجاوز مردم به يكديگر ضروي است ، اما در برابر عقيده و عشق و عبادت و رابطه انسان با خود و خدا يعني آزادي و تقرب ، بسيار بيجا و نقض غرض است ؛ اما عكس قضيه صحيح است . اگر دولت و حكومت حق ، دين ساز و انسان ساز نيست ، انسان ديندار و خداپرست واقعي دولت حق ساز است . بنا به فرمايش نبوي « كيف تكونون يولي عليكم » يك امت مؤمن و ملت آزاده مستقل و مؤمنان با كرامت ، بوجود آورنده و تشكيل دهنده يك دولت اسلامي صحيح و جامعه ديني هستند » (۵۲).
واضح است كه اينگونه تبيين رابطه دين و سياست كاملا مباين نظريه « سياست يعني ديانت و ديانت يعني سياست » مي باشد . وي از اين نظريه تحت عنوان « نظريه ادغام دين و سياست » نام مي برد ، منشأ آن را خارج از دين و برگرفته از شرايط برخورد تمدن غرب و مشرق زمين در سده اخير مي داند ، نظرات مخالفين را رد مي كند و زيان هاي آن را ، كه به نقض غرض بعثت ، منجر مي گردد، برمي شمارد.
معتقد است كه وقتي كشورهاي اسلامي در برابر تفوق غرب قرار گرفتند واكنش هايشان متفاوت شد : از تمكين و تقليد و تسليم گرفته تا مواجهه مسلحانه و بي اعتنايي و اعراض منكرانه .!! حد معتدل و عاقلانه مقاومت صابرانه ، مشاهده منصفانه و اقتباس سنجيده يا استفاده عاقلانه بود . در برابر راه حل برگزيده ، روش اكثريت علماء يا روحانيت شق افراطي و انفعالي بي اعتنايي و انكار برتري بود . متوليان دين چون احساس مي كردند كه با نفوذ و پذيرش نسبي علوم و افكار و آداب فرنگي ، خلل كلي در دين و آداب مردم و نتيجتا در اعتقاد و احترام و اطاعتشان نسبت به علما بوجود خواهد آمد دير يا زود مقام و موقعيت و مزاياي بلارقيب خودشان را از دست خواهند داد ، هر گونه تمايل و تفاهم نسبت به تمدن و فرهنگ اروپايي را به زيان مسلمانان دانسته و آن را تحريم كردند . در مقابل « طرز تفكر جامع و كافي بودن دين اسلام ( يا تشيع ) براي دنيا و آخرت ما » و اينكه اختيار و اداره همه امور ، بطور مستقيم و غيرمستقيم در دست دين و متوليان دين باشد ، در ميان آن صنف تقويت شد و اين امر صورت عملي و نظري اش ادغام دين و سياست است . (۵۳)
در رد نظرات مخالفين ، بر عدم قبول خلافت توسط حضرت رضا (ع) ، دفاعي دانستن اقدام حضرت امام حسين (ع) در مواجهه با لشكر يزيد و ممانعت آنها از بازگشت به مدينه ، صلح امام حسن (ع) و حكومت علي (ع) استناد نموده ، همگي اينها را دليل تعلق حكومت به مردم و دنيايي بودن خلافت و اصل بودن دين مي داند . (۵۴)
بعلاوه عقيده دارد كه تنها دليل مهم معتقدان به ادغام ( كه عبارت از زمامداري رسول اكرم (ص) حضرت موسي (ع) و بعضي پيامبران ديگر باشد ) عليل است زيرا اين امر استثنايي بوده و عموميت نداشته است . و نيز بيان مي دارد كه نگراني عمده معتقدين به نظريه ادغام ، اين است كه با منحصر شناختن هدف بعثت انبياء به آخرت و خدا ، سايه دين و ايمان هم از سر مبارزات و انقلاب برداشته مي شود و هم سرنوشت ملك و ملت به دست نااهلان و عساكر شيطان مي افتد . وي بيان مي دارد كه اين نگرانيها وارد نيست ، زيرا همان طور كه نبودن درس رياضيات و مكانيك در قرآن ، مانع نياموختن آن نشد ، چنين چيزي نيز در صورت نبود ، موجب از بين رفتن دين و ايمان نمي گردد و علي الاصول جامعه مسلمان و متخلق به اخلاق الله در بعد داخلي نياز به حكومت عقيدتي ندارد .(۵۵)
بازرگان عقيده دارد كه بنا به دلايل زير ، ادغام دين و سياست به نقض غرض منجر مي گردد. به عبارت ديگر زيان ها و عواقب نامطلوب چنين نظريه اي عبارت است از : الف – تبديل توحيد به شرك : شاهد چنين چيزي دنياي امروز اروپاست كه بهبود زندگي دنيا را هدف دين قرار داده است . و در جمهوري اسلامي نيز كه چنين نظريه اي حاكم است ، اصالت و بقاي نظام اصل قرار داده شده و اين حكومت تا تعطيل توحيد هم مي تواند براي بقاي خود پيش برود . (۵۶)
ب – چون مكاتب توحيدي و رسالت انبياء براي جوابگويي به جزئيات زندگي بشر نيامده ، و چنين انتظاراتي مخلوق بشر است ، وقتي مردم مؤمن و مخصوصا جوانان پرشور و اميد مواجه با ناتواني و عجز اديان شوند و ببينند كه متصديان و مدافعان ناچار مي شوند كه به اصلاح و التقاط يا اعتراف و عجز بپردازند ، نسبت به اعتقادات خود سرد و بدبين مي گردند . بطوريكه مردم از دين منصرف و اميد آنها از دين قطع مي گردد. (۵۷)
ج – سوم اينكه عملا قرون وسطاي مسيحي ، خلافت اموي و عباسي و عثماني ، حكومت صفويه و سلسله قاجاريه كه در همگي آنها بنحوي دين و دولت در تصرف رهبران شريعت قرار داشت بترتيب حاصلي جز تاريكي و انگيزيسيون ، ايجاد انحراف و بدعت در دين ، تبديل تشيع علوي به تشيع صفوي ، و حاكميت استبداد و از دست دادن بخش هايي از كشور طي معاهده تركمانچاي و سركوب مشروطه خواهان توسط محمد عليشاه ، نداشت . (۵۸)
د- چنين عقيده اي منجر به ” اكراه ” در دين مي گردد كه مطابق آيه قرآني ” لا اكراه في الدين ” نهي شده است . در نتيجه بعوض تحبيب قلوب و جلب مردم و جذب آنها ، دفع آنها از دين حاصل مي گردد. و اين خود نقض غرضي است آشكار. (۵۹)
عين مطالبي كه در قبل گفته شد ، تحت تأثير نظريه دين و سياست بازرگان و تبييني كه ارائه مي دهد ، وي در مقاله « آيا اسلام يك خطر جهاني است ؟ » آورده است . در اينجا قصد اصلي وي دفاع از اسلام به عنوان دين است . فرض اصلي او اين است كه اسلام و مسلمانان دو چيز متفاوتند . در حاليكه تمامي خصوصياتي كه در اين مبحث براي دين قائل شد به تلويح و به صراحت در اسلام ساري و جاري مي بيند ، سعي مي كند تمامي خرابي ها و حوادثي كه در اثر انقلاب اسلامي ايجاد شده و بهر دليل تأثير نامطلوبي در دنياي غرب و افكار عمومي آنجا داشته ، متوجه مسلمانان دانسته و اسلام را متوجه آخرت و خدا نمايد . حوادثي نظير گروگان گيري ، تروريسم ادعايي غرب ، اعدام مرتدين يا ملحدين و توهين كنندگان به مقدسات مذهبي ، جنگ ايران و عراق و پديده هايي از اين دست را به عهده مسلمانان ؛ و آشتي جويي ، همزيستي مسالمت آميز ، آزادي عقيده ، انديشه و عمل ، برادري و برابري ، دموكراسي ، رفاه و توسعه را جزء ذات دين اسلام قرار مي دهد . (۶۰)
از آنچه گذشت ، اين نكته بدست مي آيد كه در اين مقطع زماني ، مهندس بازرگان ، گرچه در كلامش مسلمانان را مانند سال ۱۳۴۱ به دخالت در سياست فرا نمي خواند ، اما بر رابطه يك طرفه بين دين و سياست تأكيد دارد . بطوريكه به صراحت معادله بين آن دو را يك طرفه و به نفع دين تبيين مي نمايد و از هر گونه دنيايي شدن دين – كه عبارت از دخالت سياست و دولت ( به معني زور و قدرت ) در آن است – منع مي نمايد . حال بايد ديد كه وي در اين مقطع ارتباط بين نهاد دين و نهاد سياست را چگونه تبيين مي نمايد .

ب – از بعد نهادي
آنچه بازرگان در خصوص انتقاد و حتي رد نظريه ادغام دين و سياست بيان مي دارد ، تا حد زيادي نظر وي را نسبت به ارتباط نهاد دين و نهاد سياست نشان مي دهد . گذشته از اينكه منشأ چنين نظريه اي را بشري و نه الهي و ديني مي داند و در آيات قرآني و احاديث ، شاهدي براي آن نمي بيند ، مستند به وقايع عمده سياسي تاريخ تشيع ، نقش اصلي را در حكومت به مردم مي دهد و روحانيت را به عنوان متولي و رهبر نمي پذيرد . از آن جمله است استناد به واقعه عاشورا ، صلح امام حسن ، ولايتعهدي حضرت امام رضا (ع) و حكومت حضرت علي (ع) . به اختصار كلمات ايشان را در خصوص موارد فوق بيان مي داريم :
در خصوص قيام حضرت امام حسين عقيده دارد كه « يك عمل صد درصد دفاعي براي حفظ اسلام و جان و ناموس خود ايشان بود و نشان از اين حقيقت مي داد كه خلافت و حكومت از ديدگاه امام و اسلام نه از آن يزيد و خلفاست و نه از آن خودشان و نه از آن خدا ، بلكه از آن امت و به انتخاب خودشان است (۶۱) ».
در خصوص صلح حضرت امام حسن (ع) عقيده دارد كه اگر امام حسن (ع) خلافت را ملك شخصي خود و مأموريت الهي يا نبوي مي دانست به خود اجازه نمي داد آن را به ديگري صلح كند . همان طور كه رسول اكرم (ص) هيچگاه رسالت و نبوت الهي را در معرض صلح قرار نمي داد و هيچ يك از امامان ما امامت خود را به مدعي واگذار نمي كردند . از نظر امام حسن (ع) خلافت به معناي حكومت و مباشرت امور امت ، از آن مردم بود . (۶۲)
در رابطه با ولايت عهدي حضرت رضا (ع) عقيده دارد كه صوري و ظاهري و بنا به مصالح بوده و اگر امامت ايشان مانند نبوت جدش ملازمه قطعي با حكومت مي داشت آن را قبلا اجرا مي كرد. آن حضرت براي مأمون الرشيد چنين حق انتصاب و انتخاب را يك كار غاصبانه و فضولي مي دانست و اين نوع خلافت و حكومت در نظرش خلاف حق بود . (۶۳) يعني چون انتخاب از طرف مردم نبود ايشان نپذيرفت .
درباره حكومت حضرت علي (ع) معتقد است كه تنها علي بود ، كه در ميان خلفا ، با رأي امت و ازدحام و اصرار مردم خليفه شد و در بيعت گرفتن كمترين الزام يا منع حقوق بكار نبرد . همين قدر فرصتي پيش آمد تا علي (ع) مجموعه اي از حكومت شورايي مردمي را كه همان حكومت اسلامي يا حكومت الله است ، نشان داد . فرامين زيادي از ايشان موجود است كه مهمتر از همه فرمان مالك اشتر است كه در آن تفكيك كامل دين از سياست بيان شده . يعني حضرت هيچگاه كسي را متولي دين مردم قرار نداده است . (۶۴)
بدين ترتيب مرحوم بازرگان ، مانند مقطع قبلي ، هيچگاه روحانيت را به عنوان رهبر و در رأس حكومت نمي پذيرد و با رد نظريه ادغام ، نهاد دين را در رديف ساير نهادهاي اجتماعي ياور نهاد سياست قرار مي دهد و نه در رأس آن .

نتيجه گيري
از مطالب گفته شده نتيجه مي گردد كه در نگاه بازرگان سياست، مبنايي دنيايي و دين، پايه اي الهي دارد. بر همين اساس هدف هر يك از آن دو متفاوت مي شود : يكي آخرت و ديگري اداره اجتماع يعني دنيا. فرض اساسي وي در هر دو مقطع زماني مورد مطالعه ، ارتباط بين دين و سياست و معادله يك طرفه بين آنها بنفع دين است . در هر دو مقطع زماني در بعد مفهومي ، دين را هادي و رهبر سياست دانسته و حق هر گونه دخالتي را در سياست به دين مي دهد ولي دخالت سياست – ولو از روي حسن نيت – در دين را منع مي نمايد .
اما از نظر نهادي به احتمالا چنين كيفيتي را بين نهاد دين و نهاد سياست نمي پذيرد . نهاد دين را اولا مختص روحانيت نمي داند و دوم ، آن را همكار نهاد سياست قلمداد مي كند . به عبارت ديگر حكومت اسلامي را در چارچوب احكام الهي و مبتني بر مردم – يا حكومت دموكراتيك اسلامي – مي داند و لزوما آن را حكومت روحانيون نمي داند . حال با توجه به اينكه در دو مقطع زماني مورد بحث يك نظريه ابراز شده ، مي توان گفت كه تغييري در نظريه سياست و دين بازرگان حاصل نشده است . به عبارت ديگر از اول به نظريه دين براي دنيا معتقد نبوده كه در اواخر عمر از آن نااميد شده باشد و دنبال نظريه دين براي آخرت و خدا رفته باشد . پس احتمالا كساني كه چنين چيزي را از بازرگان تفسير كرده اند ، حرف خود را از زبان ايشان زده اند وگرنه آن طور كه مشاهده شد ، ايشان چنين چيزي را علي الاصول معتقد نبوده است .
پي نوشت :
۱٫ متن سخنراني درج در كيان شماره ۲۸٫
۲٫ «آنكه بنام بازرگان بود نه به صفت » ، عبدالكريم سروش ، كيان ، سال سوم ، ش ۲۳ ، ص ۱۸٫۳٫ در اين زمينه رجوع شود به : الف . « نكاتي چند پيرامون آخرت و خدا هدف بعثت انبياء » سيد محمدمهدي جعفري ، كيان ، ش ۳۰ ، ص ۴۰٫
۴٫ ب. « قرآن پژوهي پدر از نگاه فرزند » عبدالعلي بازرگان ، ايران فردا ، سال چهارم ، ش ۲۳ ، ص ۶۱٫
۵٫ در اين زمينه رجوع شود به : الف . « آيا مهندس بازرگان در افكار خود تجديد نظر كرده است ؟» محمد بسته نگار ، ايران فراد ، سال چهارم ، ش ۲۳ ، صص ۶۶-۶۴٫
ب . ” دين و سياست از ديدگاه مهندس بازرگان ” غلامعباس توسلي ، كيان ، سال سوم ، ش ۲۳ ،ص ۲۵٫ ج . ” آراء اجتماعي – سياسي مرحوم بازرگان در يك نگاه كلي ” عليرضا بختياري ، ايران فردا ، سال سوم ، ش ۲۳ ، ص ۷۵٫
د. ” بررسي اجمالي زندگي مهندس بازرگان در پنج فراز ” محمد توسلي ، ايران فردا ، سال سوم ، ش ۲۳ ، ص ۲۳٫
۶٫ مرز ميان دين و سياست ، مهدي بازرگان ، ( تهران :
شركت سهامي انتشار ، ۱۳۴۱ ) ، ص ۴٫
۷٫ همان جا.
۸٫ همان ، ص ۸٫
۹٫ همان جا.
۱۰٫ همان ، صص ۷و۶٫
۱۱٫ همان ، صص ۱۳-۱۲٫
۱۲٫ همان ، صص ۱۰-۹٫
۱۳٫ همان ، صص ۱۲-۱۱٫
۱۴٫ همان ، ص ۳۵٫
۱۵٫ همان ، صص ۳۶-۳۵٫
۱۶٫ همان ، ص ۳۶٫
۱۷٫ همان ، صص ۳۷-۳۶٫
۱۸٫ همان ، ص ۳۷٫
۱۹٫ همان ، صص ۳۸-۳۷٫
۲۰٫ همان ، صص ۳۹-۳۸٫
۲۱٫ همان ، ص ۳۹٫
۲۲٫ همان جا.
۲۳٫ همان ، صص ۳۴-۳۳٫
۲۴٫ همان ، ص ۴۵٫
۲۵٫ همان ، صص ۵۲-۵۱٫
۲۶٫ همان ، صص ۱۹-۱۴٫
۲۷٫ همان ، ص ۱۸٫
۲۸٫ همان ، صص ۱۹-۱۸٫
۲۹٫ همان ، ص ۳۸٫
۳۰٫ همان جا.
۳۱٫ همان ، ص ۴۷٫
۳۲٫ همان ، صص ۴۸-۴۷٫
۳۳٫ بحثي درباره مرجعيت و روحانيت ، جمعي از دانشمندان ، ( تهران : شركت سهامي انتشار ، ۱۳۴۱ ) ، ص ۱۰۸
۳۴٫ همان ، صص ۱۱۶-۱۱۳٫
۳۵٫ همان ، ص ۱۱۷٫
۳۶٫ همان ، صص ۱۲۲-۱۱۸٫
۳۷٫ همان ، صص ۱۲۷-۱۲۳٫
۳۸٫ ” آخرت و خدا هدف بعثت انبياء ” ، مهدي بازرگان ، همان ، ص ۴۶٫
۳۹٫ همان جا.
۴۰٫ همانجا.
۴۱٫ همان ، ص ۴۸٫
۴۲٫ همان ، ص ۴۹-۴۸٫
۴۳٫ همان ، ص ۴۹٫
۴۴٫ همانجا.
۴۵٫ همانجا.
۴۶٫ همان ، ص ۵۱٫
۴۷٫ همان جا.
۴۸٫ همان جا.
۴۹٫ همان ،صص ۵۲-۵۱٫
۵۰٫ همان ، صص ۵۵-۵۲٫
۵۱٫ همان ، صص ۵۵٫
۵۲٫ همان ، صص ۵۸-۵۷٫
۵۳٫ همان ، ص ۶۱٫
۵۴٫ همان ، صص ۵۱-۴۹٫
۵۵٫ همان ، ص ۵۶٫
۵۶٫ همان ، ص ۵۸٫
۵۷٫ همان ، صص ۵۹-۵۸٫
۵۸٫ همان ، ص ۵۹٫
۵۹٫ همان ، صص ۶۰-۵۹٫
۶۰٫ آيا اسلام يك خطر جهاني است ؟ ، مهدي بازرگان ، ( تهران : انتشارات قلم ، ۱۳۷۴ ) ، صص ۲۷-۱۱٫
۶۱٫ « آخرت و خدا هدف بعثت انبياء » ، مهدي بازرگان ، همان ، ص ۵۰٫
۶۲٫ همانجا .
۶۳٫ همانجا.
۶۴٫ همانجا.

طالقانی در بستر تحولات زمانه -گفت و گو با محمد توسلی

مهندس توسلی در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۱۷ در یک خانواده مذهبی از طبقه متوسط در محله سنگلج تهران متولد شد؛ محله ای که نام شریعت سنگلجی قرآن پژوهی که در باره افکارش مناقشه زیاد است را به یاد می آورد. محمد توسلی هم در نوجوانی در میان همین تنش های فکری رشد و نمو یافت. در سال ۱۳۳۶ وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد. سال هایی که پس لرزه های کودتای ۱۳۳۲ را همراه داشت. او همزمان با فعالیت در انجمن اسلامی دانشجویان با جریان های سیاسی آن زمان آشنا و مرتبط شد. با تشکیل نهضت آزادی در ۱۳۴۰ به عضویت این جمع در آمد. مهر ماه سال ۱۳۴۱ اگر برای ادامه تحصیل در رشته حمل و نقل و ترافیک به آلمان و سپس آمریکا نرفته بود، حتما در دستگیری فله ای اعضای نهضت در بهمن همان سال به زندان می رفت. اما پنج سال بعد که بعد از دوران تحصیل به ایران برگشت ممنوع الخروج شد.اما دغده های مردمی و مذهبی او را آرام نمی گذاشت و از این پس به خاطر کمک هایی که به بنیان گذاران مجاهدین کرده بود در سال ۱۳۵۰ بازداشت و یک سال محکومیت گرفت. مهندس توسلی پس از انقلاب اولین شهردار تهران شد. ایشان اکنون دبیر کل نهضت آزادی ایران هستند.

*ویژگی برجسته ای که از آقای طالقانی ذکر شده است و تقریباٌ همه بر آن اذعان دارند این است که ایشان در طول حیاتشان و خصوصاٌ در برهه انقلاب و بعد از انقلاب با گروه ها و طیف های مختلف در ارتباط بودند، مراوده داشتند و تقریباٌ رفتارشان با همه جریانات مسالمت آمیز، دوستانه و صمیمانه بود. به نظر شما این خصلت که در وجود مرحوم طالقانی آنقدر قوی و پر رنگ بود، از کجا نشأت گرفته است؟ به عبارتی این ویژگی جزئی از خصوصیات فردی فرد ایشان بود یا برداشتی بود که از آموزه های اسلامی و قرآنی داشتند یا یک استراتژی و برنامه سیاسی بود که ایشان برای آینده کشور داشتند و یا دلایلی دیگر عامل چنین منشی در ایشان شده بود؟

شخصیت آیت الله سید محمود طالقانی در یک برهه زمانی خاصی شکل گرفته است. طالقانی فرزند مرحوم سید ابوالحسن طالقانی روحانی سرشناس و با نگاه خاص حوزوی است. ایشان با پدر مهندس بازرگان، مرحوم عباسقلی بازرگان، ارتباط نزدیکی داشتند. در سال ۱۳۰۳ یعنی بعد از کودتای ۱۲۹۹ رضاخان، در منزل آقای عباسقلی بازرگان جلساتی با عنوان «البلاغ» دایر می شود که مسائل اجتماعی را در آن مطرح کنند و به خصوص به سوالات و ابهاماتی که در زمینه مسائل دینی روز وجود دارد، پاسخ بدهند. بنابراین پدران بازرگان و طالقانی بعد از کودتای ۱۲۹۹ ارتباط فرهنگی اجتماعی با یکدیگر داشتند. پدر ایشان زندگیشان با عموم روحانیون متفاوت بوده و به عنوان مثال از درآمد حوزوی ارتزاق نمی کردند. شاغل بودند و از حرفه تعمیرات ساعت درآمد داشتند. پایه زندگی و نگاه اجتماعی ایشان متفاوت بوده و طالقانی در چنین خانواده ای متولد می شود. تولد طالقانی ۱۲۸۹ است، چهار سال بعد از انقلاب مشروطه. بازرگان متولد ۱۲۸۶ است. دکتر سحابی هم دو سال از مهندس بازرگان بزرگ تر بودند. بنابراین این افراد در چنین فضایی به دنیا آمده اند. آقای رسول جعفریان راجع به پیشینه این بزرگوار می گویند که خواهر ابوالحسن طالقانی مادر علی اکبر حکمی زاده ست. آقای حکمی زاده کسی است که در حوزه تحصیل کرده و در اوایل دهه ۲۰ کتاب «اسرار هزار ساله» را نوشته است و ۱۳ سوال کلیدی در مورد ابهامات اسلام سنتی و خرافات پیرامون آن مطرح می‌کند. آقای خمینی که در سال ۲۲ کتاب «کشف الاسرار» را می نویسند در پاسخ به سوالات حکمی زاده است.

همزمان این افراد در سال های بعد از شهریور ۲۰ جلساتی با شریعت سنگلجی داشتند. ٌ من در کتاب خاطراتم شرح داده ام، در سن نوجوانی در منزل پدرم و جمعی از اقوام، جلسات شریعت سنگلجی برگزار می شد و با افکار و اندیشه های او که در آن مجالس مطرح می کرد بعد ها آشنا شدم و جزئیات آن فضا را به خاطر دارم. بنابراین ما طالقانی را در یک فضای اجتماعی پس از مشروطه، شرایط خانواده، ارتباط با عباسقلی بازرگان و شریعت سنگلجی و ارتباط با افرادی که در حوزه سوالات و ابهامات جدی تاریخی و مذهبی داشتند، چون حکمی زاده نویسنده اثر «اسرار هزارساله»، می بینیم. با این پیشینه، طالقانی بعد از این که دوره حوزه قم را می گذراند، به نجف می رود، بعد اصفهان و نهایتاٌ از آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری بنیانگذار حوزه علمیه قم درجه اجتهاد را می گیرد و در سال ۱۳۱۶ به تهران می رود. ازدواج او هم با خانم بتول علایی در همین سال انجام می شود.

آن زمان کشور در فضای اختناق و بسته رضاخان بود و مسئله برخورد آقای طالقانی در بحث حجاب که به دفعات نقل شده است، روحیه طالقانی را نشان می دهد که در مقابل ظلم همیشه ایستاده است. حتی در دورانی که پر هزینه است. بعد از این داستان او زندانی می شود و حکم می گیرد، اما به هر علت پس از مدت کوتاهی از زندان آزاد می شود. رسول جعفریان علت کوتاه شدن حکم را احترام رضاشاه نسبت به پدر ایشان عنوان می کند.

در سال ۱۳۰۳ وقتی منزل عباسقلی بازرگان میزبان جلسات است، طالقانی ۱۴ ساله و بازرگان ۱۷ ساله هستند. در واقع از همان جا این دو نوجوان به نام های محمود و مهدی به عنوان دو دوست با هم ارتباط داشتند و زمینه های مشترک شکل گیری شخصیت شان و ارتباطات خانوادگی و اجتماعی آن ها آغاز می شود. البته بازرگان در دوران رضاشاه بورس می گیرد و به فرانسه می رود و هفت سال آن جا ضمن تحصیل با جوهر تمدن غرب آشنا می شود و طالقانی هم در حوزه قم و نجف همین فرایند و آشنایی با مسائل حوزه را طی می‌کند، تا مجددا در شهریور ۱۳۲۰ در کنار هم قرار می گیرند.

در شهریور ۱۳۲۰ طالقانی در خیابان ولیعصرفعلی ، خیابان امیریه در آموزشگاهی که متعلق به آقای محمدعلی مهیاری بود، اتاقی داشت و نهاد «کانون اسلام» را تشکیل داده بود و مجله دانش آموز را منتشر می‌کرد. مخاطبش هم نسل نوجوان بود. من در خاطراتم آورده ام که در همین دوران از ایشان دعوت کردیم تا در کوچه ای که ساکن بودیم، درباره ۱۵ شعبان سخنرانی کنند. آن جا فلسفه انتظار و امید به آینده را توصیف کردند. تن صدایشان هنوز در گوش من طنین دارد. طالقانی در اولین سرمقاله مجله دانش آموز با استناد به حدیث معروف «اِذا التبست علیکم الفتن، کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن» (هنگامی که فتنه ها همچون پاره های شب تاریک شما را در خود پیچید بر شماست که به قرآن تمسک جویید) بحث بازگشت به قرآن را مطرح می‌کند.

فضای شکل گیری شخصیت و گفتمانی طالقانی و بازرگان که در آثارشان هم مشخص است، دو محور اصلی را شامل می شود: بحث فرهنگ استبدادی به عنوان مشکل تاریخی ما و بحث پیرایه‌ها و خرافات مذهبی. از نگاه آنان این دو عامل در واقع مانع اصلی توسعه ملی و عامل اصلی عقب ماندگی ما است. آن ها با واقع بینی که داشتند، به جای این که مانند حکمی زاده یک دفعه همه چیز را زیر و رو کنند و کار به اصطلاح افراطی و تند انجام دهند که از طرف مقابل هم با واکنش شدید مواجه می شد، دنبال چپ روی نرفتند و راه را تشخیص دادند. این آیه قرآن را سرلوحه برنامه هایشان قرار دادند که «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»، و معتقد بودند تا تحول فرهنگی و اجتماعی در جامعه به وجود نیاید، امکان هیچ نوع تحولی نیست. بنابراین به انجام فعالیت های فرهنگی و اجتماعی رو می آورند تا موانع توسعه ملی برطرف شود.

در آن زمان فضا به حدی بسته است که کسروی در سال ۲۴ ترور می شود. حکمی زاده هم که با کسروی هماهنگ بود در معرض ترور قرار داشت و اجبارا تهران را ترک می کند و به کرج می رود. او نهایتاٌ با فراموش کردن تمام گذشته اش با دانشگاهی در آمریکا ارتباط برقرار می کند و تخصص مرغداری می گیرد. تا آخر عمر هم به حرفه مرغداری مشغول بود.

توجه به این واقعیات کلید شناخت رفتار اجتماعی طالقانی است. هم شرایط خانوادگی او و هم شرایط اجتماعی و سیاسی و همچنین گفتمانی که از شهریور ۲۰ هماهنگ با بازرگان آغاز می شود.

 

*آقای مهندس در توصیفی که شما بیان داشتید بستر اجتماعی شکل گیری شخصیت طالقانی و بازرگان را مشابه توصیف کردید که منجر به بروز دغدغه های اجتماعی و مذهبی برای آنها شد. اما نکته ای که تاکید سوال قبل است، اتفاقاٌ یکی از وجوه تفاوت بین این دو نفر است. استعاره معروف آیت الله بازرگان و مهندس طالقانی را که زندانیان چپ برای توصیف تفاوت رفتار اجتماعی بازرگان و طالقانی داشته اند را در نظر بگیرید، گویا آقای طالقانی در مواجهه با گرایش های مختلف فکری و اعتقادی روی باز تری داشته اند، اما آقای بازرگان خصوصا در مواجهه با چپ ها خیلی جدی، محکم و به نوعی غیر دوستانه برخورد می کردند. این تفاوت از کجا ریشه می گیرد؟

بیشتر تفاوت در نوع منش و خصلت های شخصی آن ها است نه بینش آنان. بازرگان انسانی است که کاراکتر جدی دارد، خیلی با پرنسیب و منظم. ما که با ایشان کار کردیم، می دیدیم ۲۴ ساعت روز و ایام هفته شان همه برنامه ریزی شده است. یعنی می دانستند از اول هفته تا آخر هفته وقتشان را چگونه باید بگذرانند. این ویژگی شخصیتی ایشان بود. طالقانی این ویژگی را نداشت. از طرفی دیگر او در خانواده‌ای روحانی رشد یافته بود، که بازرگان این ویژگی را نداشت. در فرهنگ شیعی ما، مستقل از این که مردم چگونه می اندیشند، روحانیت همواره ملجأ مردم بوده است. یکی از مشکلاتی که ما بعد از انقلاب داریم این است که روحانیت شیعه ما پس از آن که در جایگاه قدرت قرار گرفت، بسیاری از آن ها دیگر جایگاه ملجا و پناهگاه را نزد عامه مردم از دست داده اند.

به هر حال اصطلاحی که در مورد آیت الله بازرگان و مهندس طالقانی گفتید را زندانیان حزب توده در زندان شماره چهار قصر نسبت به آنان مطرح کردند. یکی از دلایلش این است که در زندان برنامه بازرگان منظم بود، اما طالقانی فرصت داشت و با آن ها کاملاٌ خصوصی صحبت می کرد و گپ می زد، در نتیجه به نظر می آمد او حساسیت کمتری نسبت به آن ها دارد. شما اگر زندگی طالقانی را مرور کنید، فراوان از این رفتارها مشاهده می کنید. در آن مقطعی که فداییان اسلام هیچ جایی را نداشتند و در معرض خطر بودند، او خانه اش را در اختیار آنها گذاشت و ملجأ آن ها بود.

این تفاوت هم به لحاظ کاراکتر و شخصیت شان است، هم به لحاظ کارکردشان. طالقانی به عنوان روحانی کارکردی داشت و بازرگان به عنوان استاد دانشگاه کارکرد دیگری. برداشت شخصی من به عنوان کسی که از نزدیک با مرحوم طالقانی محشور بودم و تا آخرین روزهای حیات با ایشان دیدار داشتم و در خیلی از امور از ایشان مشورت می گرفتم، طالقانی فطرت انسان ها را پاک و خدایی می دانست و باور داشت اگر کسی مارکسیست شد و نگاه دیگری پیدا کرد، آن فقط ظاهر امر است. بنابراین چون باطن انسان ها را خدا یکسان خلق کرده است، با همه ارتباط انسانی داشت و روی آن ها تاثیر می گذاشت.

به واسطه همین نگاه خیلی ها جذب طالقانی شدند و لااقل روابط انسانی و عاطفی با طالقانی برقرار کردند که در جهت انعکاس افکار و اندیشه های طالقانی در جامعه بسیار موثر بوده است. به خصوص در دوران کوتاه زندگی بعد از انقلاب ایشان این مسئله کاملا مشهود است. به عنوان مثال صحبتی که راجع به حجاب اجباری می کنند و به دل مردم می نشیند.

 

*هفت سالی که بازرگان و طالقانی از هم جدا بودند، را چقدر در تفاوت منش این دو موثر می دانید؟ در این دوره مهندس بازرگان رشته مهندسی می خواند و آیت الله طالقانی در حوزه علمیه به نوعی علوم انسانی می خواند. از جنبه دیگر مهندس بازرگان در این سال ها به اروپا می روند که جامعه ای باز داشته است و طالقانی به حوزه می روند که یک جامعه بسته است. این عوامل را در این که مهندس بازرگان خیلی سیاه و سفید و خط کشی شده به جامعه نگاه کند، اما آقای طالقانی خاکستری تر و طیفی جامعه را ببیند چقدر مؤثر می‌دانید؟

طبیعی است که رفتار اجتماعی و منش مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی که در دو محیط تحصیلی متفاوت قرار داشتند و شرایط تربیت خانوادگی آنها، متفاوت باشد. اما وقتی در کنار هم قرارگرفتند و در کار جمعی با هم تعامل داشتند به لحاظ بینشی هماهنگ عمل کردند اما منش و رفتار آنها متفاوت بوده باشد. به لحاظ منشی طالقانی خیلی باز و آزاد عمل می کند اما بازرگان منظم و سیستماتیک عمل می کند و همه چیز سر جای خودش قرار دارد.

 

*اشاره کردید روحانیت ملجأ مردم است و مردم برای شکایات و دغدغه های اجتماعی به آن ها رجوع می کنند. اما ما در طالقانی تفاوت با عموم روحانیت زیاد می بینیم. بسیاری از روحانیون با افرادی که نوع دیگری می اندیشند، برخورد های سلبی و بعضا خشن داشته اند، اما همانطور که گفتید طالقانی با همگان نشست و بر خاست داشته است. از طرف دیگر ما ویژگی ای در آقای طالقانی می بینیم که ایشان را در میان هم کسوتان شان جزو نوادر ساخته است و آن روی آوردن به کار حزبی و گروهی است. شما ریشه و عامل این تفاوت را در چه عواملی می بینید؟

این ویژگی خاص کاملا در شخصیت طالقانی برجسته است. به خصوص بعد از شهریور ۲۰ که طالقانی در کنار بازرگان و سحابی قرار دارد؛ آنها طی تعامل فرهنگی و اجتماعی که با یکدیگر دارند و مسائل اصلی جامعه را مورد توجه قرار می دهند به این جمع بندی می رسند که برای زدودن خرافات باید راهبرد بازگشت به قرآن را مورد توجه قرار داد و تا آخر عمر این محور تلاش های فرهنگی شان بود. در زمینه اجتماعی هم به جمع بندی می رسند مشکل اصلی جامعه ما فرهنگ استبدادی است و خروجی فرهنگ استبدادی تک روی، خودخواهی، خود برتر بینی و نداشتن روحیه کار جمعی است.، بنابراین برای زدودن فرهنگ استبدادی، تشکیل و تقویت نهادهای مدنی و مشارکت در این نهادها نیاز است.

این یکی از نگاه های راهبردی طالقانی در کنار بازرگان و سحابی بوده است و از همان سال ۳۶ که خود من به عنوان دانشجو شاهد بودم، طالقانی ارتباط نزدیک با انجمن اسلامی دانشجویان داشت. شب های جمعه که ما به مسجد هدایت می رفتیم و در برنامه های انجمن، خصوصا به مناسبت ها چون جشن عید فطر، همیشه طالقانی در برنامه ها حضور پررنگ داشت و نماز جماعت به امامت آقای طالقانی برگزار می شد. عکس های آن دوران ( ۳۶ تا ۴۱) را که بارها منتشر شده است، کار من است.

در دوران نهضت ملی ایران هم فقط بازرگان نبود که فعالیت می‌کرد، طالقانی هم ارتباط نزدیکی با دکتر مصدق داشت. بعد از کودتای ۲۸ مرداد هم مشترکا بنا به ضرورت اجتماعی در کنار آیت الله سید رضا زنجانی و دیگران وارد نهضت مقاومت ملی می شوند. پس از تشکیل جبهه ملی دوم در سال ۱۳۳۹، باز آن ها به عنوان اعضای شورای مرکزی جبهه ملی دوم ورود می کنند که در کنگره سال ۴۱ جایگاه برجسته ای دارند.

در سال ۴۰ هم زمانی که نهضت آزادی ایران تشکیل می شود، طالقانی جزو بنیانگذاران است. البته در سوابق تاریخی آمده است که برای این کار استخاره می کنند. من نمی دانم انگیزه طالقانی از این استخاره چه بود، شاید نگران واکنش حوزه بودند، چون حوزه با تحزب ارتباط خوبی نداشت. او به لحاظ اجتماعی اهمیت تحزب را می داند، اما به لحاظ واکنش حوزوی و توده جامعه می خواهد تفأل کند و مطمئن شودکه ورودش به نهضت -که احتمالا به عنوان اولین روحانی هستند که در تشکلی حزبی حضور پیدا می کنند- واکنش منفی نداشته باشد. در ساختار حزب هم به عنوان یک روحانی هیچ حق ویژه ای برای خودش قائل نبود. شما مقایسه کنید با حزب جمهوری اسلامی که در آستانه انقلاب تشکیل می شود. در آنجا جمع روحانی ۵ نفره ای جایگاه شورای خاصی را در ساختار حزب پیدا می کنند تا مصوبات شورای مرکزی را تصویب کنند. اما در شورای مرکزی نهضت آزادی، طالقانی یک رای داشت، بازرگان یک رای داشت، یک جوان هم که آن جا عضو بود یک رای داشت. طالقانی با این کار عملاٌ درس دموکراسی را به نسل ما آموزش داد. اگر هم حق ویژه ای برای طالقانی وجود داشت، در حوزه فکر و اندیشه و آگاهی بخشی است، که او آن وظیفه را مانند همه پیامبران انجام می داد.

 

*برای سایر اعضای نهضت آزادی از جمله خود شما به عنوان یک عضو جوان که با این حزب جدید رفت و آمد داشتید، فعالیت حزبی یک روحانی و حق رای برابر او، عجیب نبود؟

موضوع همکاری جمعی طالقانی دفعتا” اتفاق نیفتاده بود و ما از سال ۳۶ که با طالقانی و بازرگان ارتباط داشتیم همیشه آن ها را با جمع می دیدیم و لذا باعث شده بود، این اتفاق از نظر ما عادی تلقی بشود.

 

*در همان بازه کوتاه شش ماهه بعد از انقلاب، اندیشه هایی که آقای طالقانی از نظر اقتصادی و اجتماعی طرح کردند نزدیک به گفتمان چپ بود، در حالی که بازرگان از طرف گروه های چپ، به لیبرال بودن متهم می شد. شما به عنوان کسی که به هر دو نفر نزدیک بودید و مخصوصاٌ در ارتباطات حزبی و کاری با این افراد قرار داشتید، آیا تفاوت اندیشگی، چه از لحاظ اقتصادی و چه از جنبه اجتماعی میان این دو نفر می دیدید که واقعاٌ بشود آن ها را نمایندگان دو طیف لیبرال و سوسیال در نهضت آزادی معرفی کرد؟

به لحاظ تاریخی سوال کلیدی را طرح کردید. به نظر من ایجاد این سوالات بیشتر ریشه در دیدگاه کسانی دارد که می خواستند به نوعی نگاه اجتماعی خودشان را توجیه کنند. کسانی که نگاه به اصطلاح سوسیال دموکراتیک داشتند و کوشش کردند طالقانی را نماد تفکر خودشان معرفی کنند. و کسانی که نگاه لیبرال دموکراسی داشتند، تلاششان این است که بازرگان را این چنین توصیف کنند. اما واقعیت امر این است که من طبق آشنایی دیرینی که با این دو بزرگوار داشتم، تفاوت این چنین در دیدگاه های این دو بزرگوار نمی بینم.

دلایل من هم این است که نه بازرگان و نه طالقانی، در هیچ یک از نوشته های خودشان نه واژه سوسیالیسم را به کار بردند نه واژه لیبرالیسم. اگر طالقانی نگاه سوسیال دموکراتیک داشت، در طول این آثاری که از دهه ۱۳۲۰ تا ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ از خود به جا گذاشته است، لااقل یک بار به این واژه را در آثار خود اشاره می کرد. بازرگان هم اگرچه درباره لیبرالیسم مطلب دارد، اما آن را رد می کند. دلیل دیگر هم این است که وقتی نهضت آزادی تشکیل می شود در تدوین مرامنامه آن، هر دو بزرگوار حضور داشتند و قاعدتاٌ باید این موضع گیری در مرامنامه حزب قید می شد. اما نه سوسیال دموکراسی آمده است و نه لیبرال دموکراسی؛ بلکه اصولی آمده که هر دو در آثارشان همان اصول را مورد تاکید قرار داده اند.

آن چه که مبنای اندیشه این دو بزرگوار را شکل می دهد، آموزه های قرآنی و تجربه بشری است. آثار طالقانی را ببینید، مرحوم بسته نگار مجموع آثاری از طالقانی راجع به آزادی جمع آوری و منتشر کرده اند، طالقانی در پرتوی از قرآن درباره آزادی بحث مفصلی دارد که به استناد آیات قرآن است. شاید طالقانی اولین کسی است که در تفسیر آیه «إِنَّا عَرضْنَا الاَمانَةَ عَلی السَّمَـاواتِ والأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَها واشْفَقْنَ مِنْهَا وحَملهَا الإِنْسَـانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً» می گوید امانات یعنی اختیاری که خدا به انسان داده است. این انسان است که بین مجموعه خلقت و آفرینش از اختیار یعنی همان آزادی برخوردار است. این نگاه راهبردی طالقانی است، یعنی او انسان را انسان مختار و آزاد می داند. او به استناد «لا اکراه فی الدین» به شدت می ایستد و می گوید دین قابل اکراه و اجبار نیست. انسان ها باید به اختیار خودشان راه را انتخاب کنند. بازرگان هم همین نگاه را در آثارش دارد. به همین دلیل حزبی که تشکیل می دهند را نهضت آزادی ایران نام گذاری می کنند.

از سوی دیگر توجه داشته باشیم که حزب در ایران یک نهاد نابهنگام است. حزب در واقع شبیه سازی است از احزاب در کشور های غربی، منتها حزب در کشورهای غربی زمانی شکل گرفت که جامعه توسعه سیاسی پیدا کرده بود، انتخابات آزاد بود، پارلمان تشکیل شده بوده و در پارلمان نگاه های متفاوت وجود داشت. صاحبان نگاه های متفاوت در این شرایط به صورت احزاب در جامعه سازاماندهی و معرفی شدند. طالقانی، بازرگان و سحابی در تاسیس نهضت آزادی ایران می دانستند که هنوز ما با تشکیل حزب به معنای مدرن خیلی فاصله داریم. به همین دلیل به جای لفظ حزب، از اسم نهضت استفاده کردند که درحقیقت نقش جنبش اجتماعی برای آزادی را داشته باشد و تمام تلاششان در این راستا بود.

یکی دیگر از آموزه های قرآنی بحث عدالت اجتماعی است، که آن هم در آثار طالقانی و بازرگان مطرح است. حالا چرا بازرگان و طالقانی از واژه سوسیالیسم استفاده نکردند، برای این که آن ها بینش عمیق اجتماعی داشتند و می‌دانستند وقتی بگویید سوسیالیسم، به لحاظ اجتماعی، به مارکسیسم پیوند می‌خورد. فرهنگ مارکسیسم هم در جامعه ما زمینه عمیق و گسترده ای دارد. بنابراین هیچ وقت آب در این آسیاب نریختند و ضمن این که باور به عدالت اجتماعی داشتند، آگاهانه از این واژه استفاده نکردند.

آن پیشگامان پیشنیاز رسیدن به عدالت اجتماعی را اصلاح ساختار حاکمیت اقتدارگرای جامعه می دانستند تا انسان و شهروندان در جایگاه طبیعی خودشان قرار بگیرند و آزاد باشند. به اعتقاد آن ها جامعه متعلق به شهروندان است و خودشان باید مدیرانش را انتخاب بکنند. در چنین جامعه ای که نگاه های متفاوتی وجود دارد می‌تواند مطرح شود و در فرایند دموکراتیک تصمیم گیری شود

نقدی که به برخی از دوستان بسیار خوبم دارم، از همین جنبه است. می‌گویم شما اگر نگاه سوسیال دموکراتیک یا لیبرال دموکراتیک دارید، محترم است. اما آیا امروز وقت مطرح کردن آن است؟ چه تأثیری دارد؟ آیا مشکل امروز ما مطرح کردن این دو نگاه است؟ یا نه، اول باید ساختار اصلاح شود و در مرحله بعد در یک جامعه دموکراتیک هر جمعی می تواند و باید نگاه و برداشت خودش را مطرح کند.

گویا با طرح چنین مسائلی ما عملا می خواهیم شخصیت هایی که چند دهه در کنار هم و الگوی همکاری جمعی بودند و تعامل و هم فکری داشتند را حالا با مطرح کردن این واژه ها آن ها را از هم جدا کنیم. آیا این نگاه در شرایط کنونی که نیاز به همدلی و همکاری جمعی بیشتری وجود دارد، علاوه بر تحریف تاریخی، به مصلحت است؟

 

*این سوال را می شود اینگونه هم صورت بندی کرد که علی رغم گرایش طالقانی به سمت اندیشه های اقتصادی اجتماعی ، بازرگان بیشتر به اقتصاد خصوصی و بخش خصوصی تاکید داشتند، چطور این دو نفر آنقدر با هم رفیق و همساز بودند؟

من واقعا این اختلاف نگاه را در این حد نمی بینم، یا حداقل در آثارشان اینطور نیست. در آثارشان شما اولویت را آزادی، حاکمیت ملی و عدالت اجتماعی می بینید.

ببینید امروز ما دچارمقداری چپ روی و یا زود هنگام مطرح کردن مفاهیم هستیم. این سوال که آیا راهکار تحقق عدالت اجتماعی تمرکز در دولت است یا بخش خصوصی و یا ترکیبی از آن هاست، بحث کارشناسی است. نیاز به طالقانی و بازرگان ندارد. یک بحث علمی، کارشناسی و بر اساس تجربه بشری است. مهم این است که ابتدا جامعه باید آزاد باشد و انسان‌ها با عقل جمعی و کارشناسی خودشان بهترین راهکار را در هر مقطع و برای پاسخ به نیاز های اجتماعی و اقتصادی هر عصر انتخاب کنند.

به نظرم این نکته مهمی است که این یک بحث خارج از زمان است. شاید علت این که کسانی این مسائل را مطرح می کنند چون ذهنشان متاثر از یک ایدئولوژی خاصی است، دنبال این هستند که این ایدئولوژی خودشان را سوار بر طالقانی یا بازرگان کنند. در حالی که طالقانی و بازرگان به استناد آثارشان و سوابق تاریخی چنین نگاهی نداشتند.

*شما در خاطرتان به یاد دارید که این آقایان طالقانی و بازرگان در جمع و نشستی بر سر موضوعی اختلاف نظر داشته باشند و به بحث و گفت و گو در رابطه با آن بپردازند؟

قطعا آن ها در مواردی اختلاف نظر داشته اند و در جمع خودشان مطرح و تبادل نظر می کردند. اما من هرگز شاهد چنین صحنه ای نبودم. بگذارید یک مثال تاریخی بزنم. سال ۵۷ که مرحوم مهندس سحابی از زندان آزاد شد، همانطور که خود مهندس در خاطراتشان گفته اند، در نتیجه هفت سال زندان در کنار چریک های فداییان خلق و مجاهدین خلق، نگاهشان با نگاه طالقانی و بازرگان بطور مشخص با بازرگان متفاوت بود.. جمع دوستان در روستای سینک منزل یکی از اقوام خانواده بازرگان، دو جلسه طولانی داشتیم. در آن جلسات که قبل از پیروزی انقلاب برگزار شده بود، طالقانی در کنار بازرگان کوشش می‌کردند مهندس سحابی را هماهنگ کنند، اما موفق نشدند.

نمی‌گوییم طالقانی و بازرگان هیچ اختلاف نظری نداشتند. اما آنها این تربیت اجتماعی را داشتند که با تعامل و تبادل نظر طی چند دهه در کنار هم همکاری جمعی داشته باشند و نگاه راهبردی اجتماعی مشترکشان را در هر مقطع عرضه کنند و برای تربیت چند نسل الگو باشند. آیا امروز ما باید الگوی موفق کار جمعی آنان را در جامعه مطرح کنیم که بیش از هر مقطعی جامعه امروز ما به آن نیاز دارد یا بذر تفرقه و اختلاف نظر ها را دامن بزنیم؟ چطور ممکن است دو شخصیت با این همه اختلاف نظر بتوانند در طول چند دهه با هم همکاری کنند و در آثار مکتوب شان یا حتی گفتگوهای حضوری شان نباید اثری بگذارد؟

بعد از انقلاب، فرهنگ چپ در جامعه ما حاکم شد. در روزهای اوج انقلاب و قبل از پیروزی انقلاب، در جمع شورای مرکزی نهضت آزادی بررسی شد و گفتیم در این شرایط طالقانی باید فرا حزبی عمل کند. معتقد بودیم آقای طالقانی هم جایگاهی مشابه آقای خمینی در داخل کشور دارند. خانه ایشان به عنوان یک مرکز اجتماعی مورد اسقبال مردم قرار داشت. چه کسانی در کنار طالقانی قرار گرفتند و دفتر ایشان را اداره می کردند؟ افرادی مانند مرحوم احمد علی بابایی، آقای دکتر محمد مهدی جعفری، اکبر بدیع زادگان که شاهد هستند و می توانند جزئیات برنامه ها و دیدگاه های ایشان را در این دوران گزارش کنند.

 

*یکی از انتقاداتی که خانواده مرحوم طالقانی طرح می کنند به فاصله گرفتن دوستان نهضت آزادی از طالقانی بعد از پیروزی انقلاب است. استناداتشان هم به همین شورایی که برای مدیریت امور خانه ایشان تشکیل شد، بر می گردد که از اعضای مستقیم نهضت آزادی کسی در آن حضور نداشت. گویا نزدیک ترین فرد به جریان نهضت، فقط آقای بدیع زادگان بوده اند. آیا این نقد را قبول دارید؟

علت این مسأله خیلی روشن است. برای این که تمام کادرهای اصلی نهضت آن زمان در مدیریت انقلاب درگیر بودند. اسناد را نگاه کنید، در سال های ۵۵-۵۶-۵۷ مدیریت انقلاب در اختیار دوستان ما است. همه درگیر بودند و وقت آزادی که بخواهند در کنار طالقانی باشند، نداشتند. آقای دکتر جعفری و بدیع زادگان و سایر دوستانی که وقت داشتند، همکاری نزدیک داشتند. هرچنداین طور نبود که ما با طالقانی ارتباط نداشته باشیم.

خود من زمانی که در شهرداری تهران مسئولیت قبول کردم، ارتباط نزدیکی با مرحوم طالقانی داشتم که کاملاٌ در اسناد تاریخی مشخص است. در خاطرات من هم آمده است. طالقانی مشاور ما در مقاطع حساس بودند. اینجور نیست که ما طالقانی را رها کرده باشیم. تا آخرین روز حیات ایشان در کنار او بودیم و از مشورت ایشان استفاده می کردیم یا اگر کمکی می خواستند، در خدمتشان بودیم.

*مسئله دیگری که امروز برخی در تحلیل وقایع ابتدای انقلاب طرح می کنند، مخالفت آقای بازرگان با ایده مدیریت شورایی مرحوم طالقانی است. به گفته آن ها در این زمینه میان این دو نفر اختلاف نظر و چالش وجود داشته است. شما در این زمینه مواردی در ذهن دارید؟

اولین بار است می شنوم که بازرگان با مفهوم شورا مخالف بوده است! از هشتم اسفند ۵۷ که مسئولیت مدیریت شهر تهران را پذیرفتم، با توجه به آرمان های انقلاب و شناختی که در دوران تحصیل در اروپا و آمریکا از مدیریت شهری داشتم و همچنین براساس آموزه های قرآنی که از طالقانی دریافت کرده بودیم، این احساس مسئولیت راهبردی را داشتیم که ساختار مدیریت شهری باید از وضعیت مدیریت اقتدارگرایی به مدیریت شورایی متحول شود. در شهرداری دو گروه کارشناسی تشکیل دادیم ، یکی برای اصلاح تقسیمات شهری که ۱۲ منطقه موجود را تبدیل به ۲۰ منطقه با تاکید بر محلات کردند. گروه دوم هم برای تهیه قانون شوراها بود که مردم بتوانند در سطح محلات نمایندگان خودشان را انتخاب کنند و نمایندگان آن ها به ترتیب در نواحی، در مناطق و در نهایت در شورای شهر یا پارلمان شهری تشکیل شود. تدوین قانون مدیریت واحد شهری توسط این گروه کارشناسی تکمیل شد و به وزارت کشور و دولت موقت ارسال شد. در دولت، مهندس بازرگان، متن قانون را در آن شرایط پر التهاب کشور، با دقت مطالعه کردند و در نسخه پیش نویس آن یادداشت های ایشان در اسناد تاریخی حفظ شده است. سرانجام این قانون در مهر سال ۵۸ در شورای انقلاب هم تصویب شد. هرچند هنوز پس از چهار دهه، آقایان آمادگی پذیرش چنین اصلاح ساختار ضروری در مدیریت شهری را ندارند؛ اما نکته مهم این است که بازرگان با علاقه این قانون را که بر مبنای اصل شوراها تدوین شده بود، بررسی و تصویب آن را پیگیری کرد. در این موضوع با طالقانی هم تبادل نظر داشتیم و مشورت می گرفتیم. خود طالقانی هم در اولین انتخابات شوراهایی که در کردستان و قزوین انجام شد، حضور داشت و حمایت کرد.

 

*بنابراین سیستم مدیریت شورایی امور را خواسته آقای بازرگان هم می دانید؟

این مسئله آنقدر برایشان اهمیت داشت، که با جدیت و در اسرع وقت انجامش دادند. اسناد تاریخی آن هم موجود است. من یک نسخه از اسناد مربوط به آن تلاشهای دو سال اول انقلاب را در اختیار شورای شهر اول تهران که در زمان آقای خاتمی تشکیل شد، گذاشتم و الان در کتابخانه آنجا موجود است. البته هنوز نسخه ای از آن در اختیار من است که در کتاب خاطرات به علت محدودیت فضا، تنها یکی دو صفحه اش را به عنوان نمونه آورده ام. دستخط بازرگان و دستور ایشان روی این قانون آمده است.

همه کسانی که نمی خواستند این دو بزرگوار در کنار هم باشند و پیوستگی تاریخی تلاش های آن ها حفظ شود با عناوین مختلف این نوع مسائل را مطرح کردند. به نظر بنده جفای تاریخی است که درباره افرادی که چند دهه کنار هم بودند، یکباره مدعی شویم در چند ماه کوتاه بعد از انقلاب از هم جدا شدند. انگار آن ها افرادی بودند که قبل از انقلاب نمی فهمیدند و تازه بعد از انقلاب فهمیدند که با همدیگر زاویه داشته اند! یک مقدار باید تأمل کنیم در این زمینه و ریشه های تاریخی این گونه دیدگاه ها را هم پیدا کنیم.

 

*هدف ما همین است که به این مسائل به صورت دقیق رسیدگی شود. اگر شما موافق باشید برویم سراغ بحث کناره گیری آقای طالقانی از نهضت آزادی ایران در جریان پیروزی انقلاب که شما اشاره کردید ظاهراٌ با نظر شورای مرکزی نهضت آزادی بوده است…

بله، توافق بود که ایشان فرا حزبی عمل کنند.

 

*این تصمیم در داخل حزب مخالف نداشت؟ با جدایی طالقانی وزنه مهمی از حزب خارج شد که منجر به تضعیف تشکیلات می گردید و از آن مهمتر، نفس اولویت دادن به فراحزبی عمل کردن، به نوعی تضعیف فرهنگ تحزب می تواند باشد.

در آن برهه تاریخی اصلاٌ مصالح تشکیلاتی نهضت آزادی مطرح نبود. فقط بحث مصالح انقلاب و منافع ملی مطرح بود. این خیلی مهم است که ما در دولت موقت بر اساس حکمی که آقای خمینی داده بودند، همه پذیرفتیم یا بهتر بگویم مهندس بازرگان پذیرفت و ما هم تبعیت کردیم که مستقل از پیوندهای حزبی به وظایفمان در دولت عمل کنیم. ما واقعاٌ و اخلاقاٌ رعایت کردیم و در تمام ۲۲ ماهی که من در مدیریت شهرداری بودم، هیچ کار حزبی انجام نشد. قبل از انقلاب هم همینطور بود. در سال های ۵۵ تا ۵۷ هم ما به دنبال توسعه تشکیلاتی نبودیم. برای ما انقلاب مطرح بود. برای ما مصالح و منافع ملی مطرح بود، به همین مناسبت همین افراد مسئولیت های اصلی را در انقلاب پذیرفتند.

به عنوان مثال «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» عمدتا از دوستان ما که حقوقدانان هستند تشکیل شد و مهندس بازرگان مسئولش بودند. اما ارتباط تشکیلاتی با نهضت نداشت. یک نهاد ضروری اجتماعی بود که مهندس بازرگان قبول مسئولیت می کند. ستاد برگزاری نماز عید فطر سال ۵۶ و سال ۵۷ در تپه قیطریه هم بیشتر متشکل از دوستان ما است. برای راه اندازی صنعت نفت بازرگان انتخاب می شود. تنظیم اعتصابات را دکتر سحابی انجام می دهد. برای راهپیمایی روزهای تاسوعا و عاشورا هم مجددا دوستان ما و گروه های ملی در ستاد جمع هستند. در ۵۲ روز حکومت نظامی که مطبوعات تعطیل است باز هم دوستان ما هستند که اخبار جنبش اسلامی را منتشر می کنند که امروز تنها اسناد تاریخی آن دوره است. تمام کسانی که بعد از انقلاب، اسناد را تنظیم می کردند،استنادشان به همان نشریه است. بنابراین همه دوستان نهضت درگیر این مسائل بودند. دیپلماسی انقلاب هم بود که از اردیبهشت ۵۷ آغاز می شود و وقت و انرژی بسیاری از ما می گرفت. جلساتش در منزل دکتر فریدون سحابی برگزار می شد و دکتر سحابی، مهندس بازرگان و بنده بودیم که بعد ها این کار را آقای مهندس امیرانتظام ادامه دادند. علت این جا به جایی هم این بود که من با توجه به مسئولیت های جدید، دیگر فرصت پیگیری مذاکرات را نداشتم و مهندس بازرگان چون ایشان تازه به ایران آمده بودند و فرصت داشتند، با توج به تجربه قبلی ایشان برای ادامه کار جذب‌شان کردند.

واقعیت ها را وقتی نگاه می کنید می بینید با این نوع مسائل که بعضا اظهار می شود، کاملاٌ متفاوت است. بسیار خوب است که با این چنین کارهای توضیحی، سوابق تاریخی را بتوانیم برای آینده شفاف کنیم.

*در جلسه شورای مرکزی که درباره خروج آقای طالقانی از نهضت آزادی صحبت می شود، خود آقای طالقانی هم حضور داشتند؟

حافظه من الان خیلی شفاف نیست. ولی تمام قرائن ذهنی من این است که ما در درون شورا برداشتمان این بود که جایگاه طالقانی در میان مردم در حد آقای خمینی است و دیگر نمی تواند در جلسه شورا بنشیند. همینطور هم بود، قبل از این که شورای انقلاب تشکیل شود، جایگاه آیت الله طالقانی در داخل کشور کاملا قوی تر از آقای خمینی بود. به همین مناسبت وقتی ایشان ستادی را در خانه شان تشکیل دادند، عملا نقش مدیریت انقلاب را در داخل بر عهده داشت. این موضوع به نوفل لوشاتو منتقل شد و ایشان که در ابتدا به عنوان عضو شورای انقلاب نبودند، فورا هم عضو هم رئیس شورا شدند. این سوابق تاریخی نشان می دهد که جایگاه طالقانی چگونه بود که آقای خمینی مجاب می شود برای این که در داخل انسجام ایجاد شود، ایشان را به عنوان عضو و رئیس شورای انقلاب انتخاب کنند.

 

*چرا آقای طالقانی از ابتدا عضو شورا نبودند؟

برای این که ایشان موقع انتخاب اعضای شورای انقلاب در زندان بودند و نام ایشان آن موقع مطرح نبود. پس از آزادی از زندان که به همراه آقای منتظری آزاد شدند، در آن شرایط خاص و جایگاهی که دفتر ایشان در مدیریت انقلاب داشت برای عضویت در شورای انقلاب مطرح شدند.

 

*معمولا در منابع دیده می شود که پیشنهاد کناره گیری طالقانی از نهضت را شخص بازرگان طرح می کند، اما شما از مصوبه شورای مرکزی نهضت صحبت می کنید. از سوی دیگر گویا دکتر یزدی نسبت به کناره گیری آقای طالقانی از فعالیت حزبی نگاه انتقاد آمیزی داشتند. شما از محتوا و علل نقد دکتر یزدی اطلاع ندارید؟

مهندس بازرگان معمولا بدون مشورت با یاران خود چنین تصمیماتی را نمی گرفت. طبیعی است که نتیجه را شخص بازرگان با طالقانی مطرح کرده باشند. من اطلاع و حافظه ام همین روایت است است که مطرح کردم. در خصوص نقد آقای دکتر یزدی مطلبی در خاطرم نیست. اما بعد از دستگیری فرزندان ایشان که آقای طالقانی به شمال رفتند، ظاهرا آقای یزدی در این خصوص انتقاداتی بیان کرده باشند.

 

*گفته می شود آقای طالقانی در جواب مشورت مرحوم بازرگان برای نخست وزیری، مخالفت می کنند و می گویند شما نمی توانی با روحانیون کار کنی. اما مهندس به خاطر وظیفه ای که خودش احساس می کرد، مسئولیت را پذیرفت و بعد ها به نظر می آید صحت نظر آقای طالقانی ثابت شد. شما در این مورد چه تحلیلی دارید؟

ببینید این موضوع دو بخش دارد. یکی این که نگاه طالقانی با شناختی که از هم لباسان خود داشت، کاملاٌ درست بود. ایشان می دانستند روحانیت وفا ندارد و بازرگان نمی تواند با آن ها کار کند. این بخش نگاه واقع بینانه طالقانی را نشان می دهد.

اما بازرگان چرا پذیرفت؟ بازرگان یک نگاه راهبردی و شناخت دقیق از شرایط داشت. از این جهت ایشان از طالقانی عمیق تر نگاه می کرد. اگر بازرگان این مسئولیت را قبول نمی کرد و فرد دیگری انتخاب می شد، مثل مرحوم رجایی یا حتی دکتر یزدی، که به عنوان افراد انقلابی شناخته شده بودند، شما می توانید تصور کنید در مقابل طیف گسترده چپ ها با آن امکاناتی که داشتند، چطور برخورد می کردند؟ از حزب توده گرفته تا مجاهدین خلق که تمام پادگان ها را خالی کرده بودند و چریک های فداییان خلق، جنبش و سایر گروه های کوچک و بزرگ چپ گرا.

 

*آن ها با دولت بازرگان هم همان مقابله را کردند.

بله شرایط آن زمان فرق داشت. بازرگان توانست دولتی را تشکیل بدهد که دوره انتقال را با موفقیت انجام دهد. نهاد های اجتماعی و روشنفکران جامعه احترام خاصی برای بازرگان، به خاطر شخصیت و پیشینه خدمات فرهنگی، اجتماعی، علمی، سیاسی او قائل بودند. از طرف دیگر او مورد احترام روحانیت هم بود. بنابراین این دو ویژگی باعث شد که بازرگان و همکارانی که در دولت موقت انتخاب کرد توانستند آن مسئولیت اصلی دوران انتقال را با آرامش انجام دهند. به نظر من اگر مهندس بازرگان این مسئولیت را نمی پذیرفت، سرنوشت انقلاب ما بدتر از افغانستان می شد. زیرا حزب جمهوری اسلامی تازه تشکیل شده بود، روحانیت هم کسی را نداشت، گروه های چپ هم اشخاص دیگر را بر نمی تابیدند و برخورد های خشن و مسلحانه برای دستیابی به قدرت انجام می شد.

بازرگان چنین شناختی از وضعیت کشور داشت. خودش هم گفته بود؛ شبی که در حضور شورای انقلاب و آقای خمینی با پیشنهاد نخست وزیری مواجهه می شود می‌گوید: شمر هم به امام حسین یک شب فرصت داد! که همه خندیدند و پیشنهاد بازرگان را برای تامل بیشتر پذیرفتند، چون بلافاصله می خواستند حکم نخست وزیری را صادر کنند. مهندس بازرگان می گوید، من آن شب تامل کردم که بپذیرم یا نپذیرم. به همین دلایل می پذیرد. به لحاظ وجدانی و تاریخی، نه بازرگان و نه نهضت هیچگاه نمی توانست بابت شانه خالی کردن از قبول مسئولیت پاسخگو باشد. ولی نظر طالقانی هم به لحاظ شناختی که از روحانیت داشت درست بوده و پیامدهایش را هم در مراحل بعدی دیدیم.

 

*اشاره کردید که از آقای طالقانی به عنوان مشاور در شهرداری تهران کمک می گرفتید. آیا ارتباط مرحوم طالقانی با ارکان دولت موقت سیستماتیک بود؟ یعنی جلسات و مراودات منظمی وجود داشت؟

ما در آن دوران با ایشان در موارد لازم جلسه داشتیم. اما دولت موقت الزام نداشت که ارتباط سیستماتیک با طالقانی داشته باشد.

 

*پس ایشان حتی به عنوان مشاور هم جایگاه رسمی در ساختار دولت نداشتند؟

ببینید دولت یک امر تخصصی و مدیریتی است. طالقانی در جایگاه اجتماعی و عرصه عمومی است. ما هم در شهرداری هیچ ارتباط سیستماتیک با ایشان نداشتیم که منظم باشد. در آن دوران اگر مسائلی طرح می شد که نیاز به مشورت یا کمکی از ایشان بود، ما مراجعه کننده بودیم و ایشان با آغوش باز پاسخگو بودند.

در مقاطعی هم کمک های بسیار کلیدی به برنامه های ما داشتند از جمله برای اجرای طرح ترافیک در هسته مرکزی شهر. یکی از طرح هایی که در شهر تهران اجرا کردیم، بحث مشکل ترافیک و محیط زیست بود که بر مبنای آن به حمل و نقل عمومی اولویت داده می شد و برای خودرو سواری هم محدودیت هایی را در نظر می گرفت.

در اسفند ۵۷ ما این طرح کارشناسی را شروع کردیم. قبل از انقلاب نگاه دیگری مطرح بود. هویدا گفته بود؛ به امید این که هر ایرانی یک پیکان داشته باشد، و این جمله معروف شده بود. در واقع نگاه مدیریت شهری «خودرو محور» بود. حالا ما می خواستیم نگاه خودرو محور را تبدیل به نگاه «انسان محور» کنیم. شش ماه مطالعات کارشناسی انجام شد که حالا داستانش مفصل است و با دولت موقت ارتباط داشتیم. هماهنگ کردیم من به عنوان شهردار چند مصاحبه با رسانه ها برای آماده کردن فضای جامعه داشتم. همکاران ما می گفتند این طرح غیر ممکن است، برای این که به لحاظ کارشناسی نمی توان ۵۰ خیابان مرکزی شهر را یک شبه خطوط ویژه گذاشت و این تغییرات را ایجاد کنید. من بر این باور بودم که با توجه به وضعیت انقلاب و شرایطی که مردم دارند و آن همدلی و تحولی که در خلق و خوی مردم به وجود آمده، ما می توانیم این کار را انجام دهیم.

برای اطمینان خدمت آقای طالقانی رفتیم و برایشان توضیح دادیم چنین طرحی داریم که چنین زمینه هایی دارد و این که چه مشکلات و چه پیامد هایی هم دارد. مفصل صحبت کردم. بعد از آن طالقانی در نماز جمعه آن چنان راجع به این طرح صحبت کرد و تاثیر گذاشت که کارشناسان سازمان ترافیک تعجب کردند یک روحانی چگونه می تواند یک بحث کارشناسی را اینطور با زبان ساده، به مردم منتقل کند.

در مقاطعی که ارتباط با مردم را نیاز داشتیم طالقانی بهتر می توانست با زبان مردم صحبت کند. از این ویژگی ایشان در چند مورد کلیدی استفاده کردیم.

*لطفا چند مورد از کمک هایی که مرحوم طالقانی به شما در شهرداری تهران کردند را بفرمایید.

شورایی در شهرداری تهران بلافاصله بعد از انقلاب برای نام گذاری خیابان ها تشکیل شد. ما تلاش کردیم انمایندگان همه گروه های فرهنگی و اجتماعی در آن شورا حضور داشته باشند. مردم هم از ما انتظار داشتند که ما اسامی طاغوتی را حذف کنیم. این شورا ضوابطی را برای نام گذاری خیابان ها و میادین مشخص کرده بود از جمله اینکه به نام اشخاصی که در قید حیات هستند، نام گذاری صورت نگیرد.

مرحوم آیت الله لاهوتی که با ما از قبل انقلاب ارتباط نزدیک داشت و در تهیه پیش نویس اساسنامه سپاه پاسداران هم نماینده آقای خمینی بود و از ۲۲ بهمن تا ۸ اسفند ۵۷ با هم در محل باغشاه کارهای اولیه تدوین اساسنامه سپاه را انجام می دادیم یک روز با حالتی برافروخته به دفتر کارم آمد و گفت؛ چه نشستی که آشی برایت پخته اند که یک وجب روغن رویش هست! گفتم داستان چیست؟ گفت در بیت امام در قم مطرح شده که در همه شهرها بهترین خیابان ها را به نام آقای خمینی گذاشتند و در تهران هیچ کاری نکردند! یک کاری بکن… لاهوتی شوکی به ما وارد کرد.

پس از بررسی موضوع خدمت آقای طالقانی رفتیم و گفتیم یک چنین مسئله ای پیش آمده. ما مصوبه شورای نامگذاری را منطقی دیدیم و تصویب کردیم. ایشان پس از تاملی گفتند شما برای آقای خمینی استثنا قائل بشوید. و اینگونه مسئله حل شد. آقای طالقانی نگاه خاصی به ایشان داشت. مسئله بعد این بود که کدام خیابان را به نام آقای خمینی بگذاریم؟ بر اساس نگاه قبلی آقای خمینی که به مرکز شهر و مردم داشتند میدان سپه و خیابان سپه که در قلب شهر تهران قرار دارند با توافق شورای نامگذاری انتخاب شد. از طریق تلفن سیاسی به احمد آقا گفتم که ما چنین پیشنهادی داریم، شما مطرح کنید و نظر خاندان امام را بگیرید؟ روز بعد اعلام موافقت کردند.

مورد دیگر مربوط است به نام گذاری خیابان کوروش کبیر. در تاسوعای سال ۵۷ راهپیمایی را آقای طالقانی از محل خیابان تنکابن در تقاطع خیابان کوروش آغاز کرده بود. مردم اسم این خیابان را به یاد همان واقعه گذاشتند خیابان آیت الله طالقانی و روی دیوار نام جدید را نوشته بودند. ما روی نام هایی که مردم انتخاب کرده بودند حساس بودیم. باز رفتیم خدمت آقای طالقانی و گفتیم شما در قید حیات هستید و طبق مصوبه شورا نمی توانیم از نام شما برای این محل استفاده کنیم.. گفت به جایش چه می خواهید بگذارید؟ گفتیم نظر شورا این است که چون حسینیه ارشاد در آن خیابان واقع شده ، به نام دکتر شریعتی نامگذاری شود. گفت حتماٌ این کار را بکنید، کار خوبی است. این شد که نام دکتر شریعتی برای آن خیابان انتخاب شد.

خاطره دیگری که از همکاری ایشان با شهرداری دارم مربوط است به آخرین نماز جمعه ایشان که در بهشت زهرا برگزار شد، در ۱۶ شهریور سال ۵۸٫ مدیریت نماز جمعه با ما بود. همکاران ما فضا را در بهشت زهرا آماده کردند. یکی از قوی ترین سخنرانی های طالقانی آن جا است که بحث شوراها و حاکمیت مردم در آن مطرح شد.

ما یک غسالخانه جدیدی هم در بهشت زهرا ساخته بودیم و می خواستیم توسط ایشان افتتاح شود. از آقای طالقانی خواهش کردیم بعد از نماز، ایشان بیایند و این غسالخانه را افتتاح کنند. به اتفاق آقای خسرو منصوریان که معاونت اجتماعی شهرداری بودند و خدا رحمت کند آقای پورجاتی که مدیر عامل بهشت زهرا بودند به غسالخانه رفتیم. آقای طالقانی در حین بازدید از غسالخانه در یکی از این محل های شستشو که بزرگ بود، ایستاد و خیره نگاه کرد و بعد رو کرد به غسال و گفت؛ من را اینجا خوب بشور! خیلی عجیب بود. ما تعجب کردیم که طالقانی چه می گوید؟ دو روز بعد در ۱۹ شهریور در داستانی که باید جداگانه صحبت کنیم، آقای طالقانی به رحمت خدا رفتند و در همان غسالخانه و همان غسال ایشان را تغسیل کردند.

در مجموع ارتباط طالقانی با من و بقیه وزرا نزدیک بود و هر موقع نیاز می شد، ارتباط داشتیم. البته این به آن معنی نیست که دولت موقت به ایشان پست و مقامی بدهد. نه ایشان چنین انتظاری داشتند و نه به لحاظ مدیریتی این کار شایسته بود. ایشان نقش ارتباط با جامعه و آگاهی بخشی جامعه را داشتند و به خوبی هم این رسالت را انجام می دادند.

 

*در جلسات و دیدارهایی که با آقای طالقانی داشتید، از نقدهایی که به دولت مطرح می کردند، چه مسائلی در ذهنتان هست؟

موردی را به یاد ندارم. البته نقدهایی در جامعه مطرح بود. اما نقد ها را عمدتا کسانی که به دنبال قدرت بودند، مطرح می کردند. البته مواردی هم بود که ایشان به عنوان توصیه مطرح می کردند.

چند وقت پیش دیداری داشتیم با آقای سرتیپ کوهرنگی که زندانبان زندان قصر در دوران اسارت اعضای نهضت آزادی در سالهای اوایل دهه ۴۰ بودند. در این دیدار ایشان یاد خاطره ای کردند که آقای طالقانی یک بار به صورت احساسی خطاب به دولت موقت گفته بودند؛ دنبال چه می‌گردید، یک پاسبان را بگذارید برای ریاست شهربانی دیگر! آقای کوهرنگی می گفت من بعد از این اظهارات رفتم خدمت آقای طالقانی. به ایشان گفتم که مدیریت یک شهربانی را که نمی شود با یک پاسبان سپرد و مسائل را برایشان توضیح دادم و ایشان هم بدون مقاومتی پذیرفتند و گفتند منظورم این است که کارها را به دست مردم بسپارید.

گاهی آقای طالقانی هم اظهار نظرهایی می‌کردند که به لحاظ مدیریتی واقع بینانه نبود. ایشان در واقع می خواستند یک نوع مردمداری داشته باشد و به نوعی از کمک های مردمی حمایت کنند. اما نه ایشان این انتظار را داشتند، نه دولت موقت موظف بود که ارتباط مدیریتی با ایشان داشته باشد. ایشان در عرصه عمومی جامعه فعال بودند و کارشان هم همیشه در عرصه عمومی بود.

 

*برسیم به مقطعی که ایشان فوت می کنند. شما این خبر را در چه موقعیتی شنیدید؟ یادتان می آید بعد از شنیدن خبر چه حالتی داشتید؟

بله، برای ما شوکی بود. خیلی سنگین بود.

*همان شب درگذشت خبر را شنیدید؟

بله. شب بود. وقتی من مطلع شدم. منقلب شده بودم و برایم دور از انتظار بود.

*در زمان درگذشت ایشان همچنان شهردار تهران بودید؟

بله، با توجه به ارتباط نزدیکی که با ایشان و خانواده داشتیم، اولین مسئله ای که طرح شد چگونگی فوت ایشان بود. در خصوص فوت ایشان همان موقع سوالات و ابهاماتی مطرح می شد، اما هیچ کس پیگیری نکرد. آقای طالقانی آن شب ( ساعت ۲۱ روز ۱۸ شهریور) در منزل پدر عروسشان آقای ولی‌الله چه‌پور بودند که فوت کردند.

گزارش ها نشان می دهد که طالقانی بعد از مراسم ۱۶ شهریور در بهشت زهرا روز ۱۷ شهریور به شمال می روند و روز ۱۸ شهریور در بازگشت، ابتدا بعد از ظهر در جلسه مجلس خبرگان قانون اساسی شرکت می‌کنند و ساعت ۲۱ با قرار قبلی که با سفیر شوروی و چند تن دیگر داشتند به منزل آقای چه پور می روند و با سفیر شوروی و آقای دکتر مکری سفیر ایران در مسکو و آقایان گل زاده غفوری و شانه چی دیدار داشتند. این ملاقات تا ساعت ۲۳ ادامه داشته است. آقای طالقانی هنگام ملاقات حالشان خوب بوده و مسئله ای نداشتند. بعد از صرف شام حالشان به هم می خورد. در این هنگام برق و تلفن خانه قطع بوده و آقای چه‌پور اجبارا خارج از منزل تلفنی موضوع را به آقای محمد رضا طالقانی دامادشان اطلاع می دهند و برای امداد پزشکی تلاش می کنند اما حدود ساعت یک بامداد روز ۱۹ شهریور به علت ایست قلبی دار فانی را وداع می‌گویند. بر اساس گزارش ها آقای چه پور محافظ و راننده آقای طالقانی را هم آن شب مرخص کرده بودند

در خصوص علت اصلی درگذشت طالقانی گمان‌هایی همان موقع مطرح شد. آقای چه‌‌پور در کتاب خاطرات خودشان که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ شده با شرح ماوقع درگذشت ایشان را کاملا طبیعی گزارش کرده اند. برخی بر اساس گزارش خاطرات منتشر شده از سوی یک جاسوس شوروی، درگذشت طالقانی را به سفیر شوروی منتسب دانسته اند. در گذشت طالقانی متعاقب دیدار با سفیر شوروی، خاطره در گذشت جمال عبدالناصر در سال ۱۳۴۹ بعد از دیدار با سفیر شوروی را نیز در ذهن تداعی می‌کند. با توجه به مستند نبودن این گزارش ها نمی توان در این خصوص قضاوت خاصی داشت. اما فقدان آیت الله طالقانی در آن مقطع حساس به لحاظ سیاسی از اهمیت خاصی برخوردار بوده است.

نکته جالب توجه دیگر درباره درگذشت مرحوم طالقانی این بود که هیچ اطلاع رسانه‌ای برای تشییع جنازه ایشان انجام نشد و مراسم تشییع بلافاصله بعد از وفات ایشان انجام شد، اما گسترده ترین تشییع جنازه تا آن زمان بود که خودجوش صورت گرفت و نمایانگر پایگاه اجتماعی طالقانی در جامعه بود. فیلم ها و عکس های آن موقع کاملاٌ نشان می دهد که طالقانی دارای چه پایگاه اجتماعی بود.

بعد از آنکه مراسم تغسیل ایشان در همان غسالخانه و توسط همان غسال به خوبی انجام شد، ما که در آنجا مدیریت و نظارت داشتیم، درگیر این بحث شدیم که ایشان را کجا دفن کنیم؟ پیشنهاد ما این بود که ایشان شخصیتی است که هم ارتباط با جنبش اجتماعی قبل از انقلاب دارند و هم جنبش اجتماعی بعد از انقلاب باید جایی دفن شوند که این پیوند تاریخی را داشته باشد. بنابراین پیشنهاد دادم بین قطعه ۱۷ که شهدای قبل از انقلاب میدان شهدا دفن هستند و قطعات شهدای بعد از انقلاب، که بصورت میدان است، دفن شوند.

با توجه به اینکه محل دفن در وسط میدان است، پیشنهاد شد برای قبر ایشان یک سایه بانی با طراحی ساده ساخته شود. خدا رحمت کند آقای احمد علی بابایی را، که از افراد بسیار نزدیک به خانواده طالقانی بودند، با من تماس گرفت و گفت این کار مصلحت نیست. من با خانواده هم صحبت کردم و خانواده هم موافق نیست. چون اگر ما این کار را انجام دهیم، بدعت می شود و بنابراین برای هر یک از بزرگان باید انجام شود. با توجه به منطقی بودن این پیش بینی ما هم پذیرفتیم. سادگی مقبره ایشان، اتفاقا به لحاظ تاریخی با توجه به شخصیت و منش ایشان کاملا انتخاب درستی بود.

 

*به عنوان یکی از مدیران ارشد کشور در آن زمان که مسئولیت شهرداری تهران بر عهده تان بود، زمانی که فهمیدید آقای طالقانی از دنیا رفته اند، برای آینده چه پیش بینی ای می کردید؟

آن روز این واقعه شوکی بود برای ما و دوستان ما، زیرا کسی را از دست داده بودیم که معلم و مشاور ما بود و نقش مهمی می توانست در رویدادهای جامعه بعد از انقلاب داشته باشد. امروز که با نگاه تحلیلی به گذشته نگاه می‌کنیم، کمبود طالقانی و حتی فقدان استاد مطهری و دکتر بهشتی هزینه های سنگینی به جامعه ما تحمیل کرد. با حضور این بزرگواران خیلی از انحرافات نمی توانست به این صورت شکل بگیرد. حالا این که طالقانی را آیا تعمداُ حذف کردند یا نه -چون چنین نقشی را برای او پیش بینی می کردند- بحث دیگریست.

منبع: چشم انداز ایران – ویژه نامه آیت الله سید محمود طالقانی – آبان ۱۳۹۸ (امین معصومی)

آن دست های لرزانِ نیرومند! - نوید بازرگان

اردیبهشت سال هزارو سیصد و هشتاد است .نشسته ام در هال کوچکی، میان اتاق پذیرایی و آشپزخانه ، منتظر که دکتر سحابی را ببینم. آسمان بهاری و گرفته آرام آرام دارد از گوشه ای پوستین سرد و نمناکش را – بقول اخوان – کنار می زند و گریبان روشن و نیلی خود را رفته رفته آشکار می کند . درِ اتاقِ پذیرایی باز است . خلوت و تمیز . گویی قرار بوده با کمترین وسایل ، منزلی را تجهیز کنند . دُرّه خانم از اتاق می رسند و خبر می دهند که دکتر می خواهند همینجا در اتاق صحبت کنیم. حالا من اینجا ام . در اتاقی با پنجره ای بزرگ رو به باغ سفارت روسیه و شعاعی از نور روز که اُریب به داخل می ریزد. دکتر لب تخت نشسته اند لباس پوشیده و مرتب . با پیراهنی سپید و تمیز و به عادت همیشه با یقه هایی بسته ، و شلواری خاکستری که تا بالاترین حد ، به مدد کمر بند ی چرمی لباس را تنگ در خود گرفته است. احساس میکنم بیش از گذشته تکیده شده اند . سرشان را به راست خم میکنند به طوریکه در زاویه ی خاصی از پشت آن عینکِ ته استکا نی مرا بهتر ببینند. سپس دهان به آرامی به خنده باز می شود و مر ا در آغوش می گیرند

– معطل شدی بابا جان ؟ اسباب زحمتت شد..
– این چه حرفیه آقای دکتر ! با کمال میل آمدم .
– نامه را دیدی بابا جان ؟
– بله آقای دکتر من ایرادی ندیدم یکی دوجا اصلاحات سجاوندی داشت که انجام دادم

نامه را می گیرند و با همان دقت همیشگی دوباره مرور می کنند . موهای کوتاه ، بدقت اصلاح شده و هنوز پر پشت در زیر نور آفتاب سپید تر از همیشه می درخشد . انگشتان کشیده و ظریفش روی کاغذ نامه خطوط را دنبال می کنند.

او را از بالا نگاه می کنم و لحظه ای گویی از گردونه ی زمان خارج می شوم. سلوک او هر لحظه پدرم را تداعی میکند . از کودکی همیشه این دو را با هم دیده ام. در سفر و حضر ، در تاسیس و شراکت و در ضیافت و زندان !. پدرم اکنون هفت سال است که این دوست قدیمی را ترک گفته است. آنها ، اولین بار ، شاید حدود هفتاد سال پیش یکدیگر را در عرشه ی یک کشتی که از فرانسه به ایران می آمده دیده اند. دکتر سحابی دو جوان دانشجو را می بیند که در عرشه ی کشتی در گوشه ای به نماز مشغول اند . در روزگار دین گریزی ، این صحنه ، مِهری دراو بر می انگیزد. جلو می رود و گفتگو می کند . رشته ی رفاقتی بی گسست میان آن سه تن – مهندس بازرگان ، دکتر محمد قریب و دکتر سحابی – در اینجا از عرشه ی کشتی تا منتهای عرصه ی زندگی شکل می گیرد . ..

صدای دکتر که سطرهایی از نامه را به نیت اطمینان از استحکام متن ِ آن ، بلند می خوانند مرا از گذشته به حال می آورد:

” تشکیل دادگاه دربسته ، بدون حضور هیئت منصفه در حالی که برخی متهمین از زندان تحت الحفظ ماموران امنیتی به دادگاه آمده ، امکان مشاوره و بررسی دقیق پرونده با وکیل خود را نیافته اند ، نه تنها خلاف قانون و موجب تضییق حق متهمین است بلکه اعتبار و آبروی قوه ی قضائیه را مخدوش کرده ،آراء صادره را نزد افکار عمومی و وجدان های بیدار از درجه اعتبار ساقط خواهد ساخت.

متاسفانه اینجانب در بستر بیماری بوده ضعف کهولت اجازه نداد تا همدوش سایر همفکران ام در این دادگاه حضور یافته محاکمه حزبی را که چهل سال پیش به نیت خیر و اصلاح و تقویت نظامی مبتنی بر عدل و انصاف تاسیس کردیم ، با تاسف شاهد باشم…”

سکوت می کند و سر را به تاسف تکان می دهد. نگران یاران زندانی است . نامه ای به قوه ی قضاییه و نامه ای به رهبر به امید تجدید نظر و رعایت انصاف نوشته است. اندک زمانی از تحصن او در مجلس برای اعتراض به وضعیت فرزندش مهندس عزت الله سحابی در سلول انفرادی نمی گذرد و اکنون رهایی یارانش را دست به قلم شده است.

به دست هایش می نگرم که لرزان و مرتعش نامه را نزدیک دیدگان نگاهداشته است. این همان دست ها ست که کتاب “خلقت انسان” و “قرآن و تکامل” را نوشته است ، همان که اساسنامه ی مدارس کمال و کوثر را امضا کرده ، همان دستها که پیش نویس قانون اساسی را و ده ها اطلاعیه و نامه ی سرگشاده را در مخالفت با ادامه ی جنگ ایران و عراق ، در اعتراض به برنامه هویت صدا و سیما و قتل های زنجیره ای و زندانی شدن فعالان سیاسی و حوادث کوی دانشگاه نوشته است همان دست ها که مصدق را غسل داده و بر پیکر او و بازرگان تکبیرِ نماز گفته است .

قامت خمیده اش اکنون مرا به یاد حضور سرافرازش در نهضت مقاومت ملی یا در دادگاه سران نهضت آزادی می اندازد. در ملاقات زندان قصر از پشت دو ردیف میله ها و تبعید گاه برازجان . یاد حضورش در دادگاه امیر انتظام می افتم …

دکتر می پرسند :
– خودت نامه ها را میرسانی ؟
– حتما ، چشم .

با دست هایی لرزان نامه را امضا میکند و به من می سپارد.

او را دوباره می بوسم. و چشم های همیشه نگران او را وداع میگویم. هیچ روشن نیست که مرد تا کجا این رنج را خواهد کشید. و ردای این زندگی طوفانی را در کدام گردنه از دوش خواهد افکند و کی انگشتهای نرمِ فراغت ،کفش های نبرد را از پاهای خسته ی او بیرون خواهد کرد. می فهمم که مرد در بازپسین چکاد زندگی است. مسیری پر فراز و نشیب که به وصف حیرت انگیزی با پارسایی و پرهیز و با شرافت و دلیری طی شده است.

بیرون ، هیاهوی ماشین هاست و غُرّش آسمان که دوباره ابرو در هم کشیده است و روشن نیست تاکی به ستیز با خورشید ادامه خواهد داد.

نوید بازرگان

بهار ۱۴۰۰

مهندس بازرگان را نمی‌توان ناديده گرفت

در سی امین سالگرد انقلاب انتظار می‌رفت که یاد اولین نخست وزیر انقلاب منصوب رهبر انقلاب که هیچکس در صداقت و تاریخ پر مبارزه و ایمانش تردید ندارد، پر شکوه تراز همیشه و از سوی متولیان انقلاب برگزار شود تا نسل فعلی که زمان انقلاب را درک نکرده اند، با سیر تاریخی انقلاب اسلامی آشنا شوند …

مرحوم مهندس مهدی بازرگان بی شک بخش بزرگی از تاریخ ایران، انقلاب و روشنگری اسلامی است. بزرگترین ویژگی شخص بازرگان صداقت، ایمان و استواری واصرار بر باورهایش بود. نادیده گرفتن بازرگان به معنای نادیده گرفتن تاریخ مبارزات اسلامی معاصر و چشم پوشی از تاریخ انقلاب اسلامی است.

امام خمینی به دلیل همین خصوصیات او، وی را فارغ از گرایشهای حزبی اش به عنوان اولین نخست وزیر انقلاب برگزیدند و به دستور ایشان مردم به خیابان ها ریختند و اعلام کردند که اطاعت از دولت بازرگان واجب شرعی است. شاید نو ظهوران عرصه ی سیاسی کشور که تاریخ مبارزات و انقلاب را نمی شناسند، به خاطر منافع امروز خود به فکر نفی وحذف وی باشند و حتی اجازه ی برگزاری مراسم ختم و فاتحه در سالگرد وفاتش را ندهند.

اما از پیشتازان عرصه ی مبارزات و انقلاب انتظار می رفت که خود هرساله یاد مهندس بازرگان را زنده نگه دارند تا آیندگان هم یاد آنان را پاس بدارند. اگر به خاطر اختلاف نظر هایی که در روش ها به وجود می آید، همه ی تاریخ مورد بی مهری قرار گیرد، دیگرانی هم که با روشهای امروزی اداره ی کشور اختلاف نظر دارند، بر اساس همین سنت، آنان را مورد بی مهری قرار می دهند و در نهایت دفتر چه ی سیاهی از همه ی این دورانها در تاریخ باقی می ماند. در سی امین سالگرد انقلاب انتظار می‌رفت که یاد اولین نخست وزیر انقلاب منصوب رهبر انقلاب که هیچکس در صداقت و تاریخ پر مبارزه و ایمانش تردید ندارد، پر شکوه تراز همیشه و از سوی متولیان انقلاب برگزار شود تا نسل فعلی که زمان انقلاب را درک نکرده اند، با سیر تاریخی انقلاب اسلامی آشنا شوند.

اصول اصلاح طلبی مهندس بازرگان - هادی عظیمی

مهندس مهدی بازرگان همواره به عنوان یک اصلاح طلب برشمرده می شود که حتی در دوران انقلاب اسلامی هم رویکردی اصلاح طلبانه به انقلاب داشت و از انقلاب به عنوان یک فرصت برای تحول اصلاح طلبانه در جامعه بهره می گرفت. بازخوانی بازرگان به عنوان شخصیتی که همواره مورد نقد و تمجید قرار می گیرد و مخالفان و موافقان فراوانی در سپهر سیاسی و اجتماعی جامعه ایران دارد به مثابه بازخوانی بازشناسی یک رویکرد مهم اصلاح طلبانه است. ورود مهدی بازرگان به عنوان یک مهندس تحصیلکرده به متن تحولات سیاسی و اجتماعی از منظر یک دیندار مدرن و در جهت دفاع عالمانه از دین بود اما به تدریح دغدغه های سیاسی و اجتماعی بازرگان بر وی غلبه کرد و بازرگان را به میانه سپهرسیاست ایران آورد و وی را بدل به شخصیتی وجیه المله در عرصه ی ملی، یک پیشگام مبارزه در بین مخالفین و یک معلم هوشمند در میان روشنفکران مسلمان ساخت. اودر سال های پس از انقلاب اسلامی ضمن انتقاد مسالمت آمیز و دلسوزانه از نظام نوعی اصلاح طلبی مبتنی بر ارزش های اسلامی، اخلاقی و ملی را تبلیغ وتبیین می کرد . زندگی و اندیشه بازرگان نشان میدهد که او اصلاح طلبی بود که پنج اصل را همواره در تفکرو عمل پیگیری می نمود:

۱- اصلاح فکر دینی
بازرگان اندیشمندی دیندار بود که دین به عنوان جهان بینی وی، مهم ترین تاثیر را در منش، روش و کنش وی برجای گذاشته بود و حتی ورودی به عرصه فعالیت اجتماعی در ابتدای دهه ی ۲۰ هم با طرح نظرهای مبدعانه وی پیرامون دین و نگاه جدیدش پیرامون دین و علم آغاز می شود.

بازرگان در طول سالهای ۲۰ تا ۷۳ کتابها، مقالات و سخنرانیهای فراوانی را پیرامون دین و مذهب به جامعه ارائه کرد که از میان آنها سه اثر را می توان به عنوان قله های اندیشه‌ی دینی اش دانست: اول کتاب راه طی شده .دوم کتاب بعثت و ایدئولوژی ایدئولوژیک و سوم کتاب «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا» . بازرگان در هرسه کتاب فوق از علوم تجربی برای نیل به توحید و آزادی بهره می گیرد با مبنا قرادادن قانون طبیعی به معنی قوانین اخلاقی و فیزیکی ضمن نفی استبداد، اسلام و دموکراسی را همنوا نشان دهد. بازرگان در بعثت و ایدئولوژی حق انسان را برای طغیان و شورش در برابر حاکمان در قالب امر به معروف و نهی از منکر به رسمیت می شناسد. تفسیر اعتقادی و اجتماعی وی از توحید به نفی اطاعت غیرخدا و رهایی انسان از هر نوع سلطه می رسد و علاوه بر اینکه از طریق بازخوانی مفهوم صلح و امنیت در قرآن و سنت برای دستیابی به یک تقسیر صلح خواهانه از اسلام حرکت می کند. او آزادی و دموکراسی را ترجمان اجتماعی توحیدی می داند. وی در مقاله ای در پایان عمر خود با نام «آیا اسلام یک خطر جهانی است؟» ارائه می کند که در آن در برابر نظریه برخورد تمدن های هانتیگتون دین را مخالف خشونت، خدعه و توسل به راههای غیرقانونی وغیرانسانی، حتی با دشمنان می بیند و تروریسم را جدا از جهاد یا جنگ مقدس با دشمنان می انگارد. هدف مهندس بازرگان درطول همه سال های فعالیت خود برای اصلاح فکر دینی، تصحیح روابط دینی انسان و خدا و مقابله با خرافات و نگرش علمی به انسان برای فهم دقیق جایگاه انسان برای تحول در عرصه جامعه است ومی کوشد راه دین رااز استبداد تاریخی ایران جدا کند و دین را بعنوان یک ساختار سازنده شخصیت انسان از عنصری خرافی و استبداد پذیر به فرآیندی فعال و کنشمند و دارای دیدگاه های نو و دموکراتیک تبدیل نماید.

۲- دموکراسی و حکومت قانون
در سیر عمل تجربه بازگان به تدریج از آشتی ((کیش و دانش)) به ارتباط(( دین و سیاست)) رسید و همواره در دوره های متفاوت فکری خود کوشید تا صورتبندی جدیدی از این ارتباط را ارائه دهد و تا حد زیادی می توان بازرگان را انسانی دو هدفی دید، اصلاح دین و نیل به دموکراسی که همواره در نگاه بازرگان، دو روی یک سکه و دو جنبه از یک تفکرند. آرمانهای آزادخواهانه بازرگان منفک از اعتقادات دینی اش نبود و تاکید بی مانند او بر آیه ی «لااکراه فی الدین» و حدیث «الملک یبقی مع الفکر و لا یبقی مع الظلم» راهسازی مناسب برای نوسازی اندیشه ی آزادیخواهانه ی دینی بود و بازخوانی تاریخ اسلام نیز از سوی وی در جهت بیان مستندات فراوان تبیین آزادی در اسلام است. بازرگان در مدافعاتی که دردادگاه رژیم پهلوی در سال ۱۳۴۲ ارائه میدهد: ابتدا به بررسی دلایل که مدافعین حکومتهای استبدادی اقامه می کنند، می پردازدو نقاط ضعف و فاجعه آمیز بودن آن دلایل را روشن می سازد و سپس زیان‌های استبداد را در ده بند بر می شمرد و مواردی مانند ظلم خصوصی و عدم تامین فردی، سلب تامین قضایی عمومی و به کار نیفتادن سرمایه ها و عدم همکاری، بی ثباتی و عدم استمرار مسئله شخصیت، فقدان اخلاق و تقوا در حکومت استبدادی را از جمله آثار استبداد بر می شمرد.

بازرگان معتقد بود انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب به واقع ملی و جوشیده و در برگیرنده ی کلیه طبقات و صفوف جامعه ایران است و درخود دینامیسم و پویایی داردو برای همین همواره در سال های پس از انقلاب ضمن حفظ رویکرد انتقادی خود به حوادث از جوهر و اساس انقلاب دفاع می کند. بازرگان در سالهای پس از انقلاب از گفتمانی دفاع می کند که باید آن را گفتمان اسلام سیاسی دموکراتیک لیبرال نامید که همچنان از اسلام به عنوان یک دین سیاسی اما با حفظ جنبه ی آخرتی آن دفاع می کند و همانطور که خود او در تاریخ ۱۰/۱۰/۷۳ چند هفته قبل مرگش مطرح می کند: «بنده عرض نکردم خدا با دین و دنیا کاری ندارند و من دین و دنیا را تفکیک نکرده ام، دنیا مزرعه آخرت است.» (آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، ص ۲۳۳) ولی برای دفاع از دموکراسی و حکومت قانون از برابری همه افراد در یک نظام قانونی دفاع می کند و جامعه ای را به تصویر می کشد که همه بتوانند آزادانه به انتقاد از حکئومت بپردازند و دارای حقوق برابر باشند، دین به عنوان مقوم اخلاقی اجتماعی و متنش داوطالبانه ارادی جامعه ای دینی و اخلاقی را پدید می آورد و خواسته ها و تحولات به سمت این می رود که در قالب نظام حزبی و پارلمانی و سندیکایی تبلور پیداکند.

۳- اقتصاد آزاد، اخلاقی و قانونمند مبتنی بر کار انسانها
مرحوم بازرگان اقتصاد و دنیا را در کادر حیات جاودان می داند ولی در این عرصه به کار اهمیت بسیاری داده است. بازرگان دو کتاب «علمی بودن مارکسیسم و بررسی نظریه فروم» را در برابر مارکسیسم به رشته تحریر درآورد ولی خود وی هیچگاه به صورت مستقل به صورتبندی تفکرهای اقتصادی خود نپرداخت. هرچند که در عرصه عمل مشهور به لیبرال بود ولی در زمانه تصدی نخست وزیری بزرگترین موج ملی شدن بانکها و صنایع را مدیریت کرد ولی نگرش اقتصادی بازرگان را میتوان تحت شعاع اندیشه وی پیرامون اهمیت کار دانست. وی در کتاب «کار در اسلام» کار را زیربنای محتوا و جهت حرکت تکامل بشر می داند و می گوید کار عامل تعیین کننده رستگاری در عوالم عاری و معنوی است و با توجه به فرهنگ عامیانه مردم ایران تلاش خود را صرف جلب توجه افکار عمومی به اهمیت مسئله کار و اخلاق حرفه ای می نماید. وی هدف از هستی انسان را را کار بیان می‌کند وسه موضوع را در این باره ذکر می‌کند: مسئله خلقت انسان، مسئله هدایت مومنین، وعده ی بهشت و جهنم در روز قیامت که در هر سه ی اینها کار وجود دارد. و در قرآن کار را با «عمل صالح» برابر می کند و آیاتی از قرآن را ذکر می کند که بهشت را به مومنین وعده می دهند و سه شرط را برای موفقیت آورده اند، ایمان، عمل صالح و تقوا. به نوعی میان کار و فعالیت و عمل یک معنای مشترک می گیرد و با رجوع به قرآن می کوشد الگویی های نظری یک نگرش اقتصادی را بسازد ضمن تاکید بر کار و مالکیت وی درسال های پس از انقلاب به دفعات بر اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی را از طریق قوانین شفاف تاکید می کند و نشان می دهد کار، مالکیت و قانومندی سه پایه اندیشه اقتصادی وی می باشد. بازرگان نظریه مستقلی در مورد اقتصاد ارائه نمی دهد ولی اقتصاد وی مبتنی بر کار و اخلاق به صورت توامان است .

۴- جامعه مدنی قوی و فربه
بازرگان به صورت عملی به تقویت جامعه مدنی از طریق تشکیل انجمن ها و موسسات مختلف می پرداخت و با روحیه کار اجتماعی و سازماندهی در راه ساخت تشکل های اجتماعی، فرهنگی دینی پیشقدم بود. تشکیل کانون مهندسان ایران در سال ۱۳۲۱، تشکیل جمعیتی به نام «متاع» به عنوان مکتب تربیتی اجتماعی و علمی، همکاری در تشکیل انجمن اسلامی مهندسین، انجمن اسلامی پزشکان و شرکت سهامی انتشا، انجمن اسلامی بانوان، انجمن اسلامی معلمان ایران وموسسه اسلامی نارمک از نمونه های فعالیت های وی در عرصه جامعه مدنی است. مشارکت فعالانه در تشکیل نهضت مقاومت ملی، جبهه ملی دوم ایران، نهضت آزادی ایران وجمعیت ایرانی دفاع از حقوق بشر از دیگر نمونه های دیگر این تلاش است.

۵- نقد اجتماعی
مهندس بازرگان نیز در تمام حیات اجتماعی خود به نقد مسائل اجتماعی توجه ویژه داشته است ونگرش انتقادی به مردم ایران همواره در آثار او به چشم می خورد و بیش از ۵۰ سال طرح و تکرار می شود که آنرا سازگاری ایرانی می نامد و در کتاب کم حجم سازگاری ایرانی نیز که فصل الحاقی کتاب روح ملتها است به تبیین آن می پردازد. بازرگان می خواهد دلایل این ویژگی روحی و فرهنگی مردم و ملت ایران طی تاریخ ۲۵۰۰ ساله کشف کند که دلیل آنرا سازگاری آن با عوامل محیطی می داند. زیرا جلگه ی ایران از یک طرف خصوصیات طبیعی برای کشاورزی داشته و از طرف دیگر در نقطه ای از جهان قرار گرفته است که چهار راه تاریخ تمدن و در مسیر تحارت و تهاجم دیگران بوده است. بازرگان درصدد بوده است که پایه های اساسی ساختمان ملی و طریقه یا طرق ارتزاق ملی را کشف کندو در این راه به نقش اساسی کشاورزی حتی در شهرهای ایران می پردازد و آثار آن را چنین می بیند: شلختگی، وارهانی، نوسانهای زندگی، زمینگیری تک زیستی و نتایج این آثار را سازگاری، روح مذهبی، تفرقه اجتماعی و مسئله امنیت و تباین شهر و ده در ایجاد حکومت ملی برمی شمر.د

وی در پایان قصد خود را از بیان حقایق واقعی و عوامل اساسی را که سازنده ی ایرانی امروزی است بیان می کند و تاکید دارد که بدیهی است که هیچ علاج وعمل تا منشاء در تشخیص داده نشود نمی تواند مفید واقع گردد. او تاکید دارد که انسانها را باید به عنوان بی نهایت کوچک به اهمیت خودشان آگاه شوند تا اهمیت نقش فرد را در امور اجتماعی را بدانند. بازرگان در نقد خود می خواهد انسانی ایرانی را به ابتدا نسبت به خصلت های منفی خود آگاه کند و بعد از آن راهکاری برای حل این بحران به وی یاد دهد. برای او پرهیز از بی نظمی و شلختگی، خروش مثبت ملت برای دستیابی به وضعیت مطلوب تر و هماهنگی جمعی الزامی است.

اگر بازرگان می خواست ساختمانی براساس مدل فکری اصلاح طلبانه خود بسازد این ساختمان چگونه بنایی می شد؟ طبیعی است که شالوده و اساس این بنا یک فکر دینی – ملی در خدمت جامعه ی ایران بود که براساس اصول مدرن مردم سالارانه اداره می شد. انسانهای این ساختمان (فعال)، کوشا، خلاق، مدیر، مدبر و معتقد به روش های تدریجی بودند. جامعه نیز براساس انسانهای آن جامعه فعال و پویا، متشکل، دموکرات، آزاد و تاحدی لیبرال مسلک و مولد می شد، دین نیز به عنوان مقوّم اخلاق اجتماعی، مبلغ خردگرایی و توسعه می شد. زندگی امری عقلانی و براساس اصولی روز امّا نه برخلاف اصول دین بود. همانطور که او عنوان یکی از کتابهایش قرار داده بود «بسازیم تا برایمان نسازند» اصلاح طلبی بازرگان در خدمت آن است که انسان ایرانی را از منظر دینی، قانونی، اقتصادی و اجتماعی برای دردست داشتن سرنوشت خود تجهیز نماید.

اصلاح طلب تمام عیار- علی میر موسوی

مهندس مهدی بازرگان (۱۲۸۶-۱۳۷۳) از روشنفکران دینی برجسته و موثر چهاردهمین قرن هجری بود که اندیشه و عمل را به هم آمیخت و به تعبیر ماکس وبر رسالت دانشمند و سیاستمدار را ترکیب کرد. چهره­ای پرکار و خستگی ناپذیر با کارنامه ای درخشان که در هر دو عرصه از خویش برجای نهاد. کارنامه ای که بیش از ۸۰ اثر شامل کتاب، مقاله و جزوه در موضوع های گوناگون اجتماعی، مذهبی، سیاسی و علمی تنها بخشی از آن است. مشخصه اصلی و مشترک این آثار پردازش به مسائل و دشواری های فراروی جامعه ایران و کوشش برای ارائه راهی برای برون رفت از آن ها بود. اندیشمندی از نسل تجدد خواهان مذهبی که اصلاح اندیشه دینی و پیرایش آن از خرافات و ارائه تفسیری سازگار با تجدد و دموکراتیک از اسلام را هدف قرار داد و با مقاومت در برابر استبداد و اقتدار گرایی و مبارزه با آن، در راه برقراری دمکراسی کوشید. در این راه هرگز از انگ و اتهام نهراسید و زندان و محرومیت از قدرت و دیگر امتیازات اجتماعی را به جان خرید.

بازرگان در فضای مشروطیت، در خانواده­ای مذهبی چشم به جهان گشود؛ در زمانه ای که بذر حاکمیت قانون به ثمر نشسته، نهال تجدد ایرانی رو به رویش گذارده و رابطه آن با سنت و مذهب موضوع داغ بحث و مشاجره محافل فکری بود. تحصیل در نظام آموزشی جدید و پرورش نزد ابوالحسن خان فروغی وتشکیل محفل نواندیشانه در منزل پدر، گرایش به تجدد خواهی دینی را در وی پدید آورد. این گرایش با سفر به اروپا در وی تقویت شد و او را با «علل و عوامل ترقی و تفوق آن­ها و عقب ماندگی های خودمان» آشنا کرد. «ارمغان فرنگ» برای او تقلید صوری از ظاهر اروپای متمدن نبود و« از افکار سطحی و تقلیدگری» وحشت داشت و این ادعا که «ایرانی باید از سرتا پا فرنگی شود» را پنداری «مبهم و فکری خطرناک» می دانست. او چاره را در بهره بردن از دستاوردهای مثبت تمدن جدید با حفظ اصول ایرانیت می دید و معتقد بود یکی از این اصول که «ارکان ملیت یا لااقل وسیله علاقه مندی جامعه است، «سنت» و یا به قول خودمان حفظ آداب و آثار اجدادی است.» بنابراین در میانه دو جریان محافظه کار مذهبی و تجدد گرایی غیرمذهبی، او نواندیشی دینی را برگزید و احیاگری دینی را پیشه کرد.

نواندیشی دینی بازرگان با چند ویژگی برجسته مشخص می شد: نخست قرآن گرایی، که به تعبیر خودش ریشه در درس تفسیر قرآن ابولحسن خان فروغی در دوران دبیرستان داشت. قرآن گرایی نزد او به معنای اولویت بخشیدن به قرآن در فهم دین بود و با نگاهی انتقادی به برداشت رسمی و رایج از دین همراه بود. دومین ویژگی آن بهره بردن از یافته های علمی جدید در تفسیر تعالیم و آموزه های دینی و توجیه و پشتیبانی از آن بود. سومین ویژگی پرهیز از التقاط آموزه ها و مفاهیم دینی با مفاهیم مارکسیستی بود که نیروهای چپ در ترویج آن می کوشیدند. در نهایت این که هرچند او از ایدئولوژی اسلامی سخن می گفت، ولی با ایدئولوژیک شدن اندیشه دینی به معنای بسته و غیر قابل نقد بودن آن نیز مخالف بود.

باری بازرگان پس از بازگشت از فرانسه به اولویت فرهنگ نسبت به سیاست باور داشت، از این رو به فعالیت سیاسی نپرداخت و همراه با تدریس در دانشگاه، اصلاح فکر دینی را پروژه خویش قرار داد. او سنتی نوین در تفسیر مذهب در ایران بنیان نهاد، که بر بنیاد آموزش های مرسوم حوزوی استوار نبود و از روحانیت استقلال داشت؛ سنتی که از سوی شریعتی و دیگران تداوم یافت. در این راه او می کوشید با تاکید بر یافته های علمی و به تفسیر و توجیه آموزه های دینی بپردازد. پیوستن به «کانون اسلام» زمینه آشنایی و دوستی با هم فکرانی همچون آیت لله سید محمود طالقانی و دکتر یدالله سحابی را برای وی فراهم ساخت. همچنین در انجمن اسلامی دانشجویان حضور یافت؛ انجمنی تشکیل شده از سوی دانشجویان پزشکی به سخنرانی های طالقانی می رفتند. در این دوره(۱۳۲۰-۱۳۳۲) نخستین آثار تجدد خواهانه مذهبی اش را با تاکید بر «مسئله کار و وجدان حرفه ای» در مرز بندی با محافظه کاری دینی و تجدد خواهان غیر مذهبی و مارکسیست ها نگاشت.

شرایط و اوضاع سیاسی این دوره اندک اندک بازرگان را به سیاست کشاند. البته ورود رسمی او به عرصه سياست، پس از کودتای ۲۸ مرداد ودر جریان تشکیل نهضت مقاومت ملی رخ داد؛ نهضتی که در پی احیای مشروطیت بود. پيش از اين تجربه عضويت در هيئت خلع يد و مديريت شركت نفت كه با استعفاء به پايان رسيد، زمينه را براي اين ورود فراهم كرده بود. در این مرحله مسئله استبداد و رفتار مستبدانه دولت با مردم توجه بازرگان را بیشتر به خود جلب کرد. دبیری شورای مرکزی نهضت مقاومت ملی، دو بار بازداشت و زندان وی در سال های ۱۳۳۴ و ۱۳۳۶ را در پی داشت. این فعالیت در نهایت به تاسیس نهضت آزادی ایران با همکاری و همفکری یاردیرینه اش دکتر یدالله سحابی انجامید. ایدئولوژی نهضت آزادی، که ترکیبی از نیروهای طبقه متوسط جدید و سنتی را دربر می گرفت، بر دو اصل تقدم هویت اسلامی بر ایرانی و مشروطه خواهی یا حکومت مبتنی بر قانون استوار بود.

بازداشت و زندان اعضای برجسته نهضت درسال ۱۳۴۲، نقطه عطفی در فعالیت فکری و سیاسی بازرگان بود. دفاعیات وی در دادگاه که پس از آن با عنوان مدافعات به چاپ رسید را می توان برجسته ترین اثر سیاسی او در این مرحله دانست. او نخست استبداد را به حکومتی که بر حسب تشخیص و تصمیم یک فرد بدون رضایت حکومت شوندگان اداره شود، تعریف و سپس در سه محور به بیان پیامدها و نقد آن می پردازد: ۱٫ استبداد بی ثباتی اجتماعی و عدم استمرارتاریخی را در پی دارد۲٫ استبداد عامل فساد اخلاقی و تضعیف ایمان فردی است ۳٫ استبداد علت اصلی عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی است. بازرگان به ده سال زندان محکوم شد، ولی پس از سه سال آزاد شد. پس از آزادی از زندان مرحله دیگری از فعالیت او آغاز شد؛ مرحله ای که در اندیشه او در چارچوب گفتمان اسلام سیاسی تعریف می شود.

اسلام سیاسی بر باور به جامعيت دين و پیوند دین و سیاست استوار بود. بازرگان نيز در سخنراني خود در سال۴۱ با عنوان «مرز دين و سياست»، ايده «جامعيت اسلام و عنايت خاصي كه از نظر عقيده اي و عملي از ابتداي ظهور اسلام به مسايل زندگي و امور اجتماعي شده است » را طرح كرد. او با استناد به قرآن و روايات بر پيوند دین و سیاست استدلال كرد و نتيجه گرفت كه «دین و سیاست مرز مشترک وسیع با هم دارند». از ديدگاه آسيب شناسانه نيز ادعا داشت «اگر دين، سياست را در اختيار خود نگيرد، سياست دين را مضمحل خواهد كرد يا در سلطه و اختيار خود خواهد گرفت». با وجود اين معتقد بود «دين اصول سياست و هدف حكومت را تعيين مي كند، ولي وارد جزئيات نمي شود». بنابر اين او با نفي « افراط و تفريط»‌ كوشيد تا موضعي ميانه در باره رابطه دین و سیاست اتخاذ كند. این برداشت چرخشی به سوی اسلام سیاسی بود که زمینه ساز ائتلاف وی با روحانیت در جریان انقلاب شد.

بازرگان در کتاب «بعثت و ایدئولوژی» گرایشی میانه یا لیبرال در اسلام سیاسی را صورت بندی کرد، که قانون طبیعی، آزادی، دموکراسی و نافرمانی اجتماعی اصول بنیادین آن را تشکیل می داد. او که در «راه طی شده» همسویی هدف پیامبران و جهان طبیعت را بر پایه نظریه تکامل طرح کرده بود، اینک با قانون طبیعی به نفی استبداد و حکومت مطلقه می اندیشید. همچنین بر پایه اصل آزادی، که با استناد به آیاتی از قرآن آن را توجیه می کرد، به دفاع از دموکراسی پرداخت. در این راستا تفسیری دموکراتیک از تاریخ اسلام و حکومت پیامبر(ص) و علی(ع) نیز ارائه کرد. برداشت وی از دموکراسی در چارچوب سنت مشروطه خواهان مذهبی بود که قانون الهی و شریعت را بر قانون بشری مقدم می دانستند. از نظر او دولت «ولایت و سرپرستی و تولیت در اداره امور» است که «مردم به صورت امانت» در اختیار حاکم نهاده اند. بر این اساس او در هنگامی که بر سر تفسیر قانون الهی اختلاف باشد، رای اکثریت را راه حل می داند. افزون بر این بر پایه اصل به معروف و نهی از منکر از حق مقاومت مردم در برابر حکومت دفاع می کند. با وجود این هنگامی که در بحث اقتصاد اسلامی از اختیارات حکومت اسلامی سخن به میان می آید، قلمرو اقتدار رهبر منتخب را به گونه ای تعریف می کند که قوای سه گانه به شکلی درون آن قرار می گیرند.

اندیشه بازرگان با اسلام انقلابی مرزهای روشنی داشت و با بسیاری از رفتارها و اقدامات جنبش انقلابی مخالف بود. با وجود این پس پیروزی انقلاب او تنها گزینه ای بود که همه نیروها بر سر نخست وزیری وی اجماع داشتند. نیروهای انقلابی دلایل خود را داشتند، ولی مهندس بازرگان با وجود مخالفت افرادی همچون طالقانی، به دلایلی متفاوت این پیشنهاد را پذیرفت. پذیرش این سمت، با وجود آگاهی از اوضاع و نیروهای سیاسی و انتظارات نیروهای انقلابی و احتمال شکست، بیشتر به دلیل مسئولیتی بود که وی برای تاثیر گذاری در روند امور پس از پیروزی انقلاب بر دوش خویش احساس می کرد. او با نگاهی وظیفه گرایانه لازم می دانست که برای کاهش ویرانی های بر آمده از تحول انقلابی و پیشبرد آرمان های آزادی خواهانه و دموکراتیک این مسئولیت را بپذیرد.

در دوران کوتاه نخست وزیری، او مشی میانه روانه را در پیش گرفت و به اصلاح ساختار دولت و قانون مند و محدود سازی آن می اندیشید. او نگران تندروی و انتقام جویی بود و بر تساهل و مدارا با مخالفان تاکید می کرد. با وجود این موج انتظارات انقلابی و نیروهایی که از چند جبهه به مخالفت وی برخاسته بودند، فرصت هر کاری را از دولت موقت گرفتند و حتی آن را وادار به کارهایی کردند که با ایده ها و آرمان های وی تناقض داشت. تصرف بانک های خصوصی و شرکت های بزرگ بیمه و بسیاری از واحدهای کوچک و بزرگ صنعتی از سوی دولت و محدود کردن مطبوعات نمونه ای از این نوع اقدام ها بود. در نهایت اقدام نیروهای انقلابی به تسخیر سفارت آمریکا، که به بهانه دیدار بازرگان با برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا صورت گرفت، کاسه صبر وی را لبریز کرد. این دیدار در هنگام سفر وی به الجزایر به مناسبت جشن استقلال این کشور انجام شده بود. او که دیگر تاب تحمل این اقدام را نداشت، استعفای خود را به رهبر انقلاب تقدیم کرد و عطای دولت را به لقایش بخشید.

با استعفای بازرگان به گفته برینتون عصر حاکمیت میانه روها به پایان رسید و راه تصرف دیگر نهادهای قدرت از سوی تندروهای انقلابی باز و دوره ترور و وحشت آغاز شد. او اما همچنان به حفظ جریان مخالفِ میانه رو در کوران حوادث می اندیشید، از این رو به مقاومت غیر خشن و مسالمت آمیز پایبند ماند و به گفتگو با دیگر جریان ها و انتقاد از هسته سخت قدرت پرداخت. در این مرحله نگرانی اصلی بازرگان بازگشت به وضع پیش از انقلاب و احیای استبداد در شکل دینی آن بود و در این راستا وضع موجود را مورد انتقاد قرار داد. اینک او نتایج پیوند دین و دولت و ائتلاف با روحانیت را به روشنی دریافته بود و به ایستادگی دربرابر آن احساس مسئولیت می کرد.

در «انقلاب ایران در دو حرکت» با استعاره دو مفهوم «تمرکز» و «گریز از مرکز»، به تحلیل انقلاب پرداخت. از نظر وی در جریان انقلاب با شعار « همه با هم» حرکت در جهت وحدت و تمرکز بود، ولی پس از پیروزی گریز از مرکز غلبه یافت و با شعار« همه با من» جدایی وحذف نیروها آغاز شد. او با بررسی سیر تحولات پس از پیروزی انقلاب و چگونگی برتری روحانیت به عنوان حاکمان اصلی، ماهیت نظام سیاسی حاکم را مورد پرسش قرار داد. با مقایسه آن با دیگر نظام های سیاسی دموکراتیک و غیر دموکراتیک، بازرگان به این جمع بندی رسید که زیبنده ترین نام برای این نظام که با ترکیبی عناصری موجود در دیگر نظام ها شکل گرفته همان «ولایت فقیه» است؛ « فقه به معنای روحانیت ممتاز مجری اسلام فقاهتی و ولایت به مفهومی که امام خود سرپرستی و قیمومت صغار و مهجورها تشبیه کرده اند.»

این دیدگاه بازرگان را به فاصله گرفتن از اسلام سیاسی و تحلیل نقادانه رابطه دین و دولت سوق داد. او درسخنرانی معروف « آخرت ، خدا هدف بعثت انبياء»، که به مقاله تبدیل شد، با توجه به رسالت اصلي دين، به بازنگري در رابطه دين و سياست پرداخت. در اين جا همچون گذشته مي پذيرد « شرايع الهي و به خصوص اسلام در مجموعه تعليمات و احكام خود صراحتا يا تلويحا وارد همه قضاياي زندگي اين مردم شده است. از خوردن و خوابيدن و پوشيدن و از ازدواج و خانواده تشكيل دادن گرفته تا بهداشت واقتصاد و اخلاق و جنگ و حكومت». اما پردازش به اين امور هدف و كاركرد اصلي دين نيست، زيرا « آموختن چيزهايي كه بشر داراي امكان كافي يا استعداد لازم براي دريافت آن هست» ضرورت و تناسبي با آن ندارد. رسالت اصلي دين «در دو چيز خلاصه مي شود»: نخست «انقلاب عظيم و فراگير عليه خود محوري انسان ها براي سوق دادن آن ها به سوي آفريدگار جهان و دوم، اعلام سراي ابدي و جهان «جاودان بي نهايت بزرگتر از دنياي فعلي».

بازرگانِ پير، در برداشت اخير، از بازرگانِ جوان چندان فاصله نمی­گیرد، بلكه با تفكيك اهداف اصلي و فرعي دين، توحيد و آخرت را در ترازي بالاتر قرار مي دهد. از دیدگاه وی تاسيس حكومت ماموريتي اصيل براي پيامبران و ائمه نبوده است و کتاب آسمانی برای این فرستاده نشده است که «درس حکومت و اقتصاد و مدیریت یا اصلاح امور زندگانی دنیا و اجتماع را بدهد». این البته به معنای بی توجهی دین به دنیا نیست و دستورهای فراوان دین، که «با زندگی روز مره افراد و اجتماعات و مصالح امور دنیایی بشری سر و کار دارد»، را نفی نمی-کند. دستورهای عملی و اجتماعی که در قرآن و نصوص دینی آمده و حوزه های گوناگون زندگی دنیوی را دربر می­گیرند، با وجود نتایج و پیامد های بسیار خوبی که در بردارند، با هدف اصلاح امور دنیوی بیان نشده اند، بلکه از این نظر که « وسیله ساز آخرت و تقرب ما به خدا» هستند مورد توجه قرار گرفته اند. بازرگان از این مقدمات به جدایی دین و دولت می رسد و حکومت و سیاست را از امورعرفی قلمداد می کند که «به عهده خودمان است.»

زندگی و اندیشه سیاسی مهندس بازرگان وجهی از کارنامه روشنفکری دینی در ایران را به نمایش می گذارد و نقاط قوت و ضعف آن را به خوبی نشان می دهد. در آیینه بازرگان از یک سو می­توان نمونه ای از یک اصلاح طلب تمام عیار را دید که با دریافتی نواندیشانه از دین، صادقانه در برابر استبداد ایستاد و هرگز حقیقت را فدای مصلحت نکرد. از سوی دیگر می­توان تحول و چرخشی تدریجی را دید که در سایه تجربه موقعیت ها و شرایط گوناگون در دیدگاه و راهبرد وی رخ داد. میراث فکری و عملی بازرگان همچنان می تواند الهام بخش نیروهایی باشد که دگرگونی در ایران از راه مسالمت آمیز و اصلاح طلبانه دنبال می کنند. در قرن چهاردهم او الگویی اخلاق مدار و حقیقت جو از خویش برجای نهاد، که در راه دشوار مقاومت غیر خشونت آمیز همواره درخشان خواهد ماند

غوغای عام و ستاره خاص

چهارده سالی که از درگذشت او می‌گذرد، هر سالی که گذشت سیمای بازرگان روشنتر و درخشانتر شد… اکنون در جمع‌های دوستانه هرگاه نام او به میان می‌آید. دریغ بر زبان‌ها شعله می‌کشد. چه گوهری را داشتیم و قدرش را ندانستیم و حتی آزارش دادیم و او با چشم‌هایی مهربان صبور و خاموش نگاه کرد …

زمان ناقد بصیری ست! شاید از همین روست که تاریخنگاران باور دارند تا از حادثه‌ای دست کم دو نسل سپری نشود، به دشواری می توان در باره آن درست و دقیق نوشت …
درباره اشخاص شاید اندکی آسانتر باشد. به گمانم می توان اشخاص را به دو گروه تقسیم کرد. مرادمان اشخاصی است که در زندگی اجتماعی و سیاسی نقش داشته اند. پس از گذار سال ها برخی چهره ها از آن چه از آن‌ها نموده می شد، فاصله می گیرند. غبار ها زدوده می شود و خدشه ها محو. چهره آنان روز به روز روشن تر و درخشنده تر و جذاب تر می‌شود.
چهره‌هایی هم هستند و بوده‌اند که گذر زمانه آن‌ها را تاریک و تیره می‌کند. شاید تاریخ از آنانی که به داوری تاریخ اعتقاد ندارند، به شیوه خود انتقام می گیرد.
مهندس بازرگان از زمره گروه نخست است. چهارده سالی که از درگذشت او می گذرد، هر سالی که گذشت سیمای بازرگان روشنتر و درخشانتر شد… اکنون در جمع‌های دوستانه هر گاه نام او به میان می آید. دریغ بر زبان ها شعله می کشد. چه گوهری را داشتیم و قدرش را ندانستیم و حتی آزارش دادیم و او با چشم هایی مهربان صبور و خاموش نگاه کرد.
مهندس بازرگان از زمره آنانی بود که گناهش دیدن افقی بود که دیگران آن افق را نمی دیدند.چنین انسان هایی در روزگار التهاب هر انقلابی تنها می مانند. آن ها از سطح و افق روزگار خود فراترند و باید عذاب بچشند و آزار ببینند.
گه دهری و گه کافر و ملحد باشد / گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را / مردی که ز عصر خود فراتر باشد
شاید هم این افراد به تعبیر امام علی علیه السلام میوه های نارس زمانه خویشند. که نمی توان از چنان میوه ای نا به هنگام بهره برد.
«چیننده میوه در زمان نامناسب، مثل کشاورزی ست که زمین ندارد.»
اما زمان که گذشت آن میوه ها در ذهن جامعه می پرورند و می رسند و حسرتی ماندگار در ذهنیت جامعه بر جای می ماند. مثل حسرت ما وقتی نام مهندس بازرگان را می شنویم و به یاد می آوریم که در غوغای عام او ستاره‌ای خاص بود.

تداوم اندیشه طالقانی - سخنرانی مهندس توسلی در حسینه ارشاد مورخ ۲۶ شهریور ۱۳۸۵

یاد و نام آیت‌الله سیدمحمود طالقانی و همفكران همراه او، مهندس بازرگان و دكتر یدالله سحابی، را در بیست‌وهفتمین سالگرد درگذشت طالقانی گرامی می‌داریم. در شرایط كنونی جامعه، ما بیش از پیش نیاز به یادآوری منش و ابعاد مختلف شخصیت طالقانی و اندیشه او داریم تا بتوانیم برای ادامه راه او آگاهانه‌تر و مصمم‌تر به تبیین و تكمیل آنها همت گماریم و به وظایف ملی و دینی خود در این زمانه بهتر عمل كنیم.

۱- آشنایی با طالقانی
من از دوران نوجوانی تا آخرین روزهای عمر پر بار طالقانی همواره از آموزشها، مشورتها و همكاری‌های آن زنده‌یاد بهره گرفته‌ام و صدای دلنشین او در اعماق وجودم طنین دارد.

در دوران دبستان (در حدود سال ۱۳۲۶)، كه با جمعی از نوجوانان هم‌محله خیابان مولوی (شاهپور) از آیت‌الله طالقانی برای سخنرانی به مناسبت ۱۵ شعبان دعوت كردیم، او با اشتیاق دعوت ما را پذیرفت و درباره « فلسفه غیبت و انتظار » ـ دمیدن روح امید و حركت و آمادگی و نه سكون و بی‌عملی ـ با ما سخن گفت.در دوران تحصیل در دانشگاه تهران (۴۰-۱۳۳۵)، در كلاسهای آموزش قرآن او در مسجد هدایت و سخنرانی‌های او در انجمن اسلامی دانشجویان با زبان و مفاهیم قرآنی و معارف اسلامی آشنا شدم. در سال ۱۳۴۰، با عضویت در جمعیت نهضت آزادی ایران و فعالیت در شاخه دانشجویی آن، افتخار همكاری حزبی با او را یافتم. وی در سال ۱۳۴۶، با حضور مهندس بازرگان و دكتر یدالله سحابی، خطبه عقد ازدواجم را خواند، پس‌از پیروزی انقلاب، مشاور ما در مدیریت شهر تهران بود و درموارد بسیاری از راهنمایی‌ها و مشورت او برای حل مسائل پیچیده مدیریت شهری بهره گرفتیم و سرانجام، در مراسم آخرین نماز جمعه ـكه به مناسبت نخستین سالگرد حماسه ۱۷ شهریور ۵۷ در بهشت‌زهرا برگزار شد ـ میزبان او و نمازگزاران بودیم. در پایان برنامه نماز، از او خواستیم كه ساختمان جدید غسالخانه بهشت‌زهرا را افتتاح كند. در جریان این بازدید، او با نگاه نافذ و لحن صمیمی‌اش به یكی از غسالها گفت : « مرا خوب بشوری!». دو روز بعد، غسال مورد خطاب در همان جا او را شست و در محلی كه بین قطعه شهدای ۱۷ شهریور و قطعه شهدای پس‌از انقلاب پیشنهاد كردیم، با موافقت خانواده و دوستانش به خاك سپرده شد.

به‌نظر من، خداوند طالقانی را زودهنگام از این جهان فانی به سوی خویش فراخواند و این نهایت رحمت الهی در حق او بود تا در معرض ابتلای بیشتر قرار نگیرد. نامش همواره پرآوازه وراهش پررهرو باد.

آنچه می‌خواهم در مراسم گرامیداشت بیست‌وهفتمین سالگرد درگذشت طالقانی در حسینیه ارشاد ارائه كنم ادای دینی است در شرایط كنونی جامعه، با یادآوری پاره‌ای از ویژگی‌های شخصیت، منش و اندیشه‌های طالقانی كه امروز بیش از گذشته مورد نیاز جامعه ما، به‌ویژه همفكران و پویندگان راه اوست، كه در چند محور بطور خلاصه به آنها اشاره می‌كنم.

۲- شخصیت و منش طالقانی
سیدمحمود طالقانی فرزند سید ابوالحسن طالقانی، روحانی آزاداندیش و همراه شهید مدرس كه با شغل آزاد (كشاورزی و ساعت‌سازی) امرار معاش می‌كرد، بود. وی در سال ۱۲۸۹ در دوره انقلاب مشروطیت متولد شد. طالقانی به‌رغم گذراندن دوره تحصیلات حوزوی در قم، به قولشادروان مهندس بازرگان، با آنكه آخوند بود یعنی علم و مسئولیت روحانیت را داشت، اخلاق و رفتارش با دیگر آخوندها یكسان نبود. او، برخلاف سنت معمول حوزویان، نه در حوزه ماند تا مراتب ارتقا تا سطح مرجعیت را طی كند ـ كه البته استعداد و ظرفیت آن را داشت ـ و نه درپی پیشنماز شدن، منبر داشتن و مدرسه‌داری سنتی بود. او در تلاش برای پیگیری رسالت پیامبران و صالحان،یعنی آگاهی‌بخشی به مردم بود. او در شرایط سالهای پیش از شهریور ۱۳۲۰، هنگامی كه از حوزه به تهران آمد، مخاطبان موردنظرش، یعنی نوجوانان و جوانان كشور را ـ كه به‌لحاظ فكری و هویتی سرگردان بودند ـ جستجو می‌كرد.

خوشبختانه در سالهای اخیر، به‌رغم محدودیت‌های موجود در حوزه‌ها، طلبه‌های جوان،فرهیخته و توانا در كارهای پژوهشی و آگاه‌بخشی تربیت شده‌اند و نقش مهم و مؤثری در زدودن خرافات و پاسخگویی به پرسشهای پرشمار جوانان دارند.

طالقانی از صداقت، صراحت لهجه،‌ شجاعت و استقلال‌نظر ویژه‌ای برخوردار بود، با مردم ارتباط عاطفی، صمیمی و جذب كننده و با ستمگران و كارگزاران طاغوت برخورد بسیار جدی و تندی داشت. او با پاسبانی كه به زور حجاب زنی را در سال ۱۳۱۸ برمی‌داشت برخورد كرد كه منجربه زندانی شدن او (طالقانی) شد. رفتارهای او در دادگاه نظامی محاكمه‌كننده سران و فعالان نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۲ و در زندان، با عوامل ساواك، داستانهای مفصلی است كه در منابع تاریخی خوانده یا شنیده‌ایم.

طالقانی اهل گفتگو، مدارا و تساهل، به‌ویژه با مخالفان فكری، بود. او با مخالفان فكری به‌نحوی برخورد می‌كرد كه آنان احساس امنیت می‌كردند و در شرایطی كه می‌توانست ایجاد اطمینان كند سخنانشان را می‌شنید و آنان را راهنمایی می‌كرد. این منش و ویژگی طالقانی در شرایط كنونی جامعه ما، كه وفاق ملی نیاز راهبردی است، شدیداً مورد نیاز و توجه همه احزاب، گروهها و فعالان سیاسی ـ اجتماعی است كه در بخش‌های بعدی به آن خواهم پرداخت.

۳- اندیشه فرهنگی
در سده اخیر، همه مصلحان و احیاگران دینی، بازگشت به قرآن، سرچشمه زلال وحی، را سرلوحه برنامه‌هایشان قرار داده‌اند. سیدجمال‌الدین اسدآبادی، عبده، كواكبی، اقبال لاهوری، استاد محمدتقی شریعتی، طالقانی و بازرگان تلاش فرهنگی خود را ـ كه پیشنیاز هرگونه تحول اجتماعی است ـ معطوف به آشنا كردن مردم با زبان و فرهنگ قرآن ـ كه كتاب هدایت و راهنمای عمل انسان است ـ كرده‌اند. طالقانی در طول چهل سال تلاش‌ اجتماعی ـ سیاسی همواره براین مهم پای فشرده است.

طالقانی، در سرمقاله نخستین شماره مجله دانش‌آموز ـ كه در سال ۱۳۲۱، ازسوی كانون اسلام منتشر شد ـ با استناد به حدیثی از پیامبراكرم (ص)، دلایل ضرورت بازگشت و توجه به قرآن را به تفصیل توضیح داده است، مقاله با این مقدمه آغاز می‌شود: « اذا التبست علیكم الفتن كقطع اللیل المظلم فعلیكم بالقرآن … » « در هنگامی‌كه ابرهای تیره فضای جامعه را دربرمی‌گیرد،بطوری‌كه تشخیص حق و باطل مشكل شود، به قرآن روی آورید ».

پس‌از شهریور ۱۳۲۰، با شكسته شدن جو سركوب و اختناق رضاشاهی و پدید آمدن فضای باز سیاسی، عرصه فرهنگی جامعه، به‌ویژه در دانشگاه و درمیان جوانان تحصیل‌كرده، در اختیار افكار وارداتی، به‌ویژه ماركسیسم و غرب‌گرایی، قرار گرفت. در چنان شرایطی، طالقانی قرآن را از طاقچه‌های منازل و گورستانها به صحنه زندگی مردم ‌آورد و با زدودن زمینه‌های خرافات و پیرایه‌های دینی، قرآن را با فطرت جوانان پیوند زد و آیات و قانونمندی‌های قرآنی را كه راهنمای عمل در زندگی و تلاش‌های اجتماعی همه عاشقان آزادی، عدالت و كرامت انسانی است، به آنان آموخت..

بیان تلاش‌ها و خدمات فرهنگی ۴۰ ساله طالقانی نیاز به فرصت زیادی دارد. كلاسهای قرآن طالقانی در مسجد هدایت، در دهه‌های ۲۰ و ۳۰ و ۴۰، نسلی را با اندیشه و انگیزه خدمت‌رسانی به جامعه تربیت كرد. ۵ جلد كتاب ارزشمند « پرتوی از قرآن » تفسیر كم‌نظیر قرآن است كه در فرایند فعالیت اجتماعی ـ و بیشتر آن در دوران اسارت طالقانی ـ تدوین شده است كه جادارد پویندگان اندیشه طالقانی این را ه طی شده را ادامه دهند.

پرسشی كه امروز باید به آن پاسخ داده شود این است كه آیا زمانه « بازگشت به قرآن » سپری شده است و دیگر نیازی به پیگیری این اندیشه طالقانی وجود ندارد؟. به‌نظر این بنده در شرایط فرهنگی ـ اجتماعی پس‌از پیروزی انقلاب و تحولاتی كه در جمهوری اسلامی ایران پدید آمده است، ضرورت بازگشت به قرآن و تداوم اندیشه طالقانی به‌مراتب بیش از نیاز به آن در شرایط شهریور ۱۳۲۰ و دهه‌های پس‌از آن وجود دارد. درآن شرایط، خرافات و پیرایه‌های دینی در حاشیهمسائل بنیادی جامعه قرار داشت و افكار الحادی و دیدگاههای برخی از تحصیل‌كردگان در كشورهای غربی با بدنه جامعه ایران ارتباط چندانی نداشت و تأثیرات آنان محدود بود. اما امروز متأسفانه برخی‌از افكار و اندیشه‌های خرافی مذهبی از رسانه ملی بطور وسیع پخش می‌شود. گسترش سامانه‌های ارتباطی مدرن بدنه جامعه، به‌ویژه نسل جوان ما، را بطور طبیعی تحت‌تأثیر رسانه‌های خارجی قرار می‌دهد كه نیازی به ذكر مصادیق آنها در اینجا نیست، زیرا همگان روزمره با نوع تبلیغات این رسانه‌ها آشنا هستند. دراینجا تنها به یكی از برنامه‌های رادیو قرآن (معارف) ـكه چند هفته پیش پخش شد و تصریح كرد كه قرآن بعنوان امام پانزدهم پس‌از چهارده معصوم قرار دارد ـ و سخنان اخیر رئیس مجلس خبرگان رهبری، در این باره كه مقام رهبری در جمهوری اسلامی منصوب خدا است ـ اشاره می‌كنم.

آشنایی با قرآن، سرچشمه زلال وحی، و نهج‌البلاغه و سایر معارف اصیل دینی ملاكهایی در اختیار جامعه، به‌ویژه نسل جوان و تحصیل‌كرده، قرار می‌دهد تا تحت‌تأثیر تبلیغات سوء و خرافی قرار نگیرند و افكار و دیدگاههای رسانه‌های رسمی و عملكرد حاكمان جمهوری اسلامی را معادل و منطبق بر آموزه‌های قرآن و اسلام اصیل تلقی نكنند و بدین ترتیب، از دین‌گریزی و دین‌ستیزی جوانان جلوگیری ‌شود.

خداشناسی، انسان‌شناسی، جایگاه پیامبران و مؤمنان در فرهنگ قرآنی و منابع اصیل اسلامی جهان‌بینی، شناخت، مبانی و شاخص‌هایی در اختیار انسان قرار می‌دهد كه بطور طبیعی مغایرت پیرایه‌ها و خرافه‌های رایج در رسانه‌ها و پاره‌ای از منابر را با فرهنگ اصیل اسلامی مشخص می‌كند و لااقل از اثرگذاری این گونه افكار انحرافی در سست كردن پایه‌های ایمانی انسان می‌كاهد.

خوشبختانه، در سالهای اخیر، طلبه‌هایی نواندیش و فرهیخته در حوزه‌های علمیه تربیت شده‌اند كه با علوم و معارف جدید علمی آشنا هستند و حركت آگاهی‌بخش و بازگشت به قرآن طالقانی را ادامه می‌دهند، كه البته این تلاشها با هزینه‌هایی همراه بوده است. این فرهیختگان و روشنفكران دینی در سالهای اخیر با مطالعات پژوهشی نو نقش مؤثری در تداوم اندیشه فرهنگی طالقانی و بازرگان ایفا كرده‌اند. آثار مكتوب، سخنرانی‌ها و كلاس‌های درس این متفكران ارزشمند و استقبال جوانان از این تلاشها كاملاً مشهود است و جای تقدیر دارد. اما میزان این تلاشها نسبت به نیاز كنونی جامعه فاصله زیادی دارد. امیداست كه با همت و تلاش بیشتر این تلاشگران فرهنگی، به این امر مهم جامعه اهتمام لازم مبذول شود.

۴- اندیشه سیاسی
محور اصلی اندیشه سیاسی طالقانی ـ كه در تمام عمر برآن پای فشرد ـ مقابله جدی با استبداد، خودكامگی و فرهنگ استبدادی و بارور كردن درخت پرثمر آزادی و آزادگی است. او این اندیشه را از متن قرآن، تجربه تاریخی كشور و مطالعه احوال اقوام و ملل دیگر بدست آورد. او، در پرتوی از قرآن، طاغوت را كه نماد هر مستبدی است به معنای لغوی و وسیع برای هر خودخواه و سركش بر اندیشه، آزادی و حق خلق آورده است.

طالقانی برای آموزش دریافت‌های قرآنی خود تنها به سخنرانی، تدریس و چاپ كردن آنها بسنده نمی‌كرد، بلكه خود نیز به آنها عمل می‌نمود. او در برابر فشارها، زندانها و محرومیتها پایدار و استوار بود و در هر مرحله از این تحولات اجتماعی دریچه‌های تازه‌ای به روی او گشوده می‌شد.این روند در سیر تحول آثار پرتوی از قرآن مشهود است. همان‌گونه كه گفته شد، بخش قابل ملاحظه‌ای از پرتوی از قرآن در زندان ارائه و تدوین شده است.

پس از كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، طالقانی اگرچه در نهضت مقاومت ملی همكاری تشكیلاتی نكرد و تنها با امضای برخی از بیانیه‌های نهضت مقاومت با آن ارتباط و همكاری داشت، برای توسعه و معرفی اندیشه سیاسی خود، در سال ۱۳۳۴ با اضافه كردن مقدمه جامع و زیرنویس‌‌های توضیحی به كتاب ارزشمند ” تنبیه‌الامه و تنزیه المله” علامه سیدمحمدحسین نایینی ـ نواندیش انقلاب مشروطیت ـ به انتشار آن همت گماشت و ابعاد استبداد سیاسی و استبداد دینی و پیچیدگی نوع دینی آن و سازوكارهای مدنی حاكمیت ملت و دموكراسی را نشان داد.

طالقانی، در زیرنویس صفحه پایانی كتاب یادشده، دستاورد انقلاب مشروطیت در زمینه توسعه فرهنگ و رفتار مدنی را به شرح زیر مورد تأكید قرار داده است :

« پیامبران عظام كه كاخهای استبداد را ویران كردند … تنها ازطریق موعظه و نصحیت نبود،مردمی را تربیت كردند و قدرت بدستشان دادند تا با قدرت شمشیرِ عدالت و خداپرستی، قدرت استبداد و شاه‌پرستی را برانداختند. آن مقاومت و انقلاب و خون‌ریزی امروز به قانون و آراء عمومی (رفتار مدنی) تبدیل شده، این حقی است كه می‌تواند مستبدین را محدود سازد … امروز اوراق انتخاب بجای شمشیر و تیروكمان انقلاب (خشونت‌ورزی) دیروز است.»

واكنش رفتاری طالقانی در مجلس خبرگان قانون اساسی در سال ۱۳۵۸ و رأی منفی او،همراه با هفت تن دیگر از نمایندگان آن مجلس، به اصل پنجم قانون اساسی مربوط به ولایت فقیه در راستای اندیشه سیاسی و تحلیل تاریخی او از روند تحولات پس از پیروزی انقلاب اسلامی است كه درآن برهه آثارش بر همگان مشهود نبود.

همچنین، طالقانی با تدوین كتاب « اسلام و مالكیت » چارچوب نظریش را برای تبیین اندیشه عدالت‌خواهی ارائه كرد. طالقانی و همفكرانش اگر به آزادی و مبارزات ضداستبدادی در طول چند دهه گذشته اولویت داده‌، سرزنش دگراندیشان را كه می‌گفتند آزادی كالای لوكس امپریالیستی است به‌جان خریدند، ازاینرو بود كه آزادی را پیش‌نیاز تحقق عدالت و استقلال كشور می‌پنداشتند. تحولات جهانی و داخلی كشور پس از پیروزی انقلاب، صحت این دیدگاه طالقانی و همفكرانش دست‌كم در سطح آگاهان و جنبش اصلاحات مورد تأیید قرار گرفته است. تجربه عملكرد یكساله دولت نهم ـ كه با پشت كردن به آرمان آزادی و ركن جمهوریت نظام، بر آرمان عدالت‌خواهی تأكید دارد ـ و پیامدهای آن در افزایش شكاف طبقاتی این واقعیت را بیش از پیش آشكار كرده است.

باتوجه به روند تحولات در سالهای پس از انقلاب، به‌ویژه در سالهای اخیر، ضرورت تداوم اندیشه سیاسی طالقانی ـ كه امروز بصورت گفتمان غالب آزادی، دموكراسی و حقوق بشر مورد تأكید عموم احزاب، گروهها و فعالان سیاسی قرار دارد ـ با درنظر گرفتن شرایط داخلی، منطقه‌ای و جهانی بیش از پیش مورد نیاز است.

۵- اندیشه اجتماعی ـ تقویت نهادهای مدنی
یكی از محورهای اندیشه و عملكرد طالقانی در طول ۴۰ سال تلاش‌ نستوه او توجه به نقش نهادهای مدنی، ازجمله شوراها و احزاب سیاسی، در رفع موانع توسعه كشور و تحقق آرمانها و مطالبات تاریخی ملت ایران بوده است.

طالقانی از همان شهریور ۱۳۲۰ ـ كه همكاری فرهنگی خود را با مهندس بازرگان و دكتر سحابی آغاز كرد ـ و توسعه همكاری‌های جمعی او در دهه‌های بعد به این مهم، باتوجه به آموزه‌های قرآنی و تجربه بشری، عنایت ویژه داشت.

ارائه آموزش‌های قرآنی به دانشجویان، ارتباط تنگاتنگ با اعضای انجمن‌های اسلامی دانشجویان از دهه بیست و توسعه آن در دهه سی با انجمن‌های اسلامی مهندسین، پزشكان، معلمان، ارتباط با نهضت مقاومت ملی، پذیرش عضویت شورای مركزی جبهه ملی دوم در سال ۱۳۳۹، مشاركت در تأسیس جمعیت نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۰، حمایت از پایه‌گذاران سازمان مجاهدین خلق اولیه و تلاش برای جلوگیری از انحرافات درونی سازمان در سالهای قبل و پس از انقلاب این اندیشه طالقانی را كه بدون رفع موانع همكاری جمعی و تقویت نهادهای مدنی هرگز دستیابی به آرمانهای ملی و دینی امكان‌پذیر نیست بخوبی نشان می‌دهد.

طالقانی با پذیرش عضویت نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۰، همان‌گونه كه مهندس بازرگان هم گفته است، یك عمل انقلابی و كاملاً بی‌سابقه در تاریخ روحانیت ایران انجام داد. طالقانی در شورای مركزی نهضت آزادی حق ویژه‌ای مطالبه نكرد، بلكه برای خود فقط یك رأی ساده، مانند سایر اعضای شورای مركزی، قائل بود. طالقانی، بازرگان و سحابی با چنین رفتار دموكراتیك عملاً اخلاق دموكراسی و كار جمعی را به شاگردانشان آموزش دادند و این فرهنگ را در درون انجمن‌های اسلامی، نهضت آزادی ایران و دیگر نهادهای مدنی نهادینه كردند. این فرایند مصداق همان سخن بازرگان است كه می‌گفت: « آزادی (و دموكراسی) دادنی یا گرفتنی نیستبلكه یادگرفتنی است».

شایان یادآوری است كه در آن زمان و تا سالهای اخیر بسیاری از شخصیت‌های موجه و فعال سیاسی كشور با افتخار اظهار می‌كردند كه جزو هیچ گروه، دسته یا حزبی نیستند. خوشبختانه تحلیل رخدادهای دهه‌های اخیر و كارهای تحلیلی و توضیحی پس از خرداد ۷۶، در دوران اصلاحات، این واقعیت را برای همگان آشكار كرده است كه بدون حضور تشكیلاتی در نهادهای مدنی و تقویت تحزب و فعالیت حزبی انتظار دستیابی به جامعه دموكراتیك ـ كه پیش‌نیاز اجرای برنامه‌های توسعه كشور است ـ واهی و بیهوده است. اگرچه این واقعیت در سطح نظری در جامعه امروزی ما به آگاهی عمومی رسیده است، هنوز تا پذیرش عملی آن ازسوی فعالان سیاسی و حزبی شدن فعالیت های سیاسی فاصله زیادی وجود دارد.

امروز، این اندیشه و رفتار تحزب‌پذیری طالقانی ـ كه در حدود نیم قرن پیش به این نیاز مبرم جامعه ما پاسخ مثبت داده است ـ ، می‌تواند اسوه و الگوی آموزنده‌ای برای همه كسانی باشد كه می‌خواهند اندیشه طالقانی تداوم یابد و بستر لازم برای رفع موانع توسعه در كشور ایجاد شود. همان‌گونه كه گفته شد، گفتمان غالب در جامعه كنونی ما ـ كه مطالبه تاریخی ملت ایران می‌باشد ـآزادی، دموكراسی و حقوق بشر است. برای دستیابی به آرمانهای یادشده راهی جز گفتگو، تقویت همكاری‌های جمعی و تشكیل نهادهای متناسب نیست، یعنی تداوم اندیشه و رفتاری كه طالقانی از پیشگامان آن بود.

مدارا و تساهل با دگراندیشان ـ كه از خصوصیات بارز طالقانی بود و قبلاً به آن اشاره شد ـاز ضرورتها و پیشنیازهای توسعه همكاری‌های جمعی و تقویت راهبرد وفاق ملی است. مگر بدون پذیرش دیگران و احترام به دیدگاههای مختلف می‌توان در چارچوب وجوه اشتراك همكاری جمعیرا پایه‌گذاری كرد؟ ما عموماً عادت داریم كه قبل از توجه و تمركز بر وجوه اشتراك به موارد اختلاف‌نظر با طرف مقابل فكر كنیم. بدیهی است كه با این نگرش گفتگو، همفكری، همدلی وهمكاری جمعی در جامعه شكل نمی‌گیرد و بدگمانی و بی‌اعتمادی توسعه می‌یابد. خصوصیت مدارا و رواداری (Tolerance) طالقانی ـ كه با حفظ مواضع و اعتقاداتش، با مهربانی با صاحبان اندیشه‌های متفاوت گفتگو و در موارد لازم از آنان حمایت می‌كرد ـ نیاز استراتژیك امروز و فردای جامعه ما است.

رفتار و سخنان طالقانی با شهید نواب صفوی، ماركسیست‌ها، اعضای سازمان مجاهدین و با رهبرفقید انقلاب هریك حامل آموزه‌های ارزشمندی است كه جادارد نسل امروز، به ویژه علاقه‌مندان به راه طالقانی، آنها را ادامه دهند.

۶- تشكیل شوراها
تأكید بر شوراها و ضرورت به‌حساب آوردن مردم در اداره كشور و دادن رأی منفی به اصل ولایت‌فقیه در قانون اساسی، پیام اصلی طالقانی در عمر كوتاهش پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. دغدغه و نگرانی طالقانی، با شناخت عمیقی كه از تحولات پس از انقلاب داشت، در سخنانش در خطبه‌های نمازجمعه ۱۷ شهریور ۵۸ در بهشت‌زهرا كاملاً گویاست، كه برای یادآوری قسمتی از آن را نقل می‌كنم :

“من از همگان می خواهم كه به امر شوراها اهمیت بدهند و بدانند كه سرنوشتشان دست خودشان است و دولت هم باید در این كار فقط نظارت داشته باشد.مسلمانها هركس صدای مرا در داخل و خارج كشور می‌شنود، راه اصلاح و حركت و تكامل انقلابی یك كشور منجر به همین است.”

در آستانه برگزاری انتخابات سومین دوره شوراها، جا دارد كه مردم عزیز كشور، باتوجه به تجربیات انتخابات دو دوره گذشته، به‌ویژه پیامدهای عدم مشاركت در انتخابات شوراهای شهرهای بزرگ مانند كلانشهر تهران و فراهم كردن زمینه برای جمعی ناشناخته كه با استفاده از امكانات و تسهیلات شهرداری تهران ـ كه آمارها و اطلاعات آن منتشر شده است ـ و نیز با پشتیبانی همه‌جانبه نهادهایی كه از اعتبارات عمومی استفاده می‌كنند توانستند اكثریت مطلق مجلس هفتم و سپس دولت نهم را در اختیار گیرند، با مشاركت گسترده در این دوره، افراد مورد اعتمادشان را برای اداره شهرها انتخاب كنند و برای تقویت این نهاد مدنی ـ كه مشاركت گسترده مردم را در اداره روستاها و شهرها فراهم می‌كند ـ تلاش كنند.

دلائل مخالفت طالقانی و دیگر آگاهان با اصل ولایت فقیه در قانون اساسی امروزه برای همگان آشكار شده است. آقای مصباح یزدی، با تحریف تاریخ تشیع، اعلام كرده است كه هیچ یك از مراجع شیعه رأی مردم را مبنای مشروعیت رهبری نظام اسلامی (حاكم اسلامی، ولی‌فقیه)ندانسته‌ و معتقد است كه مقام رهبری منصوب خداوند است، درحالی‌كه ملامحمدكاظم خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و حاجی میرزاحسین تهرانی از مراجع بزرگ نجف در صدر مشروطیت در تقریراتشان و با تأیید رساله تنبیه‌الامه و تنزیه المله علامه نایینی مشروعیت حكومت مشروطه ازطریق رأی مردم را برپایه مبانی اسلامی اعلام كردند و در صد سال اخیر بسیاری از مراجع و علمای دینی، از جمله طالقانی، براین اندیشه پای فشرده‌اند.

دو قرائتی كه امروز از قرآن و سنت و قانون اساسی درباره جایگاه مردم در اداره جامعه وجود دارد، باید با روش علمی مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد. یك دیدگاه رهبری را منصوب خداـ و بنابراین، با اختیارات مطلق ـ و مردم را تابع و بی‌اختیار می‌داند. به بیان دیگر، این دیدگاه دموكراسی و حاكمیت ملت را ناسازگار با ادیان الهی، به ویژه اسلام، می‌داند. دیدگاه دوم،همان‌گونه كه در اصل ۵۶ قانون اساسی تصریح شده است، مردم را منشأ اختیار، قدرت و مشروعیت حاكمان معرفی می‌كند و برپایه اصل ۱۱۰ قانون اساسی مقام رهبری را با اختیارات محدود و به‌لحاظ حقوقی در عرض سایر شهروندان و پاسخگو در برابر اختیارات تفویض شده می‌داند.

در دیدگاه دوم، مقام رهبری و سایر مسئولان، كه منتخب مردم هستند، باید با سازوكار اصل شوراها و رأی اكثریت و با مشاركت مردم جامعه را اداره ‌كنند. پیامبر گرامی اسلام نیز ـ درجایی‌كهمربوط به اداره جامعه بود ـ از رأی اكثریت مردم حتی اگر برخلاف تشخیص او بود ـ پیروی می‌كرد و خود تصمیم اكثریت را بعنوان آموزه الهی به اجرا می‌گذاشت. آیات قرآن و روایت تاریخی جنگ احد آشكارا این روش مدیریت را كه امروز نیز جنبه علمی دارد، نشان می‌دهد. طالقانی نیز در مدت ۴۰ سال تلاش فرهنگی، سیاسی و اجتماعیش همواره براین اندیشه و دیدگاه تأكید و پافشاری داشته است.

روحش شاد و راهش پررهرو باد

نقد تمركز قدرت و انحصارات حكومتى و دولتى در بيدادگاه استبداد مطلقه وابسته - محمد ترکمان

زنده ياد مهندس بازرگان در خطابه تاريخى خود در بيدادگاه استعمار و استبداد ساخته در تاريخ اسفند ١٣٤٢( ٥٧ سال پيش ) ، ذيل عنوان : ” از كودتاى پهلوى تا پايان جنگ جهانى دوم ” ، ضمن برشمردن آثار مخرب و ويرانگر نظامهاى استبدادى مطلقه در از ميان بردن شخصيت و خلاقيت و ابتكار و عزت نفس و آزادگى و … انسانها و تضعيف و نابودى عرصه عمومى و نهادهاى مدنى ، در فرازى از خطابه خود به تنقيد از انحصارات حكومتى و دولتى با هدف تضعيف بخش خصوصى مستقل و غير خصولتى پرداخت و چنين گفت:
” اقدام ديگرى كه استبداد بعد از مشروطيت در جهت تضعيف بانيان ابتداى مشروطيت و مدعيان اجتماعى ديگر انجام داد و تير دو نشانى كه زد در زمان وزارت دارائى داور به اوج خود رسيد :
ايجاد انحصارها و تشكيل شركتهاى دولتى از قبيل انحصار دخانيات ، اداره كل غله ، انحصار قند و شكر ، انحصار ترياك ، شركت قماش ، شركت چاى، شركت كتيرا، شركت ساختمان، شركت پشم و پنبه، حتى شركت رمه، شركت بار، اداره كل معادن، شركت فرش و امثال آنها.
نشان اولى: با اين تير، انحصار و تأسيس شركتهاى سهامى آزاد ولى دولتى ، مورد نظر دستگاه بود . [ هدف :] تهيه درآمد براى دولت و مخصوصا كنترل اصلاحات اقتصادى .
اما نشان دوم و هدف اصلى : ضعيف كردن و از بين بردن يكى از طبقات صاحب مشاغل آزاد بود، يعنى پيشه وران و كسبه ، يعنى يكى از بانيان انقلاب و پايه هاى مشروطيت و ملت . دستگاه استبداد يا استعمار ميدانست كه بازار تهران با مختصر استقلالى كه دارد هميشه يكى از سنگرهاى آزادى و قيام عليه تعدي هاى دولتيان و خارجيان بوده است . در بازار ، نيمه تشكلى وجود داشت …با انحصارها و شركتهاى بزرگ دولتى كه البته برخوردار از حمايت هاى مختلف و خارج از قيود رقابت آزاد و محدود به صرفه جوئى در خرج بودند، كارهاى مولد درآمد ، يكى بعد از ديگرى از دست مردم گرفته مى شد و كسب و كاسب به اختيار و استخدام دولت در مى آمد [ و ] بازار اقتصاد ايران از استقلال و اقتدار مى افتاد [باين ترتيب ] هم استبداد راضى مى شد و هم استعمار.

” اتاتيزه كردن ” يا به دست دولت دادن رشته هاى اقتصادى و اجتماعى يك كشور، در محدوده نظام استبداد متكى به استعمار، اصولآ به معناى حفظ دائمى امتيازات صاحب امتيازان از گزند حركت هاى اجتماعى است …
اتاتيسم بدون دموكراسى و بدون همكارى اجتماعى ، چطور مى تواند اجرا گرددو به جائى برسد ؟ جز آنكه يك نوع استبداد وسعت يافته ، به رنگ تجدد درآمده ، به منظور غارت بيشتر ملت و زورمندى قوى تر دولت استبداد باشد .”
بنقل از ” مدافعات ” ، مجموعه آثار مهندس مهدى بازرگان ، ج ٦ ، شركت سهامى انتشار، ١٣٨٥، صص٣٨٤ تا ٣٨٦.
دارنده چنين طرز فكرى كه يك عمر طولانى به دنبال ايجاد و تأسيس و تقويت نهادهاى مدنى و توزيع قدرت و شخصيت دادن به فرد فرد جامعه كه ميوه آن خلاقيت و ابتكار و اجتهاد و عزت نفس و دانائى و توانائى و مسئوليت سپارى به مردم بوده و مخالف هر شكل از حكومت و دولت بزرگ و مداخله گر در تمامى عرصه هاى زيست جامعه بوده است ، با جرياناتي كه تحت هر اسم و عنوان از مردم نه اظهار نظر و راى و مشاركت و مشورت ، بلكه تنها تقليد مى طلبند و در پى دستورى ساختن اقتصاد، شيوه زندگى شهروندان ، روابط اجتماعى ، روابط خارجى و حتى فهم از دين و اعتقادات شهروندان مى باشند ، نمى تواند موافق باشد .

مهندس بازرگان، نوانديشی و ليبراليسم

یکی از مسائلی که درباره مهندس بازرگان مطرح می‌شود مساله نواندیشی دینی است. ایشان بعد از سیدجمال‌الدین اسدآبادی و اقبال لاهوری از پیشکسوتان نواندیشی دینی در ایران است. بعضی بر این گمانند که چون ایشان به اروپا رفت تحت تاثیر جامعه غرب تحول فکری پیدا کرده است. درحالی که مطالعه آثار و افکار مهندس بازرگان نتیجه یی دیگر به دست می‌دهد …

یکی از مسائلی که درباره مهندس بازرگان مطرح می شود مساله نواندیشی دینی است. ایشان بعد از سیدجمال الدین اسدآبادی و اقبال لاهوری از پیشکسوتان نواندیشی دینی در ایران است. بعضی بر این گمانند که چون ایشان به اروپا رفت تحت تاثیر جامعه غرب تحول فکری پیدا کرده است. درحالی که مطالعه آثار و افکار مهندس بازرگان نتیجه یی دیگر به دست می‌دهد. این بررسی نشان می دهد او مسحور اندیشه های غربی نشد. شاهد این قضیه این است که کسانی که همزمان با او به غرب اعزام شدند، اغلب عقاید سنتی داشتند اما وقتی در محیط جدید قرار گرفتند، هرکدام به نحوی از اندیشه های غربی متاثر شدند. مثلاًً ایرج اسکندری و دکتر ارانی به سمت مارکسیسم گرایش پیدا کردند. برخی عقاید سنتی شان را از دست دادند و به گرایشات سکولار و لائیک روی آوردند. تعدادی هم سنتی رفتند و با همان هویت برگشتند. مهندس بازرگان قبل از رفتن به اروپا در کلاس های درس تفسیر مرحوم میرزا ابوالحسن فروغی شرکت می کرد. ایشان در یکی از سخنرانی های خودش و نیز در دفاعیاتش در دادگاه نظامی اعلام می کند آنچه در تحول فکری من اثر داشت درس های مرحوم فروغی بود. ایشان تاکید می کند به ویژه آیه ۱۱ سوره کهف افکار مرا دگرگون کرد. آنجا که می فرماید ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خودشان بخواهند در سرنوشت شان تغییر دهند. با مراجعه به آثار اندیشمندان نوگرا مشاهده می کنیم اکثر آنان تحت تاثیر این آیه قرار گرفته و از آن الهام گرفته اند. به طوری که دکتر حمید عنایت در کتاب اندیشه سیاسی در اسلام معاصر در این باره قید می کند که توجه به این آیه ویژگی نواندیشان دینی بوده است. ایشان می نویسد؛ «اکثر نوگرایان در معیارسنجی خود از ارزش ها بر مقام عالی عقل تکیه می کنند و می کوشند توافق کامل اسلام راستین را با یافته های ذهنی که از بلای جهل، پیشداوری و موهوم پرستی آزاد است ارائه کنند. نوگرایان نیز مانند معتزله می اندیشند اسلام از اصل اختیار در برابر اصل جبر حمایت می کند، زیرا برای هر دو گروه آشکار بوده است که مسلمین هرگز از تحمل بیچاره وار بی عدالتی دست برنمی دارند مگر اینکه نخست به قابلیت خود برای تعیین سرنوشت خویش معتقد گردند. یک موضوع مورد علاقه در نوشته های فلسفی نادر نوگرایان تفسیر این آیه قرآن است «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» یعنی خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند. (سوره ۱۳ آیه ۱۱) امروز عقیده به اختیار رفض شمرده نمی شود اما در قرن دوم(هشتم مسیحی) به جز خوارج و شیعیان تنها گروه بزرگ مسلمین که به سبب افکار ناراستین خویش تعقیب می شدند طرفداران اختیار بودند. این امر به زودی همان اهمیتی را در تاریخ اسلام یافت که تصور آزادی در فکر سیاسی غرب.» ۱
بنابراین این آیه در تفکر نوگرایان دینی تاثیر زیادی داشته است به طوری که مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی به این آیه اشاره می کند. مرحوم شیخ محمد عبده، مرحوم دکتر اقبال، مرحوم آیت الله نائینی، مرحوم مهندس بازرگان و آیت الله مطهری و دکتر شریعتی همه به این آیه استناد می کنند. کسانی که مخالف این نواندیشان دینی هستند و سعی می کنند نقادانه با آنها برخورد کنند، می گویند این نواندیشان از این آیه الهام گرفته اند درحالی که این آیه چنان مفهومی که آنها مستفاد کرده اند، ندارد. از جمله بهاء الدین خرمشاهی در مقاله یی می گوید این نواندیشان دینی مفهوم این آیه را دوطرفه بیان کرده اند. به این نحو که خداوند سرنوشت هیچ ملتی را از خوب به بد یا از بد به خوب تغییر نمی دهد مگر اینکه خود ملت اراده کند. در صورتی که مفسران گذشته چنین برداشتی نداشته اند. به نظر آنها این آیه می گوید خداوند نعمتی را از بندگانش تغییر نمی دهد و نمی گیرد مگر اینکه خودشان آن نعمت را کفران کنند که در این صورت به عذاب دچار می شوند. اما اینکه تغییر وضع از بد به خوب را مطرح کند چنین نیست. ایشان این مطلب را در نقد نواندیشان دینی مطرح می کند.
مهندس بازرگان قبل از اینکه به اروپا برود و افکارش در آنجا شکل بگیرد، با تامل در مفاد این آیه تحول فکری یافته و تفکر جدیدی پیدا کرده بود. بعدها وقتی به اروپا رفت در این زمینه تعمیق پیدا کرده و آن را به نحو بارزتر و منسجم تری مطرح کرد. به طوری که مهندس بازرگان ریشه دموکراسی در اسلام را در همین آیه می بیند. از جمله در سخنرانی خود در سال ۱۳۲۷ تحت عنوان راه طی شده در مسجد سپهسالار- مسجد مطهری- به این آیه اشاره می کند. ایشان در جواب این سوال که اسلام و پیامبر این اندیشه را از کجا آوردند، می گوید؛ «چطور شد در آن روزگاری که سکان کشورها در دست ناخدایان درباری و معدودی رجال و اعیان بود و زمام امور همه در تیول مشتی شیوخ و اشراف و روحانیون قرار داشت، چیزی که به حساب نمی آمد افراد ملت و امت بود و پیشاپیش تمام حوادث نام سلاطین و بزرگان گفته می شد، قرآن پرده ها را عقب زده و صف مقدم صاحبان زر و زور را شکافته و سرنوشت هر قوم را در قلوب مردم و چگونگی افراد جست وجو می کند و ریشه دموکراسی را پیش از آنکه حکومت ظاهری مردم به دست مردم بیفتد در یک آیه خلاصه کرده و می فرماید ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم خداوند وضع قومی را در جهت خوب یا بد تغییر نمی دهد مگر آنکه آنها خودشان را تغییر بدهند.» ۲

لیبرالیسم
یکی دیگر از مسائلی که در اوایل انقلاب در مورد مهندس بازرگان مطرح شد و در حد برچسب و تهمت به او کشیده می شد مساله لیبرال بودن ایشان بود درحالی که از نوشته های مهندس چنین چیزی برنمی آید. به طور مثال در یکی از آخرین سخنرانی هایش در این مورد توضیح داده است. مهندس می گوید؛ «لیبرالیسم که از آزادمنشی تا آزادی خواهی تا آزادی پرستی را در معانی و بعد های گوناگون فرامی گیرد در سه حوزه قابل بحث است؛ به آزادی انسان در برابر خود، آزادی انسان در برابر جامعه و دیگران و بالاخره آزادی انسان در برابر خدا.» بعد در هریک از این سه حوزه نظر خود را بیان می کند.

رابطه انسان با خدا
در مورد رابطه انسان با خدا می گوید؛ آن طور که از قرآن و اصول اسلام می فهمیم و در بسیاری از مقالات اینجانب و دیگران توضیح داده شده انسان در برابر خدا کاملاً آزاد و لیبرال است. خدا خواسته است آدمیزاد آزاد باشد. اکراه و اجباری در امر دین چه در زمینه عقیده و عمل و چه در حوزه واجبات و معاصی وارد نگردد، چه از ناحیه او و چه پیامبرانش. تا چه رسد به پدران و پیروان و داعیان و دل سوختگان. قرآن از قول خدا به رسول اکرم می فرماید؛ و ماجعلناک علیهم حفیظا، و ما جعلنا علیهم وکیلا، لست علیهم بوکیل، لست علیه بمصیطر، ان انت بما نذیر، ما علی الرسول الا البلاغ یا به طور تفصیلی تر در سوره احزاب تمام وظایف و رسالت حضرت را برشمرده و می فرماید؛ یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا. به طریق اولی به هیچ شخص، مقام یا موسسه هر چقدر هم در فضیلت، علم، قضا و قدرت و مصلحت بالاتر باشد اجازه نمی دهد کسی را در ایمان و عبادت و عمل به احکام و در تقوا برخلاف رضا و میل و اراده او وادار به اطاعت خدا کند.

خویشتن خویش
اما در رابطه انسان در برابر خودش دو حد متصور است؛ به یکی بی بندوباری و ولنگاری و هوسرانی و پیروی از هواهای انسانی است و حد دیگرش تحکم و تسلط شخص بر نفس خویش است. و حاکمیت اراده و انگیزه توام با تقوا بر نفس خویش و لگام زدن بر هواهای نفسانی است. طبع و تمایل انسان ها به کلیه مکتب ها و مشرب های دنیاپرستانه و زودنگر در جهت اول است. ولی ادیان الهی و قرآن صددرصد در جهت مخالف بوده و اصلاً آمده اند که انسان را متوجه جدی بودن زندگی و جهان کرده و متذکر آثار و عواقب حرکات و عقاید و اعمال شود و از ما بخواهد به رغم تمایل سلب آزادی از خواسته های نفسانی خود کنیم…. به این ترتیب آزادی و لیبرالیسم در رابطه انسان با شخص خود و نفس خود وجود نداشته و انسان مسوول و متعهد و محکوم است.

فرد و اجتماع
مساله بعد موضوع آزادی انسان در رابطه با دیگران یا جامعه است. در یک طرف آزادی شخص است که آیا خدا به او اجازه داده است هر طور می خواهد با مردم عمل کند و در طرف دیگر آزادی جامعه، امت یا دولت است که آیا حق و وظیفه دارد حق و آزادی فرد را فدای جمع کند یا برای خدمت به فرد و هدایت و سعادت او از فرد سلب آزادی کند. جواب اولی صددرصد منفی است و می دانیم که خدا از حق الله می گذرد ولی حق الناس را نمی بخشد. بنا به اصل لاضرر و لا ضرار فی الاسلام از این بابت تکلیف را روشن می کند. می گوید نباید از ناحیه شرع، ضرر و زیانی به او برسد.
بعد آیاتی را نقل می کند و نتیجه می گیرد که آیات آزادی انسان ها را در رابطه با یکدیگر مطرح می کند و تعیین کننده حدود تجاوز جوامع به حریم اشخاص در صورت تعدی آن اشخاص به حقوق و امنیت و آزادی سایرین است.
به نظر بازرگان قرآن در مورد تجاوز ناموسی در صورت اثبات و شهود مسلم تحت شرایط خاص کیفرها و مجازاتی تعیین کرده است. بعد درباره جامعه می گوید؛ «لازمه اداره آن تقسیم وظایف، تنظیم روابط و تامین امنیت و نظم طبیعی است که حدود و مقرراتی وضع کرده است. قرآن در اینجا نیز به حقوق و آزادی افراد پرداخته و قانون و مقررات و قدرتی را که یک دولت اجنبی، امیر یا سلطان زورمند یا طبقه خاص ثروتمند برپا داشته قبول نداشته و حکومت و مدیریت و دولت را واگذار به جمهور جامعه و خود مردم براساس مشورت و توافق اکثریت و امرهم شوری بینهم کرده است.
۱ـ رابطه خدا با انسان براساس لیبرالیسم صددرصد به مصداق لا اکراه فی الدین همراه با مهلت و اندازه در دوران زندگی دنیا
۲ـ رابطه انسان با خود بر اساس عدم لیبرالیسم، توام با مسوولیت، محدودیت، مراقبت و تا سرحد نفی و شکستن آزادی و مالکیت و موجودیت فرد زیر فرمان عقیده و عشق و اراده خود فرد
۳ـ رابطه انسان با انسان براساس محدودیت آزادی و ممنوعیت تجاوز و تعدی به حقوق دیگران از هر دو طرف براساس اصل لاضرر و لا ضرار فی الاسلام همراه با دلبستگی و تکامل اجتماعی و خدمتگزاری انسان
۴ـ رابطه حکومت با انسان براساس دموکراسی یعنی حکومت مردم بر مردم، لیبرالیسم خدمتگزارانه دولت به نفع مردم برای رعایت حقوق و آزادی های مجاز مردم است. همچنین رعایت صادقانه شرایط متقابله و قراردادهای اجتماعی و تمکین به ضوابط و حدود و کیفرهایی که دولت یا دستگاه های قضایی در رابطه با متجاوزان و متخلفان طبق اصول پذیرفته شده اجرا می کند.»
این دیدگاه مهندس بازرگان درباره لبیرالیسم است. لذا به طور انتزاعی نمی توانیم بگوییم مهندس صددرصد با لیبرالیسم مخالف یا موافق است بلکه ایشان لیبرالیسم را درجه بندی کرده و در جایی با آن موافق و در بخشی دیگر با آن مخالف است.
پی نوشت ها
۱٫ حمید عنایت، تفکر نوین سیاسی اسلام، ترجمه ابوطالب صارمی، امیرکبیر، ۱۳۶۲، ص ۲۴
۲٫ مجموعه آثار مهندس بازرگان، مقاله راه طی شده، ص ۱۳۲

تاجران قدرت علیه بازرگان - علیرضا کفایی

کسی زبان برگشود و جز یاوه از آن فراخ بر نیامد، اگر بر می‌بست آن در غار را به از این بود که بوی بد به دیگران آزار رساند و بدتر آنکه صدا هم در داد و آبرویی برای خود برجای نگذاشت؛ ازآن‌رو که زیرکان دانند از کجا امر پذیرفته و به انکار بزرگان آمده.

از او که می‌گوید بازرگان را نمی‌شناسند، انتظاری نیست و این هجو هم از آنکه از تاجری در کسوت فرماندار در انقلاب و نظامی که اولین نخست‌وزیرش بازرگان بود، صادر شده؛ لایق پاسخ و صرف وقت نیست.

از آن دولت نگون‌بخت و رییسش هم انتظاری نمی‌رود که نه تدبیری داشته و دارد و هر آنچه امید بود را هم سوزاند. امنیتی کارکشته‌ای که با نام حصریان و با هزینه اصلاح‌طلبان برآمد و اصلاحات را هزینه کرد و با آن دیگران ساخت و نصیحت نشنید و عاقبتش خواهید شنید.

دکتر سروش پس از وفات مهندس بازرگان در حسینیه ارشاد سخنانی ایراد کرد با عنوان “آن که به نام بازرگان بود، نه به صفت” و این، یکی از رساترین بیان‌هایی بود که درباره مهندس بازرگان شد.

بازرگان هیچگاه دین‌فروشی نکرد و دین را وسیله ارتزاق و جاه و جلال قرار نداد. با دین بازرگانی نکرد. ولی بسیار بودند که دین را ابزار کردند و به تجارت پرداختند. یکی از آن خیل از ابوسفیان تا امروز هم، این فرمانبردار! است که مثلا خود را فرماندار می‌داند.

از آن گفته؛ گردی بر دامن پاک بازرگان نمی‌نشیند؛ بلکه بر مذلت خود افزوده و بازرگانی همچنان از دین و نظام و انقلاب ادامه دارد…

زمانی که مهندس بازرگان بیمار بود و در آخرین سفری که برای معالجه به خارج رفت، تفألی به دیوان حافظ زده و این ابیات آمده بود:
“دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن/ در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن”

و مهندس بازرگان دولت را در پیوستن به خداوند و دین واقعی می‌دید؛ نه در بازرگانی کردن از دین و نام خدا. مهندس بازرگان خود را از آلوده شدن به سیاست دورویی و تجارت‌پیشگی از دین بر کنار داشت و با نیک نامی از این جهان گذر کرد، دین را به دنیا نفروخت، آزادگی و شخصیت انسانی و آرمان‌های بلند مجاهدت را فدای چند روزه دنیا و سیاست و قدرت نکرد.

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب، آلوده

آن فرمانبردار! حق دارد بازرگان را نشناسد؛ زیرا از بازرگان و دین بازرگان گفتن هزینه دارد و با بازرگانی از دین بسیار تفاوت دارد. دم و دستگاه شاهنشاهی خوب بازرگان را می‌شناخت که ساواک در دوران مبارزه می‌نوشت یک دم از افرادی چون بازرگان و شریعتی و مطهری و …. آسایش نداریم.

و چه پاسخ زیرکانه و هشیارانه‌ای مهندس بازرگان به شاه داد که “ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما برخورد می‌کنیم”.

از آنها بهتر و دقیق‌تر امام‌خمینی؛ مهندس بازرگان را می شناخت که می‌دانست “به نام بازرگان است نه به صفت” و او را به نخست‌وزیری برگزید.

مهندس بازرگان ماندگار است تا همیشه. آقای روحانی مورد سوال نیست که به او امیدی نیست؛ اما کلیت نظام و حاکمیت باید با این تاجران و بازرگانان دین که تاریخ به این روشنی را تحریف می‌کنند، برخورد جدی کند.

مساله فقط مهندس بازرگان نیست؛ بلکه گروهی می‌خواهند اصل انقلاب و کلیت نظام را تحریف کنند. چنانکه مهندس موسوی که او هم نخست‌وزیر دوران امام بود را اجازه رفع حصر نمی‌دهند…

و چون پاسخ خوش و دستمریزاد می‌شنوند، بر بازرگانی خود بر دین ادامه می‌دهند و برایشان مهم نیست چه بر سر انقلاب می‌آید.

تاجری می‌کنند و هرجا هم لازم بود با هوچی‌گری و خشونت خود را در محفل خودی! می‌اندازند تا چپاول بیشتر کنند و این خطری است که نظام را تهدید می‌کند.

گفته‌ها و ناگفته‌های بعثت؛ جمع‌بندی مجموعه سخنرانی‌های مهندس مهدی بازرگان در مورد بعثت

مقدمه:
یکی از موضوعاتی که در جلسات سخنرانی انجمن اسلامی مهندسین در مراسم جشن عید مبعث پیامبراکرم(ص) توسط زنده‌یاد مهندس مهدی بازرگان ارایه شده، «بعثت و رسالت پیامبر» بود. با توجه به اهمیت آن در شرایط کنونی به بازخوانی آن مجموعه در این سخنرانی پرداخته شده است.

مهندس بازرگان از سال ۱۳۳۷ تا سال ۱۳۷۳ به مناسبت جشن عید مبعث پیامبر اسلام(ص) بیش از ۲۰ سخنرانی دارند که در دو جلد مجموعه آثار ۲ (بعثت ۱) و مجموعه آثار ۱۷ (بعثت ۲) و برخی در مجموعه آثار بازیابی ارزش‌ها منتشر شده است[۱]. در هر سخنرانی، مهندس بازرگان با استناد به یک کلمه و یا عبارتی از آیه دوم سوره جمعه موضوعی را متناسب با شرایط و نیاز زمان مطرح کردند.

البته این مجموعه سخنرانی‌های بعثت جزیی از بیش از ۳۰۰ اثر مهندس بازرگان است که تاکنون در ۳۴ جلد مجموعه آثار ایشان توسط بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان تدوین شده و ۲۴ جلد آن تاکنون چاپ و منتشر شده و این مجموعه همراه با مجموعه آثارهای ۲۵ تا ۳۴ که هنوز مجوز چاپ دریافت نکرده‌اند در سایت بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان قابل دسترسی است.

جمع‌بندی موضوع بحث «گفته‌ها و ناگفته‌های بعثت» که در سخنرانی‌های بعثت از «خداپرستی و افکار روز» تا «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» و «بعثت و آزادی» آمده و در این یادداشت مورد توجه است، در سه محور زیر متمرکز می‌باشد:

۱- اگرچه در هر سخنرانی بعثت موضوعی متناسب با شرایط و نیاز روز مطرح شده، از جمله «بعثت و ایدئولوژی» که بعدا توضیح داده شده، اما محتوای آنها کاملاً با سخنرانی «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» منسجم و هماهنگ است و همواره بر «خدا و آخرت و عمل صالح» تأکید دارد.
۲- پیام راهبردی مورد تأکید این مجموعه که هدف اصلی بعثت همه پیامبران است رفع موانع قرارگرفتن انسان در جایگاه طبیعی کمال مورد نظر خالق هستی و راهکاری راهبردی برای خروج از بحران‌های کنونی جامعه امروز ما و جامعه توسعه یافته بشری است. این پیام، آن روز حتی برای بسیاری از روشنفکران جامعه ما هم قابل فهم نبود.
۳- از جمله ناگفته‌های بعثت موضوعات آشپزی، علمی، اقتصادی و اداره جامعه است که به عهده خود مردم واگذار شده است. یعنی جایگاه نهاد دین و روحانیت در عرصه عمومی است و اداره جامعه در اختیار مردم.

آیات بعثت
مهندس بازرگان با استناد به آیه دوم سوره جمعه برنامه چهار ماده­ای بعثت پیامبر اسلام (ص) را در مجموعه سخنرانی‌های بعثت خود به شرح زیر توضیح داده‌اند:
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ[۲]
ماده اول: یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ که آیاتش را بر آنها خواند، (تلاوت آیات)
ماده دوم: یُزَکِّیهِمْ و از (پلیدی و جهل و شرک) پاکشان می‌کند، ( تزکیه )
ماده سوم : یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ به آنها کتاب می­آموزد، ( تعلیم کتاب)
ماده چهارم: وَالْحِکْمَةَ فرزانگی می­آموزد. (حکمت)

در آیات دیگر قرآن همین چهار محور به عنوان رسالت انبیاء مشخص شده است. از جمله آیه ۱۲۹ سوره بقره از زبان حضرت ابراهیم هم همین درخواست صورت گرفته با این تفاوت که مرحله «یزکیهم» بعد از «یعلم الکتاب و الحکمه» آمده است.

رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ [۳]

قبل از مرور مجموعه سخنرانی‌های بعثت برای بررسی محورهای مورد اشاره، در اینجا به اختصار توضیحات اجمالی در باره مفاهیم مورد نظر در برنامه چهار ماده‌ای آیات بعثت ارایه می شود.

«هو» الذی بعث؛ با توجه با آیه اول سوره جمعه که تاکید بر: «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ المَلِکِ القُدُّوسِ العَزِیزِ الحَکِیمِ»؛ توانمندی گسترده خالق هستی دارد و صفات پادشاهی، قداست، عزت و حکمت فراگیرخداوند را عنوان می‌کند، او و فقط او در چنین جایگاهی است که پیامبری از میان خود آنان «منهم» برمی‌انگیزد. و تاکید دارد که ارجاع رسالت و ایفای وظائف نبوت صرفا از ناحیه خدا بوده، هیچ فرد و صنف و نهادی حق ادعای انجام یا ادامه آن را ندارد.

«بعث» فی‌الامیین رسولا منهم، موضوع خودجوشی و برانگیختی انسان است که سازوکار آن در سخنرانی خودجوشی سال ۱۳۴۰ توضیح داده شده است،

«یتلوا علیهم آیاته»، بعد از مقدمه آیه که پدیده چگونگی بعثت پیامبران توضیح داده می‌شود، ماده اول رسالت پیامبران این چنین توضیح داده می شود: آیات و نشانه هایی که در خلقت و هستی وجود دارد در معرض آگاهی انسان قرار می‌گیرد تا با مشاهده واقعیات خلقت و شناخت حقایق وجود، انسان فطرت و ظرفیت های وجودی خود را با این نشانه های هستی پیوند زده و هماهنگ سازد،

«یزکیهم”، ماده دوم، با بهره‌گیری از نشانه های ارایه شده انسان وجود خود را از هر نوع پلیدی، ظلم، جهل و شرک پاک سازد و پیامد آن آثار روانی و ایجاد محیط مناسب درونی انسان برای تربیت پذیری و خودآگاهی به هدف اصلی حیات و سرنوشت اوست (خدا و آخرت)،

«یعلمهم الکتاب»، ماده سوم، در مرحله بعد تعلیم راهنمایی‌های راهبردی برای زندگی انسان است،

«والحکمه»، ماده چهارم، اگر خداوند حکیم است خود این حکمت و فرزانگی و هوشمندی را در وجود انسان به ودیعه گذارده است تا پس از تزکیه وجودی خود و بهره‌گیری از راهکارهای راهبردی ارایه شده در کتاب بتواند برای حل مسایل خود در زندگی دنیا شخصا از آنها بهره‌گیری کند.


محدوده رسالت پیامبر (ص)
در آیات بعثت چهار ماده اصلی موضوع برنامه و رسالت پیامبران تبیین شده است. برای اینکه مردم انتظارات بیشتری از پیامبران نداشته باشند و بر ظرفیت و فرزانگی که خداوند در وجود انسانها به ودیعه گذشته است متمرکز باشند خداوند در آیات متعدد دیگری محدودیت رسالت پیامبر را مورد تاکید قرار می دهد.

از جمله در آیات ۴۵ و ۴۶ سوره احزاب تاکید می کند که:

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا.وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا.» [۴]

همچنین در آیات متعددی جنبه‌های سلبی رسالت پیامبر را مورد تاکید قرار داده است تا انتظارات مردم را از پیامبر و محدوده رسالت او مشخص کند و مردم جایگاه خودشان را در دوران زندگی به درستی تشخیص بدهند و به وظایف ایمانی خودشان عمل کنند.

در آیات زیادی در قرآن محدوده وظایف و اختیارات پیامبر را مشخص و تصریح می‌کند که وظیفه او صرفا ابلاغ و یادآوری رسالت است و هرگز مسئولیت اجبار و اکراهی در پذیرش رسالت نباید مطرح باشد تا انسان خود با اختیار راه هدایت یا گمراهی را انتخاب کند؛

إِنَّا هَدَیناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً [۵]
«وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ.»[۶]

انسجام مجموعه سخنرانی‌های بعثت

برای بررسی انسجام محتوایی مجموعه سخنرانی‌های بعثت از سال۱۳۳۷ تا ۱۳۷۱ که سخنرانی «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» ارایه شده مروری اجمالی بر تعدادی از این سخنرانی‌ها به ویژه سخنرانی‌هایی که بیشتر مورد انتقاد بوده چون « بعثت و ایدئولوژی» خواهیم داشت.

ابتدا مجموعه سخنرانی‌های بعث ۱ با عناوین مندرج در جدول زیر را مرور می‌کنیم:

مقالات مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان جلد ۲

بعثت ۱
۱- خداپرستی و افکار روز
سال ۱۳۳۷
در مسجد هدایت

۲- مسلمان اجتماعی و جهانی
سال ۱۳۳۸
انجمن اسلامی مهندسین در مسجد هدایت و دانشجویان، در کوی امیرآباد

۳- انسان و خدا
سال ۱۳۳۹
انجمن اسلامی مهندسین، در مسجد حاج حسن تهران

۴- خودجوشی
سال۱۳۴۰
انجمن اسلامی مهندسین، در مسجد حاج حسن تهران

۵- مساله وحی
سال ۱۳۴۱
انجمن اسلامی مهندسین، در مسجد هدایت

۶- تبلیغ پیامبر
سال ۱۳۴۲
در زندان قصر تهران

۷- بعثت و ایدئولو‍ژی
سال ۱۳۴۳
در زندان قصر تهران

۸- خدا در اجتماع
سال ۱۳۴۴
در زندان برازجان

۹- بعثت و تکامل
سال ۱۳۴۶
انجمن اسلامی مهندسین، در مسجد دبیرستان کمال

۱۰- انگیزه و انگیزنده
سال ۱۳۴۸


بطوری که ملاحظه می شود این سخنرانی‌ها که به مناسبت جشن عید مبعث انجمن اسلامی مهندسین در محل های مختلف از جمله: مسجد هدایت، مسجد حاج حسن تهران، دبیرستان کمال، کوی امیرآباد که دراختیار بودند و همچنین در سالهای ۴۲ تا۴۴ در زندان های قصر و برازجان در دوران محکومیت سران و فعالان نهضت آزادی ایران در رژیم استبدادی پهلوی انجام شده است.

خدا پرستی و افکار روز
اولین سخنرانی است که مهندس بازرگان در سال ۱۳۳۷ یعنی یک سال بعد از تاسیس انجمن اسلامی مهندسین در جشن عید مبعث انجمن در مسجد هدایت ارایه می‌کند. این سخنرانی در شرایطی ارایه می شود که هنوز افکار مارکسیسم و الحاد از یک سو و از سوی دیگر غرب زدگی جامعه روشنفکری به ویژه دانشجویان را متاثر کرده است. در این سخنرانی مهندس بازرگان تاکید می‌کند: «مردم تصور می‌کنند که غربی ها که توسعه پیدا کرده‌اند، علم و تمدن بشر به مرحله‌ای رسیده که حس می‌کنند مالک همه جا شده است. اما در واقع فاقد همه چیز است، خلاء اخلاقی، عاطفی، خلاء روحی، بنابراین در تلاش و پرواز است.» و در ادامه و جمع‌بندی می‌گویند: «خدا پرستی نه تنها کهنه و خارج از بحث نشده، بلکه روز به روز زنده‌تر و ضروری‌تر خواهد بود.»

انسان و خدا
این سخنرانی در سال۱۳۳۹ در جشن عید مبعث انجمن اسلامی مهندسین در شرایطی که فضای سیاسی جامعه تا حدودی باز شده در مسجد حاج حسن (خیابان حافظ- میدان شاهپور) ارایه شده و توجه مخاطب را به خدا و آخرت جلب می‌کند و می‌گوید: «انسان به رغم پیشرفت هایی که کرده، نمی داند بکجا می رود؟» در مکتب انبیاء به این نیاز انسانی پاسخ داده شده و در آموزه‌های قرآنی انسان را این‌چنین مخاطب قرار می‌دهد: « یا أَیُّهَا الإِنسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقِیهِ» [۷] و در جمع بندی تاکید می شود: « برای اداره اجتماع و تربیت شخصیت انسان، علاوه بر آبادی دنیا باید آخرت خودت را هم آباد کنی».

خود جوشی
مهندس بازرگان در فضای سیاسی سال۱۳۴۰ با استناد به کلمه «منهم» در مقدمه آیه بعثت مورد بحث موضوع خودجوشی و ظرفیتی که خداوند در وجود انسان به ودیعه گذارده که می‌تواند با فرزانگی و بهره گیری از عقلانیت راه کمال خود را طی کند. در این سخنرانی با استناد به آیات قرآن از جمله: « هُوَ مَعَکُم أَینَ ما کُنتُم (حدید/۴) رسالت انبیاء نزدیک کردن انسان به خدا و بالا بردن او بوده است» و سپس اضافه می کند: « مَن عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفسِهِ وَ مَن أَساءَ فَعَلَیها وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلعَبِیدِ»[۸] تاکید بر خدا، آخرت و عمل صالح فرایندی است که در خود جوشی هم مورد تاکید قرار گرفته است.

تبلیغ پیامبر
این سخنرانی در شرایط سال ۱۳۴۲ پس از بازداشت بهمن سال ۱۳۴۱در زندان قصر، به مناسبت جشن عید مبعث ارایه شده است. پیام اصلی آن تقویت روحیه کار جمعی و هماهنگ با جنبش اجتماعی است: «در اجتماع و اتحاد است که استعدادها و امکانها بروز و ظهور می‌نماید و افراد تربیت و تشویق می‌شوند، دوست دلگرم و دشمن فراری می‌شود و نیروی دفاعی و تعرضی جمع متشکل، موانع را منهدم می‌کند و همکاری‌های بزرگ و کارهای محال را عملی می سازد… إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت أَقدامَکُم»[۹]

بعثت و ایدئولوژی
این سخنرانی که در شرایط سیاسی سال ۴۳ در زندان قصر پس از رخداد ۱۵ خرداد سال ۴۲ که جامعه با انسداد سیاسی روبرو شده، ارایه شده است. باتوجه به گفتمان و تجربه جهانی آن روز تنها راهکار برای خروج از شرایط انسداد مبارزه انقلابی و مسلحانه بود. شکل‌گیری چنین نهادی با توجه به تجربه انقلاب‌های مارکسیستی داشتن ایدئولوژی ضروری بود. لذا در آن شرایط این تقاضا مطرح شده بود چرا مبارزان مسلمان ایدئولوژی ندارند. در پاسخ به چنین تقاضایی مهندس بازرگان در این سخنرانی می‌گوید: «اگر ایدئولوژی مورد توجه است، چرا از منابع فرهنگی خودمان ایدئولوژی در پاسخ به نیاز امروزجامعه ارائه نشود؟»

مهندس بازرگان ضمن مرور همه ایدئولوژی های مطرح و نقد آن‌ها می‌گوید:«ایدئولوژی انسان باید از مبانی خداپرستی الهام بگیرد و از دریچه و با دیدگاه الهی به دنیا نگاه کند و مردم را اداره کند، نه آن که اختیار حکومت را به دست متولیان مذهبی، بهر کیفیت و درک و رفتاری که دارند بسپاریم و طاعت کورکورانه را باب کنیم.»

در ادامه نگاه راهبردی آموزه های قرآنی را چنین جمع بندی می‌کند: «بر اساس آیات قرآنی و به منطوق صریح پیام علی(ع) صاحب حکومت و برگزیده زمامدار خود مردم است و حکومت اسلامی یک حکومت دموکراسی و حکومت عامه است.»

جمله پایانی این سخنرانی، که در سایر موارد دیده نمی شود، نظر مهندس بازرگان را در خصوص شرایط خاص آن زمان و ارایه این سخنرانی نشان می‌دهد: «آنچه در این مجموعه با معلومات ناقص نگارنده آمده، صرفا برداشت از قرآن و سنت اسلام است و بهیچ وجه ادعا ندارد که قطعی و خالی از خطا نباشد. بر عهده پویندگان مختلف است آن را بررسی کنند.»

خدا در اجتماع
این سخنرانی در سال۱۳۴۴ در زندان برازجان در شرایطی که جمعی از سران حزب توده هم‌بند بودند ارایه شده و در آن آمده است: « بشر متمدن امروزی از دین و خدا شناسی احساس بی‌نیازی می‌کند، جوامع سنتی هم کمتر به خدا شناسی توجه دارد.» و در ادامه این جمع بندی را دارند:« مسلک‌های مادی هدفشان رفع فقر و گرسنگی است و بهمان‌ها متوقف می شوند. در صورتی که اسلام مبارزه‌اش با فقر ایدئولوژی و (راهکار) جلوگیری از فقر است.»

بعثت و تکامل
این سخنرانی در سال۱۳۴۶ پس از آزادی از زندان به مناسبت جشن مبعث انجمن اسلامی مهندسین در محل دبیرستان کمال ارایه شده است. مهندس بازرگان ضمن اشاره به چهار ماده بعثت پیامبر (ص) به این سوال پاسخ می دهد چرا یک سوم آیات قرآن به مسئله آخرت تاکید دارد؟ و چکیده پیام بعثت را ایمان به «خدا» و ایمان به «آخرت» و «عمل صالح» می داند.

انگیزه و انگیزنده
این سخنرانی در جشن انجمن اسلامی مهندسین در سال ۱۳۴۸ ارایه شده و در آن ضمن تاکید بر این که آیات احکام دین فقط چهار و نیم در صد آیات است، سراسر قرآن بر ایمان به خدا، ایمان به آخرت و عمل صالح تاکید شده و از جمله به این آیه استناد می‌کند: « قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُم إِلهٌ واحِدٌ فَمَن کانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»[۱۰]

بین سال ۴۸ و ۵۹ با توجه به شرایط خاص این دوره که فضای سیاسی کاملا بسته می شود و ساواک هم با احضار مهندس بازرگان فعالیت انجمن اسلامی مهندسین را بعد از سال۱۳۵۳ متوقف می‌کند عملا فرصتی برای برگزاری جشن مبعث به جز سال ۵۲ نبوده است. به همین مناسبت ادامه سخنرانی‌ها بعد از انقلاب از سال ۵۹ که در مجموعه آثار جلد ۱۷ (بعثت ۲) چاپ شده در جدول زیر ارایه شده است که محورهای تعدادی از آن‌ها را مرور می کنیم.


مقالات مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان جلد ۱۷

بعثت ۲

۱- بعثت و دولت
۲۱/۰۳/۱۳۵۹
حسینیه ارشاد

۲- بعثت و حکمت
۲۱/۰۳/۱۳۶۲
انجمن اسلامی مهندسین

۳- بعثت و ابراهیم
۰۸/۰۱/۱۳۶۶
انجمن اسلامی مهندسین

۴- بعثت و مردم
۲۶/۱۲/۱۳۶۶
انجمن اسلامی مهندسین

۵- پادشاهی خدا
۱۵/۱۲/۱۳۶۷
انجمن اسلامی مهندسین

۶- بعثت و فضل خدا
۲۴/۱۱/۱۳۶۹
انجمن اسلامی مهندسین

۷- آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء
۰۱/۱۱/۱۳۷۱
انجمن اسلامی مهندسین

۸- بعثت و نبوت
۲۰/۱۰/۱۳۷۲
انجمن اسلامی مهندسین

۹- بعثت و آزادی
۱۰/۱۰/۱۳۷۳
انجمن اسلامی مهندسین


همان‌طور که در جدول بالا ملاحظه می‌شود سخنرانی‌ها عموما در محل دفتر انجمن اسلامی مهندسین ارایه شده و موضوعات متاثر از تحولات بعد از انقلاب و تبیین موضوع بعثت پیامبر(ص) است.

بعثت و دولت
این سخنرانی در فضای پس از انقلاب در سال ۱۳۵۹ در حسینیه ارشاد متناسب با مسایل مطرح روز ارایه شده است. در این سخنرانی مهندس بازرگان در پاسخ به شعارهایی که مطرح بوده می‌گوید: «در آیات بعثت صحبت از برقراری عدالت و دفاع از مستضعفین نمی‌شود…بعثت یعنی برانگیختگی و بیداری و خودجوشی در جامعه است تا خود اقدام کند». در بخش دیگری تاکید میکند: « نظام خدامرکزی که متمرکز برخدا و ارزشهای انسانی است را با نظام‌های استبدادی، کمونیستی و نظامهای لیبرال –دموکراسی مقایسه می‌کند»

بعثت و ابراهیم
این سخنرانی که اوایل سال ۱۳۶۶ ارایه شده با توجه به انحراف هایی که در فضای جامعه مطرح است مهندس بازرگان به: «سیر تحول شرک و رسالت انبیاء» پرداخته و با استناد به آیات قرآن از جمله این دعای حضرت ابراهیم (ع): «إِنِّی وَجَّهتُ وَجهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ المُشرِکِینَ » (انعام/۷۹)؛ من حق‌گرایانه وجود خود را متوجه کسى که اسمانها و زمین را آفریده است کرده ام؛ و در جرگه شرک ورزان نیستم.

در جمع بندی می‌گوید: «در تعلیمات حضرت ابراهیم (ع) و قرآن ابدا صحبت از حکومت و مدیریت دنیا نیست.»

پادشاهی خدا
این سخنرانی در اسفند سال۱۳۶۷ در شرایطی که برای فعالیت نهضت محدودیت بیشتری به وجود آمده و جمعی بازداشت بودند ارایه شده است. مهندس بازرگان در این سخنرانی بحث مفصل و طولانی در باره واژه «ملک» در قرآن که ۹۰ بار آمده، پادشاهی را فقط در جایگاه و منزلت «خدا» معتبر می بیند. در قسمت های دیگر این بحث می گوید:

«آنچه از عهده انسان‌ها برنمی‌آید و هیچ‌گاه برنیامده، و فقط خداست که می‌داند و می تواند به ما تعلیم دهد، دو چیز است یکی شناخت خدا و دیگری رستاخیز و زندگی آخرت»،

«تمام آیات احکام و دستورها به صیغه جمع بوده و حالت دسته جمعی دارد، مخاطب آنها جامعه است و خود مومنین، نه شخص پیغمبر و نه هیچ پادشاهی یا رئیس و رهبر که به حق یا نا حق عهده دار اداره امت شده باشد، به‌طور وضوح، جامعه و مردم‌اند که مستقیما مسئول و مجری شناخته شده‌اند»،

«سه آیه آیت الکرسی کاملا شفاف است که اگر طاغوت باشد، انسان در جایگاه طبیعی بندگی خدا و راه رشد و کمال نائل نمی شود.»

بعثت و فضل خدا
این سخنرانی در بهمن سال ۱۳۶۹ ارایه شده و پیام اصلی آن «فضل خدا» است: «…از ناحیه خدا این سرریز و فزونی هدایت و سوق دادن انسان به سوی خدا و آخرت است….خدا و آخرت را خود خدا افاضه و الهام می‌کند…». و در جمع‌بندی تاکید می‌شود: «دنیا پرستی و دنیا طلبی ما را به سعادت و خواسته هایمان نخواهد رساند».

آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء
این سخنرانی در بهمن سال ۱۳۷۱ در انجمن اسلامی مهندسین ارایه شده و برخلاف برخی برداشت ها[۱۱] موضوع آن جمع‌بندی و به‌روز رسانی محورهای اصلی سخنرانی‌های قبلی بوده که به طور خلاصه به تعدادی از آنها اشاره شد.

اثرآخرت و خدا هدف بعثت انبیاء با توضیح بیشتری در ۸ محور به شرح زیر ارایه می شود:


۱- سیر تحول فکری بعد از شهریور ۲۰
در مقدمه اثر، ابتدا به شرایط اجتماعی در واکنش به ایدئولوژی های مطرح چون مارکسیسم برای حل مشکل عقب ماندگی جامعه ایرانی، دو عامل استبداد سیاسی و خرافات و پیرایه های مذهبی را به عنوان علل عقب ماندگی واقعی جامعه ایران مطرح و برای رفع آنها برنامه‌ریزی می شود. راهکار تصفیه دین از خرافات مذهبی تاریخی می‌تواند بهترین دستورهای بهداشتی، اخلاقی، اجتماعی و حکومتی باشد و آزادی و عدالت را در میان مسلمانان رواج دهد. حضور روحانیت مبارز در عرصه عمومی بعد از خرداد ۱۳۴۲ و مبارزه با استبداد سیاسی همراه با جنبش اجتماعی، حاصل آن پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ و حذف نماد استبداد سیاسی شد.

اما، بعد از انقلاب ۵۷ و حضور روحانیت در قدرت مهندس بازرگان در اثر «گمراهان» در سال ۱۳۶۲ به تجربه حضور روحانیت کلیسا در قرون وسطی می پردازد و می‌گوید: « اروپای دوران جدید، از تجربه ادغام دین و سیاست قرون وسطی، هم اصل حاکمیت خدا و ارباب‌ها بر مردم را زیر پا گذاشت، هم ایمان به خدا و دین را از صحنه اجتماع برکنار کرد و کنج وجدان ها انداخت، و هم از ارباب های دنیا و دین با مظاهر زنده شرک که جای خدا نشسته بودند، خلع ید کرد.»

سپس این سوال را مطرح می‌کند: «هدف خدا از بعثت انبیاء چیست؟» و تفکر «دین برای جامعه» یا «دین برای دنیای بهتر» آیا پاسخگوی همه مسایل و مشکلات دنیاست؟ در پاسخ اولیه به این تذکر قرآنی اشاره می کند: بَل تُؤثِرُونَ الحَیاةَ الدُّنیا وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبقى[۱۲]

۲- رسالت پیامبران در برابر انسان‌ها
با استناد به آیات قرآن هدف اصلی رسالت پیامبران در دو محور زیر معرفی می شود:

  • انقلاب عظیم فراگیر علیه خود محوری‌های انسان‌ها برای سوق دادن آن‌ها به سوی آفریدگار جهان‌ها (خدا)
  • اعلام دنیای آینده جاودان بی نهایت بزرگ تر از دنیای فعلی (آخرت)



البته در متن اثر به دفعات این توضیح اضافه شده است که: اتخاذ یک هدف اعلا و حرکت به سوی خیلی بالا، به معنی و به منظور فراموشی و حذف اهداف ضروری و فوری سطوح پائین‌تر نیست، خصوصا اگر آن اهداف و حرکات خود وسیله و طریقه‌ای برای رساندن ما به هدف اصلی و اعلا باشد. به عبارت دیگر «آخرت سازی و خدا جویی در جهت اعراض از دنیا و اصلاح و تحرک و ترقی انسان و زندگی تلقی نمی شود.»

آیات قرآن از جمله ۹ آیه سوره شمس سرنوشت انسان را، با هفت بار سوگند به مهم‌ترین پدیده‌های خلقت و آفرینش در نهایت به نفس آدمى که آن را سامانش بخشید سوگند یاد می‌کند که: انسان را با اختیار در معرض بزهکارى و تقوا قرار می‌دهد؛ هر کس در پاکى نفس به کوشد، رستگار می‌شود و هرکه نفس را [ به گناه ] آلود کند، بازنده خواهد بود: فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها، قَد أَفلَحَ مَن زَکَّاها وَ قَد خابَ مَن دَسَّاها[۱۳]

دو خط موازی وحی به پیامبران، یکی آگاه سازی و تعلیم دادن به پیامبر است و تقویت کردن او… دیگر انذار و هشدار به مردم و آگاهی بخشی، ابتدا در باره قیامت و آخرت که باید همراه با آگاهی و اعتقاد همراه باشد و سپس از سال دوم بعثت معرفی خدا و مسئله توحید است.

تاکید آیات قرآن: ماموریت و منظور از رسالت پیامبر: انذار و بشارت در زمینه آخرت و راهی است بسوی خالق یکتا:«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا.وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا.» [۱۴]


۳- جایگاه احکام و دستورهای فردی و اجتماعی در قرآن و اسلام
احکام و دستوراتی چون: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکارى حَتَّى تَعلَمُوا ما تَقُولُونَ [۱۵]
تاکید اصلی تامین شرایطی است که انسان در هنگام نماز باخودآکاهی با خدا ارتباط برقرار کند. هدف یاد و ارتباط با خداست.

همچنین در آیه: إِنَّ الصَّلاةَ تَنهى عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ[۱۶]: منظور این است که ارتباط با خدا از اعمال زشت جلوگیری می‌کند و در «الَّذِی یُؤتِی مالَهُ یَتَزَکَّى»[۱۷]: به هیچ‌وجه نمی‌گوید انفاق کنید تا در میان‌تان عدالت اجتماعی و طبقه توحیدی برقرار گردد، یا اقتصادتان و جامعه شکوفا گردد، بلکه خواهان انفاقی است که «فی سبیل الله» و «ابتغاء مرضات الله» باشد، صرفا از دیدگاه اخلاقی و تاثیرات نفسانی آن روی انسان است.

لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَ أَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ[۱۸]: منظور این نیست که مردم را برای مبارزه با ظلم استبداد و استکبار یا بسط عدالت و دیانت در دنیا، بسیج نمایند، بلکه خود مردم باید در اخلاق و رفتارشان عامل به عدالت و قسط باشند. کتاب و میزان راهنمای آنان در این کار بوده و در اثر جهالت یا ضلالت کارها و راه‌هایی را در پیش نگیرند که سبب دوری آنان از خدا و محرومیت از رضوان و سعادت گردد.

بطور کلی خداوند «برنامه جلوگیری از ظالم و ظلم و دفاع از امنیت و آبادی یا از دین و دیانت را خدا به عهده خود مردم گذارده است. ولَولاَ دَفعُ اللّهِ النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضلٍ عَلَى العَالَمِینَ [۱۹]

۴- نظر قرآن نسبت به دنیا و رابطه با خدا
قرآن و رسالت پیامبران نسبت به امور دنیای ما، نه بیگانه است و نه بی نظر و بی اثر. پیامبر و امامان مانند هر انسان و بندگان مومن علاوه بر وظائف رسالت و امامت، معلم و مصلح و موظف به خدمت و اعمال صالح بودند…در کنار وظائف نبوت و سوق دادن به خدا و آخرت، هر جا که عهده دارکاری برای زندگی شخصی یا عمومی شده‌اند به اصلاح و آموزش مردم و به دعوت به خیر یا امر به معروف و نهی از منکر نیز پرداخته اند و به عنوان «انسان مسلمان» و خدا پرست به خدمت و تربیت همنوعان پرداخته اند. اما جز دین به حساب نمی آید. إِن هُوَ إِلاَّ وَحیٌ یُوحى[۲۰]..

دین دستور چگونه زیستن را به ما می دهد، نه به معنی چگونه خوردن و خوابیدن یا کسب و کار و جنگ کردن، بلکه آزاد زیستن و بندگی نکردن دیگران برای «خدایی شدن» و رسیدن به زندگی ایدآل جاویدان «آخرت»: الدنیا مزرعه الآخره (حدیث نبوی)، یا أَیُّهَا الإِنسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقِیهِ [۲۱]

معادله یکطرفه و افراد جامعه در جهت خدا حرکت کنند: اگر هدف جامعه آخرت و خدا باشد، دنیای آنها بهبود می‌یابد و قرین نعمت و سعادت می شوند، اما عکس آن درست نیست اگر هدف و مقصود سلامت و سعادت دنیا باشد آخرت و رضای خدا برایشان فراهم نخواهد شد. زیرا: مَن کانَ یُرِیدُ حَرثَ الآخِرَةِ نَزِد لَهُ فِی حَرثِهِ وَ مَن کانَ یُرِیدُ حَرثَ الدُّنیا نُؤتِهِ مِنها وَ ما لَهُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ [۲۲]

۵- مسئله حکومت و اداره امت با ادغام دین و سیاست
مسئله حکومت چون آشپزی، باغداری، امور اقتصادی و مدیریت و سیاست به خود انسان واگذار شده تا با استفاده از عقل و تجربه و با رعایت راهبردهای ارائه شده در آموزه های پیامبر انجام دهیم.

۶- هدف دین آخرت و خدا
اگر فقط بهبود زندگی فرد و اجتماع و مدیریت مطلوب دنیا پا به پای آخرت و خدا هدف و منظور دین قرار نگرفت؛ اخلاص در دین و عبودیت خدا در محاق رفته…توحید به شرک تبدیل می شود و دیانت و دینداری از اصالت و خاصیت می‌افتد. این همان تجربه تلخ جامعه های متجدد و متمدن اروپا و آمریکاست.

در جمهوری اسلامی ایران که شعار «دین و دنیا بصورت ادغام دین و سیاست» و «سیاست تابع روحانیت» باشد، نهایتا گغتند: «حکومت و بقای نظام و بقای قدرت و حاکمیت» از اولویت برخوردار است، و می‌توان اصول و قوانین شریعت را فدای حاکمیت نمود تا «تعطیل توحید» و اصل «امرهم شورا بینهم» تفنن و تشویق مومنین تلقی شد و هرگونه که رهبری تصمیم گرفت.

قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُم إِلهٌ واحِدٌ فَمَن کانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً [۲۳]

۷- چرا مردم و جوانان از دین عبور می‌کنند؟
وقتی جامعه به وبژه جوانان پر شور و امید، مواجهه با ناتوانی و عجز دین در پاسخگویی به نیازهای آنان می شود و منصوبان اجبار به اصلاح، التقاط یا اعتراف به عجز بپردازند، نسبت به اعتقادات خود سرد و بد بین می شوند.

سوابق تاریخی حاکمیت کلیسا در قدرت و حکومت‌های اموی، عباسی و عثمانی نمونه‌های زتده این فرایند هستند.

۸- دین برای دنیا یا ترک دنیا به خاطر دین
دو حالت افراط و تفریط در دین است. یک نگاه متفکرینی است که تعلیمات ادیان را برای بهبود زندگی دنیا تلقی کرده‌اند و روی دیگر تصاویر زاهدان و رهبان‌ها که تارک دنیاهای مرتاضی مسلک را نشان می‌دهد.

قُل هَل نُنَبِّئُکُم بِالأَخسَرِینَ أَعمالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَبُونَ أَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعاً.[۲۴]…

نا گفته‌های بعثت
این سخنرانی در جشن مبعث سال ۱۳۶۴ انجمن اسلامی مهندسین ارایه شده و در مجموعه آثار(۲۶) با عنوان «بازیابی ارزش‌ها» تدوین شده است. در مجموعه سخنرانی‌های مندرج در«بعثت ۱» و «بعثت ۲» همان‌طور که ملاحظه شد «گفته‌های بعثت» آمده است. احتمالا به همین دلیل مهندس بازرگان «ناگفته‌های بعثت» را که جنبه سلبی دارد در مجموعه بازیابی ارزشها که در همین راستاست، آورده‌اند.

مهندس بازرگان در مقدمه بحث در شرایط خاص سال ۱۳۶۴ که تداوم جنگ تحمیلی بعد از پیروزی خرمشهر جامعه را با چالش های مدیریتی روبرو ساخته بود، می‌گوید: «جا دارد خود را مدیون انقلاب اسلامی ایران بدانیم که جمهوری اسلامی داعیه الهام گرفتن و پیاده کردن اسلام را دارد و با تحولات و عملیاتی که انجام می‌گردد، یک سلسله ابهام و اعجاب در زمینه آیین، پیامبر و امامان به‌وجود آورده و مسایل و ابهاماتی فراهم ساخته که موضوع بحث این برنامه است».

برای توضیح در باره علل چالش‌های پیش روی مدیریت جمهوری اسلامی ضمن ارایه توضیح مجدد در باره آیات بعثت در جمع بندی به این آیه استناد می‌کند: وَ ما أَرسَلناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً[۲۵] که ای پیامبر ما تو را فقط برای بشارت و انذار همه مردم فرستاده‌ایم.

برای تبیین ناگفته‌های بعثت به کلام امام علی(ع) در این خصوص که در خطبه ۹۵ نهج البلاغه آمده :« کلامه بیان و صمته لسان» یعنی گفتار پیامبر بیان بود و خاموشی‌اش زبان. زبان و پیام ناگفته‌های بعثت پیامبر(ص) موضوع مهمی است که مورد بحث این سخنرانی است.

نمونه مستند و تاریخی این ناگفته‌ها نامه حضرت علی(ع) به مالک اشتر والی مصر که «عهدنامه حکومتی» است که می‌گوید:

«هَذَا ما اَمَرَ بِهِ عَبْدُاللهِ عَلِیٌّ اَمیرُالْمُؤمِنینَ مالِکَ بْنَ‏الْحارِثِ اْلاَشْتَرِ فِی عَهْدِهِ اِلَیْه حینَ ولَّاهُ مِصْرَ جِبایَةَ خَراجِها وَ جِهادَ عَدُّوِها وَ اسْتِصْلاحَ اَهْلِها وَ عِمارَةَ بِلادِها.»

در این عهدنامه فقط چهار ماموریت مشخص برای اداره مصر ذکر شده: جمع آوری مالیات، تامین امنیت جامعه، بهبود زندگی مردم و آبادانی شهرها و ناگفته‌های این عهدنامه اجرای احکام دین و فرائض و ابلاغ و اشاعه اسلام است که جزو وظایف والی حاکم و به طور کلی ولایت و حکومت نیست؟ آنچه از مالک اشتر می‏خواهد این است که برآورنده‌ی نیاز و خدمت‌گزار خلق باشد و آنچه نمی‏خواهد اینکه خدمت‌گزار خدا یا دین و مسئول الزام مردم به ایمان و اجرای اسلام شود. اما توصیه حضرت علی (ع) در این نامه به خود مالک اشتر این است: «خودت را به عبادت و انجام فرایض وادار که به خلق خدمت بکنی تا مشیت و رحمت خدا را به خلق برسانی»

نمونه‏هایی از ناگفته‏های بعثت
۱- خارج از تعلیم کتاب و حکمت، از تعلیم رشته‏های دیگر علوم و فنون و به طور کلی از دانا و دانشمندکردن امّی‌یون و مؤمنین حرفی زده نشده است.
۲- راجع به اقتصاد و مالکیت و توزیع ثروت نیز چیزی نمی‏بینیم. گفته نشده است که رسول باید مسائل مالی و مشکلات اقتصادی امت را سروسامان دهد و یک جامعه توحیدی بی‏طبقه و بی‏اختلاف بسازد.
۳- تأسیس یک جامعه انسانی منظم مرفه و تعلیم اصول صحیح زندگی اجتماعی، در برنامه بعثت و وظایف و اهداف پیغمبر نیامده و از مسئله حکومت یا سیاست و تفکیک و عدم تفکیک آن با دیانت ذکری نرفته‏است.
۴- توصیه و تشریعی در باره بهداشت و سلامتی و تعلیم طبابت نمی‏بینیم.
۵- نه از جنگ‌جوپروری و جنگ‏آوری و کفرستیزی خبری هست و نه از نعمت مجهول دوم یعنی تأمین امنیت.
۶- لحن و روش اجرای برنامه تعیین نگردیده و تصریح نشده است‌که مسالمت‏آمیز و مثبت و مولد باشد یا با تندی و تخریب و تلخی و به صورت تحمیل و الزام و اعدام انجام‏ گردد.
۷- نه نفی زندگیِ دنیایی و علایق مادی و جسمانی را در برنامه آورده و خواسته که تمتع و مصرف را در میان گروندگان از بین ببرد و نه آنها را به حیات روحانی و ذوقی و آداب مرتاضی و عرفانی بکشاند.
۸- از تسلط و نجات و عظمت عرب‌ها یا مسلمان‌ها و سرنگونی و ذلت عجم‏ها یا اهل‌کتاب و کافرها چیزی نمی‏بینیم.
۹- صدور اسلام به همه ملل و نحل و نابودکردن هر چه مشرک و مستکبر و ستمگر در جهان است، به چشم نمی‏خورد.
۱۰- گفته نشده است که باید نسبت به انسان بدبین بوده، او را از غرور و قدرت بیندازد یا الزام و آزار نماید؟

جمع بندی
پیام اصلی بعثت پیامبر اسلام و همه پیامبران الهی نشان دادن راه مستقیم رستگاری و قرار گرفتن انسان در جایگاه طبیعی «خدایی شدن» و آماده شدن برای زندگی جاودان و ابدی در«آخرت» است. البته خداوند در فطرت انسان‌ها نیز چنان ظرفیتی را به ودیعه گذارده است تا خود بتواند البته با سعی و خطای بیشتری چنین فرایندی را طی کند. تاریخ چند هزار ساله بشریت در واقع مراحل طی شده چنین فرایندی است که به تدریج موانع پیش روی «مختار و آزاد بودن انسان» ِرا از قید همه مظاهر «ظلم و جهل» بر طرف و پاک سازد.

نگاهی اجمالی به تاریخ قرون وسطی در اروپا نشان می‌دهد که طی چه فرایند طولانی نهایتا نهاد کلیسا و روحانیت مسیحیت، در جایگاه طبیعی خود در عرصه عمومی قرار می‌گیرد و گام های اولیه توسعه انسانی، تامین آزادی، کرامت انسان، حاکمیت قانون و عدالت برداشته می‌شود و پیامد آن توسعه و پیشرفت در عرصه‌های مختلف بوده است. بررسی تحولات این کشورهای توسعه یافته به خوبی نشان می‌دهد که هدف قرار دادن زندگی دنیا و فراموش کردن هدف اصلی خلقت انسان که «خدایی شدن» اوست چه چالش‌هایی در سطح جهانی به وجود آورده و راه را برای طی مراحل بعدی آماده کرده است.

همچنین نگاهی اجمالی به تحولات دویست سال اخیر در کشورهای منطقه به ویژه کشور خودمان نیز نشان می دهد که ما هنوز در مراحل مقدماتی این فرایند قرار داریم. تلاش‌های ملت ما از انقلاب مشروطه تا انقلاب ۵۷ موفق شده است که گام اول ریشه عقب ماندگی یعنی نماد استبداد سیاسی را از سر راه بردارد. اما بطور طبیعی در چهار دهه گذشته درگیر زودن خرافات هزار ساله مذهبی و استبداد دینی هست تا گام بعدی طی شود.

نگاه راهبردی مهندس بازرگان در آثارشان به ویژه «گفته ها و ناگفته های بعثت» آگاهی بخشی و تقویت این فرایند در جامعه ایران بوده است. مجموعه آثار چهار دهه گذشته ایشان بر یک محور آگاهی بخشی برای نشان دادن ریشه انحراف نظری بعد از انقلاب و نشان دادن پیام راهبردی بعثت پیامبر (ص) برای جامعه بشری و نهایتا در اثر «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» متمرکز است. با این امید که طبق آموزه های قرآنی و تجربه بشری و آثار عملکرد چهار دهه گذشته، نهاد دین و روحانیت در جایگاه طبیعی خود در عرصه عمومی قرار گیرد و گام دوم با «تامین آزادی و حاکمیت ملت» زمینه لازم برای فراهم شدن توسعه جامعه ایران فراهم شود.

[۱] «جهات منفی در بعثت پیامبران» مندرج در م.آ. (۱۱) با عنوان «مباحث اعتقادی و اجتماعی» که در جشن انجمن اسلامی مهندسین در ۱۲/۱۱/۱۳۵۲ سخنرانی شده است. «بعثت و راه‌های ایمان» مندرج در م.آ. (۲۵) با عنوان «بازیابی ارزش‌ها (۱)» که در جشن انجمن اسلامی مهندسین در ۱۱/۰۳/۱۳۶۰ سخنرانی شده است. “گمراهی آشکار» مندرج در م.آ. (۲۶)، با عنوان «بازیابی ارزش‌ها (۲)» که در جشن انجمن اسلامی مهندسین در ۹/۰۲/۱۳۶۳ سخنرانی شده است. «ناگفته های بعثت» مندرج در م.آ. (۲۶)، با عنوان «بازیابی ارزش‌ها (۲)» که در جشن انجمن اسلامی مهندسین در ۲۹/۰۱/ ۱۳۶۴ ارائه شده است. «بعثت و معجزات» مندرج در م.آ. (۲۷) با عنوان «پدیده پیامبری» که در جشن انجمن اسلامی مهندسین در ۱۸/۰۱/۱۳۶۵ بیان شده است. «بعثت و آفات رسالت» که در جشن انجمن اسلامی مهندسین مورخ ۰۴/۱۲/۱۳۶۸ ارائه شده، و در مجموعه آثار ۲۸ با عنوان «گمراهان» تدوین شده است.

[۲] ا﴿جمعه/۲﴾ وست که در میان مردمى اموزش ندیده، رسولى از خودشان برانگیخت که ایاتش را بر انان مى خواند و[ از پلیدى جهل و شرک ]پاکشان مى سازد و به انان کتاب و دانشِ توأم با بینش مى اموزد، در حالى که قبل از ان واقعاً در گمراهى اشکارى بودند؛

[۳] ﴿بقره/ ۱۲۹﴾ صاحب اختیارا، در میان انان رسولى از خودشان برانگیز که ایات تو را بر انان مى خواند و به انان کتاب و دانشِ توأم با بینش مى اموزد و [ از پلیدى، جهل و شرک ]پاکشان مى سازد، که فرا دست و فرزانه تویى، تو.

[۴] احزاب/ ۴۵ و ۴۶ : اى پیامبر، تو را نمونه و بشارت‌دهنده و هشداردهنده فرستادیم و نیز دعوت کننده به سوی خدا بر طبق روشی که او معین کرده است و چراغی روشن.

۵ راه را به او ارائه دادیم، خواه سپاسگزار[ و پذیراى ان ]باشد، خواه ناسپاس.

[۶] انعام(۶) / ۱۰۷ : … و تو را نگاهبان آنان تعیین نکرده‌ایم؛ و کارگزار آنان نیستى.

۷ اى انسان، تو با تلاش بسیار، به سوى پروردگارت در حرکتى و به لقاى او نایل خواهى شد.

۸ هر که به شایستگى عمل کند، به سود خود و هر که بدى کند، به ضرر خویش کرده است)؛ و[اگر سنت افرینش جز این بود،] ظلمى فاحش در مورد بندگان [ بود که] دور از شأن صاحب اختیار توست.

۹ اگر[ایین و بندگان] خداى را یارى کنید، خدا هم شما را یارى خواهد کرد و گامهاى شما را استوار مى دارد.

[۱۰]. بگو: من فقط بشرى همچون شما هستم [با این تفاوت] که به من وحى مى شود: معبود شما معبودى است یگانه؛ و هر که امیدِ لقاىِ صاحب اختیار خویش دارد، باید به اعمال شایسته دست زند و در بندگىِ صاحب اختیارش احدى را کنار او قرار ندهد.

[۱۱] پیام سخنرانی دکتر عبد الکریم سروش در مجلس یادبود مهندس بازرگان در حسینیه ارشاد -۱۳۷۳

۱۲ ولى شما زندگى دنیا را ترجیح مى دهید، در حالى که اخرت بهتر و پاینده تر است

۱۳ و بزهکارى و تقوایش را به او الهام کرد، که هر کس در پاکى نفس کوشید، رستگار شد.

۱۴ اى پیامبر، تو را نمونه و بشارت دهنده و هشداردهنده فرستادیم، و نیز دعوت کننده به سوى خدا، بر طبق روشى که او معین کرده است و چراغى روشن.

۱۵ اى ایمان اوردگان، در حال مستى به نماز نایستید، تا زمانى که بدانید چه مى گویید.

۱۶ – انچه از کتاب [ اسمانى ]به تو وحى شده است، تلاوت کن و نماز برپا دار؛ که نماز از بى شرمى و رفتار ناپسند بازمى دارد؛

۱۷ همان که مالش را به منظور پیراسته شدن خویش مى بخشد؛

۱۸ رسولان خویش را با نشانه هاى روشن فرستادیم و همراهشان کتاب و میزانِ [ تشخیص حق از باطل] نازل کردیم تا مردم به عدالت برخیزند؛

۱۹» و اگر خدا پاره اى از مردم را به وسیله پاره اى دیگر دفع نمى کرد، زمین را تباهى فرا مى گرفت، اما خدا نسبت به جهانیان افزون بخشى دارد.

۲۰ قران جز وحى [ الهى] نیست که [ به او] القاء مى شود؛

۲۱ اى انسان، تو با تلاش بسیار، به سوى صاحب اختیارت در حرکتى و به لقاى او نایل خواهى شد

۲۲ هر که کشت اخرت را بخواهد، کشته اش را برکت مى بخشیم؛ و هر که [تنها] کشت دنیا را بخواهد، در اختیارش قرار مى دهیم، ولى در اخرت بهره‌اى نخواهد داشت

۲۳ بگو: من فقط بشرى همچون شما هستم [ با این تفاوت]که به من وحى مى شود: معبود شما معبودى است یگانه؛ و هر که امیدِ لقاىِ صاحب اختیار خویش دارد، باید به اعمال شایسته دست زند و در بندگىِ صاحب اختیارش احدى را کنار او قرار ندهد.

۲۴ تو را فقط به عنوان بشارت دهنده و هشداردهنده براى تمامى مردم فرستاده‌ایم

نام‌ها و نشانه‌ها

می‌خواهم در این مجال با رجوع به خاطرات دور گذشته فعالیت‌های اجتماعی بازرگان را برشمرم، فعالیت‌هایی كه در قالب تاسیس انجمن‌ها، هنرستان‌ها، شركت‌های انتشاراتی و… تجلی می‌یابد. برخی از این خاطرات شاید برای خیلی‌ها تازگی داشته‌ باشد، مثلا‌ آنچه درباره «هنرستان كارآموز» می‌دانم …

هنوز گفتنی‌های بسیاری درباره مهندس مهدی بازرگان مانده‌ ‌است، گرچه درباره او كم نگفته‌اند. نسل جوانی امروز قدم به عرصه اجتماع گذاشته‌ كه ممكن است زنده‌یاد بازرگان را نشناسد، یا اگر هم می‌شناسد، این شناخت محدود به شخصیت سیاستمدار بازرگان باشد، حال آنكه كنش اجتماعی بازرگان و تلا‌ش او برای تقویت جامعه مدنی اهمیتی فراوان دارد. می‌خواهم در این مجال از این وجه شخصیت بازرگان صحبت كنم و با رجوع به خاطرات دور گذشته فعالیت‌های اجتماعی بازرگان را برشمرم، فعالیت‌هایی كه در قالب تاسیس انجمن‌ها، هنرستان‌ها، شركت‌های انتشاراتی و… تجلی می‌یابد. برخی از این خاطرات شاید برای خیلی‌ها تازگی داشته‌ باشد، مثلا‌ آنچه درباره «هنرستان كارآموز» می‌دانم.
داستان از این قرار است: مرحوم بازرگان می‌گفت كه فاصله گسترده‌ای میان مهندسان و كارگران ایرانی از نظر تحصیلی وجود دارد، از این وضعیت ناراحت بود و در عین حال به راه‌حل‌هایی عملی برای كاهش این فاصله فكر می‌كرد. در نتیجه هنرستان كارآموز را تاسیس كرد كه یك وظیفه آن تربیت تكنسین بود؛ اما این هنرستان حتما كاركردهای دیگری هم داشت. سال‌های مبارزه بود و حكومت هم درصدد محدود كردن بیشتر و بیشتر مبارزان بود، حتی در زمینه اشتغال. بازرگان توانست در معیت هنرستان كارآموز برخی از این مبارزان فرهیخته را جمع كند. رئیس این هنرستان آقای مهندس گنابادی (وزیر مسكن دولت شهید رجایی) بود و معاونش هم آقای مرتضی كتیرایی (معاون وزارت آموزش و پرورش دولت شهید رجایی.) آقای سیدمحمد خامنه‌ای زبان عربی تدریس می‌كرد، شهیدرجایی جبر و دكتر باهنر هم فقه. آقای مهندس میرحسین موسوی انشا می‌گفت و من نیز معلم شیمی بودم. گمان نكنم كسان زیادی از این هنرستان باخبر باشند. چند سال پیش وقتی پوسترهای هنرستان كارآموز را دیدم، متوجه شدم كه این هنرستان در جریان انقلا‌ب چه تعداد كثیری شهید داده ‌است. به عبارتی این هنرستان نه تكنسین‌هایی صرف كه تكنسین‌هایی مبارز و مسلمان تحویل جامعه می‌داد.

گذشته از این هنرستان می‌توانم از تاسیس انجمن اسلا‌می دانشجویان بگویم كه مهندس بازرگان، استاد دانشكده فنی دانشگاه تهران در آن نقش پررنگی داشت و همین‌طور است درباره انجمن اسلا‌می مهندسین. او بود كه دانشجویان و مهندسان را تشویق به چنین كاری كرد و خب، بركاتشان را هم در همه این سال‌ها و دهه‌ها دیده‌ایم. یا درباره انجمن‌های اسلا‌می پزشكان و معلمان؛ اگر بازرگان نبود این انجمن‌ها تشكیل نمی‌شد. یادم می‌آید اعضای هیات موسس انجمن اسلا‌می مهندسان آقایان معین‌فر، مصطفی كتیرایی، یوسف طاهری، چمران و عالی‌نسب بودند و اعضای هیات موسس انجمن اسلا‌می پزشكان هم آقایان كاظم یزدی، عباس حائری، عباس شیبانی، ابراهیم یزدی و دكتر مولوی. خیلی سال از آن زمان گذشته‌ است.

مهندس بازرگان چند شركت انتشاراتی هم تاسیس كرد كه نمی‌توان آنها را نادیده گرفت. یكی از آنها «شركت انتشار» بود كه سال ۱۳۳۸ تاسیس شد و هنوز هم پابرجاست. این شركت كتاب‌های اسلا‌می چاپ می‌كرد، مثل كتاب‌های شهیدمطهری، شریعتی و یدالله سحابی. شركت دیگر هم «قلم»بود كه آن نیز هنوز حیات دارد.

دیگر آنكه در سال ۱۳۵۶ مهندس بازرگان «جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر» را بنیان گذاشت. خبرنگاران خارجی كه به ایران می‌آمدند، برای دریافت خبر به آن رجوع می‌كردند و آن وسیله افشاگری جنایت‌های حكومت وقت بود. خیلی‌ها عضو این جمعیت بودند، مثل آقای میناچی، معین‌فر و خودم.

خب، این خلا‌صه‌ای بود از فعالیت‌های اجتماعی زنده‌یاد بازرگان كه اگر به رشته تحریر دربیاید، چندین عنوان كتاب خواهد شد. در حال حاضر بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان در حال تدوین همه آثار مهندس بازرگان است، چه كتبی و چه شفاهی و تاكنون ۱۵ جلد آن را منتشر كرده‌ است. اعضای هیات‌مدیره این بنیاد، سید اکبر بدیع‌زادگان، محمدحسین بنی‌اسدی، محمد توسلی، محمدجواد مظفر، علیرضا رجایی، مرتضی كاظمیان، و من، امیدواریم كه بتوانیم این مجموعه را كامل كنیم.‌

اين نام‌ها پنهان ‌شدنی نيستند - محمدصادق جوادی حصار

ما ميتوانيم به گذشته تاريخی خودمان (چه دور و چه نزديک) به عنوان بخشی از ميراث اين سرزمين نگاه كنيم؛ ميراثی كه به‌زعم عده‌ای خوب است و به‌زعم برخی بی خاصيت و به باور عده‌ای هم، بد. اما تاريخ در مجموع چراغ راه آينده است. آن كسانی كه در پی پوشاندن يا محو بخشی از تاريخ اين سرزمين هستند، بيش از آنكه از جلوه‌های گذشته تاريخی ابراز بيزاری كنند يا بی خاصيت‌شان بدانند، تابلو برداشته‌اند و ابراز ميكنند كه ما نسبت به گذشتگان كوچكيم، ما نسبت به بزرگان خرديم و اگر اين نام‌ها بر زبان‌ها جاری باشند ديگر ما به حساب نمی آييم.

در حقيقت نميتوانند بزرگی ديگران را پنهان كنند بلكه دارند كوچكی خود را فرياد ميزنند. امام علی(ع) در نهج‌البلاغه فرمايشی در باب ايمان دارد. مدعيان ايمان اگر اين خطبه را بخوانند متوجه عرض من ميشوند. از ايشان كه در مورد ايمان سوال ميكنند، ميفرمايند كه ايمان چهار پايه دارد: صبر و يقين و عدل و جهاد. هر كدام از اينها را برميشمرند و آنها را به چهار شعبه تقسيم ميكنند و بعد ميفرمايند كه يكی از اين اركان اين است كه در تاريخ گذشتگان چنان غور كنيد كه گويا يكی از آنها هستيد، آن‌وقت ميتوانيد عادل باشيد. آن كسانی كه بخش‌هايی از تاريخ اين كشور را پنهان ميكنند با عدالت سر عداوت و دعوا دارند، نميخواهند مردم در ترازوی عقل به عدل برسند و از سنگ دانش و تعقل به عدالت برسند، غافل از اينكه دارند به چشمه خورشيد خاک ميپاشند.

اگر در تاريخ ايران كسی توانسته نام خواجه نظام‌الملک ، نام عطار نيشابوری، نام ابوريحان و فردوسی و سعدی و حافظ را از يادها پنهان كند، اگر كسی حتی توانسته است نام احمد شاملو را پنهان كند، ميتواند نام بزرگانی چون شجريان و بازرگان را هم از صفحه ياد انسان‌هاط اين سرزمين پاک كند.

اينها رنج خود ميبرند و زحمت ملت ميدارند. به نظر من از مقدمات زمامداری و از مقوّمات مديريت هوشمندانه و خردمندانه اين است كه از همه ظرفيت‌های كشور استفاده كنيد. بازرگان براي اين كشور يك ظرفيت است، البته اگر ميخواهيد مديريت كنيد. آقای شجريان يک ظرفيت برای اين كشور است، او از مرز اينكه يک خيابان به نامش باشد گذشته و بر لوح دل‌های اهل هنر و فرهنگ اين مملكت حك شده است. بنابراين وقتی تلاش ميكنی او را از ذهن اين مردم حذف كنی داری حقارت خود را به نمايش ميگذاری، چون بزرگی او كه پنهان‌شدنی نيست.

گروهی كه وصف كردم، شرح صدر لازم برای مديريت را ندارند. احساس ميكنند اگر كسی در جايی با آنها مخالفت كرد، بايد نام و ياد و آثارش را از صحنه خاطرات اجتماعی حذف كنند. اين نوع مديريت، مديريت حذفی است نه جذبی. اينها يک قشر قدرتمند (به لحاظ اقتصادی و سياسی) هستند و يک مجموعه تاثيرگذار در مناسبت سياسی هستند و دولت در سايه‌ای در جمهوری اسلامی هستند. بنای آنها بر اين است كه به همه ثابت كنند كه اگر ما نخواهيم، نميشود. هر جا مردم يا نمايندگان واقعی مردم اراده‌ای نشان داده‌اند، آنها سعی كرده‌اند بگويند كه: ما در مقابل اين اراده می ايستيم و توانايی از كار انداختن اين اراده را داريم.

بنابراين متاسفانه بايد عرض كنم كه آنها نمايندگان بخش خشک انديشی هستند كه حكومت را در حوزه تعاملات انسانی از بالا به پايين ميبينند و ميگويند مردم رعيت ما هستند و ما خير و صلاح آنها را بهتر ميدانيم، ماييم كه ميگوييم كی نماينده باشد، ماييم كه ميگوييم چه اتفاقی خوب است و چه اتفاقی بد. ما بايد بگوييم خط‌مشی سياسی چه بايد باشد و خط مشی فرهنگی چه.

در واقع اين گروه خودشان را عقل منفصل اجتماعی ميدانند و جالب است كه بدانيد اينها ممكن است در مركزيت اندک باشند اما سايه‌شان از خودشان بلندتر است كه سعدی گفت: «اگر ز باغ رعيت ملک خورد سيبی/ برآورند غلامان او درخت از بيخ»، اينها عده‌ای هستند كه اگر هسته مركزی به آنها بگويد برويد و كلاه بياوريد، برای خوش‌‌آمدشان، سر می آورند. برای همين است كه فكر ميكنم اگر با اصلی های اين هسته صحبت كنيد بعيد است كه خيلی دغدغه اين داشته باشند كه خيابانی هم مثلا به اسم مصدق باشد يا نباشد. اين پايينی ها هستند كه برای نمايش خوش‌خدمتی حاضرند چنين اتفاقاتی را رقم بزنند و جلوی چنين نام‌گذاريهايی را هم بگيرند.

اصلاحات ایران در دو حرکت - محمدجواد روح

به یاد مهدی بازرگان که راه طی‌شده‌اش را پایانی نیست

“تا قبل از پیروزی انقلاب و از دیرزمانی که می‌توانیم دامنه‌اش را به کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ بکشانیم، بیشتر تحریکات و تمایل‌ها و تعهدها، خصوصا در سال‌های آخر، در جهت هم‌آهنگی، هم‌کاری و ائتلاف، یا تمرکز رهبری و وحدت‌کلمه سیر کرده است. ولی پس از آن، و بلافاصله پس از آن، از زمان تشکیل و خدمات دولت موقت، عموما شاهد تفرق و تشتت و بلکه تخالف و تخاصم و طرد شده‌ایم. جامعه انقلابی ما از ائتلاف و اتحاد و از وحدت‌کلمه به‌تدریج دور شده. هرکس و هر گروه به سیّ خود رفته، تنها خود را محق و موظف دانسته و خواسته است سایر افکار و افراد و گروه‌ها را حذف یا ادغام در خود نماید. شعارها که در ابتدا “همه با هم” بود، تبدیل به “همه با من” شد”.

این جملات، یکی از بندهای کلیدی کتاب ماندگار “انقلاب ایران در دو حرکت” است. یکی از اولین متن‌های انتقادی درباره انقلاب ایران که توسط یکی از شاخص‌ترین چهره‌های انقلاب و نخستین نخست‌وزیر نظام جدید، مهندس مهدی بازرگان، به نگارش درآمد. بازرگان در این کتاب، دو گام انقلاب ایران را چنین تبیین و توصیف می‌کند: گامی همگرایانه با گفتمان غالب دموکراسی‌خواه و آزادی‌خواه با رویکرد برهم زدن نظم موجود و در رویای تاسیس نظم و نظامی نو. و گامی واگرایانه با گفتمان غالب اقتدارگرا و ایدئولوژیک با رویکرد حذف و پالایش نیروها و تثبیت خود در قدرت.

۱- اما آیا بازرگان درست می‌گفت؟ اگر نیک بنگریم؛ هم در گام نخست و هم در گام دوم، همه نیروها حضور داشتند. در گام نخست هم گفتمان غالب در جهت حذف دیگری بود؛ حذف آن که بالا نشسته و به هر عنوان، منشاء و مبداء همه بدی‌ها بود. یکی او را مظهر استبداد می‌خواند، دیگری نماینده امپریالیسم، سومی نماینده سرمایه‌داری کمپرادور و چهارمی، او را طاغوت و عامل فساد و فحشا و اجرا نشدن احکام اسلام معرفی می‌کرد.

همگرایی این نیروهای متعارض در کنار مجموعه تحولات و بسترهای داخلی و خارجی و نهایتا، مبارزه منسجم و شعار و رهبری مشترک به حذف و سقوط آن دیگری انجامید؛ همان چیزی که بازرگان در این جملات از آن با عبارت “وحدت‌کلمه” یاد می‌کند.

طبیعی بود که پس از گام نخست، این وحدت‌کلمه از هم بگسلد؛ چراکه هدف مشترک و سخن مشترک و عمل مشترک که در جهت حذف آن دیگری بود، دیگر محقق شده بود. چنین بود که در گام دوم، گفتمان حذف باقی ماند؛ اما هرکس و هر گروه، سوژه حذف خود را و “دیگریِ” خود را متفاوت و متمایز و متضاد با دیگران قرار داد. از این منظر، متن انتقادی بازرگان خود محل انتقاد است.

او گفتمانی متفاوت میان دو گام انقلاب تصویر و تصور می‌کند؛ درحالیکه گفتمان اصلی و اصیل هر دو گام، یکی بود: “حذف، قهر و عدم مصالحه با دیگری”. تنها سوژه‌های حذف در گام دوم تغییر کرد و اتفاقا، بازرگان و دولت او (و در تعریفی عام‌تر: “لیبرال‌ها”)، سوژه‌ای بود که در مورد حذف آن بیشترین توافق و همگرایی میان طیف گسترده و متنوع نیروها وجود داشت.

از چریک‌‌های فدایی و مجاهد تا چپ‌های توده‌ای‌ و کانون نویسندگان و سوسیالیست‌های خداپرست تا سران حزب جمهوری‌اسلامی و دانشجویان خط امامی‌ و روشنفکران پیروی راه شریعتی‌ و روحانیت سنتی طرفدار اسلام فقاهتی.

نهایت گام دوم هم به آنجا رسید که در چرخه گسترده حذف دیگری که هر نیرویی در حد توان خود در آن می‌کوشید؛ آن نیرویی مسلط شد که دارای رهبری با کاریزمای بیشتر، تشکیلاتی با بدنه گسترده‌تر و ابزار اقتدارگرایی توانمندتر بود.

۲- از این منظر، آن تصویر و تصوری که بازرگان (و بسیاری دیگر از روشنفکران دموکراسی‌خواه و آزادی‌خواه) از تفاوت و تمایز گام اول و دوم انقلاب طرح می‌کنند؛ متناسب با واقعیت نیست. بیشتر به آه و حسرتی می‌ماند که نیرویی ملی برای فرصتی ازدست‌رفته سر می‌دهد و چشم‌های نگران خود را به آینده ایران و انقلاب آن می‌دوزد.

بااین‌حال، استراتژی و مشی بازرگان و یاران‌اش پس از تثبیت قدرت برآمده از تنازع قوای گام دوم انقلاب، چنان بود که پروسه‌ای جدیدتر و جدی‌تر را رقم زد. پروسه‌ای که راه طی‌شده بازرگان، نهضت آزادی ایران و مجموعه جریان‌های همسو با آن بوده است. به سبک بازرگان، می‌توان این پروسه را با این واژگان صورتبندی کرد: “اصلاحات ایران در دو حرکت”.

در تبیین این پروسه می‌توان از همان روزهای پرتلاطم مجلس اول آغاز کرد. روزهایی که اقلیت لیبرال در برابر اکثریت تندرو پارلمان، از ضرورت اصلاح روندها و ساختارها می‌گفت، از اهمیت تعامل با جهان، از حفظ آزادی‌های سیاسی و مدنی مخصوصا در مورد مطبوعات و احزاب و انتخابات و تجمعات، از امکان تعامل و گفت‌وگو و تحمل میان فرزندان مجاهد و مکتبی. از اولویت صلح و پذیرش آتش‌بس بر ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر. از استقلال دانشگاه و دستگاه قضا و نهاد وکالت. و از بسیاری موضوعات ریز و درشت که مردان مدعی “عبور از بحران” و جوانان رادیکال حاضر در سفارت و دانشگاه و کمیته و حوزه‌ و خیابان آنها را نمی‌شنیدند.

گوش‌ها می‌بستند و دهان می‌گشودند و در پاسخ نصیحت‌های پیرمرد و اندک یاران‌اش، فریاد “مرگ بر فتنه‌گر” و “مرگ بر منافق” و “مرگ بر بازرگان” سر می‌دادند. همان‌هایی که دو سال پیش‌تر به خیابان‌ها ریخته بودند و در گام اول انقلاب برای حذف آخرین دولت بازمانده از دیگری، شعار “مهندس بازرگان، نخست‌وزیر ایران” سر داده بودند؛ اینک مرگ او را می‌خواستند.

بی‌دلیل هم نبود. باد به پرچمی دیگر وزیده بود؛ مصلحت و منفعت و منزلت خویش در نفی و حذف بازرگان می‌دیدند. بازرگان اما دریافته بود، راه ایستادن مقابل این ستیزه‌جویان، ستیزه‌گری نیست. کمااینکه شاید با خود می‌اندیشید در گام اول هم، می‌شد و بهتر بود که اگر می‌توانست، ستیزه نجوید. اما نتوانسته بود. توفانی آمده بود که بسیار چهره‌های اصلاح‌طلب‌تر از او را با خود همراه کرده بود. همه باید یک‌رنگ می‌شدند. وقتی پیران مسالمت‌جوی جبهه‌ملی، شعار دادند که “باید برود”؛ وضع او روشن بود که از یک دهه قبل‌تر در دادگاه‌اش گفته بود: “ما آخرین کسانی هستیم که با زبان قانون سخن می‌گوییم”.

۳- پس از گام دوم انقلاب اما، بازرگان دریافته بود نباید دیگر به آن راهی رفت که در رژیم گذشته رفته بود. گرچه منتقد گام دوم بود؛ اما شاید دریافته بود طبیعت هر انقلابی را دو گام است. اگر گام اول را برداشت و به نتیجه رسید؛ گام دوم را هم خواهد برداشت.

چنین بود که در سفر به آلمان، دعوت مسعود رجوی را برای ماندن و به “شورای ملی مقاومت” او پیوستن را نپذیرفته بود. فارغ از توهماتی که رجوی برای پیروزی و بازگرداندن “رییس‌جمهور در تبعید” به کشور داشت و پیری چون بازرگان، آن را می‌شناخت؛ مساله‌ای مهم‌تر و بنیادی‌تر وجود داشت: استراتژی رجوی، استراتژی بازرگان نبود. رجوی انقلابی دیگر می‌خواست؛ چون انقلاب اول را منحرف می‌خواند. بازرگان اما انقلابی دیگر نمی‌خواست؛ چون عمری سیاست‌ورزی و اصلاح‌طلبی را در انقلاب باخت. این‌قدر با خود و جامعه‌اش و اندک طرفداران‌اش صادق بود که دیگربار طلب بارانی نکند که از پی آن، سیل برآید.

چنین بود که “حرکت اصلاحات” را جایگزین “حرکت انقلاب” کرد: هم در نظر و هم در عمل. “انقلابی در نظر و اصلاح‌طلب در عمل” نبود. بازرگان برخلاف رجوی، مساله را نه در انحراف انقلاب و “مصادره انقلاب خلق ایران” که فراتر از آن، در “مسلط شدن انقلاب بر اصلاحات” می‌دانست.

ازاین‌رو بود که رهبر واقعی انقلاب را محمدرضا پهلوی معرفی می‌کرد؛ چراکه همه راه‌ها را بر اصلاحات بسته بود. تجربه انقلاب برای بازرگان (و البته برای ایران) چنان گرانسنگ بود که او از همان ابتدای دهه شصت، اصلاحات را هم در مقام استراتژی و هم تاکتیک برگزید و پیشه کرد.

این‌بار او، حتی در بسته‌ترین شرایط هم انقلاب را توجیه نکرد و بر اصلاحات ترجیح نداد. هم او و هم جانشین شایسته‌اش در نهضت آزادی ایران، دکتر ابراهیم یزدی (که بسیار انقلابی‌تر و رادیکال‌تر از او بود)، دریافته بودند بسته بودن فضای سیاسی گرچه می‌تواند بسترساز انقلاب باشد؛ اما در تحلیل نهایی، توجیه‌گر آن نیست.

گوشه‌ای نشستن و نقد نوشتن و در جمعی محدود سخنرانی کردن و حتی فعالیت سیاسی را در حد جلسه قرآن محدود کردن، با استراتژی اصلاح‌طلبانه بازرگان در روزهای سخت و تنهایی و انزوا سازگارتر بود تا درفش کاویانی برداشتن و هوس انقلاب دیگر در سرهای مردمان انداختن.

این اصلاح‌طلبی منزوی، البته در دهه شصت ناشی از واقعیات مناسبات قدرت و فضای انقلابی متاثر از جامعه و کاریزما بود. نه‌تنها حکومت با ردصلاحیت در انتخابات ریاست‌جمهوری، راه بر بازرگان، به‌عنوان نامزد اصلاح‌طلبان، می‌بست؛ بلکه جامعه نیز به او مشی و استراتژی و شعارهای او اقبالی نداشت. بعید نیست حتی اگر حکومت امکان نامزدی‌اش می‌داد؛ بازهم به ریاست‌جمهوری نمی‌رسید.

اما او و یاران‌اش پذیرفته بودند در سختی‌ها هم اصلاح‌طلب بمانند؛ حتی اگر دشنام و کنایه رادیکال‌های خواهان براندازی را از پاریس و اشرف و لندن بشنوند.

۴- چنین بود که حرکت اول اصلاحات در ایران پس از انقلاب به رهبری بازرگان شکل گرفت. یک‌دهه‌ونیم باید می‌گذشت تا آوای اصلاح‌طلبی او از حاشیه به متن آید. مباحث و مبنای و مطالبات اصلاح‌طلبانه از جلسات محدود قرآن به خیابان و حوزه دانشگاه رسید و از نشریه‌ها و بیانیه‌ها و اطلاعیه‌های کوچک کف‌دستی نهضت آزادی ایران به تیترها و مقالات روزنامه‌های پرتیراژ پس از دوم‌خرداد.

جنبش دوم‌خرداد با محوریت سیدمحمد خاتمی، حرکت دومی شد در تداوم حرکت اول اصلاح‌طلبان به محوریت بازرگان. بسیاری از جوانان خط‌امامی یک‌دهه قبل که او را سوژه حملات و عتاب و خطاب‌های خود قرار داده بودند؛ سال۷۶ در آینه جنبش برآمده در دوم‌خرداد، همان می‌دیدند که پیر درگذشته در ۳۰دی ۱۳۷۳، یک‌دهه‌ونیم قبل در خشت خام انقلاب ایران دیده بود. فرق اصلاح‌طلبان جوان با بازرگان اما این بود که در عصر انقلاب، انقلابی مانده بودند و در عصر اصلاحات، اصلاح‌طلب.

بازرگان اما در دهه اوج انقلابی‌گری هم، اصلاح‌طلب ماند. روزگاری که اصلاح‌طلب بودن، عقلانیت، شعارهای ماورایی ندادن، از همکاری با جهان سخن گفتن، دعوت به صلح و آرامش کردن، در نقد ستیز سخن گفتن و مطالبه آزادی سر دادن، منصب و منزلت و مشروعیت در پی نداشت؛ او اصلاح‌طلب ماند. فرق حرکت اول اصلاح‌طلبان با حرکت دوم در اینجا بود.

۵- حال اما روزگار دیگری است. حدود ربع قرن پس از اصلاحات دوم‌خرداد ۷۶، بار دیگر عصر انزوای اصلاح‌طلبان فرارسیده است. دیگر خود را اصلاح‌طلب خواندن، نان و نوایی ندارد. نه حکومت روزنی می‌گشاید و نه جامعه اقبالی نشان می‌دهد. همه را هم، بیش‌وکم، به یک چوب می‌راند.

امروز هم اگر سیدمحمد خاتمی یا برادرش، محمدرضا، یا اصلاح‌طلبان شاخصی در این سطح بخواهند وارد میدان شوند؛ بعید است امکان نامزدی بیابند و حتی در صورت تایید، شکاف میان جامعه و اصلاحات چنان زیاد است که احتمال بالایی است که رای نیاورند.

گویی، اصلاحات بار دیگر به انزوای دهه شصت بازگشته است. گرچه ابزارها و امکانات و رسانه‌های امروز بسیار گسترده‌تر از آن زمان است و تقریبا هرکسی می‌تواند بگوید و بنویسد و منتشر کند. اما بااین‌حال، ماندن در مسیر اصلاحات از سال ۷۶ و حتی ۹۶، دشوارتر است.

بسیاری از اصلاح‌طلبان که طرفدار شرکت در انتخابات هستند، این هشدار را می‌دهند که اگر در میدان نمانیم؛ به حاشیه می‌رویم و با وضعیتی همچون بازرگان و نهضت آزادی ایران مواجه می‌شویم. دبیرکل کنونی و اعضای موثر نهضت آزادی هم، تقریبا همین نظر را پیروی می‌کنند که سخن درستی هم هست. گرچه، این نکته را نباید مغفول داشت که چه بازرگان و چه یزدی هم، هرگاه فرصت و ظرفیتی دیدند، از ورود به انتخابات پاپس نکشیدند.

اما واقعیت جامعه ایران و مناسبات سیاسی موجود، فراتر از بحث انتخابات است. واقعیت آن است که “اصلاحات در مقام استراتژی”، امروز در ضعیف‌ترین موقعیت خود پس از دوم‌خرداد قرار دارد. تجربه‌های پیاپی و تلخ‌کامی‌های مکرر و وعده‌های بزرگ و دستاوردهای اندک، سرمایه اجتماعی اصلاحات و حتی مبانی آن را در جامعه ایران تضعیف کرده است. در مقابل، سفره “انقلابی‌گری” در ایران و “انقلاب‌طلبی” در خارج از ایران گشوده است.

بااین‌حال، راه طی‌شده بازرگان را باید ادامه داد. از او باید آموخت که در بسته‌ترین شرایط سیاسی و منزوی‌ترین موقعیت اجتماعی، بازهم اصلاح‌طلب ماند. زمانی در اوج سال‌های تلخ پس از ۸۸ در “مهرنامه” نوشتم: “اصلاح‌طلبی پری‌رویی است که تاب مستوری ندارد. چو در بندی، سر از روزن برآرد”.

امروز باید نوشت حتی اگر همه روزن‌ها را بستند، باز باید اصلاح‌طلب ماند. در گوشه‌ای نشست، نقد نوشت، سخن گفت، هشدار داد و حتی به جلسه قرآنی اکتفا کرد. اما نباید راه را گم کرد. نباید خود را گم کرد. نباید سراب را به جای آب دید و بیراهه را شاهراه. باید راه طی‌شده را همچنان پیمود. چون، این راه بی‌پایان است؛ راه مهدی بازرگان است…

بازرگان و مردگی‌های زندگی ما

متن سخنرانی ماجد غروی در مراسم چهاردهمین سالگرد درگذشت مرحوم مهندس بازرگان، بهمن ١٣٨٧

جفا به بازرگان - دکتر علی مطهری

در خبرها آمده بود که هیئت تطبیق فرمانداری تهران با پیشنهاد نام‌گذاری یکی از خیابانهای تهران به نام «مهندس بازرگان» از طرف شورای شهر تهران، مخالفت کرده و ایشان را در ردیف شخصیت‌های انقلاب نپذیرفته است. البته مایه تأسف شد، بیشتر از آن جهت که چرا برخی مراجع تصمیم‌گیری در کشور درباره موضوعات مربوط به خود کم‌اطلاع یا دچار جمود فکری هستند. مرحوم مهندس مهدی بازرگان از دهه سی در مبارزات ملی و اسلامی شرکت و از همان سالها به همراه شهید آیت‌الله مطهری و مرحوم آیت‌الله طالقانی نقش اساسی در نزدیک کردن قشر تحصیل‌کرده و دانشگاهی به روحانیت و سوق دادن آنها به سوی نهضت امام خمینی(ره) داشته است. اگر نهضت اسلامی ما در پانزده خرداد ۴۲ به پیروزی نرسید ولی در ۲۲ بهمن ۵۷ به سرعت به پیروزی رسید، یکی از عوامل آن این بود که قشر تحصیل‌کرده و دانشگاهی در قیام پانزده خرداد غایب بود و طی این پانزده سال مصلحانی و در رأس آنها استاد مطهری و مهندس بازرگان و آیت‌الله طالقانی این قشر را به سوی اسلام و روحانیت و نهضت امام(ره) سوق دادند.

مهندس بازرگان منتخب شورای انقلاب خصوصاً استاد مطهری برای نخست‌وزیری دولت موقت بود که این انتخاب مورد تأیید امام خمینی(ره) نیز قرار گرفت. این در حالی است که شهید مطهری انتقاداتی به برخی نظریات بازرگان در مسائل کلامی داشت ولی معتقد بود که بازرگان فردی متشرع و اهل نماز شب است و این عقاید او ناشی از انس با علوم تجربی و ناآشنایی با فلسفه است، همچنان که امام خمینی او را فردی متشرع می‌دانست. اختلاف نظر در برخی موضوعات باعث نشد که از به کارگیری او خودداری کنند. این رویه باید راهنما و الگوی ما باشد.
این که فردی در موضوعی، نظری غیر از نظر رسمی نظام داشته باشد دلیل بر انقلابی نبودن او و پیاده کردن وی از قطار انقلاب نیست. با این روش، در نهایت چند نفر بیشتر در دایره انقلاب باقی نمی‌مانند. مثلاً مهندس بازرگان با تسخیر سفارت آمریکا مخالف بود، عقیده‌ای که امروز بسیاری از انقلابیون حتی برخی تسخیرکنندگان دارند. یا او با ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر مخالف بود، باز عقیده‌ای که امروز بسیاری از افراد دوستدار انقلاب ابراز می‌کنند. اینها دلیل نمی‌شود که ما افراد را غیرانقلابی بدانیم و با نام‌گذاری یک خیابان به نام مهندس بازرگان با آن سابقه درخشان در نهضت اسلامی مخالفت کنیم.
عجیب است که این اتفاق در دولت متصف به «اعتدال» رخ می‌دهد. چگونه معتدلانی در هیئت تطبیق فرمانداری تهران هستند که این طور تصمیم می‌گیرند؟! وزیر کشور چه انتصاباتی انجام داده که کار به اینجا کشیده است؟ همین طور رئیس جمهور باید توجهی به انتصاباتش کند که کار را به اینجا رسانده‌اند که زیرمجموعه او می‌گوید مهندس بازرگان در ردیف شخصیت‌های انقلاب نیست و نمی‌تواند خیابانی به نام او باشد!
امیدوارم هیئت تطبیق فرمانداری تهران در تصمیم خود تجدیدنظر کند.

بازرگان، ايستاده در برابر باد - میلاد انصاری

اگر طی یك قرن اخیر در تاریخ سیاسی ایران قطع نظر از انقلاب مشروطه بخواهیم حول محور سكه گم شده بازار سیاست ایران یعنی ” دموكراسی” و اهمیت آن كنكاش كنیم ، بدون شك یكی از برهه های مهم و تأثیر گذار آن ، دوره ی چند ماهه دولت موقت با نقش آفرینی مهندس بازرگان خواهد بود .

بازرگان در سال ١٢٨٦ در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حاج عباسقلی بازرگان (تبریزی) از تجار و روشنفكران زمان خود بود، وی تحصیلات خود را تا مقطع دبیرستان در این شهر گذراند. در سال ١٣٠٦ جزء اولین گروه محصلین ممتاز کشور، برای تحصیل به فرانسه اعزام شد و در بین دانشجویان اعزامی اولین کسی بود که وارد تحصیلات عالی دانشگاهی شد و مورد تشویق وزیر وقت فرهنگ قرارگرفت.

پس از ٧ سال تحصیل در فرانسه به كشور بازگشت و رهسپار خدمت سربازی شد.

بازرگان در سال ١٣١٥ به عنوان اولین دانشیار دانشکده فنی تهران مشغول به تدریس شد و دو دوره‌ی متوالی ریاست این دانشكده را بر عهده گرفت.

او در سال ١٣٣٠ توسط دکتر مصدق به ریاست هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران انتخاب شد و با حمایت مردم ید استعماری انگلیسی ها را از به تاراج بردن طلای سیاه ایران کوتاه کرد و با همت متخصصین وطنی موفق به راه اندازی و اداره صنایع عظیم نفت شد.

ایشان از اولین شخصیت های سیاسی بود که به کودتای ننگین ٢٨ مرداد علیه دكتر مصدق واکنش نشان داد و به دلیل اعتراض مکتوب علیه انتخابات غیرقانونی مجلس شورای ملی از خدمات دولتی و حتی تدریس در دانشگاه محروم شد .

فلذا تا بهمن ٥٧ که به سمت نخست‌وزیری جمهوری اسلامی ایران رسید ، تنها در بخش خصوصی فعالیت داشت.

بازرگان در تشکیل جبهه‌ی ملی و مبارزات سیاسی فعالیتی موثر داشت و در بهار ١٣٤٠ همراه با آیت‌الـله طالقانی و دکتر سحابی «نهضت آزادی ایران» را پایه‌گذاری نمودند. فعالیت‌های دینی بازرگان تا حدی بر فعالیت های سیاسی او مقدم تر بود با این وجود او در تاسیس انجمن اسلامی دانشجویان ، انجمن اسلامی معلمان ، تاسیس انجمن اسلامی مهندسین و

پژشكان مشاركت داشت .

◾️٣٠ دی سالروز مرگ مهندس مهدی بازرگان است،

به همین دلیل در این یاداشت سعی شده است به كنش و واكنش های مهندس بازرگان و دولت موقت پرداخته شود.

پروژه‌ مدرنیزاسیون یا ایدئولوژیزاسیون دین که اغلب فکر می‌کنند با دکتر علی شریعتی شروع شده بیشتر کار مهندس بازرگان بود، وی کتابی دارد به نام «بعثت و ایدئولوژی» و منظور از ایدئولوژی پروژه‌ پیرایش‌گری و نوسازی دین بود که به باور او دین باید از حالت سستی و خرافی بیرون بیاید ،و تا توانست در این راه تلاش كرد.

اما نقطه ضعف مرحوم بازرگان و امثال ایشان در پیوند و اتصال بحث های تئوریك دینی با گرایش های آزادی خواهانه بود.

بیان دقیقی از دین وجود دارد كه هم دین می تواند در معركه آراء روسپید و سربلند بیرون بیاید ،و هم عقل كاملاً می تواند در تحقیق آزادنه ارزش های جاودانه و زیست دینی را تصدیق كند ، و آنها را به عنوان مبنایی خرد پسند و اخلاقی برای یك زندگی شریف بپذیرد . (١)

با وجود اینكه گرایشات مذهبی بازرگان كاملاً عیان بود اما توسط گروه سیاسی موجود در عرصه آن روزها با اهدافی مغرضانه به صفت لیبرال نیز موصوف شد.اگرچه در این باره اختلاف نظرهای گوناگونی وجود دارد اما باید توجه داشت که بعد از انقلاب اسلامی در فرهنگ چپ متاثر از حزب توده و … از لیبرال به عنوان یک برچسب و توهین استفاده می‌شد.

اگرچه بازرگان هیچ گاه نگفته است ‌که لیبرال است و یا لیبرالیسم ایده‌آل و ایدئولوژی او است، اما درجایی که به این موضوع متهم شد، گفت: “مگر لیبرال یا لیبرالیسم چیز بدی است؟” (٢)

چرا باید از اصل دادن به آزادی و اولویت آن به هر آرمان دیگری و دفاع از عقل گرایی، علم گرایی، ترقی خواهی، حق مالكیت، نظام پارلمانی ، مشاركت سیاسی و … كه همگی جزء آرمان های لیبرالیسم است، شرمسار باشم؟

آرمان های را كه دولت موقت برای آن تلاش می نمودند هدفی جزء تحقق و تعمیق دموكراسی برای توسعه و پیشرفت كشور نبود.

اما گروه هایی همانند جنبش مسلمانان مبارز كه با مرام لیبرالیستی دولت موقت اختلاف ایدئولوژی داشتند با استراتژی “نشریه اُمت” و با مهندسی حبیب اله پیمان در این نشریه تیتر می زدند” لیبرالیسم جاده صاف كن امپریالیسم “

چیزی كه بعد ها از آن ابراز پشیمانی نمودند ولی مصداق ” نوش دارو بعد از مرگ سهراب “بود.

آن روزها به خاطر گرایش به مفاهیمی چون حقوق بشر ، آزادی و…لیبرال نامیده می شد.به خصوص که كنش های او و دولت موقت تایید کننده این مدعا بود. اما نه لیبرالی كه در غرب است، ما در ایران اصلاً چنین گرایش و جنبش مستقل و شناخته شده‌ای نداریم . اگرچه نیروهای دموكرات و آزادی خواه بعضاً با گرایش های لیبرالی داشته‌ایم.

در مورد مهندس بازرگان هم همین که صفت مذهبی آورده می شود مانع از آن شده ،که دیگران وی را یک لیبرال به معنای غیر مذهبی بخوانند.

زیرا می توان گفت كه لیبرالیسم غربی در مجموع نسبت به مذهب زاویه دارد، با وجود اینكه در آنجا گرایش دینی لیبرالی در حوزه اعتقاد خصوصی وجود دارد اما به تدریج به لحاظ دینی بیشتر نوعی “لاادری گرایی” بر آن مسلط شده است كه حقیقت مطلق نیست و نسبی است، این نسبی گرایی با دین هم خوانی ندارد.(٣)

در زمانی که هنوز حقوق بشر مفهومی شناخته شده در ایران نبود و همگان از حقوق مستضعفین حرف می‌زدند ، بازرگان به حجیت اعلامیه جهانی حقوق بشر اشاره می کرد و از جمله بنیانگذاران جمعیت ایرانی مدافعان حقوق بشر بود.

كماكان روشن است كه وقتی انسان یك سری از مكاتب یا مبحث مهمی همچون حقوق بشر را در حوزه تعهدات سیاسی و دینی خود جای دهد ، نمی تواند براحتی مواردی چون زندان سیاسی ، اعدام و…. را بپذیرد.

▪️دولت موقت تمام كوشش خود را بكار گرفت كه حتی یك نَفَر ولو ساواكی شكنجه گر هم اعدام نشود. خدا می داند كه ما چه كشیدیم تا توانستیم چند نَفَر از مجرمین را اعدام كنیم. (٤)

بازرگان از لیبرالیسم سیاسی، “اصلاح‌طلبی” را به خوبی آموخت. در نظریه «آزادی‌خواه» و در عمل «ضدخشونت و قانون گرا» بود ، چیزی كه در جریان محاكمه اش در دادگاه به صراحت بیان كرد : (” ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت می کنیم. “) ، با وجود آنكه پیدایش گروه‌های مسلحانه را در جریان انقلاب پیش‌بینی می‌كرد هرگز به دام مبارزه مسلحانه نیفتاد.

مهندس بازرگان منتقد سر سخت رادیكالیسم و مدافع حركت های گام به گام بود. او در عرصه‌ی دینی فردی” معتقد و پایبند” ، در حوزه اقتصاد مدافع “بخش خصوصی” و در عرصه‌ی سیاسی با وجود مخالفت با وضع موجود، “وفادار به قانون” بود.

بازرگان “مشروطه‌خواه و رفرمیستی” بود، كه همیشه و همواره حركت تدریجی و گام به گام را بر رادیكالیسم و انقلابی‌گری ترجیح می‌داد.

بازرگان مدافع وخواهان جامعه” پلورال گرا و پلورال نهاد “بود و آن را یكی از أركان اساسی جامعه مردم نهاد و مردم سالار می‌دانست.

ایشان همواره اهل سیاست بود و در مذاکره و محاسبه بر سر راه‌های رسیدن به “آزادی” هر جا كه لازم می شد ، تاکتیک های خود را تغییر و معامله می‌کرد. اما بر سر ارزش‌ها و اصول خود تن به چنین كاری نمی داد.

بازرگان در بدترین موقعیت ممکن رئیس دولت موقت اسلامی شد. وی معتقد بود كه بعد از پیروزی انقلاب نوبت سازندگی است، و وضعیت را باید گام به گام و آرام سامان داد، از آنجایی كه فضای ملتهب آن روزها خواستار تغییرات سریع و آنی بود ، تصمیمات اصلاحطلبانه بازرگان را سدی در مقابل خروش انقلابی خود میدیدند .سرانجام سیل خروشان این گروه افراطی پس از ٢٥٧ روز و با تسخیر سفارت آمریكا به دست دانشجویان پیرو خط امام ، دولت موقت را در روز ١٤ آبانماه ٥٨ وادار به استعفا كرد.

بعد از این مهم یك ناكامی دیگر بر سلسه ناكامی های لیبرالیسم كه از دوره مشروطه شروع شده بود، اضافه شد. در آن زمان ظهور رضاخان ، ” استبداد سیاسی” ،اقتصاد تك قطبی مبتنی بر نفت” و “رؤیا پردازی روشنفكران “و در بعد از انقلاب ضعف تجربی تاریخی و خامی تاریخی ما باعث شد كه ” لیبرالیسم ” برای همیشه به انزوا برود.

و همان بر سر بازرگان آمد که بر سر همه‌ی رهبران غیرانقلابی در شرایط انقلابی می آید.

چرخ روزگار در برهه ای متعارض مهندس بازرگان را به صدارت رساند و در جایی بیان كرد من ۲۰ سال پیش كتابی راجع به سازگاری ایرانی نوشتم ، تنها چیزی كه در آن مدت چند ماهه ندیدم “سازگاری” بود.

ریشه این ناسازگاری ایرانی را شاید بتوان در درون جوامع كوتاه مدت و كلنگی آن جستجو كرد.

زیرا جامعه ایران بر خلاف جامعه اروپا یك جامعه كوتاه مدت است و لیكن در جوامع كوتاه مدت حتی تغییرات مهم و بنیادین اغلب عمری كوتاه داشته اند.این بی تردید نتیجه فقدان یك چهارچوب استوار و خدشه ناپذیر قانونی است.(٥)

او بعد از استعفا به عرصه‌ی عمومی بازگشت و تصمیم گرفت نامزد اولین دوره‌ی ریاست جمهوری ایران شود اما با مخالفت نهضت آزادی و دیگر نیروهای ملی و مذهبی روبرو شد و رقابت را به حسن حبیبی (عضو وقت نهضت آزادی) واگذارکرد و کنار رفت. حتی جناح چپ نهضت آزادی به رهبری عزت‌اله سحابی در دوران تصدی دولت موقت بازرگان علیه او اعلامیه می‌داد: «رفتار نرم با ضدانقلاب و آزادی دادن به آنها یعنی تقدیم انقلاب به ضد انقلاب.(٦)

بیست سال بعد از کناره‌گیری مهندس بازرگان از نخست وزیری در دوم خرداد ماه “جنبش اصلاحات “به وجود آمد که در آن اكثر برنامه‌‌های دولت بازرگان باز تولید شد یا به نوعی آرمان و شعارهای دولت اصلاحات مبتنی بر آرمان ها و شعار های دولت بازرگان بود و بعضاً برخی دوران اصلاحات را دوران بسط و ترویج آموزه های لیبرالی می دانند .

اما در دوره ی اصلاحات ارتباط آقای خاتمی با لیبرالیسم دور و با واسطه بود .

زیرا می خواست با رجوع به قران و سیره بگوید آزادی ، جامعه مدنی ، توسعه خوب هستند ، بدون اینكه از اینها سنجش مناسبی داشته باشد.(٧)

این تفاوت اساسی باعث شد که کارشناسان عرصه‌ی سیاست را متوجه این مهم نماید ،که مهندس بازرگان در جریان اصلاح طلبی ۲۰ سال از دیگران پیشی داشت.

بازرگان آزادیخواه و اصلاح‌طلب زندگی کرد و آزادیخواه و اصلاح‌طلب از دنیا رفت. اگر چه دلسوز ایران و اسلام بود اما قرآن به او آموخته بود: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم.» و هرگز در هراس و یاس نبود ، و حرص رستگاری خلق را نداشت

بازرگان معتقد به حکومت قانون، اصلاح‌طلبی، سیاست ورزی، میانه‌روی و زندگی مدنی بود .

و در یک کلام در باور ایشان آزادیخواهی در جامعه ای باور می‌شود که “طبقه‌ی متوسط،‌ جامعه مدنی و بخش خصوصی مستقل و مقتدر داشته‌باشد” و تا این شرایط محقق نشود کاشتن نخل بر بحر است.

مهندس بازرگان سرانجام در ۳۰ دی ماه ۱۳۷۳ وقتی ایران را به قصد معالجه ترک گفته‌بود در نیمه‌ی راه چشم از جهان فرو بست .

روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

١.گفتگوی آرش نراقی با مهرنامه ، ش ١٨، ص ٩٥
٢. روزنامه اطلاعات (١٣٥٨) ، گفتگو با بازرگان ، ٥ دی
٣. گفتگوی احسان شریعتی با مهرنامه، ش ١٨، ص٩١
٤. خاطرات صادق خلخالی ص ٤٠٣
٥. كتاب ایران جامعه كوتاه مدت، محمدعلی همایون كاتوزیان، ص ٩
٦. بیانیه نهضت آزادی در ٢٨ مرداد ٥٨
٧. گفتگو حاتم قادری با مهرنامه ، ش ١٨ ، ص ٧٩
منبع:ماهنامه صدا، شماره ۵۳