به بازرگان و یارانش در قامت نماینده مجلس كمتر پرداخته شده است. به گفتهها و دیدگاههای بازرگان در این دوره كمتر توجه شده، بهویژه روند انتقاد به جریان ملی- مذهبی، در آن دوران شدت گرفته بود، حتی بیش از زمانی كه در دولت موقت بودند. خوشبختانه مشروح گزارشات مجلس ملی و شورای اسلامی از ابتدا، بهطورکامل در سایت کتابخانه مجلس وجود دارد و دسترسی به همه نطقها حتی حواشی و واکنشهای دیگر نمایندگان مجلس اول امکانپذیر است. مذاکرات مجلس آیینه تمامنمای روزگار خود است. شاید با مرور آنها بعد از گذشت نزدیك به ٤٠ سال بهتر بتوان آن دوران را قضاوت كرد. اینکه مخالفان بازرگان چه میگفتند و حرف بازرگان چه بود؟ در آن فضای انقلابی، بازرگان همچنان بر مشی مدارا پیش میرفت و دیگران را هم به مدارا فرامیخواند، اما در آن هیاهو اصلا کسی حرفهای بازرگان را شنید؟
دفاع از مسلمانی
دوره اول مجلس شورای ملی كه بعدها نامش مجلس شورای اسلامی شد، بسیار پرتنش بود، حتی بین نمایندگان همسو نیز بحث، اختلاف و دعوا بالاست. بازرگان و یارانش در نهضت آزادی از سوی انقلابیون جوان به ملیگرایی و ضدیت با اسلام متهم بودند، یکی از موارد بحثبرانگیز، مناقشه بر سر تغییر نام مجلس بود. شورای ملی یا اسلامی؟ بازرگان و یارانش هم متهم به ملیگرایی و ضدیت با اسلام بودند و مناقشه بر سر یك نام كافی بود تا این زخم سرباز كند.
آخرین روز تیرماه سال ٥٩ یدالله سحابی در مقام پاسخ به منتقدان برمیآید و پشت تریبون مجلس میگوید: «مگر مهندس بازرگان و یا من مسلمان نیستیم؟» در همین حین است که صدای همهمه از میان نمایندگان بلند میشود. سحابی ادامه میدهد: «اسلامیت است که ما را به ملیت و به علاقه وطن واداشته است». باز صدای همهمه بلند میشود. سحابی گویا موفق به ادامه سخنانش نمیشود که ادامه میدهد: «چون آقایان روی مسئله ملیت خیلی تکیه دارند، همانطورکه جنابعالی هم فرمودید، این مسئله راجع به ملیت را میگذارم برای بحث بیشتری که انشاءالله راجع به همین موضوع مطالب دیگری را عرض خواهم کرد».
بازرگان نماینده، در مجلس هم باید پاسخگوی عملکردش بهعنوان نخستوزیر پیشین میبود. نمایندگان به هر بهانهای گریزی به آن دوران میزدند و برگی رو میکردند؛ برای مثال یازدهم شهریور طاهری با کنایه خطاب به بازرگان در مجلس میگوید: «بعضی از افراد کابینه گذشته تمایلات ملیگرایی و تمایلات چپ و راست داشتند» که مهندس بازرگان سؤال میکند: «چه کسی تمایل به چپ داشته است؟ تمام وزرا با تصویب شورای انقلاب و تأیید امام بوده است».
ماجرای مدنی
در همان تابستان سال ٥٩ هنگام بحث درباره اعتبارنامههای نمایندگان، اعتبارنامه دریادار مدنی که در زمان دولت موقت استاندار خوزستان با سابقه عضویت در جبهه ملی بوده بهشدت مورد اعتراض نمایندگان قرار میگیرد. حسن آیت که بهعنوان مخالف سخن میگوید، نام مدنی را با القاب کامل بر زبان میآورد: «تیمسار ژنرال دریادار دکتر احمد مدنی»؛[که با خنده نمایندگان همراه میشود]. آیت لازم میبیند توضیح بدهد:«حیفم میآید که این کلمه را بگویم، بههرحال، وزیر دفاع و در آن واحد فرمانده نیروی دریایی در دولت موقت و سپس استاندار خوزستان و باز فرمانده نیروی دریایی در دولت موقت و عضو شورای جبهه ملی بودهاند». همین باعث میشود که باز پای بازرگان به میان کشیده شود و رشیدیان مخالف بعدی درخصوص اعتبارنامه مدنی بگوید: «ما در همان موقع که در مجلس خبرگان بودیم بهاتفاق آقای کیاوش (نماینده دیگر) و دو نفر از نمایندگان خوزستان و بوشهر وقت گرفتیم و خواستیم این مدارک (مدنی) را به دولت موقت عرضه کنیم که متأسفانه آقای بازرگان یکساعتونیم ما را پشت در متوقف ساخت و بعد هم که تحویل گرفتند با عصبانیت البته به ایشان تلفن زده بود که ما از طریق افاف شنیدیم که به ایشان گفتند که نمایندگان خوزستان در ارتباط با مدنی میآیند ایشان تلفنی صحبت کردند و بعد تلفن را که گذاشتند زمین، با عصبانیت به ما گفتند صد رحمت به چریک فدایی صد رحمت به کارتر صد رحمت به فلان، امان از دست انقلاب، گفتم بگو امان از دست امام و تمامش کن، این را من گفتم. گفتم چی شده؟ گفت آقا شما دیدید به سر دوستان ما چه آوردید».
رئیس مجلس به رشیدیان متذکر میشود که آقای بازرگان حق دارد جواب بدهد که باز رشیدیان ادامه میدهد: «ایشان اجازه ندادند مدارک آقای مدنی را که در حال جنایت در خوزستان بودند و ٥٠٠ میلیون تومان بودجه خوزستان را و حتی واقعا جنایتهایی داشتند مرتکب میشدند ارائه بدهیم».
بازرگان میگوید: «من فقط این چیزهایی را که ایشان گفتند تکذیب میکنم»، تکذیب بازرگان با خنده نمایندگان همراه میشود. مهندس بازرگان در مقام دفاع میگوید: «من تا آن اندازهای که یادم میآید یک جلسهای که جناب آقای کیاوش هم مثل اینکه درخواست کرده بودند، ایشان بودند و آن آقای موسویجزایری یا آن آقایی که بعدا فرماندار شدند از من خواستند که وقت ملاقات بدهم یک وقتی هم معین کردم، آقایان هم مطالبی فرمودند گفتم خیلی خب اینها را به من بدهید و بعد هم آقای مدنی را میخواهیم حضوراً ببینیم اینها چیست؟ والا نه دعوا کردم که صد رحمت به فدایی یا نمیدانم فلانی… این حرفها خیلی واقعا عجیب است که ایشان میگویند». همان لحظه رشیدیان میگوید: «کیاوش نبوده؟ کیاوش جواب میدهد: من شهادت میدهم که بوده».
بازرگان باز ادامه میدهد: «یعنی اینطور من گفته بودم که صد رحمت به فدایی… البته آقای مدنی هم علیه این آقایان توطئههایی که میکنند مشکلاتی که فراهم میکنند.
او هم قبل از اینکه با آن مواجه بشود یا آقایان بیایند. اینها چیزهایی بود که گفته بود. گفتم میگذاریم رسیدگی بشود. حتی یادم میآید که مثل اینکه قرار شد آقای مهندس چمران بنشیند و این مطالب را بگوید؛ درهرحال آن وضع چنان نبوده».
دفاع بازرگان که تمام میشود، «باباصفری» در حمایت از رشیدیان میگوید: «آقای مدنی از چه موقع مشهور شد و مدنی شد و آیا این درست مثل جریانی که برای پینوشه در شیلی به وجود آوردند نبود؟ ما زمانی که در خوزستان بودیم، انفجاراتی را که اتفاق افتاد، میدیدیم که در روزنامهها بدون اینکه کوچکترین ربطی با قضیه داشته باشد، عکس آقای مدنی را پای عکس مربوط به انفجار چاپ میکردند و مینوشتند مدنی امید آینده ایران. در همان موقعی که دعوتی از جناب آقای مهندس بازرگان شده بود که تشریف بیاورند آنجا، درحالیکه توده مستضعف خوزستان در فقر و تهیدستی و فلاکت وبا میسوخت، ایشان در آن میدان ورزشی که تشریف آوردند، گفتند که «بلی من هم میگویم درود بر مدنی، درود بر مدنی، درود بر مدنی». من اینجا میخواهم سؤال کنم ببینم چه نکته مثبتی در حکومت ایشان در خوزستان دیده بودند که چنین چیزی را ابراز کردند». حملات به بازرگان به شكلی است كه گویا در حال بررسی اعتبارنامه او هستند نه مدنی؛ نکتهای که رئیس مجلس هم روی آن انگشت میگذارد: «باز شما هم از مطلب خارج شدید، آخر این چه ارتباطی با مسئله آقای مدنی داشت؟ شما که در اینجا پرونده آقای مهندس بازرگان را رسیدگی نمیکنید؟».
واكنش بازرگان به رویدادهای سال ٦٠
سال ٦٠ با همه مختصاتش آغاز شده است؛ اوج ترورها و برخوردها. بازرگان هم از این اعتراضات مصون نیست. انتخابات هیئترئیسه انجام شده و هاشمیرفسنجانی رئیس مجلس است. بازرگان یک روز مهرماهی را برای پاسخدادن به همه شبهات انتخاب میکند و میگوید با صبر و سربلندی، تهمتها و تهدیدها را که پاداش انقلابی خدمت و صراحت یا اغوای مغرضان است، تحمل میکند: «… اگر انگیزهام در ٣٠، ٤٠ سال مبارزه گذشته مال و مقام و ریا بوده، این عرایض را هم به همان حساب بپذیرید و با استماع و سکوت کوتاهی که خواهید داشت، بر من منت بگذارید. با کمال تأتر و با توسل به درگاه ذوالجلال باید اقرار کنیم که آتشی هولناک در کشور عزیزمان شعلهور گشته است. خرمن امت و دولت و دین را مورد تهدید قرار داده. کمتر کسی است که درصدد خاموشکردن آن برآید و بعضی میکوشند آتش را افروختهتر ساخته و بر خرمن طرف مقابل بیندازند. همه بلعیده میشوند. درحالیکه هر طرف گروه مقابل را منافق یا مرتجع و ضد اسلام و عامل امپریالیسم میخواند، نه روحانیون ارجمند و مکتبیهای غیرتمندمان از آمریکا وارد شدهاند و نه جوانان جانباز در خانوادههای آمریکایی زاییده و بزرگ گشتهاند که بتوان مزدورشان خواند. پس چرا اینسان ریختن خون یکدیگر را مباح و بلکه واجب میشمارند…».
شنوندهای برای این سخنان نیست. یکی از نمایندگان فریاد میزند: «چرت نگو» توکلی: «نشستن در این جلسه خلاف شرع است، بیایید بیرون». یکی از نمایندگان: «راست میگویند. تمام کن». در این هنگام عدهای از نمایندگان جلسه را ترک میکنند. اسدینیا: «مرگ بر بازرگان که شعار مردم است، مرگ بر بازرگان، مرگ بر بازرگان. این شعار ملت است». نمایندگان همهمه میکنند. رئیس مجلس میگوید آقای اسدینیا شلوغ نکنید. یکی از نمایندگان: «ایشان از مرگ انورسادات ناراحت است. برو گمشو». صادق خلخالی: «آقای بازرگان باید محاکمه بشود. این آقا جزء ملت ایران نیست، آمریکایی است». اعتراض نمایندگان به بازرگان ادامه پیدا میکند. در این هنگام صادق خلخالی به تریبون نزدیک میشود و درحالیکه میکروفن را از جلوی بازرگان میکشد، میگوید: «آقای هاشمی چرا میگذارید ایشان صحبت کند. این بلندگو مال مردم است، نه کسی که در مقابل ملت ایران ایستادگی کند. بیا برو کنار».
عابدینزاده خطاب به بازرگان میگوید: «مردنی، قالتاق، آمریکایی». محمد مجتهدشبستری هم خطاب به هاشمی میگوید: «جلسه را تعطیل کنید». توکلی اینگونه اعتراضش را ادامه میدهد: «زبیر هم خیلی به اسلام خدمت کرده بود، اما جلوی امام برحق ایستاده و به سزایش رسید». هاشمی احتمالا با همان لحن همیشگی و درحالیکه سعی دارد در میانه بایستد، خطاب به بازرگان میگوید: «آقای مهندس نمیشود صحبت کرد. مجلس موافقت ندارد». بازرگان: «خب، بقیهاش برای بعد» و رئیس باز میگوید: «الان جای این حرفها نیست». بازرگان آخرین تلاشهایش را میکند شاید نمایندگان مجاب شوند به نطقش گوش دهند: «تا آخرش گوش بدهند که من چه میخواهم بگویم» و هاشمی انگار باز دارد به نوعی میانداری میکند تا غائله ختم به خیر شود: «الان جای این حرفها نیست، زمانش یکطوری است که…». خلخالی خطاب به هاشمی میگوید: «اگر شما اجازه بدهید ملت اجازه نمیدهد. ملت همان است که جلوی مجلس ریخته بودند و از اینها انتقام میخواستند. ملت اجازه نمیدهد که اینها از این تریبون استفاده کنند». همینجاست که زنگ رئیس جلسه به صدا درمیآید. توکلی: «قرآن میگوید در قصاص حیات است، آقای بازرگان میگوید نه. قرآن میگوید باید منافق را کشت، آقای بازرگان میگویند نه». صادق خلخالی: «آقای بازرگان میگویند این بچهها آمریکایی نیستند و از خارج نیامدهاند. اینها همان بچههای ساواکیها هستند که تو بر ما مسلط کردی». باز هم همهمه نمایندگان و زنگ رئیس. نماینده دیگری از آن سو: «تو تمام احکام دادگاههای انقلاب را باطل شمردی». توکلی: «مگر مردم نمیگفتند مرگ بر بازرگان؟ چرا نشستهاید. ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات… یلعنهم الله و یلعنهم الاعن» و باز زنگ رئیس جلسه. نماینده دیگری: «آقای بازرگان مرگ بر تو، ننگ بر تو، نفرین بر تو». آخرین زنگ رئیس جلسه بهعنوان تنفس و مجلس تعطیل میشود. مهرماه سال ٦١ گویا نهضت آزادی بیانیهای میدهد که با واکنش نمایندگان در مجلس روبهرو میشود. موحدی ساوجی در مجلس میگوید: «اگر گاهی نمایندگان یا سایر نیروهای حزبالله و نهادهای انقلابی یا انجمنهای اسلامی از دولت و وزرا یا سایر مجریان و مسئولان انتقاد میکنند و تذکر میدهند و گله دارند، بههیچوجه قصد تخریب و تضعیف در کارشان نیست، بلکه هدفشان انتقاد سازنده و ارشاد و دلسوزی نسبت به نظام جمهوری اسلامی و علاقه به اصلاح امور و توانمندی دولت است. ضدانقلاب و گروههای ورشکستهای مثل تودهایها و آن چند نفری که به اسم نهضت آزادی دور یکدیگر جمع شدهاند، باد به پرچمشان نخورد و تصور نکنند که مردم از دولت ناراضیاند و در قوای مملکت و میان مسئولان اختلاف افتاده است و لابد دومرتبه سراغ دولت موقت را میگیرند یا به آقای بازرگان یا امیر انتظام یا قطبزاده یا یزدی یا بنیصدر و رجوی به چشم منجی مینگرند و از آنها درخواست خواهند کرد که ما دیگر از اسلام و انقلاب و خط امام و آقای رفسنجانی و دیگر یاران او خسته شدهایم.».
در دفاع از انتخابات آزاد
کشمکشها کماکان ادامه دارد. دوسال بعد، بیستم مردادماه بازرگان دوباره پشت تریبون میرود و اینبار در نقد نبود آزادی بیان سخن میگوید: «… بنابراین از پشت این تریبون اعلام مینمایم که انتخابات خالی از آزادی و نظارت ملی و مجلس حاصل از آن فاقد کمترین اثر برای اهداف فوق و عادی از اعتبار و ارزش از نظر شرعی و قانونی و حقوقی بوده، هر اکثریتی که آورده شود و هر ادعائی که از استقبال و تأیید مردم بنمایند مردود و باطل است… همه افراد ملت در اظهار عقیده و انتقاد و اعتراض و در انتخاب نمایندگان خود آزاد باشند».
بازرگان ادامه میدهد: «… اگر انتخابات آزاد بلافاصله اعلام و شرایط آن تأمین نکرد نه فرصت لازم برای آگاهی و اطمینان مردم و آشنائی با نامزدها و نظریات فراهم خواهد شد و نه افراد و گروهها از عهده تدارکات لازم بر خواهند آمد…». نمایندگان باز همهمه میکنند و رئیس مجلس هشدار میدهد که وقتتان تمام است. بازرگان اما ادامه میدهد: «… بازشدن سوپاپهای اطمینان و تبدیل محیط مسدود فعلی به محیط باز و برداری داروی شفابخش بسیاری از ناراحتیها و نارضائیها و بیتابیهای دائم- التزاید عمومی خواهد شد». رشیدیان وسط نطق میپرد و میگوید: «خبیثی، واقعا خبیثی مرگ بر پدر منافقین». رئیس: آقای مهندس وقتتان تمام است. یکی از نمایندگان: «مرگ بر بازرگان». رئیس مجلس: «اجازه بدهید».
مهندس بازرگان یکدقیقه وقت اضافه میگیرد و ادامه میدهد: «… هنوز بنده میتوانم با احتمال قوی اطمینان بدهم که بسیاری از نمایندگان محترم فعلی با انتخابات آزاد عام مجددا به مجلس راه خواهند یافت و ملت پشتیبان و همکارشان خواهد بود. در خاتمه عرایضم حضرت مسئولین و متولیان را در دولت و مجلس و نهادها خطاب کرده میگویم شما مختارید آزادی واقعی انتخابات را به شرحی که عرض شده بپذیرید و این امانت شرعی و مردمی یعنی حق مالکیت ملی را که در اختیارتان قرار دارد و به حکم «انالله یامرکم ان تودوا و الامانات الی اهلها» به ملت ایران برگردانده فرمان و پند الهی را اطاعت کنید یا آزادی را خلاف مصلحت دانسته تحمل و تأمین ننمایید. در صورت اول رضای خدا و رستگاری خودتان و پیروزی انقلاب و ملت را خواهید خرید و در صورت دوم خشم و خصومت مردم را زیاد کرده و همگی خسرالدنیا والاخره خواهیم شد. والسلام علی الذین یستمعون القول و یتعبون احسنه». با تمامشدن سخنرانی بازرگان، عدهای از نمایندگان شعار مرگ بر آمریکا، مرگ بر آمریکا را آغاز کردهاند. مجید انصاری با بیان اینکه «شنیدن مزخرفات او اشکال شرعی دارد» خطاب به بازرگان میگوید: «اگر جرئت داری در نماز جمعه شرکت کن». در این هنگام موحدیساوجی، فروغی نماینده دیگر را تشویق به شعاردادن میکند: «آقای فروغی بگو مرگ بر آمریکا!» و چهار سال مجلس نخست در چنین فضایی به پایان میرسد.