مقالات

مقایسه خلق و خوي مردم در دوران قبل و بعد از انقلاب

متن ویرایش شده‌ی سخنان مهندس توسلی در جلسه ٢٢ هم‌اندیشی بنیاد فرهنگی بازرگان، ٢٤ اسفند ١٣٨٧
قدرت‌طلبی برخی احزاب و گروه‌های سیاسی و روحانیت- كه داعیه‌ی حكومت را داشتند- متأسفانه موجب شد كه زمینه‌های تفرقه در جامعه‌ی ما فراهم شود. شاید بعد از اختلاف‌هایی كه نخبگان جامعه‌ی ما ایجاد كردند و نتوانستند از فضای به‌وجود آمده (فضای آزادی) برای گفت‌وگو و مفاهمه و پیشرفت كشور بهره گیرند، زمینه‌های تفرقه و انحراف شكل گرفت …

سم‌الله الرحمن الرحیم. همان‌طوركه قبلاً‌ اعلام شده است صحبت بنده در مورد مقایسه رفتار و خلق وخوی مردم در دوران قبل و پس از انقلاب با تأكید بر تجربه‌ی مدیریت شهر تهران در دو سال اول انقلاب است. من فكر می‌كنم با بحثی كه آقای دكتر فراستخواه در دو جلسه اخیر در ارتباط با نظریه‌ی مم‌ها داشتند و توضیحاتی كه اخیراً دادند، گزارش من از مشاهدات و تجربه‌های مدیریتی شهر تهران و نیز تحلیل رفتار اجتماعی مردمان در این دوره، در واقع یك نوع ارزیابی نظریه‌ی مم‌ها در خصوص رفتار مردم است كه ما در آن دوران شاهد آن بودیم.

این گزارش را با استفاده از برداشت و نظریه‌ی مرحوم مهندس بازرگان در كتاب «انقلاب ایران در دو حركت» آغاز می‌كنم. همه‌ی شما این كتاب را خوانده‌اید و با این نظریه‌ آشنا هستید؛ این‌كه چگونه آن فرهنگ همكاری، هم‌سویی، هم‌دلی و هم‌گامی ‌كه به‌تدریج تا پیروزی انقلاب به‌وجود آمد و «همه با هم» بودیم و چگونه پس از پیروزی با تغییر برخی از رفتارها و گفتمان، این وضع و رفتار تبدیل به «همه با من» شد، و این تحول چه پیامدهایی در رفتار شهروندان در جامعه‌ی ایران پدیدآورد.

می‌دانیم كه انقلاب سال ۵۷ پدیده‌ای نبود كه دفعتاً به‌وجود بیاید؛ این تحولات ریشه در تاریخ ما داشت. من نمی‌خواهم از انقلاب مشروطه شروع كنم؛ قطعاً انقلاب ۵۷ ریشه در آن دوران و تحول داشت؛ اما لااقل تجربه‌ی سال‌های ۳۰ تا ۳۲ و حوادثی كه در كشور ما اتفاق افتاد و گفتمانی كه در فضای سیاسی- اجتماعی ایران حاكم شد یك تحول درونی در ارزش‌های جامعه ما پدید آورد؛ نگاه جدیدی در این دوره به‌وجود آمد. اندیشه‌ای مطرح شد كه مصدق مصداق و تبلور آن بود، و مردم پاسخ نیازهای خودشان را در گفتمان او می‌دیدند. بحث آزادی، كرامت انسان، حق مردم برای حاکمیت بر سرنوشت خویش و استقلال سیاسی و اقتصادی به صورت یك گفتمان عملی- بدون اینكه در مورد آن نظریه‌پردازی زیادی انجام شود- در برنامه‌ها مشهود و برجسته شد. مردم احساس كردند كه هویت ملی و دینی دارند. با شرایط پیرامونی و مجموعه‌ای از علل و عوامل، متأسفانه این گفتمان نتوانست تداوم پیدا كند و كودتای ۲۸ مرداد مانع نهادینه شدن و گسترش آن شد. اما آثار آن تحول اجتماعی و انباشت‌های فرهنگی و آموزه‌هایی كه در جامعه ما به‌وجود آمده بود، دست مایه‌ی ملت ما شد. تجربه‌ی نهضت مقاومت ملی و نیز تجربیات سال‌های ۳۹ تا ۴۲ و خود قیام خرداد ۴۲ انباشت تجربه‌های دیگری برای ملت‌ ما بود و به‌‌طور خلاصه تحلیل و گفتمان جدید به‌وجود آمد. نسل جوان و متعهد ما به‌دنبال راهكار جدیدی بود. در همین راستا بود كه حركت‌های مسلحانه در جامعه شکل گرفت. من نمی‌خواهم راجع به درستی یا نادرستی آن تلاش‌ها صحبت كنم، اما نفس این گفتمان، تحول فرهنگی به‌وجود آورد. در بسیاری از خانواده‌ها، جوان‌ها از خانواده‌های خودشان بریدند و این گفتمان جدید آنان را متاثر كرد. همین جا تأكید كنم كسانی كه وارد این عرصه شدند بهترین فرزندانِ بهترین خانواده‌های جامعه ما بودند، اعم از سازمان مجاهدین خلق یا چریك‌های فدایی خلق یا حتی حزب ملل اسلامی. رهبر حزب ملل اسلامی، آقای بجنودی بود؛ یك جوان ۱۹- ۲۰ ساله كه از عراق آمد و مبارزه مسلحانه علیه رژیم را آغاز كرد. امروز ایشان مدیریت یك نهاد فرهنگی را برعهده دارد. آنها آدم‌های عادی نبودند كه وارد این عرصه شدند.

تحولات سیاسی در سال‌های ۴۴ تا ۵۴ خود موجب تحولات كیفی و فرهنگی در جامعه‌ی ما شد. با وجود اینكه این حركت‌ها در ظاهر سركوب اما انباشتی فرهنگی در جامعه‌ی ما ایجاد كرد كه خود از جمله زمینه‌های تحقق و پیروزی انقلاب سال ۵۷ شد. من در اینجا بایستی به نقش فرهنگ‌سازی دكتر شریعتی بین سال‌های ۴۷ تا ۵۲ نیز اشاره كنم. در همین حسینیه ارشاد، كلاس‌هایی شكل گرفت كه بیش از ۵ هزار دانشجو در آن ثبت ‌نام می‌كردند و آموزش می‌گرفتند. مجموعه‌ی این رویدادها و شرایط كه در ۲۵ سال (حد فاصل كودتا تا انقلاب) در جامعه‌ی ما رخ می‌داد زمینه‌ساز یك تحول فرهنگی بود. اگر ما بخواهیم رفتار امروز مردم را دنبال و تحلیل بكنیم نمی‌توانیم این پیشینیه‌ی تاریخی و سرمایه‌ی اجتماعی را- كه در جامعه‌ی ما به‌وجود آمد- نادیده بگیریم.

هم‌چنین تحولی‌كه در روحانیت به‌وجود آمد قابل‌توجه است. در سال ۴۱ اولین بیانیه‌ای‌كه مراجع قم می‌دهند مخالفت با شركت زنان در انتخابات و بحث اصلاحات ارضی است. اما آن گفتمان به یك گفتمان ضداستبدادی تبدیل می‌شود و ادامه پیدا می‌كند، و روحانیت نقش مؤثری در تحولات اجتماعی ما به‌عهده می‌گیرد.

مقدمه‌ی بحث را جمع‌بندی كنم؛ اگر در سال‌های قبل از انقلاب روحیه‌ی همفكری، همگامی، همدلی و حالت ایثار و فداكاری در ملت ما به‌وجود آمد، این دقیقاً به خاطر پیشینه‌ای است كه لااقل از جنبش مشروطه و به‌خصوص از دهه‌ی ۳۰ در ایران وجود داشت. در چه مقاطع تاریخی زمینه‌های این انسجام و وفاق و همكاری‌های اجتماعی شكل می‌گیرد؟ موقعی كه انسان‌ها ببینند به نیازهای واقعی آنها پاسخ داده می‌شود. خداوند انسان‌ها را آزاد خلق كرده است و آنها اختیار دارند نیازمند كرامت هستند و حقوق بشر برای آنها مطرح است. آنها می‌خواهند بر سرنوشت خودشان تأثیرگذار باشند، نمی‌خواهند وابسته باشند. هر گفتمانی كه بتواند به این نیاز طبیعی انسان‌ها پاسخ دهد خود به خود زمینه‌ی این همگامی و همكاری و وفاق را فراهم می‌كند. اگر بعد از ۴۲ سال از درگذشت دكتر مصدق، نسل جوان ما- كه به لحاظ تاریخی ارتباطی با ایشان نداشته است- همان گفتمان را گرامی می‌دارد، به‌خاطر این‌ است كه می‌بیند آن گفتمان و آن راه، پاسخگوی نیازی است كه امروز او هم احساس می‌كند. مردم در اجتماعات و تظاهرات سال ۵۷ چه شعارهایی می‌دادند؟ آیا شعارهای مردم، چیزی جز مطالبات آنها بود؟ چه عكس‌هایی در راه‌پیمایی‌ها بیشتر حمل می‌شد؟ عكس كسانی كه همین ارزش‌ها را به آنها یاد داده بودند و منادی آنها بودند.

همه به یاد داریم كه رهبر فقید انقلاب چگونه هویت جمهوری اسلامی ایران را در پاریس معرفی می‌كردند؛ تبیینی كه به نوعی هویت ملی و هویت اسلامی انقلاب را فراگیر و جهانی كرد. آیا جز این بود كه آقای خمینی هم بر همین گفتمان و نیازهای واقعی مردم تأكید كردند و براساس همین پیمان و گفتمان بود كه مردم ایشان را به رهبری انقلاب انتخاب كردند و در ۱۲ فروردین سال ۵۸ به جمهوری اسلامی رأی دادند؟ این فقط مربوط به نخبگان و روشنفكران نبود، بلكه كل جامعه ما براساس این پیمان و گفتمان و مطالبات، رهبری ایشان را مورد تأیید قرار دادند. حتی احزابی كه این گفتمان را قبول نداشتند (مثل حزب توده) آنها هم در شرایط انقلاب همین گفتمان را پذیرفتند. یادمان هست كه آقای به آذین (اعتمادزاده) كه در واقع نماد حزب توده در داخل كشور بود، همان گفتمان را مطرح می‌كرد و پیشنهاد جبهه‌ی ضداستبداد را عنوان کرد؛ همان پیشنهاد و نظری كه آقای خمینی و برخی از مراجع داشتند و حركت ضداستبدادی را شروع كردند. حتی آنها هم همین گفتمان را پذیرفتند؛ چرا كه گفتمان فراگیر جامعه‌ی ما بود. در همین جا باید به نقش «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» در آن شرایط و تأثیری كه در تسهیل روند انقلاب و كاهش هزینه‌های آن داشت اشاره كنم؛ آنها هم همین گفتمان را مطرح كردند و تأثیرگذار بودند.

پس از این مقدمه‌ی بسیار اجمالی و فشرده، حالا مشاهدات خود را از نوع رفتاری كه مردم در دوران انقلاب داشتند، به طور خلاصه بیان می‌كنم.

همه‌ی ما به یاد داریم كه اولین واكنش را به این گفتمان، طبقات متوسط جامعه ما داشتند. نخبگان و قشرهای مرفه جامعه كه آگاهی بیشتری داشتند این گفتمان را زودتر پذیرا شدند؛ توده‌های محروم جامعه آخرین اقشاری بودند كه به انقلاب پیوستند، آنها بیشتر به دنبال بهره‌برداری از گفتمان انقلاب بودند. رخدادهایی مثل مراسم چهلم‌های زنجیره‌ای (چهلم قم، تبریز، یزد) همسویی مردم را در نقاط مختلف كشور- نسبت به هر حادثه‌ای كه در كشور اتفاق می‌افتاد- نشان می‌داد و موجب گسترش انقلاب می‌شد. ما در آن موقع سازمانی یك‌پارچه و گسترده نداشتیم. یكی از ویژگی‌های انقلاب این بود كه هسته‌های مبارز در این دوران كاملاً متكثر و در كل جامعه پراكنده بود و به همین علت هم قابل سركوب نبود؛ اما خود مردم با همان گفتمانی که در عرصه یاوجدان عمومی وجود داشت انسجام و هماهنگی خویش را با رهبری انقلاب به تدریج افزایش می‌دادند.

در اینجا باید از حادثه ۱۷ شهریور و سركوبی كه در میدان شهدا (ژاله) انجام شد یاد كنم؛ من خود در آنجا حضور داشتم و در اطراف میدان شهدا شاهد بودم كه وقتی زخمی‌‌ها را از محل حادثه دور می‌كردند درِ همه‌ی منازل- بدون استثناء- باز بود. به افرادی كه فرار می‌كردند كمك می‌نمودند و زخمی‌ها را مأوا می‌دادند. هر چه را داشتند (پنبه، ملافه و وسایل درمان) در اختیار زخمی‌ها می‌گذاشتند. یك نوع همدلی و وحدت یك‌پارچه‌ در آن منطقه (خیابان‌ ایران و کوچه عباس‌آباد و میدان شهدا) شكل گرفته بود. از این پدیده نمی‌شود همین طور ساده گذشت. راهپیمایی‌های تاسوعا و عاشورا از دیگر جلوه‌های مشاركت گسترده و همدلی مردم بود كه با پیگیری و ابتكار جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر برگزار شد. هرچند ستاد برگزاری راهپیمایی وجود داشت كه این راهپیمایی‌ها را تدارك می‌دید و هماهنگ می‌كرد، اما خود مردم به‌طور طبیعی و خودجوش، هماهنگی و سازمان یافتگی چنین راهپیمایی‌هایی را به عهده داشتند. این وضع در مورد ستاد استقبال از امام نیز وجود داشت. این ستاد توانست به صورت خیلی طبیعی بسیاری از افراد را در سازمان ستاد استقبال، سامان دهد. بسیاری از افرادی كه آن موقع در لایه‌های مثلاً دوم سوم و چهارم مشاركت داشتند، فكر می‌كردند جزء كمیته مركزی استقبال از امام هستند؛ یعنی تا این حد، مدیریت مشاركتی اعمال شد و همه خودشان را به نوعی در این رویداد شریك می‌دانستند.

نمونه‌ی دیگر، رفتار طبیعی مردم در روز رفتن شاه (۲۶ دی ماه) است؛ در این روز، بدون اینكه از قبل اعلام شود و بدون اینكه سازمان‌دهی صورت‌گیرد، مردم چگونه رفتاركردند و چگونه در سراسركشور واكنش‌ هماهنگ نشان دادند؟ از این پدیده نمی‌شود گذشت، و باید آن را به‌عنوان یك پدیده اجتماعی مورد بررسی قرار داد.

اما چون وقت محدود است در اینجا می‌خواهم تجربه‌ی مستقیم خود را در دوران مدیریت دو سال اول انقلاب بیان كنم. همه یادتان هست كه شهرداری در آن سال‌ها یك سازمان خوشنام نبود؛ خود همكاران ما در شهرداری تهران می‌گفتند، وقتی ما برای خواستگاری می‌رفتیم عموماً با واکنش منفی خانواده‌ها روبرو می‌شدیم! یعنی آنها تا این حد به لحاظ اجتماعی خوشنام نبودند. با تصور و احساسی كه از انقلاب داریم طبیعی به‌نظر می‌رسد كه مثل این دوران- كه مدیران اتوبوسی عوض می‌شوند- باید تعداد زیادی مدیر را یك‌باره وارد شهرداری می‌كردیم. درحالی‌كه در طول دو سال فكر می‌كنم كه حدود ۱۰ یا ۱۱ نفر از افراد خارج از كاركنان شهرداری تهران در حوزه‌ی معاونان و برخی مدیران وارد شهرداری شدند. ما كوشش كردیم با سازوكاری از خود كاركنان شهرداری استفاده‌كنیم. استعدادهای موجود در آنجا را شناسایی كردیم و به‌همان‌ها مسئولیت دادیم و از اعتمادی كه در روند انقلاب به‌وجود آمده بود، سود جستیم. این تجربه‌ی بسیار موفقی بود. با وجود برخی كارشكنی‌ها و تلاش بعضی افرادكه مخالف حضور بنده در شهرداری تهران بودند و از بیرون سمپاشی می‌كردند، چون هیچ امكانی جز گفت‌وگو نداشتیم، با برگزاری جلسات گفت‌ وگو، كوشش كردیم بر این سمپاشی‌ها فائق آییم. با گفت‌‌وگو توانستیم مجموعه‌ی استعدادها را جذب كنیم و به‌ كاربگیریم و فضا را تلطیف كنیم.

در برنامه‌ی اولین افطار شهرداری تهران كه در سالن ۱۲ هزار نفری استادیوم برگزار شد یكی از رخدادهای خیلی زیبای شهر تهران شكل گرفت. در این برنامه نمایندگان همه‌ی اقشار شهر تهران شركت داشتند؛ هم هیأت دولت در آنجا حضور داشتند، هم نمایندگان انجمن‌های محلی بیست‌گانه‌ی شهر تهران، هم نمایندگان كارگران و… و خلاصه نمایندگان تمام اقشار جامعه در آن مراسم حضور داشتند. مرحوم طالقانی نیز در آن برنامه سخنرانی كردند؛ تمجیدی كه ایشان از تلاش‌ها و خدمات كاركنان شهرداری كردند، موجب تحول قابل توجهی در روحیه‌ی آنها شد. این فضا در بسیاری از كاركنان شهرداری تأثیرگذار شده بود؛ آنها می‌گفتند كه نگاه مردم شهر تهران نسبت به كاركنان شهرداری متحول شده و تغییر كرده است.

شاخص دیگری كه به لحاظ رفتار مردم می‌توانم در اینجا گزارش كنم، بحث نیروهای داوطلب گسترده‌ای بود كه در جامعه آماده‌ی همكاری بودند و به مدیران اعتماد داشتند. بخشی از آنان، دانشجویان خارج از كشور بودند كه درس و زندگی‌شان را رها كرده بودند و به ‌ایران آمده بودند، و ما از این نیروها در بخش‌های مختلف – به‌صورت داوطلبانه- استفاده می‌كردیم.

مطلب قابل اشاره‌ی دیگر، بحث قانون شوراها و زمینه‌سازی برای تشكیل شورای شهر بود؛ ما خودمان را موقت می‌دانستیم؛ فكر می‌كردیم كه باید مردم شورای شهر را انتخاب كنند، و شورای شهر، شهردار تهران را انتخاب نماید. ما نیروهای داوطلبی را كه در شهر تهران وجود داشتند در محلات (۳۷۵ محله‌ در تهران شناسایی شده بود) سازماندهی كردیم، و انجمن‌های محلی به‌صورت داوطلبانه كار می‌‌كردند؛ اینها نقش بسیار مؤثری در كمك به مدیریت شهر تهران داشتند؛ همان برنامه ای كه پس از قریب ۲۵ سال با عنوان شورایاری بر اساس ضرورت در سال‌های اخیر تشکیل شده است.

یكی از كارهایی كه به‌صورت داوطلبانه صورت گرفت، تشكیل شورای گودنشین‌های جنوب شهر تهران بود كه جمعی از همین نیروهای داوطلب در آنجا مستقر شدند، و ما اولین انتخابات شوراهای گودنشینان جنوب شهر تهران را زیرنظر وزارت كشور انجام دادیم. گودنشین‌های جنوب تهران در واقع پایین‌ترین لایه‌های اجتماعی هستند؛ اما تجربه نشان داد كه حتی در پایین‌ترین لایه‌های اجتماعی نیز می‌توان بزرگ‌ترین كارهای اجتماعی را انجام داد. یعنی ما با كمك خود آنها و با حداقل هزینه توانستیم گودنشین‌ها را از گودها خارج كنیم و در نقاط دیگر اسكان دهیم. آن گود‌ها امروز به بوستان‌هایی در جنوب تهران تبدیل شده است. من باید از آقای مهندس سعید حجازی كه مدتی در جنوب تهران مدیر سازمان بهسازی جنوب تهران بودند و خدمات گسترده‌ای انجام دادند، یاد و تقدیر كنم.

اولین تجربه‌ای كه ما با رفتار تحسین برانگیز مردم روبرو شدیم در همان اسفند سال ۵۷ در آخرین جمعه‌ی سال رخ داد: طرح پاكسازی شهر تهران. ما از سنت قدیميِ ایرانيِ خانه‌تكانی آخر سال استفاده كردیم؛ همه یادتان است كه تهران به شهری جنگ‌زده تبدیل شده بود. در و دیوارهای شهر پر از شعار بود و معابر شهر نیز نیاز به‌پاك‌سازی داشت. شهرداری با نیروی انسانی محدودش قادر به‌ انجام این كار نبود. وقتی ما فكر پاك‌سازی را مطرح كردیم با یكی دو تا مصاحبه واكنش وسیع و گسترده‌ای در شهر تهران به‌وجود آمد. در آن روز، همه‌ی مردم جلوی خانه‌، كوچه‌ و خیابان‌شان را به‌صورت گسترده‌ای پاك‌سازی كردند؛ حتی مدیران انقلاب از جمله مرحوم آیت‌الله طالقانی هم جارو دست گرفتند و در پاك‌سازی مشاركت كردند. وقتی اعتماد عمومی وجود دارد و آحاد جامعه‌ای، حكومت و مدیران را از خودشان می‌دانند، با تمام وجود همراه می‌شوند و چنین صحنه‌‌هایی را می‌آفرینند كه باورش لااقل در شرایط كنونی شاید خیلی مشكل است.

من مثال دیگری را از رفتار مردم در آن مقطع، بیان می‌كنم. یكی از طرح‌های ما، حل مشكل ترافیك تهران بود. از جمله طرح‌های كوتاه‌مدت، بحث حل مشكلات هسته‌ی مركزی شهر تهران و به‌ویژه مسأله‌ی ترافیك بود. برای اینكه این مشكلات حل شود از همان اسفند ۵۷ گروه كارشناسی كار كردند و در شهریور سال ۵۷ اولین مرحله‌ی این طرح اجرا شد. ما می‌خواستیم ۵۰ خیابان مركزی شهر را یك طرفه كنیم و خطوط ویژه ایجاد نماییم. پیامد ایجاد خطوط ویژه این است كه در سمتی از خیابان كه خطوط ویژه واقع شده، دیگر نباید پارك صورت گیرد، و این، مزاحم كسب و كار و كاربری‌های تجاری است كه در آن سمت قرار دارد. كارشناسان ما در سازمان حمل و نقل ترافیك می‌گفتند امكان ندارد بتوانیم این طرح را اجرا كنیم. آنها مثال می‌زدند و می‌گفتند قبل از انقلاب دو خیابان تخت طاووس و عباس‌آباد (مطهری و بهشتی) را می‌خواستند فقط یك طرفه كنند؛ دو ماه كار اطلاع‌رسانی و آموزشی انجام دادند تا این پروژه محقق شود. لذا تأكید می‌ كردند كه امكان ندارد این كار انجام شود. ولی من به آنها اطمینان دادم كه شرایط انقلاب و اعتمادی كه مردم به مدیران انقلاب دارند سرمایه‌ای است كه ما با این سرمایه می‌توانیم طرح‌هایی را كه به‌لحاظ كارشناسی در شرایط عادی امكان‌پذیر نیست اجرا كنیم. خطوط ویژه در سه شبانه روز، عملیاتی و اجرا گردید و طرح با موفقیت و استقبال مردم آغاز شد. حتی یك مورد تخلف و اعتراض مردم گزارش نشد.

آن حد از اعتماد و انسجام و پیوستگی مردم با مدیران شهر، قابل تكرار نیست. در شرایط كنونی به‌نظر نمی‌رسد كه بتوان چنین طرح‌هایی را بدون واكنش مردم-‌كه درواقع با منافع‌شان در چالش است- محقق‌كرد. تأكید می‌كنم كه آن حد از ایثار و فداكاری و هماهنگی با مدیران شهر و دولت تكرار ناشدنی به‌نظر می‌رسد و مثال‌زدنی است.

اجازه دهید نمونه‌ای دیگر را ذكر كنم. وقتی ما از همان اسفند ۵۷ مشغول به‌ كار شدیم، ده‌ها طرح (طرح‌های نسبتاً كارشناسی شده) را افراد مختلف برای ما فرستادند؛ من اینها را جم‌كردم و همه در اختیار كمیته فنی سازمان حمل و نقل و ترافیك تهران قرار گرفت. محتوای ‌این طرح‌ها مهم نیست؛ مهم مشاركت مردم در طرحی بود كه مورد توجه همه قرار گرفته بود.

همه‌ی شما خاطرتان است كه رفتار ترافیكی مردم در دوران پس از پیروزی انقلاب چگونه بود. در شرایطی كه نیروهای انتظامی و راهنمایی و رانندگی تضعیف شده بودند، خود مردم مسئولیت‌ها را در خیابان‌های تهران و تقاطع‌های شهر تصدی می‌كردند و اگر گره‌ی به‌وجود می‌آمد خودشان راهنمایی می‌كردند. مردم یك‌پارچه خودشان را متولی مدیریت شهر می‌دانستند و كاملاً با مسئولان هماهنگی داشتند. رفتار مردم را موقعی كه تصادف می‌كردند به یاد بیاورید؛ چگونه به همدیگر لبخند می‌زدند و چگونه گذشت می‌كردند و عبور می‌‌كردند. امروز رفتار مردم در هنگام تصادف چگونه است؟ البته متأسفانه آن رفتارها در فرهنگ و اخلاقیات مردم نهادینه و مستقر نشد، چون اگر نهادینه شده بود به این سادگی متحول نمی‌شد…

اعتماد مردم به اهداف و مدیران انقلاب، یك سرمایه اجتماعی بود، و این سرمایه اجتماعی می‌توانست در ابعاد مختلف تأثیرگذار باشد. متأسفانه آن وضع و آن مشاركت یك‌پارچه و ۹۸ درصدی در ۱۲ فروردین سال ۵۸ كه اولین نظرخواهی رسمی از مردم بود به‌تدریج رو به افول رفت و نقاط افتراق از گفتمان غالب، بیشتر شد. همان‌طوركه آقای مهندس بازرگان در كتاب «انقلاب ایران در دو حركت» آورده‌اند- و در آنجا كار میدانی انجام گرفته و به‌صورت مستند بحث شده است- نخبگان جامعه اولین گروه‌هایی بودند كه خشت كج تفرقه را در جامعه گذاشتند. كسانی كه شعار تداوم انقلاب را می‌دادند؛ در حقیقت با طرح بحث تداوم انقلاب تأكید می‌كردند- به‌صورت غیرمستقیم- كه در آن هدف مشترك (سقوط شاه)، «همه با هم» بودیم؛ این مهم، حاصل شده و حالا هر كسی دنبال هدف شخصی و گروه خودش برود و آن را در جامعه پیاده كند. مخالفت با دولت موقت- كه به دولت امام زمان منتسب شده بود و دولت انقلاب بود- اولین گامی محسوب می‌شود كه در همین راستا (انشقاق و اختلاف) برداشته شد و زمینه‌های تفرقه را در جامعه‌ ما فراهم كرد. البته توده‌ی مردم از نخبگان تبعیت نكردند، چرا كه با وجود تمام بدگویی‌ها و سمپاشی‌هایی كه مثلاً با اشغال سفارت آمریكا انجام شد در اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی، مرحوم مهندس بازرگان حدود ۷۰ درصد آراء مردم شهر تهران را كسب كردند؛ این رأی بالا نشان می‌داد كه زمینه و تعلق خاطر اجتماعی به گفتمان ایشان- با وجود سمپاشی‌ها- كاهش پیدا نكرده است.

من چون فرصت نیست بحث‌ام را مختصر می‌كنم. به‌قرائت این آیه قرآن اكتفا می‌نمایم‌كه می‌فرماید: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ». این «حبل‌الله» در واقع «حبل‌الناس» است؛ همین محورهای انقلاب و مطالبات تاریخی و خواست مردم بود كه انقلاب حول اینها شكل گرفت. متأسفانه اینها به‌تدریج نقض شد؛ قدرت‌طلبی برخی احزاب و گروه‌های سیاسی و روحانیت- كه داعیه‌ی حكومت را داشتند- متأسفانه موجب شد كه زمینه‌های تفرقه در جامعه‌ی ما فراهم شود. شاید بعد از اختلاف‌هایی كه نخبگان جامعه‌ی ما ایجاد كردند و نتوانستند از فضای به‌وجود آمده (فضای آزادی) برای گفت‌وگو و مفاهمه و پیشرفت كشور بهره گیرند، زمینه‌های تفرقه و انحراف شكل گرفت. شاید پس از اشغال سفارت آمریكا، اولین خشت كج را تغییر قانون اساسی گذاشت. آن پیش‌نویس قانون اساسی را كه نوشته شده و قرار بود به رفراندوم گذاشته شود و رهبر فقید انقلاب نیز آن را امضاء كرده بودند، تغییر كرد. برخی از مراجع اشكالات كوچكی راجع به آن داشتند كه آن‌ها هم برطرف شد. ولی وقتی مجلس خبرگان قانون اساسی تشكیل شد، آن قانون را كنار گذاشتند و قانون جدیدی را تدوین كردند و اصول جدیدی را به قانون اساسی اضافه نمودند كه با آن گفتمانی كه رهبر فقید انقلاب در پاریس مطرح كرده بودند، هماهنگ نبود. از اینجا به‌تدریج زمینه‌های نقض پیمان در جمهوری اسلامی شكل گرفت. طبیعی است این نقض پیمان‌ها به‌تدریج آثار سوء خودش را بر جامعه و مردم و نیز بر كاهش اعتماد مردم بر جای ‌گذاشت.

اعدام‌های بی‌رویه و خلاف قانونی كه بعد از انقلاب انجام شد یكی دیگر از زمینه‌هایی بود كه خشونت و بی‌قانونی را در جامعه‌ ایجاد كرد و رواج داد؛ و این‌ها جملگی تفرقه را در جامعه افزایش داد. نكته‌ی قابل اشاره‌ی دیگر بسته شدن فضای سیاسی كشور پس از خرداد ۶۰ است. به‌نظر بنده، كسانی كه آن استراتژی را انتخاب كردند شدیدترین ضربه‌ها را به آرمان‌های مردم و انقلاب زدند و فضای سیاسی جامعه را به‌سوی انسداد سوق دادند. اگر آن اتفاق رخ نداده بود، جریاناتی كه دنبال قدرت بودند هیچ‌گاه قادر نبودند چنین فضای بسته‌ای را در دهه‌ی ۶۰ در جامعه‌ی ما حاكم كنند، و همان روند تكامل در جامعه‌ می‌توانست ادامه پیدا كند.

این روند و وضعیت ادامه داشت تا اینكه در دوم خرداد سال ۷۶ یك نقطه بازگشتی فراهم شد. مردم به این امید كه به ارزش‌های دوران انقلاب برگردند و اعتماد به مردم بازسازی شود، فعال شدند؛ شور و هیجانی شبیه اول انقلاب به‌وجود آمد و نقطه‌ی درخشانی بعد از انقلاب ایجاد شد. ولی این رخداد نیز به دو دلیل نتوانست تداوم پیدا كند؛ یكی كارشكنی محافظه‌كاران كه به اصطلاح هر ۹ روز یك بحران آفریدند و نگذاشتند مدیران و مسئولان این دوران به گفتمان خودش و تعهداتی كه كرده بودند، عمل كنند. و نكته‌ی بعد، عملكرد ضعیف اصلاح‌طلبان در این دوران است.

البته من باید این را نیز بگویم كه با وجود نقض‌هایی كه در این دوران وجود داشت، كارهای بزرگی هم انجام شد؛ تحولات اجتماعی بزرگی شكل گرفت كه فكر می‌كنم مقایسه‌ی آن با عملكرد چهارساله اخیر بهتر ارزش‌های آن دوره و دستاوردهایش را قابل ارزیابی كند. در هر حال حضور مجدد محافظه‌كاران در قوه مجریه و مقننه اعتماد عمومی را در جامعه‌ی ما كاهش داده و شرایطی را فراهم كرده است كه مردم تشنه‌ی تغییر و تحول و بازگشت به گفتمان اول انقلاب هستند. من فقط به این نكته اشاره كنم كه این اتفاقی نیست كه همه‌ی احزاب و گروه‌های سیاسی كه در دوه‌ی قبل (انتخابات ریاست جمهوری نهم) به‌نوعی انتخابات را تحریم می‌كردند و شركت نمی‌كردند، گفتمان‌شان را عوض كرده‌اند و به مشاركت در انتخابات متمایل شده‌اند. این تغییر رفتار خود یكی از مم‌هایی است كه قابل توجه و ارزیابی است. در واقع فضای جدیدی از رفتار سیاسی توسط شهروندان و گروه‌های سیاسی در حال شكل‌گیری است كه این را هم بایستی مورد بررسی قرار دهیم.

خلاصه كنم؛ وضع نابسامان كنونی (به جهت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) و رواج ناهنجاری‌ها،آسیب‌های اجتماعی و خلقیات نادرست را می‌توان پیامد سیاست «همه با من» و انحراف از گفتمان اول انقلاب یا مطالبات تاریخی مردم دانست. باید بررسی كنیم كه چگونه می‌توان برنامه‌ریزی و عمل کرد تا اعتماد مردم را-که سرمایه اجتماعی گرانقدری بود- دو باره به آنها برگرداند و زمینه‌های تغییر رفتار مردم را فراهم كرد. من از اطاله‌ی سخن عذر می‌خواهم؛ ان‌شاءالله اگر ابهام و سئوالی باشد در وقت باقی مانده در خدمتتان هستم. متشكرم.