سایت «آینده نیوز» در تاریخ ۲۶ آذرماه ۱۳۸۹ و همزمان با تاسوعا و عاشورا، مطلبی از زندهیاد مهندس مهدی بازرگان را با عنوان «روضهخوانی» منتشر ساخت. این مکتوب، پیش از این در مجموعه آثار شماره ۱۶، توسط بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان منتشر شده بود …
بنیاد بازرگان، برای اطلاع علاقمندان از اصل مقاله و نیز مطالعهی واکنش مخاطبان این پایگاه اطلاعرسانی نسبت به مطلب مورد اشاره، ضمن بازنشر مکتوب مزبور، «کامنت»های خواندنی گذاشته شده برای این مطلب را نیز در ادامه میآورد.
لینک مطلب در سایت آینده: http://www.ayandenews.com/news/22005
مقاله جالب مهندس بازرگان در دفاع از روضه خوانی
همزمان با برگزاری مراسم مختلف عزاداری،برخی شبكه های مجازی با طرح ابهاماتی، شركت در عزاداری برای مظلومانی كه ۱۴۰۰ سال پیش به شهادت رسیده اند را زیر سوال برده یا حتی به تمسخر عزاداران می پردازند،..البته كم محتوا شدن بسیاری از آیین های عزاداری و غلبه ظواهر و شور بر معرفت در كنار اقدامات خلاف اهداف روشنگرانه و ظلم ستیزانه اباعبدالله(ع) توسط برخی مدعیان عزاداری، در تقویت این شبهه ها در ذهن جوانان امروز موثر بوده اما…
در حالی كه همزمان با برگزاری مراسم مختلف عزاداری سیدالشهدا (ع) و شهدای كربلا، برخی شبكه های مجازی با طرح ابهاماتی، شركت در عزاداری برای مظلومانی كه ۱۴۰۰ سال پیش به شهادت رسیده اند را زیر سوال برده و یا حتی به تمسخر عزاداران می پردازند، بازخوانی مقاله ای از مهندس بازرگان در واكنش به همین گونه ابهامات كه البته به بیش از ۶۰ سال پیش باز می گردد، خالی از لطف نیست.
به گزارش خبرنگار “آینده” البته كم محتوا شدن بسیاری از آیین های عزاداری و غلبه ظواهر و شور بر معرفت در كنار اقدامات خلاف اهداف روشنگرانه و ظلم ستیزانه اباعبدالله(ع) توسط برخی مدعیان عزاداری، در تقویت این شبهه ها در اذهان جوانان امروز موثر بوده است.
سایت كتابخانه تاریخ اسلام و ایران با اشاره به مجله “ایمان” به مدیریت مرحوم محمود شهابی منتشر میشده می نویسد: این نشریه طی دو سال، یعنی سالهای ۱۳۲۳ و ۱۳۲۴ ش منتشر شده و حاوی مقالات بسیار سودمندی در حوزه دین و ایمان است. این مقاله با نگاه كاملا نو كه محصول یك دوره تحول در اندیشه دینی ـ شیعی پس از مشروطه است، به نگارش درآمده است.
شماری از نخستین نویسندگان مذهبی دوره جدید تاریخ ایران پس از شهریور بیست در این نشریه قلم زدهاند. از جمله آن مقالات یكی هم مقاله مهندس بازرگان است كه در باره روضه خوانی نوشته است. این مقاله برای شناخت دیدگاه های ایشان آن هم در آن دوره اهمیت دارد. مقاله یاد شده در شماره دهم سال اول (دی ماه ۱۳۲۳) نشریه ایمان منتشر شده است.
روضه خوانی
مهدی بازرگان
در اینجا قصد نداریم تاریخ واقعة كربلا را از سر بگیریم یا از چگونگی و حكمت این شهادت بحثی به میان آوریم. از نتایج اجتماعی و دینی آن نیز چیزی نمیگوئیم. میخواهیم این عمل روضه خوانی و عادت تعزیهداری را كه میان شیعیان معمول است و با وجود ضعف عقائد و قوت مخالف هنوز علمش بر پا و آوازش رسا است مطالعه كنیم ببینیم آیا طبقة جوان و متمدن مآب كشور كه بنظر تعجب و گاهی تمسخر به آن نگاه كرده این بساط سیاه پوش را ننگی برای جامعه میدانند، حق دارند یا راه خطا می پیمایند. پس اجازه دهید قبلاً قدری مقدمه بچینیم:
مردم را وقتی درست نگاه كنید خواهید دید اكثر آنها حتی بداندیشان زشتكردار در پس چهره خبیث و طبع حریص دارای حس نیكخواهی و سرشت كمالپرستی پاكی می باشند. مادامی كه با منافع شخصی درگیرند و به تأمین لوازم زندگانی مشغول آن طبیعت پوشیده است: بد می گویند، كینه می ورزند، حقوق اشخاص را فدای آمال خویش می كنند، و بالاخره چون حیوان درنده فاقد هرگونه احساسات لطیف انسانی می نمایند ولی وقتی تصادفاً منافع شخصی كنار می رود و اتفاق می افتد درباره محیط و كسان دور از خود ابراز حب و بغض كنند، آنجائی كه پای مال و مقام، اسم و علاقه در میان نیست اگر قضاوتی به زبان رانند یا احساسی در قلب نمایند ملاحظه می كنید قضاوتشان ساده و صاف می شود، حاضر به تفكر و تأمل شده در تشخیص خوب و بد كمتر تردید یا خطا می نمایند. باطناً نیز از عمل ناپسند انزجار داشته طبعاً طرفداری از حق می نمایند.
خصوصاً موقعی كه موضوع راجع به گذشته یا طرفین دعوی بازیگران یك افسانه باشد، می بینید اغلب اوقات و بلكه همیشه با شوق و حرارت خاصی طرفدار بیگناه و دشمن ظالم می شوند. این نكته را در سینماها چه درباره خود (كه البته آدم خوبی هستید) و چه درباره سایر تماشاچیان دیدهاید. در قصهها نیز به آن برخورد كردهاید.
پس در هر كس یك طینت پاك وجود دارد كه اصولاً حق جو و حقخواه است. روی این زمینه می بیند در كلیه داستانها و رمانها و فیلمها همهجا وصف پهلوانان و مدح نیكان است. هیچوقت آخر داستان به كامیابی مرد لئیم یا سعادتمندی زن كریه ختم نمی شود. همیشه تاج پیروزی را به سر صاحب حسن یا صاحب كمال می نهند و آخر حق را به كرسی می نشانند.
ملل حقشناس از تاریخ مدد گرفته، برای بزرگان دانش و پیشوایان فداكار مجسمهها برپا می كنند. جشن صد ساله و هزارساله می گیرند و در كتب و مقالات نام آنها را دائماً بخاطر جوانان می آورند. این مجسمهها و پانتئونها و قصرهای تاریخی و موزههای اروپا مگر از این لحاظ چه فرقی با معابد قدیم یا امامزادگان و بقاع متبرك ما دارند؟ در هر دو جا نسل امروز به زیارت بزرگان نسل دیروز رفته یك مشت احساسات پاك و عقاید و افكار جاویدانی را كه در تمام اعصار استوار است می بیند احترام می كند، تقدیس می نماید و می پرستد.
همانطور كه برای تقویت عضلات بدن خود را وادار به حركت و ورزش می نمائیم و فكر ما برای تدبیر امور زندگانی محتاج به تعلیم گرفتن یعنی مشاهده و تجربه است، روح انسانی نیز ناگزیر به تحریكات اخلاقی و آشنائی با ارواح بزرگ است تا فداكاریها را بیند، بسنجد و بیاموزد و چون منظور اصلی كیفیت و نفس عمل است نه عامل آن در هر حال سرگذشت بزرگان خواه به صورت افسانههای شعری و میتولوژی باشد و خواه به صورت تاریخ جوانمردی به منزلة تمرین درسی دقیق است برای تعلیم بزرگواری.
مگر اساس روضهخوانیهای ما غیر از این است؟ به فرض كه بر قضایای كربلا شاخ و برگهای زیادی بسته باشند یا اصلا چنین واقعهای در عالم رخ نداده یك تراژدی بیش نباشد، بالاخره چیست؟ تجسم یك مشت احساسات و فضائلی است كه به نظر هموطنان ما پسندیده می آید. سرتاسر تظاهرات حقانیت، شجاعت، شهامت، عزت نفس و بردباری است.
اطاعت و یاوری را كه به عالی ترین درجه امكان جمع شده است نمایش می دهد. اصحابی را وصف می كند كه نمونه انضباط بوده، اخلاص را به جان بازی رسانده با و جود یقین كامل به كشته شدن و ناكامی دنیا دست از پیشوای خود برنداشته در میدان شهادت بر هم سبقت می جویند. برای انهدام این قوم قلیل كه عظمت اراده و بلندی آرمان نیروی فوقالعاده به آنها بخشیده است حریف هزارها مرد جنگی گسیل داشته.
خانوادهای را نشان می دهد كه خود مؤسس سلسله بوده، ملت عرب را از حال بردگی و درندگی به فرمانروایی دنیا سوق دادهاند و حالا به عوض چشیدن میوه ریاست و بهرهبرداری فتوحات دست از عقیده مطلق حق برنداشته با تمام عفت و بزرگی كه برای ایشان فرض می شود خود را تسلیم زنجیر اسارت و تفویض شمشیر اهانت می نمایند. در نهایت سختی دست از شكیبائی و عزت نفس بر نمی دارند.
همانطوری كه برای شخص نامبرده رنج گنج میسر نمی شود، برای اقوام و ملل نیز هیچوقت ناداده شهید بقاء و عظمت حاصل نمی گردد. تمام افكار بزرگ دنیا با جوهر خون در صفحات قلوب بشر نگذشته شده، سقراطحكیم اگر به دست خود زهر حكومت را نمی نوشید تعلیماتش شهرة آفاق نمی شد. نشان صلیب كه علامت مشخصه مسیحیت شده، برای آن است كه انتشار مذهب عیسی «ع» را بسته به مصلوبیت او بود؛ گالیله ایتالیایی چون دم از گردش زمین زده حاضر به اقرار جهل نگردید خونش را ریختند. مگر انقلاب كبیر فرانسه و اعلامیه آزادی بشر كم شهید فدائی داد؟
بطور كلی بنای هر ایده بزرگ با استخوانهای چند قربانی استوار گردیده است، زیرا طبیعت پدر مالدار بخیلی است كه نفایس دانش و حقایق حكمت خزینه خود را آسان و رایگان به اولاد خویش نمی دهد. بالای گنج بیكران نشسته خوش دارد كودكانش بسمت او بدوند. دست دراز كنند. شادی و شیرینزبانی ها كنند. بالاخره محروم برگردند. رنج و محنت برند تا گوشة از روزنه ذخائر را بنمایاند. دست از مال و جان برداشته دل و دین در راهش ببازند تا در كنار پذیرد. و تا جان شیرین در كف ننهند بكف دیگر گوهری نستانند.
این شهادت عالی ترین درجه مردانگی است و گرانبهاترین تحفه زندگان حق است كه نام شهید را با تجلیل بریم و روح ما به پرواز در آید. آیا باید خرده گرفت بر كسی كه استراحت نفس را كنار گذارده به استقبال مجلسی می رود كه در آنجا صحبت صفات عالی وصف افكار پاك شهیدان به میان باشد و خود را خدمتگذار سالكان راه حقیقت بخواند.
به فرض كه چنین اشخاص با چنین كیفیات سابقه تاریخی نداشته باشد آیا نظایر چنین احساسات هم در دنیا وجود نداشته؟ بفرض محبت رفتگان آن هم رفتگانی بقول شما مجعول یا بیگانه ناروا باشد و سرگذشت آنها آمیخته با هزاران پیرایه، آیا عشق به كمال و شنیدن كمالات قابل ملامت است؟
چه ضرر دارد سالی چند روز در برنامه اشتغالات فكری انسان مختصر انصراف حاصل شده از تعاقب مطامع مادی به سوی مدارج خالصتری موقتاً انحراف نماید. قدم در علمی غیر از علم خود پرستی و محیطی بالاتر از خواب و خوارك گذارد. اگر اهل شهامت است نمونههای بالاتر از خود ببیند. اگر گرفتار محنت است بداند كه تألمات شدیدتر هم قابل تحمل است. اگر در دستگاه حكومت عامل ستمكاری است شاید پند گیرد و شرم كند.
خوب حالا كسی كه در چنین مجلسی نشست و در مقابل آثار بزرگ روح انسانی حیران گردیده، چند لحظه خویشتن را فراموش كرد و آتش عشقش در اثر دمیدن هوای دوست (همان دوست باطنی طبیعی كه در نهاد تمام افراد بشر است و قبلا اشاره نمودیم) شعلهور گشت قلبش بطپیدن درآمد و چشمش نیمی در اثر حسرت نیمی در اثر شوق اشك باریدن گرفت، انسان جاهل موهوم پرستی است؟
و چون نیك به ایام عمر و اطوار جهان نگریسته گذشته و حال را پر از ناملایمات و غرق در جهل و فساد دید و یقین كرد كه تنها راه علاج دردهای شخصی و جامعه پیدایش، همان افكار حكومت، همان خصال است؛ فكرش بخطا رفته؟
البته وقتی حس كند چنین علمداران عدل و مظاهر علم را (حقیقی یا خیالی) لشكریان دیو سیرت یكی بعد از دیگری با قساوت تمام پاره پاره می نمایند، دلش به درد می آید و جانش می سوزد خصوصاً اگر بیاد نظایر ستم و ناحقی كه به چشم دیده و به تن چشیده است بیفتد بنابراین اگر بشر باشد می گرید و می نالد.