عزتالله سحابی، شاگرد و دستپرورده قدیمی مهندس مهدی بازرگان
بازرگان ضمن استادی یا معلمی، مربی هم بود. حرفش این بود که آیا ما به عنوان استاد دانشگاه موظفیم فقط تعدادی تئوری یا تکنیکها را به دانشجویان بیاموزیم یا وظیفه داریم که آنها را به فکرکردن و خودیساختن مطالب درسی ولو اندک اندک نیز عادت بدهیم …
۱۶ سال است که او از میان ما رفته است. هرسال یکبار و گاه بیش از یکبار، از بنده خواسته اند، یا خود داوطلبانه درباره بازرگان نوشته یا گفتهام. سایر دوستان و علاقهمندان آن مرحوم هم، مثل من مطالب بسیار درباره وی گفته و نوشته اند، اما بنده به دو جهت مایل به تکرار مکررات به سبک روضه خوانها نمیباشم: اول اینکه تکرار و تکرار و تکرار، نوعی توهین یا بازیدادن اذهان مخاطبین تلقی میشود و دوم اینکه باید قدری از تکرار مکررات عبور کرد و به نوآوری و حرف تازهزدن روی نمود، که گفتهاند: سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر. لذا سعی میکنم در این مقال، از زاویهای دیگر، غیر از زاویه سیاسی به معرفی یا توصیف از بازرگان بپردازم؛ از زاویه معلم یا استاد دانشگاهی بودن.
۱- بازرگان ضمن استادی یا معلمی، مربی هم بود و این معنا را در مقالهای با عنوان «ما مربی هستیم یا معلم» در یکی از نشریات دانشکده فنی نوشت. حرفش این بود که آیا ما به عنوان استاد دانشگاه موظفیم در کلاس درس، فقط تعدادی تئوری یا تکنیکها را به دانشجویان بیاموزیم یا وظیفه داریم که آنها را به فکرکردن و خودیساختن مطالب درسی ولو اندک اندک نیز عادت بدهیم.
به این جهت در کلاس دانشگاه، در اول جلسه عناوین مطالبی را که در آن جلسه باید درس میداد، با خط خوش روی تخته سیاه مینوشت و از اول شروع میکرد به سؤال از دانشجوها. همیشه نام دانشجویان را در اول سال یاد میگرفت و حفظ میکرد و محل نشستن آنها را هم به خاطر میسپرد. در جریان درس، رو میکرد به یکی از آنها با اسم و میگفت حالا نظرت در مورد این موضوع درسی که مطرح کردم چیست؟ با این روش، ذره ذره درسی را که میخواست بدهد، از خود بچهها میکشید. لذا همه دانشجویان در جلسه یک ساعت ونیم کلاس مجبور بودند شش دانگ حواسشان جمع باشد، زیرا هر لحظه ممکن بود استاد به یکی رو کند و مطلب را از او بپرسد و هم مجبور بود همه مطالب مطرح شده در جلسه، چه از سوی استاد و چه دانشجویان همکلاس، را تعقیب کند و در خاطر داشته باشد مبادا حین سؤال استاد، که غیرمنتظره بود، گاف دادم و موجب خنده همکلاسان شود. به این ترتیب، چرت زدن یا به کار دیگر مشغول شدن یا با دانشجویان دیگر حرف زدن، در کلاس بازرگان وجود نداشت و پس از ختم کلاس، دانشجویان چون متمرکز در حال فکر و آموختن بودند، خستگی مغزی داشتند و در زنگ تفریح به بوفه یا کارهای تفریحی می پرداختند تا برای کلاس بعدی آمادگی داشته باشند.
کلاس درس بازرگان، کلاسی شاد و پرجنب و جوش مغزی بود. و در نهایت، برای یک یا دو سال درس با بازرگان، خودشان اهل فکر و ابداع می شدند. برجسته ترین فارغالتحصیلان دانشکده فنی، با بازرگان خیلی روابط نزدیک و خودمانی داشتند، زیرا به واقع نه فقط از او درس یاد گرفته بودند، بلکه تفکر و ابداع و سازندگی را هم میآموختند.
۲- اما غیر از مسأله آموزش یا مربیگری، شخص بازرگان، استادی بود بسیار فعال و پرکار که درس خود را هم در محل بهکار میبرد، مثلاً تأسیسات ساختمان (شوفاژ و تهویه مطبوع) را که درس میداد، در خارج از کلاس یا دانشکده نیز، در پروژه ها و طرحهای کوچک و بزرگی که دانشکده فنی از مؤسسات دولتی دیگر میگرفت، طراحی اصلی، محاسبات و حتی اجرا و نظارت بر آن را خودش انجام میداد. برای نمونه، در سالهایی که من در دانشکده فنی بودم (سالهای ۲۷ تا ۳۱) پروژه تهویه مطبوع بیمارستان راه آهن اجرا شد که مدیریت و هدایت و محاسبات را خودش به عهده داشت و ساخت دستگاهها، مثل فن ها (بادبزنها)، دیگهای بخار یا هواسازها را به مهندس رجبی، که استاد ماشین سازی و اجزای ماشینها بود، ارجاع میکرد که در کارگاه دانشکده میساخت. ما در دانشکده های فنی، استاد دیگری را اینچنین نمیشناختیم.
۳- بازرگان فردی بسیار پرکار، منظم و اثرگذار بود؛ او همیشه در خارج از ساعات دانشکده فنی، مستمرا، به نوشتن مقالات و کتابهای گوناگون مشغول بود، بهطوریکه در آن مدت که آزادی داشت، یعنی از شهریور ۲۰ تا سال ۷۳ که دنیا را وداع گفت، در مدت ۵۲ سال، سالیانه حدود ۳۰۰ صفحه مطلب نو و ابتکاری که مخصوص خودش بود، به جامعه ارائه داد. حتی با بیماری بسیار خطرناکی که داشت، در هواپیمایی که او را برای جراحی روی رگ آئورت قلبش میبرد، باز مشغول نوشتن بود. وقتی هواپیما در سوئیس توقف کرد و بازرگان از آن پیاده شد، به ناگاه جان به جان آفرین تسلیم نمود. او به رغم اینهمه کار فکری و مغزی بی نظیر، ورزش و پیاده روی های روزهای تعطیلش ترک نمیشد. به راستی، در سرزمینهای توسعه نیافته ای چون ایران ما که بیماری عمومی مردمان، کم کاری و تنبلی مغزی و بدنی است، این مرد یگانه بود.
۴- بازرگان در عین پرکاری بینظیر، اهل تنوع و وسعت مشرب بود و در زمینه های گوناگون و متکثری به قلمزنی و ابداع و نوآوری میپرداخت، مثلاً در کتاب «مطهرات در اسلام»، کاربرد علوم بیوشیمی و ترمودینامیک را در تعبیر و تبیین احکام مطهراتی اسلام آورده بود. «راه طی شده» در زمینه عقاید اساسی و بنیادی چون توحید و معاد از منظر جمعی، کتاب «عشق و پرستش» یا جزوه «اختیار» که بحث فلسفی روانشناختی است، جزوه «خرد جوششی» که یک اثر ابداعی در ارائه اصلیترین انگیزه توسعه در میان ملتها و اکتشاف اصل بازگشت به خویش بود، همه حاصل کارهای فکری اوست. کتاب «هند آزادی گرفت» تاریخ مبارزات استقلال طلبانه شبه قاره هند را به نحوی مستند و تاریخی و درسآموز برای ایران نوشت. «بازگشت به قرآن» یک تحقیق ارزشی در قرآن است. «بازیابی ارزش ها»، دو جلد کتاب «ترمودینامیک صنعتی» و یا کتاب «پدیده های جوی» و… آنقدر تنوع آثار دارد که من گمان ندارم حتی در دنیای توسعهیافته هم، چنین نویسنده متفکر و نوآوری مشاهده شده باشد.
۵- در کنار همه این مزایا و فضایل، بازرگان اخلاقاً اهل محبت و صمیمیت بود. در مورد خانواده، من شاهد بودم که حداقل هر ماه یکبار به سفر اصفهان می رفت که فقط دخترش، زهرا خانم را ببیند. یا در زمانی که مرحوم انتظام، مدیرعامل شرکت سافیاد بود و دچار بیماری قلبی شدید هم شده بود، بازرگان روزها به منزل او میرفت و او را مواظبت طبی مینمود و با اتومبیل خودش به شرکت می آورد؛ کاری که حتی نزدیکترین دوستان هم برای هم نمی کنند. در مهمانیه ایی که میداد، حتی پیشخدمت شرکت را هم دعوت میکرد و با دوستان و شرکای خویش، که اساتید نامدار دانشگاه بودند، بر سر یک میز یا سفره می نشاند. اینها اخلاقیات بازرگان بود که باز در کمتر مردمان دیگر مشاهده میکنیم. به همین علل بود که نزد همگان، از خانواده تا همکاران و دوستان شغلی یا سیاسی و… بسیار محبوب بود.
من اطمینان دارم که چنین فرد بی مثالی، در نزد پروردگارش نیز محبوب و مقبول بوده و هست.