مقالات

كاربرد نظريه بازی برای بررسی خلقيات ايرانيان

دكتر محمد رضا جوادی یگانه، مساله اساسی در شناخت رفتار نوعی ایرانیان، پیدا كردن قواعد بازی یا ساختار بازده است؛ یا پیدا كردن یك مجموعه منسجم كه بتواند رفتار ایرانی را در صورت غالب آن توضیح دهد و پیش‌بینی كند، یعنی هم رفتارهای اكثر ایرانیان را توضیح دهد و هم در طول زمان این رفتارها را تبیین كند …

۱- تعریف و انواع نظریه بازی
نظریه‌ بازی(game theory) نظریه‌ای‌ برگرفته‌ از رهیافت‌ انتخاب‌ عقلانی‌ است‌. یك‌ تعریف‌ نسبتاً جامع‌ از نظریه‌ بازی‌ چنین‌ است‌: «در نظریه‌ بازی‌ كلاسیك، مجموعه‌ای‌ كنشگر، اعم‌ از فردی‌ وجمعی ، تحت‌ مجموعه‌ای‌ از قواعد معلوم، هریك‌ با مجموعه‌ای‌ از گزینه‌های‌كنشی‌ معین‌ و نتایج‌ مشخص‌ (یامحتمل‌)، جهت‌ به‌حداكثر رساندن‌ سود (نفع‌) فردی‌ خود به‌ تعامل‌ (بازی‌) با یكدیگر می‌پردازند. مفهوم‌ عقلانیت‌ دراین‌ بازی، محدود به‌ «عقلانیت‌ ابزاری‌ فردگرایانه‌» است‌ و آن‌ چیزی‌ نیست‌ جز «حداكثر كردن‌ سود» از سوی‌كنشگردر بازی‌.(چلبی‌، ۱۳۸۱‌: ۳۸)

مدل‌های‌ بازی‌ در این‌موقعیت‌ها، شامل‌ موارد زیر هستند:
ـ یك‌ گروه‌ از تصمیم‌گیرندگان‌ كه‌ بازیگر (player) نامیده‌ می‌شوند؛
ـ یك‌ تعداد از استراتژی‌های‌ِ (strategy) در دسترس‌ برای‌ هر بازیگر؛
ـ یك‌گروه‌ از نتایج(outcome) كه‌ هركدام‌ حاصل‌ انتخاب‌ یك‌ استراتژی‌ خاص‌ توسط‌ هر بازیگر هستند؛ و
ـ یك‌ گروه‌ از بازده‌ها (payoff) كه‌ برای‌ هر بازیگر از طریق‌ هر یك‌ از نتایج‌ انتخاب‌شده‌ بدست‌ می‌آید. (راپوپورت‌، ۱۹۷۴)

در یك‌ بازی‌ دونفره‌ (و البته‌ چندنفره‌)، مهمترین‌ استراتژی‌ های‌ در دسترس‌ یك‌ بازیگر عبارتند از:
ـ همكاری‌ (cooperation) كه‌ فرد باید به‌ دنبال‌ افزایش‌ سود دو نفره‌ (یا جمعی‌) باشد و از آن‌ طریق‌ به‌ دنبال‌ كسب‌سود خویش‌ باشد؛ و
ـ عدم‌همكاری‌ (defection) كه‌ در آن‌ فرد به‌ دنبال‌ بیشینه‌ كردن‌ سود فردی‌ خویش‌ است‌ و اثرات‌ ناشی‌ از این ‌رفتار غیرهمیارانه‌ (defective) برایش‌ چندان‌ مهم‌ نیست‌.
چنانچه‌ در یك‌ بازی‌، دو نفر با هم‌ روبرو باشند، می‌توان‌ ترجیحات‌ رفتاری‌ بازیگر الف‌ را به‌ صورت‌ مندرج‌ درجدول‌ ۱ رسم‌ كرد.

در این‌ جدول‌، چهار ترجیح‌ رفتاری‌ را می‌توان‌ برای‌ بازیگر الف‌ در برابر بازیگر ب‌، متصور شد:
۱٫ وسوسه‌ (Tempetation): در این‌ حالت‌، فرد عدم‌همكاری‌ دارد، ولی‌ دیگری‌ همكاری‌ می‌كند. از دیدگاه‌ نفع‌فردی‌ و عقلانیت‌ اقتصادی‌، این‌ گزینه‌، بهترین‌ گزینه‌ برای‌ فرد است‌، زیرا همكاری‌ نمی‌كند و از مزایای‌ همكاری‌استفاده‌ می‌كند و این‌ همان‌ طفیلی‌گری‌(free-riding) است‌. چون‌ وسوسه‌ و اغوا برای‌ این‌ رفتار همواره‌ وجود دارد،این‌ ترجیح‌ را T یا DC (عدم‌ همكاری‌ ـ همكاری‌) می‌نامند.
۲٫ پاداش‌ (Reward): در این‌ حالت‌، هر دو بازیگر (خود و دیگری‌)، همكاری‌ می‌كنند و لذا از پاداش‌ همكاری‌بهره‌مند می‌شوند. نام‌ این‌ گزینه‌ را نیز R یا CC (همكاری‌ ـ همكاری‌) گذاشته‌اند.
۳٫ مجازات‌ (Punishment): در این‌ حالت‌، هیچ‌ یك‌ از دو بازیگر همكاری‌ نمی‌كنند و لذا هر دو از مزایای‌ همكاری‌ محروم‌ می‌شوند و به‌ نوعی‌ مجازات‌ می‌شوند. نام‌ این‌‌گونه‌ P یا DD (عدم‌‌همكاری‌- عدم‌همكاری‌) است‌.
۴٫ حماقت‌ (Sucker): در این‌ حالت‌ فرد همكاری‌ می‌كند، ولی‌ طرف‌ دیگر همكاری‌ نمی‌كند و از همكاری‌ بازیگر الف‌ سوء‌استفاده‌ می‌كند. در این‌ حالت‌ بازیگر الف‌ متهم‌ به‌ حماقت‌ و مورد سوءاستفاده‌ واقع‌ شدن‌، می‌شود، لذا نام‌ این‌گزینه‌، S یا CD (همكاری‌ ـ عدم‌ همكاری‌) است‌.
از دید ماركوزی(۲۰۰۱) و ون‌لانگ‌ و ون‌وگت‌ و دو كرامر (۲۰۰۰)، نظریه‌ بازی‌ بر چهار صورت‌ غالب‌ رفتار تأكید دارد: رفتار ایثارگرانه‌ (altruistic)، رفتار مبتنی ‌بر همكاری (coopearative)، رفتار فردگرایانه ‌(individualistic)، و رفتار مبتنی‌ بر رقابت‌ (competitive).
ایثارگری‌ به‌ معنی‌ تلاش‌ برای‌ بیشینه‌ كردن‌ منافع‌ دیگران‌ است‌؛ همكاری‌ به‌معنای‌ تلاش‌ برای‌ بیشینه‌ كردن‌ منافع‌مشترك‌ است‌؛ فردگرایی‌ به‌دنبال‌ بیشینه‌ كردن‌ منافع‌ فردی‌ بدون‌ توجه‌ به‌ دیگران‌ است؛ و بالاخره‌ رفتار رقابتی‌ به‌معنای‌ تلاش‌ برای‌ بیشینه‌ كردن‌ تفاوت‌ منافع‌ بین‌ خود و دیگران‌ است‌.
علاوه‌ بر نظر ماركوزی‌ و ون‌لانگ‌ و دیگران‌، می‌توان‌ صورت‌ پنجمی‌ را هم‌ برای‌ رفتار تصور كرد و آن‌ طفیلی‌گری‌است‌، به‌معنای‌ تلاش‌ برای‌ بیشینه‌ كردن‌ منافع‌ فردی‌ از طریق‌ نفع‌ بردن‌ از همكاری‌ دیگران‌. البته‌ فردگرایی‌ این‌تفاوت‌ را با طفیلی‌گری‌ دارد كه‌ در طفیلی‌گری‌، اصل‌ بر چشمداشت‌ به‌ همكاری‌ دیگران‌ و سوء‌استفاده‌ از آن‌ است‌؛ درحالی‌كه‌ در فردگرایی‌، فرد بدون‌ توجه‌ به‌ رفتار دیگران‌ و همكاری‌ كردن‌ یا نكردن‌ آنها، به‌ دنبال‌ افزایش‌ منافع‌ فردی‌خویش‌ است‌. یعنی‌ در فردگرایی‌، فرد چشم‌ طمع‌ به‌ همكاری‌ كردن‌ دیگران‌ و بهره‌ جستن‌ از آن‌ را ندارد، در حالیكه‌ درطفیلی‌گری‌، سود فردی‌ از طریق‌ نفع‌ جستن‌ از همكاری‌ دیگران‌ به‌ دست‌ می‌آید.

انواع بازی‌ها
بازی‌ها انواع‌ گوناگونی‌ دارد: بازی‌ سرجمع‌صفر و غیرِ سرجمع‌صفر، بازی‌ با استراتژی‌ غالب‌ و بدون‌ استراتژی‌ غالب‌ و با استراتژی‌ مخلوط‌، بازی‌ با نقطه‌ تعادل‌ و بدون‌ نقطه‌ تعادل‌، كه‌ هر كدام‌ می‌تواند بخشی‌ از رفتار فاعلان‌ مختار را تبیین‌ كند. در بازی‌های‌ غیر سرجمع‌صفر، بازی‌هایی‌ كه‌ بیش‌ از یك‌ بار تكرار می‌شوند و بازی‌هایی‌ كه‌ بازیگران‌ همدیگر را می‌شناسند، احتمال‌ همكاری‌ و رفتارهای‌ جمع‌گرایانه‌ بیشتر است‌.
انواع‌ مختلفی‌ از بازی‌ها ساخته‌ شده‌ است‌. برخی‌ از انواع‌ عمده‌ بازی‌ها عبارتند از:
ـ بازی‌ دوراهی‌ زندانی‌ (perisoner`s dilemma game)
ـ بازی‌ بزدلانه‌ یا جوجه‌ مرغی‌(chicken game)
– بازی‌ تضمینی‌ (assurance game)، یا بازی‌ اعتماد(trust game)، علیرغم‌ برخی‌ تفاوت‌ها، در اصول‌ مشابه‌ هم ‌هستند.
ـ بازی‌ همنوایی‌ یا هماهنگی‌ (coordination game)
– بازی‌های‌ دوراهی‌ اجتماعی‌(social dilemma game) شامل‌ بازی‌كالاهای‌ همگانی‌(public good game) و بازی‌ منابع‌ مشترك‌ (common resource game)
ـ بازی‌ اولتیماتوم‌(ultimatum game)
ـ بازی‌ دیكتاتور (dictator game)

بازی‌ دوراهی‌ زندانی‌
در سال‌ ۱۹۵۰، مریل‌ فلاد(Merrill Flood) و ملوین‌ درشر(Melvin Dresher) در شركت‌RAND درسانتامونیكا در كالیفرنیا، بازی‌ای‌ را طراحی‌‌كردند كه‌ فقط‌ شامل‌ دو نفر بود. ریاضیدانی‌ به‌‌‌نام‌ آلبرت‌ توكر (AlbertTucker) كه‌ هم‌دانشگاهی‌ آن‌ دو بود، یك‌ قصه‌ (یا سناریو) برای‌ این‌ بازی‌ ساخت‌ كه‌ معروف‌ به‌ «دوراهی‌ زندانی‌» شد. (كولاك‌، ۱۹۹۸) یكی‌ از روایت‌های‌ این‌ سناریو به‌ نقل‌ از دیكسیت‌ و اسكیت‌ (۱۹۹۹: ۸۵) چنین‌ است‌:
یك‌ زن‌ و شوهر به‌ اتهام‌ مشاركت‌ در قتل‌ یك‌ زن‌ جوان‌ دستگیر شده‌ و در حال‌ بازجویی‌ هستند. بازرس‌ و دستیار وی‌، از آنها در سلول‌های‌ جداگانه‌ و در یك‌ زمان‌ بازجویی‌ می‌كنند. شواهد موجود برای‌ اثبات‌ دست‌ داشتن‌ آنها در قتل‌ كم‌ است‌؛ هرچند به‌جرم‌ آدم‌ربایی‌ می‌ توان‌ آنها را به‌ مدت‌ ۳ سال‌ روانه‌ زندان‌ كرد، حتی‌ اگر هیچ‌ یك‌ از آنها به‌ قتل‌ اعتراف‌ نكنند. به‌علاوه‌ به‌ زن‌ و شوهر- هر كدام‌ به‌تنهایی- گفته‌ شده‌ كه‌ بازرس‌ می‌داند چه‌ اتفاق‌ افتاده‌ و می‌داند چه‌كسی‌ به‌‌زور توسط‌ دیگری ‌مجبور به‌شركت‌ در قتل‌ شده‌ است‌. و البته‌ مشخص‌ است‌ كه‌ شخصی‌كه‌ در سلول‌ انفرادی‌ اعتراف‌ می‌كند، مدت‌ زمان‌‌كمتری‌ را در زندان‌ می‌گذارند، به‌‌شرط‌ اینكه‌ ماجرا در دادگاه‌ پذیرفته‌ شود. همچنین‌ به‌‌آن‌ دو گفته‌ شده‌كه‌ اگر هر دو اعتراف‌كنند، هر دو به‌‌زندان‌ محكوم‌ می‌شوند، ولی‌ مدت‌زندانی‌ شدن‌ آنها كم‌ خواهد شد؛ البته‌ نه‌ به‌ آن‌ اندازه‌ كه‌ یكی‌ اعتراف‌ كند و دیگری‌ اقرار نكند.
می‌توان‌ رفتار دو بازیگر الف‌ و ب‌ (زن‌ و شوهر) را به‌ دو حالت‌ همكاری‌ و عدم‌همكاری‌ طبقه‌بندی‌ كرد. در این ‌بازی، همكاری‌ با یكدیگر، یعنی‌ عدم‌ همكاری‌ با پلیس‌ و اعتراف‌ نكردن‌ و انكارِ دست‌ داشتن‌ در قتل‌ است‌. عدم‌همكاری‌ با یكدیگر نیز به‌ معنی‌ همكاری‌ با پلیس‌ و اعتراف‌ به‌ دست‌ داشتن‌ در قتل‌ است‌. جدول‌ ۲ ساخت ‌ترجیحات‌ این‌ زن‌ و شوهر را نشان‌ می‌دهد.

منفی‌ بودن‌ اعداد به‌ این‌ دلیل‌ است‌ كه‌ بازده‌ هر بازیگر در این‌ بازی‌، نهایتاً زیان‌ است‌ و دو بازیگر در هر صورت‌، به‌ زندان‌ خواهند رفت‌ ، ولی‌ زمان‌ این‌ زندان‌ می‌تواند كم‌ شود و این‌ به‌ معنای‌ زیاد بودن‌ میزان‌ بازده‌ (یا كم‌ شدن‌ میزان‌زیان‌) است‌. این‌ ترجیحات‌ با سناریوی‌ شرح‌ داده‌ شده‌ در بالا چنین‌ است‌:
– اگر هر دو اعتراف‌ كنند (P یا DD)، هر دو، با عنایت‌ به‌ اعتراف‌ آنها، به‌ ده‌ سال‌ حبس‌ به‌ جرم‌ قتل‌ محكوم ‌می‌شوند.
– اگر هیچ‌ یك‌ اعتراف‌ نكنند (R یا CC)، هر دو به‌دلیل‌ فقدان‌ دلایل‌ محكمه‌پسند، به‌ سه‌ سال‌ حبس‌ محكوم‌می‌شوند.
– اگر یكی‌ اعتراف‌ كند و دیگری‌ اعتراف‌ نكند، فرد اعتراف‌كننده (T یا DC)، به‌خاطر همكاری‌ با پلیس‌ به‌ یك‌سال‌ حبس‌، و فردی‌ كه‌ اعتراف‌ نكرده‌ (S یا CD)، به‌ جرم‌ قتل‌ و عدم‌ همكاری‌ با پلیس‌ به‌ ۲۵ سال‌ حبس‌ محكوم‌خواهد شد.

از آنجا كه‌ این دو با هم‌ ارتباط‌ ندارند، هر یك‌ تنها می‌تواند برای‌ خود تصمیم‌ بگیرد و احتمال‌ تبانی‌ میان‌ آن‌ دو ممكن‌ نیست‌، و لذا نمی‌توان‌ از همكاری‌ نفر دوم‌ مطمئن‌ شد. ظاهر دوراهی‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ بهترین‌ استراتژی‌ برای‌هر دو فرد، R یاCC است‌ كه‌ در آن‌ هر دو تنها به‌ سه‌ سال‌ حبس‌ محكوم‌ می‌شوند.
در گزینه‌ اول‌ یا عدم‌همكاری ‌ D)، برای‌ بازیگر الف‌، حداكثر زیان‌ ۱۰- سال‌ است‌ و در گزینه‌ دوم‌ یا همكاری ‌(C)، حداكثر زیان‌ او ۲۵- سال‌ است‌ (صرف‌نظر از آنكه‌ بازیگر دوم‌ چه‌ تصمیمی‌ بگیرد). چنانچه‌ با قاعده‌ «به‌ حداقل‌رساندن‌ زیان‌ها» یا مینیماكس‌(minimax) عمل‌ كنیم‌، ۱۰- كمتر از ۲۵- است‌ و لذا بازیگر الف‌ بدون‌ توجه‌ به‌ انتخاب‌ بازیگر ب‌، تصمیم‌ به‌ اعتراف‌ می‌گیرد. برای‌ نفر دوم‌ نیز نظام‌ تصمیم‌گیری‌ چنین‌ است‌ و لذا استراتژی‌ مسلط‌ در این‌بازی‌ DD خواهد شد، كه‌ البته‌ زیان‌ آن‌ برای‌ هر دو نفر بیشتر از CC است‌. فساد بازی‌ دوراهی‌ زندانی‌ نیز در همین‌ امراست‌. یعنی‌ هر دو بازیگر در نهایت‌ چیزی‌ (عدم همکاری یک جانبه) را انتخاب‌ خواهند كرد كه‌ به‌ زیان‌ هر دو نفر است‌ و از چیزی‌ (همكاری‌دوجانبه‌) پرهیز می‌كنند كه‌ به‌ نفع‌ هر دو است‌. احتمالا، هیچ‌ یك‌ نیز در ابتدا تصور نمی‌كردند كه‌ چنین‌ كنند، یاتصور نمی‌كردند كه‌ رفتارهای‌ آنها به‌ چنین‌ نتیجه‌ای‌ منجر خواهد شود. نتیجه‌ این‌ بازی‌ این‌ است‌ كه‌ وقتی‌ هر بازیگر، ترجیح‌ اول‌ خود را «عدم‌ همكاری‌ خود و همكاری‌ دیگری‌» انتخاب‌ می‌كند، در نهایت‌، عدم‌ همكاری‌، استراتژی‌غالب‌ است‌. لذا طبق‌ این‌ نوع‌ بازی‌، عمل‌ جمعی‌ عملاً محقق‌ نمی‌شود و «سواری‌ مجانی‌» یا «طفیلی‌گری‌» رخ‌ می‌دهد.در بازی‌ «دوراهی‌ زندانی‌» ترجیحات‌ هر بازیگر چنین‌ است‌: (بوناسیچ‌، ۱۹۹۵) T>R>P>S و نیز (T+S)<2R .
بسیاری‌ از رفتارهای‌ انسانی‌ را می‌توان‌ در قالب‌ دوراهی‌ زندانی‌ ریخت‌: مسابقات‌ تسلیحاتی‌، فروپاشی‌ كارهای‌ دسته‌جمعی‌، عدم‌ توافق‌ بر سر تثبیت‌ قیمت‌ها و… (لیتل‌، ۱۳۷۳)
بازی‌ بزدلانه‌
نام‌ این‌ بازی‌، بعد از بازی‌ «شهامت‌» (dare) در فیلم‌ «سركشی‌ بدون‌ دلیل‌» (Rebel Without Cause) در سال ‌۱۹۵۵ نهاده‌ شد. در آن‌ فیلم‌ و بازی‌ ملهم‌ از آن‌، دو طرف‌ (یا دو بازیگر) در دو خودرو می‌نشینند و با سرعت‌ به‌ سمت‌هم‌ (یا به‌ سمت‌ یك‌ صخره‌ یا پرتگاه‌) حركت‌ می‌كنند و هر كدام‌ زودتر كنار بكشد، بازی‌ را باخته‌ است‌. اگر هر دو عدم‌همكاری‌ داشته‌ باشند، هر دو خواهند مرد، اما اگر یكی‌ همكاری‌ كند، او بزدل‌ نامیده‌ خواهد شد. این‌ بازی‌ دو نقطه‌تعادل‌ دارد: همكاری‌ یك‌طرفه‌ و عدم‌همكاری‌ یك‌طرفه‌. اگر اطمینان‌ داشته‌ باشیم‌ كه‌ طرف‌ دیگر كنار نمی‌كشد(یعنی‌ عدم‌همكاری‌ دارد)، برای‌ ما بهتر است‌ كه‌ كنار بكشیم‌ و زندگی‌ خود را حفظ‌ كنیم‌ (همكاری‌ كنیم‌). اگر ما اعتقادداشته‌ باشیم‌ كه‌ طرف‌ دیگر دیوانه‌، بی‌عقل‌ و طالب‌ خودكشی‌ است‌، همكاری‌ خواهیم‌ كرد. برنده‌ بازی‌ كسی‌ است‌ كه‌در ابتدای‌ بازی‌، نهایت‌ بی‌عقلی‌ خود را با كندن‌ فرمان‌ یا از كار انداختن‌ ترمز ماشین‌ نشان‌ دهد. مثال دیگر وقتی است که دو نفر در زیر یک گلوله بزرگ برفی مدفون شده باشند چنانچه یکی از دو نفر قصد همکاری برای رهایی از زیر آوار برف را نداشته باشد، برای دیگری بهتر است که خود به تنهایی چنین کاری را انجام دهد، هر چند که دیگری از نتیجه کار وی و راهی که او باز خواهد کرد، استفاده خواهد کرد و نجات خواهد یافت. در اینجا عدم همکاری دو طرف، به مرگ هر دو خواهد انجامید.
در بازی‌ بزدلانه‌ (كه‌ به‌ آن‌ بازی‌ جوجه‌ مرغی‌ نیز گفته‌ می‌شود)، ترجیحات‌ چنین‌ است‌: T>R>P ولی‌S>P . (بوناسیچ‌، ۱۹۹۵). یعنی‌ وقتی‌ بازیگر مقابل‌، عدم‌همكاری‌ را انتخاب‌ می‌كند، ترجیح‌ با همكاری‌ است‌ نه‌ با عدم‌همكاری‌. در این‌ بازی‌، عدم‌همكاری‌ دوجانبه‌، بدتر از همكاری‌ یك‌طرفه‌ است‌.

بازی‌ تضمینی‌
در این‌ بازی‌، افراد تمایل‌ به‌ همكاری‌ دارند، مشروط‌ به‌ اینكه‌ تضمین‌ داشته‌ باشند كه‌ دیگری‌ هم‌ همكاری‌ می‌كند. یك‌ اشتباه‌ عمومی‌ درباره‌ این‌ بازی‌ این‌ است‌ كه‌ بازی‌ تضمینی‌، دوراهی‌ ندارد و همیشه‌ به‌ همكاری‌ دوطرفه‌ منجرنخواهد شد. در واقع‌ همیشه‌، CC استراتژی‌ مسلط‌ نیست‌ و اگر فرد اعتماد به‌ همكاری‌ طرف‌ دیگر نداشته‌ باشد، او هم‌همكاری‌ نمی‌كند. یعنی‌ این‌ بازی‌ دو نقطه‌ تعادل‌ دارد: همكاری‌ دوطرفه‌ (تعادل‌ بهینه‌) و عدم‌همكاری‌ دوطرفه‌ (تعادل‌ناقص‌(dedicient)).
در بازی‌ تضمینی‌، ترجیحات‌ چنین‌ است‌: R>P>S ولی‌ R>T (بوناسیچ‌، ۱۹۹۵)، یعنی‌ هر بازیگر تمایل‌ داردكه‌ استراتژی‌ همكاری‌ را انتخاب‌ نماید، اگر بازیگر مقابل‌ نیز استراتژی‌ همكاری‌ را انتخاب‌ كند. بازی‌ اعتماد (trust game) نیز با مختصر تفاوتی‌، همان‌ بازی‌ تضمینی‌ است‌.
كولاك‌ (۱۹۹۸) معتقد است‌ كه‌ هر چند بازی‌ تضمینی‌ كمتر از دوراهی‌ زندانی‌ مورد توجه‌ واقع‌ شده‌ است، ولی‌می‌تواند توجیه‌ صحیح‌تری‌ از زندگی‌ اجتماعی‌ و دوراهی‌های‌ واقعی‌ به‌ دست‌ دهد.

بازی‌ همنوایی‌
در بازی‌ همنوایی‌ یا هماهنگی‌، هر دو طرف‌ یك‌ استراتژی‌ را انتخاب‌ می‌كنند، همكاری‌ یا عدم‌همكاری‌. یعنی‌ اگربازیگر الف‌ همكاری‌ را انتخاب‌ كرد، بازیگر ب‌ نیز آن‌ را انتخاب‌ می‌كند و اگر بازیگر الف‌ عدم‌همكاری‌ را بعنوان‌استراتژی‌ خود پذیرفت‌، بازیگر ب‌ نیز چنین‌ خواهد كرد. نظام‌ ترجیحات‌ در این‌ بازی‌ چنین‌ است‌: P>S و R>T ونیز R=P (بوناسیچ‌، ۱۹۹۵). در بازی همزمان و در غیاب‌ ارتباطات‌ میان‌ بازیگران‌، انتخاب‌ استراتژی‌ مناسب‌ در این‌ بازی‌ دشوار است‌.
تفاوت بازی تضمینی و بازی همنوایی در این است که در بازی همنوایی، برای هر بازیگر، همکاری و عدم‌همکاری علی‌السویه است و هر گزینه را دیگری انتخاب کرد، فرد نیز آن را انتخاب می کند. اما در بازی تضمینی، تمایل فرد به همکاری است، ولی برای همکاری باید این تضمین یا اعتماد را داشته باشد که دیگران نیز همکاری خواهند کرد.
علاوه‌ بر بازی‌های‌ ذكر شده‌ در بالا، كه‌ بر اساس‌ تقسیم‌بندی‌ چهارگانه‌ (T,S,P,R) و تفاوت‌ ترجیحات‌ این‌ چهار رفتار، صور متنوعی‌ به‌‌خود می‌گیرند، بازی‌های‌ دیگری‌ (مانند بازی‌ اولتیماتوم‌، بازی‌ دیكتاتور، و بازی‌های‌ دوراهی‌اجتماعی‌) هم‌ هستند كه‌ به‌‌صورت‌ صریح‌ به‌ این‌ حالت‌ها باز نمی‌گردد، بلكه‌ بر اساس‌ نوع‌ دیگری‌ از روابط‌ میان ‌بازیگران‌ طراحی‌ می‌شود. البته‌ می‌توان‌ روابط‌ و ترجیحات‌ بازیگران‌ را در این‌ بازی‌ها، به‌ حالت‌های‌ كلاسیك‌ نظریه‌بازی‌ بازگرداند، اما چون‌این‌ بازی‌ها بر اساس‌ منطق‌ متفاوتی‌ طراحی‌ شده‌اند، این‌ تطبیق‌ به‌ كار نخواهد آمد.

بازی اولتیماتوم‌
در نوع‌ صوری‌ِ (formal) بازی‌ اولتیماتوم‌، كه‌ به‌ صورت‌ آزمایشی‌ انجام‌ می‌شود، دو بازیكن‌ وجود دارد. بازیكن‌اول‌ (پیشنهاددهنده‌ یا (proposer)) مقداری‌ پول‌ از طرف‌ آزمایشگر در اختیار دارد و می‌تواند به‌ صورتی‌ كه‌ خودمی‌خواهد، سهم‌ خود و نفر دوم‌ (پاسخ‌دهنده‌ یا (responser)) را تعیین‌ كند و به‌ نفر دوم‌ پیشنهاد كند: همه‌ پول‌ برای‌ نفراول‌، بیشتر پول‌، مقدار كمی‌ از پول‌ یا هیچ‌ مقدار از پول‌ برای‌ نفر اول‌. پاسخ‌دهنده‌ نیز یا پیشنهاد نفر اول‌ را می‌پذیرد و در این‌ صورت‌ پول‌ با ترتیب‌ پیشنهادی‌ بین‌ دو نفر تقسیم‌ می‌شود، ویا نمی‌پذیرد و در این‌ صورت‌ هیچ‌ یك‌ از طرفین‌ از پول‌ سهمی‌ نمی‌برند.
روشن‌ است‌ كه‌ انسان‌ اقتصادی‌ در این‌ بازی‌ چه‌ خواهد كرد. رویكرد كلاسیك‌ و اقتصادی‌ِ نظریه‌ بازی‌، بدون‌ ابهام‌پیش‌بینی‌ می‌كند كه‌ پیشنهاددهنده‌ باید كمترین‌ میزان‌ ممكن‌(بالاتر از صفر، كه‌ بالاخره‌ بیشتر از هیچ‌ باشد) را به‌ نفردوم‌ پیشنهاد كند و نفر دوم‌ نیز این‌ میزان‌ حداقلی‌ را بپذیرد تا بالاخره‌ نفعی‌ برده‌ باشد. (هنریش‌ و اسمیت‌، ۱۹۹۹) اما از نتایج‌ مطالعات‌ آزمایشگاهی‌ روشن‌ شده‌ است‌ كه‌ مردم‌ در دنیای‌ واقعی‌، بازی‌ اولتیماتوم‌ را چنین‌ انجام‌ نمی‌دهند.
در دنیای‌ واقعی‌، وقتی‌ مردم‌ بازی‌ اولتیماتوم‌ بازی‌ می‌كنند، پیشنهاددهنده‌ اغلب‌ به‌ نفر دوم‌ میزان‌ قابل‌ توجهی‌ -اغلب‌ نصف- پیشنهاد می‌دهد و جالب‌ است‌ كه‌ اگر پیشنهاددهنده‌ چنین‌ نكند، پاسخ‌دهنده‌ غالباً بوسیله‌ رد كردن ‌پیشنهاد، به‌او پاسخ‌ می‌دهد. به‌ نظر جولز و سانستین‌ و تالر (۱۹۹۸) پاسخ‌دهندگان ‌تمایل‌ دارند كه‌ رفتارهای‌ نامطلوب‌ و غیرمنصفانه‌ پیشنهاددهندگان‌ را مجازات‌ كنند، حتی‌ اگر برایشان‌ هزینه‌ داشته‌باشد. این‌، نوعی‌ از نفع‌ فردی‌ محدودشده‌ (bounded self-interest) است‌. یعنی‌ گاهی‌ از نفع‌ فردی‌ چشم‌پوشی‌می‌شود تا سایر انگیزه‌‌ها از جمله‌ حس‌ انتقام‌ از رفتار غیرمنصفانه‌، فرصت‌ بروز پیدا كند.
مطابق استدلال آنها، در دنیای‌ واقعی‌، اگر پیشنهاددهنده‌‌ كمتر از ۲۰ درصد از كل‌ مقدار در دسترس‌ را به‌ پاسخ‌دهنده پیشنهاد كند، او پیشنهاد را رد می‌كند. میزان‌ متوسط‌ پیشنهادِ قابل‌ قبول‌ از سوی‌ پاسخ‌دهنده‌، ۲۰ تا ۳۰ درصد است‌.رفتار قابل‌ پیش‌بینی‌ پیشنهاددهندگان‌ نیز‌، چنین‌ است‌ كه‌ میزان‌ قابل‌ توجهی‌ از مجموع‌ پول‌ را تقسیم‌ می‌كند، یعنی‌حدود ۴۰ تا ۵۰ درصد را.
رفتار در بازی اولتیماتوم، با شهرت‌ و اعتبار (reputation) توجیه‌ نمی‌شود. این‌ رفتار، در بازی‌ یك‌باره‌ (one-shot) و به‌صورت‌ ناشناس‌ است‌. بنابراین‌ در دنیای‌ واقعی‌، هنجار انصاف‌ بیشتر حاكم‌ است‌. (استوت‌، ۲۰۰۱) نتیجه‌گیری‌ آنها این‌ است‌ كه‌ مردم‌ با توجه‌ به‌ انصاف‌ رفتار می‌كنند، حتی‌ اگر مخالف‌ با منافع‌ اقتصادی‌ آنها باشد. به‌طور مثال‌ آنها در رستوران‌های‌ بیرون‌ شهر هم‌ كه‌ فقط‌ یك‌ بار گذارشان‌ به‌ آنجا می‌افتد، باز هم‌ با انصاف‌ رفتار می‌كنند.
انتقام‌ (revenge) شیرین‌ و جذاب‌ است‌، اما در بازی‌ اولتیماتوم‌ بدون‌ هزینه‌ نیست‌. وقتی‌ در یك‌ بازی ‌اولتیماتوم‌، پاسخ‌دهنده‌، پیشنهادهای غیرمنصفانه‌ را رد می‌كند، او تمام‌ فرصت‌ها را (كه‌ به‌عنوان‌ بازده‌های‌ خارجی ‌اندازه‌گیری‌ می‌شود) برای‌ بهتر كردن‌ وضعیت‌ خود از حالت‌ قبلی‌ (صفر)، از دست‌ می‌دهد.
به‌ نظر استوت‌ (۲۰۰۱)، پاسخ‌دهندگانی‌ كه‌ پیشنهادهایی را رد می کنند كه‌ تصور می‌كنند «خیلی‌ كم‌» است‌، به‌‌عنوان ‌قربانی‌ یك‌ رقابت‌ شخصی‌، نمی‌خواهند به‌ طرف‌ دیگر كمك‌ كنند، بلكه‌ می‌خواهند به‌ او آسیب‌ برساند یا از او انتقام ‌بگیرند.

بازی‌ دیكتاتور
در بازی‌ دیكتاتور، بازی‌، به‌ صورت‌ بازی‌ اولتیماتوم‌ است‌، با این‌ تفاوت‌ كه‌ نفر دوم‌ حق‌ و فرصت‌ پذیرفتن ‌پیشنهاد نفر اول‌ را ندارد و پول‌ به‌صورت‌ آمرانه‌، مطابق‌ نظر نفر اول‌ تقسیم‌ می‌شود و به همین دلیل است‌ كه‌ نفر اول‌ دیكتاتور (dictator) نامیده‌ می‌شود. به‌ نفر دوم‌ هر اندازه‌ كه‌ نفر اول‌ میخواهد، تعلق‌ می‌ گیرد، نه‌ بیشتر و نه‌ كمتر.(استوت‌، ۲۰۰۱)
بیشتر افرادی‌ كه‌ به‌‌عنوان‌ دیكتاتور در بازی‌ دیكتاتور بازی‌ می‌كنند، به‌ نفر دوم‌، حداقل‌ سهمی‌ از پول‌ را اختصاص‌ می‌دهند. به‌‌عبارت‌ دیگر، بیشتر دیكتاتورها، حداقل‌ اندكی‌، تمایلات‌ دیگرخواهانه‌ را از خود نشان ‌می‌دهند. هر چند میزانی‌ از پول‌ كه‌ دیكتاتورها به‌ طرف‌ دوم‌ اختصاص‌ می‌دهند، ممكن‌ است‌ به‌ اندازه‌ای‌ نباشد كه‌ دربازی‌ اولتیماتوم‌ به‌‌طرف‌ دوم‌ پیشنهاد میشود. این‌ امر نشان‌ می‌دهد كه‌ در بازی‌ اولتیماتوم‌، پیشنهاددهندگان‌ علاوه‌ برتمایل‌ به‌ دیگرخواهی‌، تمایلی‌ از نوع‌ دوم‌ دارند، یعنی‌ ترس‌ از اینكه‌ نفر دوم‌، واكنش‌ عدم‌ تمایل‌ خود را با رد پیشنهاد طرف‌ اول‌ نشان‌ دهد. یعنی‌ پیشنهاد‌دهندگان‌ در بازی‌ اولتیماتوم‌ از انتقام‌ پاسخ‌‌دهندگان‌ می‌ترسند.

۲- نمونه‌ای از كاربرد نظریه بازی در تحلیل رفتارهای مردم ایران (تعامل رانندگان و مأمورین جایگاه‌ها در پمپ بنزین‌ها در تهران)
با آنچه از نظریه بازی و انواع بازی‌ها ذکر شد، می‌توان تعامل میان رانندگان و مامورین پمپ بنزین را در قالب بازی‌های گوناگون بررسی کرد. (این تحلیل بر اساس رفتارها، پیش از سهمیه‌بندی بنزین ارائه شده است.)
می‌توان از یك منظر خاص به‌مساله سرریز سوخت در پمپ بنزین‌ها و اتلاف بنزین نگاه کرد و آن نوع تعامل میان رانندگان و مامورین توزیع بنزین در جایگاه‌ها است که بهای بنزین را محاسبه کرده و از رانندگان خودروها می‌گیرند. رانندگان بر اثر کثرت بنزین زدن، زمان تقریبی پر شدن باک را احساس می‌کنند و می‌توانند به گونه‌ای بنزین بزنند که مقدار کمی بنزین سرریز شود یا اصلا بنزین بیرون نریزد؛ یعنی رفتاری که به هر حال عقلانی است. ولی مقدار سرریز بنزین از طرف بسیاری از رانندگان خودروها بیش از این حد است و آنها با احساس یا مشاهده پر شدن باک خودروی خود، بنزین زدن را متوقف نمی‌کنند؛ و این مساله‌ای است که در نگاه اول چندان عقلانی (rational) نمی‌نمایاند. در این جهت می‌توان فرایند بنزین زدن و پرداخت پول را بررسی کرد. در این مسیر چند رفتار متصور است.

الف) رفتار پایاپای: در حالت اول، اگر رانندگان، بنزین‌ را کمتر از حد سرریز و به اندازه‌ای که بهای سرراست دارد، بزنند، مساله ای رخ نخواهد داد. یعنی راننده با محاسبه‌ای نسبتاً عقلانی و با اندکی صرف‌نظر کردن از منافع فردی کوتاه مدت، به مقداری بنزین می‌زند که هم به یک عدد سرراست (رند) ختم شود و هم بنزینی اسراف نشود. در این حالت نه راننده زیانی می کند و نه مامور جایگاه.
اما واقعیت این است که باک بنزین همیشه روی یک عدد سرراست پر نمی‌شود و حساب احتمالات نیز احتمال وقوع آن را کم می‌داند و احتمال پر شدن باک روی قیمت کل منتهی به ۱۰۰ یا ۵۰ تومان ، تنها ۰۲/۰ است. در سایر موارد دوحالت متفاوت قابل تصور است: وقتی بهای بنزین به عددی با فاصله اندک تا یک عدد سرراست ( فرضا تا ۱۰۰۵ تومان یا از ۹۹۵ تومان ) ختم شود ؛ و وقتی که مقدار فاصله تا یک عدد سرراست بیش از این ( و عمدتاً قیمت کل منتهی به ۱۰ تا ۴۰ و ۶۰ تا ۹۰ تومان ) است. در این دو حالت ، دو نوع کنش متقابل متفاوت ، رویت می شود: رفتار منصفانه و رفتار غیرمنصفانه.

ب) رفتار منصفانه: معمولاً وقتی که بهای بنزین، کمی تا یک عدد سرراست فاصله داشته باشد، این مبلغ اندک از سوی هر دو طرف- مامور جایگاه و راننده خودرو- نایده گرفته می‌شود. اگر راننده مقدار کمی (زیر ۱/۰ لیتر) بیشتر بزند- که معمولا خطای طبیعی انگاشته می‌شود- بهای بنزین به نفع راننده گرد می‌شود و اگر کمتر بزند، به نفع مامور جایگاه. چون هر بار یکی از این دو رفتار با احتمال وقوع مساوی رخ می‌دهد، طرفین با هم مدارا می‌کنند و از استراتژی تلافی (TFT) استفاده می‌کنند؛ استراتژی‌ای که در آن هر فرد با یک استراتژی همکاری شروع می‌کند و رفتارهای بعدی وی تکرار رفتار قبلی طرف مقابل است. البته با یک محاسبه کوچک می‌توان دریافت که اگر چه مبلغ باقیمانده برای راننده تقریبا ناچیز و قابل صرف‌نظر کردن است (و برای یک راننده معمولی زیر ۵۰ تومان در ماه است)، ولی برای مامور جایگاه این مبلغ قابل اعتنا و زیاد است (با در نظر گرفتن ۲ دقیقه زمان برای بنزین زدن هر خودرو و در یک نوبت کاری ۸ ساعته، این مقدار حدود ۳۰ هزار تومان است؛ در حالی‌که در زمان‌های شلوغی صف خودروها در پمپ بنزین، هر مامور در یک دقیقه، با بیش از یک راننده خودرو طرف می‌شود و بی انصافی است که راننده‌ای توقع داشته باشد که مامور جایگاه از مقدار اضافی بهای بنزین وی بگذرد وخود چنین نکند. البته در اینجا نیز چون هر دو طرف همکاری می‌کنند و از این مبلغ اندک صرف‌ن‌ظر می‌کنند، رفتار غالب همکاری کردن است. این نوع از همکاری و اعتماد متقابل در میان برخی دیگر از مشاغل که به نوعی با فروش کالاهای خرد و نسبتا کم بها و البته روزمره و دائم، امرار معاش می‌کنند– مانند خواروبار فروشی، میوه فروشی و نانوایی– نیز به چشم می‌خورد.

ج) رفتار غیرمنصفانه: حالت سوم ، وضعیتی است که مقدار تفاوت بهای بنزین با عدد سرراست ، بیش از ۵ و ۱۰ تومان باشد. به گمان ما ، بیشتر سرریز بنزین در این حالت رخ می دهد. ناچیز نبودن نسبی مبلغ باقیمانده (در مجموع یک نوبت کاری مامور جایگاه، اگر نه برای یک راننده و برای یک بار بنزین زدن) اقتضا می‌کند که این مبلغ از سوی مامور جایگاه به راننده بازگردانده شود. اما رفتار برخی- اگر جانب احتیاط را رعایت کرده و نگوییم بسیاری- از مأمورین جایگاه‌ها چنین نیست و آنها معمولاً این مقدار باقی مانده را به‌ رانندگان برنمی‌گردانند. این مطلب در برخی پمپ‌ها که فاقد نشانگر بهای کل هستند بیشتر است و بیشتر خواهد شد وقتی که بهای هر لیتر بنزین مبلغی غیرسرراست (۶۵ یا ۹۰ تومان) باشد که محاسبه بهای تمام شده را برای رانندگان دشوارتر می‌کند.
برای تعریف دقیق تر، باید شرحی از تعامل میان راننده خودرو و مامور جایگاه را در این وضعیت بیان کنیم. مامور جایگاه نقش خود را در هنگام پول گرفتن، مسلط و حق به جانب تعریف می کند. راننده باید پول را به مامور پرداخت کند، فارغ از اینکه مامور در باره مابقی پول چه خواهد کرد. مامور نیز خود، بهای تمام شده را محاسبه کرده و آن را اعلام می‌کند و پول را از راننده تحویل گرفته و مابقی پول را اکثرا به‌صورت سرراست- و البته با گرد کردن به نفع خود- به‌راننده برمی گرداند. در این حالت این راننده است که باید نشان دهد که مامور غلط می گوید و تنها زمان اندکی- چند ثانیه- را برای محاسبه بهای تمام شده بنزین دارد. مامورین جایگاه موظف هستند که مانده مبلغ را به رانندگان برگردانند ولی از آن سرباز می زنند و راننده باید مطالبه آن را کند و این دقیقا عکس وضعیت طبیعی آن است. راننده برای مطالبه باقیمانده پول باید نوعی فشار هنجاری را تحمل کند که حکایت از رفتاری گدامنشانه و خست‌آمیز دارد که از ۵ تومان و ۱۰ تومان هم نمی گذرد و حتی ممکن است احساس کند که مورد تمسخر مامور جایگاه نیز واقع می شود و البته این فشار با حضور دیگر رانندگان بیشتر خواهد شد و لذا راننده باید قید باقی پول را بزند. البته اگر هم راننده این فشار هنجاری را تحمل کند و مطالبه باقی پول را نماید، معمولاً جواب مامورین نداشتن پول خرد است که باز هم توپ را در زمین راننده می‌اندازد و او است که باید به دنبال پول خرد بدود. بنابراین نتیجه این محاسبات و تعریف موقعیت‌ها از سوی دو طرف، این می‌شود که راننده بهای اعلام شده از سوی مامور را در اکثر موارد می‌پذیرد هر چند از آن راضی نباشد، و مطالبه‌ی مابقی پول خود را نمی‌کند.

چنانچه بخواهیم به زبان نظریه بازی، رفتار این دو را تحلیل کنیم، می‌توانیم ابتدا استراتژی‌های ممکن در رفتار این دو را نشان دهیم:
۱- همکاری راننده – همکاری مامور : در این حالت، که از آن به رفتار منصفانه در بالا یاد شد، هم راننده و هم مامور، از مبلغ باقی مانده چشم پوشی می‌کنند. در این حالت، وجود اعتماد و همکاری میان راننده و مامور می‌تواند به سهولت فرایند بنزین زدن بینجامد و لذا در بدبینانه ترین ملاحظات نیز، بازده این رفتار ازسوی هر دو به یک مقدار، بدون زیان و سود (۰) فرض می شود.
۲- همکاری مامور – عدم همکاری راننده: در این حالت، مامور همکاری می‌کند ولی رانندگان اگر کمتر از یک عدد سرراست بنزین زدند، باقی پول خود را می گیرند. فرضا اگر پول بنزین ۹۸۰ تومان شد ، مامور باید ۲۰ تومان بقیه ۱۰۰۰ تومانی راننده را پس دهد، ولی اگر پول بنزین ۱۰۲۰ تومان شد و راننده یک اسکناس ۱۰۰۰ تومانی داد، مامور باید از مابقی پول صرف‌نظر کند. چنانچه پیش از این نیز ذکر شد، زیان مامور در این حالت، به دلیل تکرار آن در یک نوبت کاری و به‌دلیل ارتباط تنگاتنگ با درآمد مامور، بسیار زیاد است و بنابراین بازده مامور ۱۰۰- فرض می‌شود. اما راننده چون در طول هفته، یک یا دو بار بنزین می زند، سود چندانی نمی‌برد و بازده وی ۵+ فرض می‌شود.
۳- عدم همکاری مامور- همکاری راننده : در این حالت، راننده باید از مابقی پول خود صرف نظر کند ولی مامور مبلغ اضافه بر یک عدد سرراست (فرضاً ۲۰ تومان اضافی در ۱۰۲۰ تومان) را از راننده مطالبه می‌کند. در این حالت، سود مامور زیاد است (به‌ویژه که این بازده در هر نوبت کاری در برابر رانندگان زیادی به کار گرفته می‌شود) و ۳۰+ فرض می شود (در برابر ۱۰۰- استراتژی ۲، که در آن زیان به معنای از دست دادن قسمت اعظم درآمد بود و در اینجا، سود، به معنای کسب درآمد اضافی است). زیان راننده نیز با احتساب ناراحتی روانی توصیف شده در این متن ، ۱۵- فرض می شود.
۴- عدم همکاری مامور- عدم همکاری راننده : در این حالت نه راننده از مابقی پول می‌گذرد و نه مامور. در این حالت، بازده برای هر دو نفر ۱۰- فرض می‌شود، چون مقداری زمان برای رد و بدل پول خرد (به نسبت استراتژی ۱) از دست می‌دهند.

در جدول ۳، ساختار بازده راننده و مامور آمده است.

با استفاده از روش به حداقل رسانیدن زیان‌ها (مینیماکس)، حداکثر مقدار زیان در استراتژیD برای راننده ۱۰- و برای مامور نیز ۱۰- است و در استراتژیC برای راننده ۱۵- و برای مامور ۱۰۰- است و لذا طبیعی است که هر دو استراتژیD ، انتخاب اول‌شان باشد و در نهایت، DD استراتژی مسلط شود و رفتار این دو در قالب دوراهی زندانی قابل تحلیل باشد. این وضعیت برای وقتی است که هر دو فرد در جایگاه و موقعیت برابر باشند.
اما وقتی رابطه میان دو فرد برابر نباشد، آنگاه نوع روابط دگرگون می‌شود و ترجیحات افراد دارای وزن‌های مختلفی (وابسته به جایگاه آنها) می شود و بر اساس این وزن‌ها، آنگاه استراتژی مسلط آنها متفاوت خواهد شد. در این موقعیت نیز، با توصیف ذکر شده از تعامل میان راننده و مامور، می‌توان حدس زد که راننده خود را درگیر یک بازی بزدلانه می‌بیند و مامور جایگاه، خود را درگیر در یک بازی دوراهی زندانی می‌بیند؛ یعنی راننده خود را در جایگاه زیردست می‌یابد و مامور جایگاه در حالت مسلط. چنانکه گفته شد، راننده لزوما باید برای استفاده از بنزین، به یکی از جایگاه‌های توزیع بنزین مراجعه کند و البته در تمام این جایگاه‌ها، یک شیوه توزیع بنزین رایج است. در آنجا راننده در صفی از خودروها قرار می‌گیرد و وقتی نوبت او می شود و بنزین می‌زند، نوبت کمی برای گفت‌وگو و جر و بحث با مامور در اختیار دارد، چون رانندگان دیگر که منتظر نوبت خود هستند، با اندک تعللی از سوی راننده مورد بحث، با بوق و اعتراض فراوان و با کلافگی تمام، جلوی معطلی چند ده ثانیه‌ای را می گیرند. در هنگام محاسبه و پول گرفتن نیز، راننده باید پول بدهد و هیچ تضمینی را نمی‌تواند از قبل از مامور بگیرد که مابقی پول او را پس بدهد و یا اینکه بپرسد پول خرد دارد یا نه. بنابراین راننده چاره‌ای جز همکاری ندارد و بهترین استراتژی برای او همکاری است، چه مامور همکاری کند و چه نکند و لذا در گیر بازی بزدلانه است؛ نداشتن قدرت انتخاب است که او را مجبور به همکاری و پذیرش می‌کند و الا او نیز عدم همکاری را انتخاب می‌کرد. مامور نیز خود را در حال بازی دوراهی زندانی می‌بیند، که در آن استراتژی مسلط، عدم همکاری است؛ لذا با علم به این جایگاه مسلط و موقعیت برتر، مامور در جستجوی نفع بیشتر، عدم همکاری و پس ندادن بقیه پول راننده را دنبال می‌کند. با این توصیفات، نتیجه نهایی رفتارDC (عدم‌همکاری مامور- همکاری راننده) برای موقعیت‌هایی است که در آن قیمت تمام شده بنزین، با عدد سرراست فاصله زیادی دارد و البته مامور نیز به حقوق حقه خویش قانع نیست.
اگر راننده، قبلاً نیز تجربه زیان دیدن در هنگام بنزین زدن را داشته باشد، آنگاه این وضعیت، حالتی را در راننده ایجاد می‌کند که احساس می‌کند که به ناحق از او و وضعیت فرودست وی در پمپ بنزین سوءاستفاده می‌شود و مبلغی- هر چند ناچیز- از او بیشتر گرفته می شود؛ مبلغی که مستقیما به جیب مامورین جایگاه‌ها- و شاید سایرین – می‌رود و یکی از طرفین سود مطلق می‌برد و دیگری زیان مطلق .
در این نوع از رفتارهای متقابل که از نوع بازی های سرجمع صفر(zero-sum game) است، اگر طرف زیان دیده، توان انتقام گیری را داشته باشد از آن پرهیز نمی‌کند و یا سعی می‌کند در تکرار بازی رفتاری را انجام دهد که هر چند به‌سود وی نیست، ولی از سود بردن طرف دیگر نیز جلوگیری خواهد کرد، چنانچه در بازی اولتیماتوم مشاهده شد. (استوت، ۲۰۰۱) در اینجا نیز راننده خودرو به عنوان قربانی یک رفتار تکرار شونده نامتناهی (infinite reputation game) سعی در کاستن از سود اضافی طرف مقابل یعنی مامور جایگاه را به هر قیمت دارد و البته در اکثر موارد نمی‌تواند باقی پول خود را از مامور بگیرد. لذا وقتی که باک بنزین خودرویش در آستانه پرشدن قرار دارد و هنوز تا مبلغ سرراست منتهی به ۵۰ یا ۱۰۰ تومان فاصله دارد با تکان دادن خودرو و تامل و بنزین زدن آهسته و مقطع سعی می‌کند که مقدار بنزین را به بهای سرراست برساند یا تا حد امکان به آن نزدیک کند. این رفتار برای وی چند سود در بر دارد. اولا مقداری هر چند اندک، بیشتر بنزین می زند و از یک زیان تقریبا قطعی می‌کاهد و ثانیا جلوی سود غیرمنصفانه طرف مقابل را می‌گیرد، و ثالثا- اگر متوجه باشد- به طرف دیگر زیان جسمی وارد می‌کند، زیرا آلاینده های موجود در بنزین که به هوا برخاسته، مطمئناً بر سلامت جسمی کسانی که به صورت متوالی در جایگاه حضور دارند- و ازجمله مامور جایگاه- آسیب جدی وارد می‌کند. و البته آنچه در این میان هدر می‌رود ثروت ملی است که یک طرف به خاطر سود بیشتر و دیگری به خاطر انتقام گیری- و هر دو ناخواسته- به آن بی‌توجه هستند.
این نوع از انتقام‌گیری در مواقعی که فرد احساس می‌کند قربانی یک رفتار غیرمنصفانه شده است، در موقعیت‌های مشابه دیگر نیز مشاهده شده است که به‌ برخی از آنها اشاره شد. اما در حالات دیگری که مصرف‌کننده یا شهروند با ارائه‌کننده‌ی خدمات دولتی (که پول آن خدمت را مصرف‌کننده در جای دیگری پرداخت‌کرده است) در یک ساختار کنش متقابل قرار می‌گیرند، اگر مامور در حالت برتری نباشد، معمولاً جهت رابطه معکوس خواهد شد. فرضاً وقتی مامور پست نامه‌ای را برای ما می‌آورد، او به در خانه ما آمده و نامه را به ما تحویل داده و آنگاه طلب انعام می‌کند. (هر چند که فرستنده‌ی نامه، هزینه‌ی ارسال و از جمله حقوق مامور پست را در ابتدا تمام و کمال پرداخت‌کرده است.) لغت‌ انعام نیز درخواست پاداش را می‌رساند، یعنی چون فردی در حالت خوبی قرار گرفته است، می‌توان از او طلب پولی به‌عنوان پاداش یا انعام یا خوش خدمتی کرد. و البته این شهروند است‌که باید تصمیم بگیرد که چقدر انعام بدهد. لذا رابطه معکوس است، و در اینجا نیز اگر شهروند همکاری(C) نکند (یعنی از پرداخت انعام به نامه‌رسان خودداری کند)، نامه‌رسان می‌تواند انتقام بگیرد: نامه فرد گم شود، در خانه همسایه یا چند خانه و کوچه آن طرف تر بیفتد، درجوی آب روبروی خانه بیفتد، مچاله شود، مدت‌ها نزد نامه‌رسان بماند و … اما برای این کار اولا مامور پست باید ارتباط زیادی با شهروند داشته باشد یعنی او زیاد نامه داشته باشد و ثانیا مامور پست باید ریسک شکایت و پیگیری شهروند را نیز در نظر بگیرد و لذا این انتقام‌گیری باید ظریف و خفیف باشد . معمولا شهروند نیز همکاری می‌کند و مبلغی را به‌عنوان انعام به مامور پست پرداخت می‌کند، هرچندکه می‌تواند ناراضی باشد و از صمیم قلب پاداش ندهد، ولی او را تنها در محظور- نه اجبار- قرار داده‌اند تا انعام بدهد. از او درخواست انعام دارند، نه مانند مامور جایگاه پمپ بنزین مبلغی را- تقریبا به زور- از پولی که او پرداخت کرده بردارند. همین وضعیت در رابطه شهروندان با ماموران شهرداری برای جمع‌آوری زباله و دریافت ماهانه آنها نیز صادق است. در اینجا نیز ابتدا خدمتی ارائه می‌شود ( که پول آن به‌صورت مالیات، عوارض و یا یارانه و کمک دولت به شهرداری پرداخت شده) و بعد طلب انعام می‌شود. عقل حکم می‌کند که باید از انتقام گیری آنها پرهیز کرد و ماهانه آنها را، هر چند یک در میان، پرداخت کرد.

۳- كاربرد نظریه بازی در بررسی خلقیات ایرانیان
مساله اساسی در شناخت رفتار نوعی ایرانیان، پیدا كردن قواعد بازی یا ساختار بازده است؛ یا پیدا كردن یك مجموعه منسجم كه بتواند رفتار ایرانی را در صورت غالب آن توضیح دهد و پیش‌بینی كند، یعنی هم رفتارهای اكثر ایرانیان را توضیح دهد و هم در طول زمان این رفتارها را تبیین كند.
آندره زیگفرید در كتاب روح ملت‌ها (۱۳۵۴)، تلاش دارد تا تمام خصایص یك قوم را نشان دهد. او واقع‌بینی لاتینی، هوشمندی و ابتكار فرانسوی، سرسختی انگلیسی، حس انضباط آلمانی، صوفی‌منشی روسی، و بالندگی آمریكایی را بیان می‌كند. برای نمونه، او برای انگلیسی‌ها، سرسختی را بیان می‌كند. اما در مجموع، مشخصه‌ی انگلیسی را جنتلمن می‌داند. همچنین جان بول (John Bull) (جون گاو نر، برای بیان خونسردی و محافظه‌كاری انگلیسی‌ها یا جنبه ژرمنی انگلیسی‌ها). او تلاش دارد تا خصایص پراكنده انگلیسی را بر اساس نظرات هیپولیت تن (Taine) به سه دسته وراثت، محیط زمان را نسبت دهد و ثانیاً آنها را به همدیگر پیوند دهد و ربط منطقی میان آنها بیان كند. برخی از این عوامل و ویژگی‌ها عبارتند از:‌
– ویژگی جزیره‌ای انگلیس، و البته نزدیكی آن به قاره اروپا. باعث انزوای انگلستان شده است.
– جوانی نژاد انگلستان. در نتیجه نزدیكی بیشتر به طبیعت، و یك خودكاری و جوانی و حساسیت كودكانه.
– دشواری برخاستن از خواب صبح، به‌دلیل آب و هوای اقیانوسی. این ملت به درستی با اقیلم خود سازگار نشده است. كسانی كه قدرت زیاد ندارند گرفتار تخدیر می‌شوند و در مقابل، نیرومندان قوم، مقاومت چند برابر دارند. لذا ورزش در انگلستان ضرورت دارد، نه یك تفنن.
– انگلستان در تاریخ خود، هم منزوی بوده و هم واسطه میان تجارت میان دنیای قدیم و جدید بوده است و این تناقض مشخصه شخصیت انگلیسی است.
– عقل و شعور بریتانیایی‌ها. از اینكه خود را احمق بنامند، ابایی ندارند، و البته قصد تواضع ندارند. عقل منطقی و دكارتی را تحقیر می‌كنند. طبیعت به قواعد كلی عقل منطقی تن در نمی‌دهد و لذا بسیاری از راه‌حل‌ها موقتی و ناپایدار است و این ناپایداری را به عنوان یك واقعیت می پذیرد.
– بی‌اعتمادی به هوش‌‌های درخشان. این هوش‌ها را تحسین می‌كند، ولی با اضطرابی همراه است. خود را از قید منطق رها كرده و با راحتی و ناآگاهی در میان تناقضات زندگی كند.
– قواعد استدلال را نمی‌پذیرند. هنگام بحث در سطح و تراز دیگری قرار دارند، و هیچ حجت و برهانی آنها را از جای خود منحرف نمی‌كند. سرسختی از این ناشی می‌شود.
– در اخلاق:‌ برای او دین یك مساله شخصی است. وی خود را مسئول اعمال خود می‌داند. همچنین در برابر تكلیفی كه انجام می دهد، توقع تشویق ندارد.
– این وجدانی بودن وظیفه در فرد، فرمانبرداری و اطاعت را هم در او آسان می‌كند. یعنی مراعات انضباط در آزادی. این متاثر از فكر پروتستانی است.
– جزیره‌ای بودن، میل به استقلال درونی و بیرونی بودن را در انگلیسی ایجاد می‌كند. خود را بر كسی تحمیل نمی‌كند، انتظار هم دارد كه كسی به‌ كار او كار نداشته باشد. از این تحقیر دیگران هم بر می‌آید. از این، بی‌اعتمادی و بی‌اعتنایی وصف ناشدنی نسبت به آنچه انگلیسی نیست، پیدا می‌شود.
– كاملا به فردیت پایبند نیست و استقلال روح نقادی را ندارد. از روی میل و اراده از رهبران اطاعت می‌كند. این منبع وطن‌پرستی و فداكاری در برابر مصالح عمومی است. و نیز نیرومندی نظام پارلمانی. حس مسئولیت در او پررنگ است.
– بیش از سایر اقوام به طبیعت نزدیك است. در صلح با طبیعت به سر می‌برد. در جوانی دائم به سر می‌برد و نوعی سادگی نزدیك به ساده لوحی در او وجود دارد. به طبیعت و حیوانات توجه بیشتری نشان می‌دهد.
– اینها، نجابت و سادگی و اعتماد است كه بنیان زندگی انگلیسی را تشكیل می‌دهد.
– اعتماد در زندگی اجتماعی انگلستان، نقش اساسی دارد.
– جنتلمن(Gentleman) كسی است كه بتواند خود را آنگونه كه شایسته است در میان مردم نگه دارد. كسی است كه می داند آبرو و شرف خود را چگونه نگه دارد و نتیجه آن اینست كه مردم به او اعتماد می كنند. «گمان نمی‌كنم انگلستان به هیچ مفهومی شریف‌تر و ملی‌تر از مفهوم جنتلمن دست یافته باشد». (ص ۱۰۳))
– تناقض‌های آزادی و قدرت را حل كرده است. حكومت قدرت متعالی ندارد، بلكه تعبیر‌كننده مصالح عمومی و نمایندگی اجتماع است.
– البته بی‌قاعدگی هم وجود دارد، ولی تنها در سیاست خارجی و برای حفظ منافع ملی انجام می‌شود. سیاستمدار انگلیسی در كار سیاسی خود می‌كوشد كه پاس قوانین اخلاق را نگه دارد، ولی هرگاه حقا از عهده این كار بر نیاید و نجات ملت مستلزم آن باشد، یك «وكالت ضمنی» وی را مجاز می‌سازد كه پا بر سر این قوانین بگذارد.

این نمونه‌ای از تلاشی است از بیان منسجم ویژگی‌های رفتاری انگلیسی‌ها. این مجموعه هم خونسردی آنها را بیان كی كند، هم فردیت و استقلال را و هم اطاعت و نظم پذیری را و هم زیرپا گذاشتن اخلاق را. یعنی شرایط تخلف از قانون را بیان می‌كند.
همچنین زیگفرید علت واقع‌بینی لاتین‌ها را چنین می‌داند: اقلیم مدیترانه‌ای، ساختمان جغرافیایی مدیترانه، قدمت مقدس گذشته بسیار طولانی، و تاثیر محسوس امپراتوری روم. (ص ۳۰)
او همچنین روان‌شناسی روسی را تابع سه عامل جغرافیایی زیر می‌داند: عظمت سرزمین، یكنواختی سرزمین، و نداشتن وسایل دفاعی طبیعی در مقابل هجوم‌های خارجی‌ كه در عین حال با نفوذناپذیر بودن آن دست به‌ دست یكدیگر داده است. (ص ۱۴۱)
معمولا در هر ملت، یك صفت مركزی وجود دارد كه سایر صفت‌ها حول آن شكل می‌گیرند مثل جنتلمن یا عمو سام. بنابر‌این باید یك هسته مركزی برای خلقیات ایرانیان را شناخت. درباره‌ی شخصیت ایرانی، مهندس بازرگان این خصیصه جمع‌كننده را «سازگاری» می داند. در ادامه مختصری از این نظریه آورده می‌شود، و با تحلیل آن، و پذیرش برتری آن بر بسیاری از نظریه‌های موجود، تلاش می‌شود تا ذكر نقد نقاط ضعف این نظریه، نظریه‌ای جایگزین برای رفتارهای ایرانیان بیان شود.

نظریه سازگاری ایرانی بازرگان و نقاط مثبت و منفی آن
مهندس بازرگان در کتاب کوچک سازگاری ایرانی (۱۳۵۷) که به عنوان فصل الحاقی کتاب روح ملت‌ها نوشته، معتقد است «شناسایی کیفیات و روحیات و امکانات یک ملت بدون مراجعه به پایه‌های جغرافیایی و ریشه‌های تاریخی و بدون مطالعه و کشف تاثیرهای مادی و معنوی که عوامل محلی و جریان‌های تاریخی در تکوین و تحول آن قوم داشته‌اند میسر نیست و تا چنین تاثیرها و تشخیص‌ها روشن نگردد، هرگونه قضاوت درباره‌ی خصوصیات ملی و نژادی و هر گونه طرح و اجرای برنامه های اصلاحی یا انقلابی فاقد اعتبار و ارزش خواهد بود.» (۲۲) بر این اساس، وی وضع معاش ۷۵ درصد مردم ایران را کشاورزی می‌داند و علاوه بر روستاها، شهرها را هم نماینده کشاورزی می‌داند که باغ دارند و هنوز از زندگی زراعتی نبریده‌اند.
وی آثار مستقیم یا درجه اول زراعت پیشگی را بردباری، شلختگی، وارهایی، نوسان های زندگی، زمینگیری و تک‌زیستی می‌داند. و بر اساس تركیب این عوامل، نظریه خود را درباره‌ی ‌مهمترین خلق ایرانیان، یعنی «سازگاری» بیان می‌كند.
«از ترکیب بردباری، نوسان های زندگی و زمین‌گیری، این خصلت کلی و عمیق در ایرانی پیدا شده که به‌عنوان یک سیستم دفاعی، خود را با شرایط گوناگون زمان و مکان منطبق نماید و به‌هر سختی و مشقت و احیانا به‌هر ننگ و نکبت تن در دهد… با دوست و دشمن کنار آید، آقایی کند و نوکری…» (ص ۳۹) تاثیرهای بی‌نظمی (شلختگی)، وارهایی و تک زیستی نیز در ایجاد روح سازگاری ایرانی بی تاثیر نیستند. بی‌نظمی سد راه بزرگی را از سر راه آدم سازشکار برمی‌دارد. بیکارگی و اتکایی بودن زمینه را برای سلب مسئولیت، فرار از چاره‌جویی و مبارزه فراهم می‌کند. چهارراه تاریخ تمدن بودن و در مسیر تجارت دیگران بودن (که البته معلول وضع جغرافیایی فلات ایران است) نیز به خصلت سازگاری ایرانی کمک کرده است. ببینید در شهرهای زواری و توریستی، پی‌جویی سلیقه و خواسته‌های مسافرین و مشتری های رنگارنگ و… نان را به نرخ روز و مذاق مشتری خوردن، شخص را به بی‌شخصیتی و به سازگاری با هر شخص و موقعیت می‌کشاند.
بازرگان «سر بقای ایران» و علت ۲۵۰۰ سال استقلال ایران را به شوخی «پفیوزی ایرانیان» می داند (البته ظاهرا این لغت شوخی است و معنای آن را جدی می‌داند). (ص ۴۰) «وقتی ملتی بنا شد به‌طور جدی با دشمن روبرو نشود، تا آخرین نفس نجنگد و بعد از مغلوب شدن سرسختی و مخالفت نکند، بلکه تسلیم اسکندر شود و آداب یونانی را بپذیرد، اعراب که می‌آیند در زبان عربی کاسه گرم‌تر از آش شده صرف و نحو بنویسد… یعنی هر زمان به رنگ تازه وارد درآمده به هر کس و ناکس خدمت کند، دلیل ندارد که نقش و نام چنین مردم از صفحه روزگار برداشته شود. سرسخت‌های یک دنده و اصولی‌ها هستند که در برابر مخالف و متجاوز می‌ایستند و به جنگ‌اش می‌روند… وقتی شکست خوردند حریف چون زمینه سازگاری نمی‌بیند و با مزاحمت و عدم اطاعت روبرو می‌شود، از پا درشان می آورد و نابودشان می‌کند.» (ص ۴۱)
به نظر بازرگان، ما اهل نبرد و کوشش برای رقابت و مسابقه با دیگران و اهل جنگیدن و جان کندن در کشمکش با ملیت‌های بیگانه و با فرهنگ‌های بیگانه نیستیم. تقلید و ناسازگاری را ترجیح می‌دهیم. بنابراین قالب روحی مستقل نداریم. «این خود سیاستی است که رنگ دیگران را بگیریم یا آنها را به رنگ خود درآوریم، یا عملا به رنگی که ترکیب از هر دو باشد در آییم.» سازگاری ایرانی بوده است که ضمن خم شدن در برابر دشمن، دشمن را رام و راضی می‌ساخته، فرهنگ و فسادهای خود را بر او تزریق می‌کرده و بالاخره هضم و جذب‌اش می‌نموده است» (ص ۴۳)

بر نظریه بازرگان می توان نقدهایی وارد كرد: برخی تحلیل‌های بازرگان در پارادیم دهه ۵۰ بوده و چندان با داده های تاریخی نمی‌خواند. مثلا در رابطه شهر و ده، ده‌ها تحت حمایت شهرها بوده است و ما بارها مقاومت شهرها را در برابر مهاجمین دیده‌ایم. همچنین بسیار بر تاثیر معاش و عوامل جغرافیایی تاكید كرده است (باز هم تحت تاثیر شرایط آن دوره)، تا جایی كه به نوعی جبرگرایی جغرافیایی نزدیك شده است. به‌علاوه هر چند مهندس بازرگان قصد دارد سیستم اجتماعی معاش را تحلیل كند، اما بیشتر، شیوه کسب و کار را مبنای تحلیل خود می‌داند.
اما مهمترین نقد به نظریه سازگاری ایرانی، آن است كه این نظریه، بیشتر تك بعدی است و فقط یك بعد (منفی) از رفتار ایرانیان را می بیند (و البته آن را خوب می بیند)، اما ایرانیان دو بعد دارند، یكی جنبه‌ی سازگاری است و دیگری بعد جنبش و تحرك و قیام و انقلاب. خود او می‌گوید: «اگر نگوییم یگانه محرک، می‌توانیم بگوییم عمده‌ترین محرک ایرانی‌ها، آنجا که به پای خود جنبیده‌اند و به میل و ابتکار شخصی مثل اشک، ثروت و مال ریخته‌اند، یا کار مثبتی در ورای معاش و منافع انجام داده‌اند، به عشق خدا و آخرت و به سائق دینی بوده است». (ص ۴۵) یعنی در هر حال، جنبش و تحركی را برای ایرانیان قائل بوده، اما در نظریه بازرگان این بعد كمتر دیده شده است. در یك سده اخیر، نهضت مشروطه، جنبش ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی، سه جنبشی است كه در ایران رخ داده و رفتار ایرانیان در آن، با نظریه سازگاری ایرانی نمی‌خواند.
لذا علیرغم برتری‌های نظریه بازرگان، باید به‌دنبال نظریه‌ای بود كه بتواند دو بعد مثبت و منفی شخصیت ایرانی را تحلیل كند. به گمان ما، نظریه دو بعدی در دسترس، نظریه ویلیام بی من است.

پیشنهاد یك نظریه جایگزین برای تحلیل خلقیات ایرانیان
زبان، منزلت و قدرت در ایران (۱۳۸۱) عنوان کتابی است از ویلیام بی من، مردم شناس و زبان‌شناس آمریکایی که در سال های دهه هفتاد میلادی، بر اساس یک تحقیق میدانی در روستایی به نام گواکی در اطراف شیراز (و شهر شیراز) نگاشته است. در این کتاب نویسنده برخی ویژگی‌های بنیادی فرهنگ ایرانیان را که در تمشیت تعاملات روزمره به ویژه در عرصه تبادلات زبانی کارکرد موثری دارند، مورد تحلیل و بررسی قرار داده است. به نظر بی من، درک پویایی مراودات میان فردی، نقش کلیدی در شناخت نهادهای اجتماعی و سیاسی ایرانیان دارد. از رهگذر پیچیدگی‌ها و ظرایف تعاملات رودررو است که بر سر قدرت چانه‌زنی، ائتلاف حاصل می‌شود، مسئولیت بر دوش افراد گذاشته می شود و درباره گزینه‌های راهبردی تصمیم‌گیری می شود.
الگوهای بنیادی جامعه ایرانی به مفهوم ساختاری چندان پیچیده نیستند اما امکانات فراوانی برای کنش‌های زبانی فراهم می‌آورند. بی من الگوی بنیادی روابط اجتماعی ایرانیان را به دو قطب در سه عرصه تقسیم بندی می‌کند (بی من، ۱۳۸۱: ۱۱۴، ۱۵۵):

قطب الف قطب ب
اخلاق اجتماعی حاکمیت شبکه حاکمیت گروه
اخلاق فردی کم رویی (بیان محدود) پررویی (بیان آزاد)
عرصه کنش ظاهر/ بیرون باطن/ اندرون

دو حوزه از تقابل فرهنگی نمادین در زندگی ایرانیان نقش اساسی ایفا می کند. حوزه اول تقابل میان درون و بیرون است و حوزه دوم تقابل میان سلسله مراتب و برابری. (بی من، ۱۳۸۱: ۳۴) ظاهر، عرصه تباهی و جاذبه‌های دنیوی است، با این همه حائلی است برای دنیای ظریف و حساس باطن. بنابراین شخص ممکن است برای ظاهر ارزشی قائل نشود، اما در عین حال باید بداند چگونه در ظاهر رفتار کند. این هشدار که ظاهر را حفظ کن! (مراقب وجهه‌ی بیرونی‌ات باش!) فراوان گوشزد می شود و بسیار هم مورد توجه قرار می‌گیرد، زیرا فرد با کنترل جنبه های بیرونی رفتارش می تواند خود را از خطر دور نگهدارد و باطن‌اش را حفظ کند.
همچنین افتراق یافتگی سلسله مراتب به نظر می‌رسد تقریبا یک خصیصه جهانی زندگی بشری است، اما در برخی جوامع همچون هندوستان یا ژاپن، سلسله مراتب اهمیت نمادین ویژه‌ای دارد. تعهدات مربوط به منزلت اجتماعی در کمتر جامعه‌ای به اندازه‌ی ایران جدی گرفته می‌شود. افرادی که در جایگاه برتر قرار می‌گیرند باید به حق به آن جایگاه ارتقا پیدا کنند و با انجام تعهدات خود نسبت به زیردستان حمایت و احترام آنها را جلب نمایند تا بتوانند همچنان جایگاه خود را حفظ کنند. زیردستان نیز متقابلا با انجام وظیفه پیوند خود را با افراد خاصی که مقام بالا دارند حفظ می کنند. در تقابل با روابط سلسله مراتبی در جامعه ایران، پیوندهای حاصل از رابطه برابری و صمیمیت قرار دارد. حفظ این نوع پیوندها و روابط متضمن ایفای چنان تعهدات متقابل و سفت و سختی است که اغلب برآوردن آنها ناممکن به نظر می‌رسد.
او روابط برابری (دوره و پارتی بازی) و روابط نابرابری (سلسله مراتب و تعارف)، فقدان اعتماد، دیوانگی، بی‌ادبی و برخی جنبه‌های دیگر را در روابط اجتماعی ایرانیان بررسی می‌کند. دو مورد زیر نمونه‌ای از این تحلیل‌ها است.
بی‌اعتمادی و ناامنی در زندگی ایرانیان: غربی‌ها به‌این دلیل ناامنی و بی‌اعتمادی را ویژگی بارز روابط اجتماعی ایرانیان می دانند، که از درک این نکته عاجزند که یکی از شکل های ممکن که یک نظام زندگی اجتماعی می‌تواند به خود بگیرد، شکلی است که در آن کنش‌های افراد بر مبنای یک رشته ارزش‌هایی که ممکن است به نحو چشمگیری متضاد باشند، مورد تعبیر و تفسیر قرار بگیرند. از این رو نزد محققانی که در فرهنگ و نظام آموزشی خود آموخته‌اند که یک بعدی و نامبهم بیندیشند، نوسان میان مجموعه‌های متضادی از ارزش‌ها و تجلی آن نوسانات در رفتار واقعی به آسانی می‌تواند وجود عدم اعتماد در روابط انسانی را القا کند؛ در حالی که برای یک ایرانی چنین نوساناتی پیامدهای قابل پیش‌بینی شرایط متغیراند و بنابراین چندان نامطمئن یا غیرمنتظره نیستند.
پنهان‌کار زرنگ: یکی از خصائل ایرانیان که ذکر آن بسیار رفته و آثار ادبی و حکایات فراوان موید آن است «زیرکی» یا «زرنگی» است. در حقیقت زرنگی قابلیتی است که همه طالبش هستند، اما همان‌طور که بسیاری گفته‌اند زرنگی به معنی آب زیرکاه یا حیله گر بودن ایرانیان نیست. اگر زرنگی را یک اصل ارتباطی بدانیم، آنگاه می‌شود گفت زرنگی تدبیری است که کنش‌گر زبردست به‌کار می‌بندد تا مانع تعبیر مستقیم کنش‌هایش شود؛ یا این‌که به‌طور سنجیده دیگران را به‌سوی تعبیرهای نادرست هدایت کند، در حالی که خود در تعبیر کنش‌های دیگران موفق است. چون با این تعریف زرنگی نوعی مهارت محسوب می‌شود، لذا به‌عنوان یک عنصر ارتباطی بالقوه و قابل ‌ینی در هر موقعیت تعامل میان فردی حضور دارد. شخص زرنگ می‌کوشد بر ادراک دیگران از عناصر و عوامل دست اندرکار در یک موقعیت ارتباطی تاثیر بگذارد و آن‌ها را به سوی دستیابی به تعبیر خاصی از عناصر رمزگان ارتباط هدایت کند. از این‌رو ممکن است برای مثال بکوشد خود را به شخص دیگری نزدیک کند تا احتمال برآورده شدن خواسته‌هایش را افزایش دهد یا بدین طریق از بروز برخی بدرفتاری‌های زبانی یا غیر زبانی نسبت به خود پیش‌گیری کند.
بی من بر اساس این پیچیدگی‌ها معتقد است ایرانیان در کاربرد جادوی ارتباطی خود به غایت استادند. با آگاهی از چند و چون استفاده از منابع و امکانات زبانی خود، به همراه دانشی که از جامعه و پویش آن دارند، می‌توانند وارد گفت‌و‌گو و چانه‌زنی شوند؛ و وضعیتی ناپایدار و نامطمئن را با ظرافت و مهارت به‌وضعیتی عکس آن تبدیل‌کنند. هرچند همه‌ی انسان‌ها کمابیش قادر به‌انجام چنین‌کارهایی با استفاده از زبان خود هستند، اما شاید این مهارت خاص ایرانیان باشد که قادرند این جادوگری را با ذوق و احساسی متعالی انجام دهند و بدین‌سان امر خطیر ارتباط را به‌حوزه‌ای برتر از فرارسانی محض و ملال‌آور ارتقاء دهند یعنی به‌ قلمرو هنر.(بی من، ۱۳۸۱: ۴۶)
این نگاه دو بعدی، توسط برخی از سفرنامه نویسان در ایران نیز دیده شده بود. گاسپار دروویل در سفرنامه خود می‌گوید: «ایرانیان در مهمان‌نوازی بی‌نظیر و در یاوه‌گویی استاد و در روابط با دیگران خدعه‌گرند… ایرانی‏ها تجمل و خودنمایی را دوست می‏دارند و در تمام كارهایی كه می‏كنند، نشانه‏ای از بزرگ منشی به چشم می‏خورد. تنبلی آنها توصیف‌ناپذیر است. اما اگر ضرورت ایجاب كند، بسیار فرز و چابك‌اند. با اینكه شجاعت‌شان تا سرحد بی‏باكی می‏رسد اما مقابل مخاطرات فاقد تعقل و پشتكارند. … در برابر پادشاه خود را مطیع و منقاد نشان می‌دهند ولی در باطن دلداده‌ی خودرایی و استقلال‌اند. دشمن سوگند خورده‌ی یكدیگرند ولی در برخوردهای روزانه بسیار مودب و صمیمی جلوه می‌كنند….» (دروویل، ۱۳۴۸: ۴۲)
همچنین یاكوب ادوارد پولاك می‌گوید: «قانون طبیعی آسودن و جنبیدن در مورد ایرانیان صدق می‌کند. اگر ایرانی را به حال خود بگذارید بیشتر به آسودن رغبت دارد، اما اگر اوضاع و احوال او را به جنبیدن برانگیزد دیگر قادر به انجام کارهای خارق العاده است.» (پولاك، ۱۳۶۱: ۱۱۸) «در مورد ایرانی رابطه‌ی خاصی بین استراحت و فعالیت وجود دارد. پس از آنكه به اقتضای اوضاع و احوال، سالیان دراز خود را خانه نشین كرد و در آن مدت طولانی برای اینكه سو‌ء‌ظنی ایجاد نشود، به زحمت جرات یك بار بیرون آمدن از خانه را به خود داد و ۱۴ ساعت در روز خوابید و بقیه را در حرم‌سرا به سر آورد؛ در اثر تغییر اوضاع ناگهان از تفریط و افراط می‌گراید، دیگر فقط پنج یا شش ساعت می‌خوابد، در كار آسودگی نمی شناسد و سخت‌ترین شرایط را متحمل
می‌شود.» (پولاك، ۱۳۶۱: ۱۳۷)

در انتها باید گفت نگاه بی من، كه تلاش دارد سازگاری ایرانیان را در مجموعه‌ای كاركردی بگنجاند و جنبه‌های مثبت آن را هم در نظر بگیرد، بخش‌هایی از خلقیات ایرانیان را تحلیل می‌كند كه نظریه سازگاری ایرانی قادر به تحلیل آن نیست. البته تحلیل بی من، نهایت تلاش نیست و می‌توان با سنتز از این نظریات، به نظریه‌ای جامع در باب خلقیات ایرانیان استنتاج كرد و آن را بر اساس نظریه بازی به محك تجربه گذاشت.

منابع
بازرگان، مهدی (۱۳۵۷). سازگاری ایرانی. تهران: یاد.
پولاك، یاكوب ادوارد (۱۳۶۱). سفرنامه پولاك: ایران و ایرانیان. ترجمه کیکاووس جهانداری. تهران: خوارزمی.
جوادی یگانه، محمدرضا (۱۳۸۳) «کاربرد نظریه بازی در تحلیل رفتار روزمره: با تحلیل جامعه‌شناختی اتلاف بنزین». رفاه‌ اجتماعی (۱۵)‌، زمستان ۱۳۸۳، ۹۸-۵۷٫
چلبی، مسعود (۱۳۸۱) .فضای کنش: ابزاری تنظیمی در نظریه سازی. مجله جامعه شناسی ایران ۴، ۱: ۴۶- ۵
دروویل، گاسپر (۱۳۴۸). سفرنامه دروویل. ترجمه جواد محبی. تهران: گوتنبرگ.
زیگفرید، آندره (۱۳۵۴). روح ملتها. ترجمه احمد آرام. تهران: پیام آزادی.
لیتل‌، دانیل‌ (۱۳۷۳). تبیین‌ در علوم‌ اجتماعی‌: درآمدی‌ بر فلسفه‌ علم‌الاجتماع‌ . ترجمه‌ عبدالكریم‌ سروش‌. تهران‌: صراط‌.
Bonacich, P. F. (1995) .Four kinds of social dilemmas within exchange networks. Current Research in Social Psychology . 1(1).
Dixit, A. & S. Skeath (1999) .Games Of Strategy. New York: W.W.Norton & company.
Henrich, J. & N. Smith (1999) . Culture matters in bargaining and cooperation: cross-cultural evidence from Peru, Chile and the U.S eres.bus.umich.edu/docs/fanum.html
Jolls, C. & Sunstein, C. R. & Thaler, R. (1998) .A Behavioral Approach To Law And Eonomics. Stanford Law Review 50:1471- 1550.
Kollock، P. (1998) .Social dilemmas: The anatomy of cooperation .Annual Review of Sociology 24. pp182-214.
Markoczy، L. (2001). Cooperative Choice: Cooperative and non-cooperative motives and their consequences .http://www.goldmark.org/livia/
Rapoport, A. (ed.) (1974) .Game Theory As A Theory Of Conflict Resolution. Boston: D. Reidel.
Stout, L. A. (2001) .Other-Regarding Preferences and Social Norms. Gerrgetown Law and Economics Research Paper. No. 265902.
Van Lang، P. & M. Van Vugt & D. De Cremer (2000) . Choosing Between Personal Comfort and the Environment. . In: Van Vugt، M. & M. Snyder & T. R. Tyler & A. Biel (eds.) .Cooperation in Modern Society: Promoting The Welfare of Communities، States and Organizations. London: Routedge. pp. 45- 63….

پی‌نوشت:

  • . متن تنقیح شده‌ی سخنان دكتر جوادی یگانه، استادیار جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، كه به‌وسیله‌ی سخنران محترم، مكتوب و نهایی شده است.