غلامعباس توسلی در گفتگو با مرتضی شهلایی
بازرگان با ایمان و توکلی که داشت برایش فرقی نمیکرد در چه شرایطی و وضعیتیست؛ در زندان است یا از دانشگاه اخراج میشود یا… با توکلی که داشت وظیفه امر به معروف نهی از منکر را تعقیب میکرد …
شانزدهمین سالگرد مرحوم بازرگان بهانهای شد برای یادبود رئیس دولت موقت که اندیشه و عملکردش، موافقان و مخالفان متعدد و متنوعی دارد. برخی اندیشهاش را سکولار میخوانند، عدهای انگ لیبرال به نهضتش میزنند و پارهای هم میپندارند دموکرات است.
غلامعباس توسلی رئيس اسبق دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و عضو هيأت علمی دانشگاه تهران که در پایان نزدیک به نیم قرن تحقیق، تالیف و تدریس، ناچار به بازنشستگی شده، از دریچهای تازه به بازرگان مینگرد.
– شما سالیان متمادی با مرحوم بازرگان همراه بودید. به نظرتان وی چه ویژگیای نسبت به همنسلان خود داشت؟
مهندس بازرگان دارای ویژگیهای متعدد و متنوعی بود. به هر وجهی از وجوه شخصیت مرحوم بازرگان که نگاه کنیم در حقیقت متوجه میشویم وی در زمان خود در حد اعلای درخشندگی و استعداد بوده است. از لحاظ خانوادگی وارد نمیشوم چون به اندازه کافی گفته شده و ضرورتی ندارد. وی از نظر تحصیلات در ایران و فرانسه، بالاترین سطوح را پشت سر گذاشت و از نظر رویکرد مذهبی باید گفت در یک خانواده کاملا علاقهمند به مذهب و روشنبین بزرگ شد.
بازرگان در دورهای که در خارج از کشور بود، به مسائل مذهبی توجه خاصی داشت، بهطوری که میبینیم در آنجا سایر دانشجویان را جمع و برای آنان سخنرانیهای گوناگونی با موضوع مسائل دینی، سیاسی و علمی میکرد.
از برجستگیهای اخلاقی مهندس بازرگان که باید مورد توجه قرار بگیرد میتوان به انضباط، هوش، دقت، خلوص، خداشناسی، مردمدوستی، دانشدوستی، شجاعت و بسیاری از دیگر خصایص اشاره کرد که کمتر اتفاق میافتد در کسی یکجا جمع آید، ولی در مورد وی شاهد آن بودیم. مرحوم مطهری در مورد ایشان میگفت: دیانت مهندس بازرگان او را به سیاست کشاند نه برعکس.
من شاهد بودم وقتی موضوعی پیش میآمد، وی بلافاصله و بدون درنگ موضع میگرفت و نظر میداد و نمیگذاشت موضوع بیات شود. در همان زمان جنگ، خیلیها میگفتند نباید چیزی گفت، ولی مرحوم بازرگان میگفت بالاخره کشورهای اسلامی باید یکجور با هم کنار بیایند و از کشتار یکدیگر خودداری کنند.
تصمیمات وی همواره دموکراتیک بود و اگر اکثریت به چیزی قائل نبود او هم میپذیرفت و تسلیم میشد و طوری نبود که به خاطر این که دبیرکل است، مسائل را به تنهایی پیش ببرد، بلکه با مشاوره، گفتوگو، استدلال و وفاقجمعی، تصمیم میگرفت.
نکته دیگر که قابل طرح است، آن که مهندس بازرگان با ایمان و توکلی که داشت برایش فرقی نمیکرد در چه شرایطی و وضعیتیست؛ در زندان است یا از دانشگاه اخراج میشود یا… با توکلی که داشت وظیفه امر به معروف نهی از منکر را تعقیب میکرد. برای او، کار مفید انجامدادن با اهمیت بود و برای این مهم، همیشه روحیه خود را بالا نگه میداشت.
– نسبت میان جریان روشنفکری و مرحوم بازرگان چیست؟
مرحوم بازرگان جریان روشنفکری را در دوره ما هدایت کرد و آنچه امروز تحتعنوان روشنفکری دینی مطرح میشود، پرچمدار اولیه و شاخص آن، مرحوم بازرگان بود که هم جنبه روشنفکری داشت و هم بهمعنی واقعی، به مبانی دینی با اعتقاد کامل می پرداخت.
وی سردمدار حرکتی شد که در جامعه ما بسیار مفید و لازم بود؛ مهندس بازرگان در زمانیکه تمام دانشجویان جذب گروههای مارکسیستی میشدند، با سخنرانیها و جلساتی که برپا میکرد، روشنگریهای بسیاری کرد، بهنحویکه باید اذعان داشت حتی جریان دکتر شریعتی تحت تأثیر وی بود. بهطورکلی، جنبش روشنفکری ما از لحاظ نوشتارهای مذهبی و انطباق شرایط دینی با تغییر و تحولات جهانی، همیشه با یک مسأله مهم مواجه میشد؛ اینکه آیا ما در سنت بمانیم یا بهکلی سکولار شویم. بازرگان همیشه راه وسط را برمیگزید که با هر دو اشتراک داشت. این موضوع از بینشهای مرحوم بازرگان در کنار دانش وی است.
قبل از انقلاب همیشه این سؤال مطرح بود که اگر دستگاه شاه بههم بخورد و رژیم ساقط شود، کسی هست که جامعه را اداره کند؟ این سؤال خیلی مهم بود و تقریبا از دور و نزدیک بهطور مستقیم و غیرمستقیم همه به مرحوم بازرگان اشاره میکردند. آن زمان در فرصت مطالعاتی در کالیفرنیا بودم که مرحوم بهشتی و شبستری و چند نفر دیگر به آنجا آمده بودند، با هرکدام که صحبت میکردم، میگفت کسی که لیاقت و شایستگی این کار را داشته باشد و بتواند کشور را اداره کند، مهندس بازرگان است و این موضوعی بود که از قبل مطرح بود.
باید بدانیم مسائل انقلاب، مسائل پیچیده و پیشبینی نشدهایست. یک سرِ انقلاب، این است که ما یک کاری بکنیم که دستگاه سقوط کند و برود. طرف دیگر این است که برای آنکه ساختار موجود را بشکنیم و ساختار دیگری جانشین آن کنیم، افراد یک مقدار افراطی عمل میکنند. اصولا انقلاب، مثل دیگیست که میجوشد تا آتش زیر آن خاموش شود، در حقیقت سر نخ آن هم دست هیچکس نیست و معلوم نیست به کدام سو میرود.
رهبری انقلاب ایران در دست رهبری شایسته و مورد قبول همگان بود و تا حدودی مسائل کنترل میشد، اما مسائل طوری پیش رفت که یک نفر، دو نفر و یک گروه یا دو گروه مؤثر نبودند. انقلاب، انقلابی اسلامی بود و مرحوم بازرگان علاوه بر آنکه روی اسلامیت نظام تأکید میکرد، دنبال جنبه دموکراتیک انقلاب هم بود.
-چرا؟ این تأکید از کجا نشات میگرفت؟
او معتقد بود ما از نسل مشروطیت هستیم و هنوز از آزادی و دموکراسی برخوردار نیستیم و وظیفه داریم که از دموکراسی و آزادیها دفاع کنیم. در آن شرایط سخت که سایرین اینگونه برخوردها را تند میپنداشتند، مرحوم بازرگان گفته دیگران برایش مهم نبود و کاری به تعریف و تمجید یا طرد و توهین آنها نداشت و تنها به وظیفه شرعی و میهنی خود میاندیشید. تجزیه و تحلیل بازرگان در ردّ دیکتاتوری و استبداد در ایران، کاری عمیق و استثنائی از نظر جامعهشناسی است. تاکنون کسی اثرات استبداد و خودرأیی را بر جامعه و مردم ایران، به این ظرافت بررسی نکرده است.
وی بههیچوجه دنبال یک جامعه سنتی بهنام مذهب نبود. یکی از کارهای ابتکاری و استعدادی مهندس بازرگان این بود که وقتی همه میگفتند جمهوری اسلامی، او به صراحت و با شهامت میگفت جمهوری دموکراتیک اسلامی. خیلیها میگفتند او نمی فهمد، اما او تیزبینانه و خوب میفهمید. ایشان بارها خاطرنشان ساخت از اول فقط نگوییم جمهوری اسلامی، زیرا این صفت در حقیقت کمکم سبب میشود آن وجه جمهوریت، کمرنگ و قاعدتا فراموش شود. وی همه را توجه میداد به اینکه مردم انقلاب کردهاند و باید ما جواب مردم را بدهیم. از دغدغه های مرحوم بازرگان این بود که میخواست مردم واقعا به حساب بیایند و با آنها مشورت شود و مشارکت مردم، کلامی نباشد. به همین دلیل میگفت جمهوری دموکراتیک اسلامی و تنها کسی بود که آن را مطرح کرد.
-ایشان با صفت اسلامی برای جمهوری موافق بود یا مخالف؟
بازرگان با کلمه اسلامی کاملا موافق بود، ولی میخواست در کنار آن کلمهای باشد که در آینده فراموش نکنند که این انقلاب برای آزادی هم بوده و فقط برای اسلام یا اسلام منهای آزادی نبوده است. او اعتقاد داشت اسلام همه آزادیها را می پذیرد، کما اینکه خود امام هم گفتند همه آزادند، حتی مارکسیستها و کمونیستها، مگر آنکه خیانت کنند. بنابراین موضوع آزادی، در آن زمان بسیار جدی و مهم تلقی می شد و همه بیشتر این وجه انقلاب را میخواستند و کسی خواهان آن نبود انقلابی بشود که دیکتاتوری برود و دیکتاتوری دیگری بیاید. قانون اساسی که در دولت موقت نوشته شد، تمام نهادهای دموکراتیک همچون مجلس را پیشبینی کرده و همه آزادیها را متصور شده بود که بعدا مسأله ولایت فقیه در دوره مجلس خبرگان اول به آن افزوده شد. اکنون که به آن زمان مینگریم، میبینیم تعادل و ساختار جامعه بهم ریخته و شاهد دو نوع آدم هستیم؛ یک عده تندرو که به قول مرحوم مطهری، اهل شور و شعارند و میخواهند همه بناها را خراب کنند و در مقابل یک گروه که عمری از آنها گذشته و مسائل دنیا را میدانند و انقلابهای گوناگون را دیده بودند و پیشبینی میکردند که هر انقلابی، مقدار زیادی خرابکاری به همراه خواهد داشت تا بعد از آن سازندگی بهوجود بیاید. این عده اخیر میخواستند کاری بکنند که حالا که رژیم شاه سقوطکرده، مردم به جان هم نیفتند. باید اذعان کرد که اگر آن تندرویها مهار نمیشد، هیچوقت جامعه سروسامان نمییافت.
-این تندرویها چه بود؟
برخی میگفتند باید دو روزه کشاورزی را اصلاح و درست کنیم. خوب اگر کسی کمی تعقل میکرد و اهل شعور بود نه شعار، میدانست کشاورزی ایران را دو روزه نمیتوان آباد کرد. بعد از انقلاب، اصلاحات مهم است، حال چه اصلاحات سیاسی، چه فرهنگی و چه اقتصادی. بهبود اوضاع و احوال به این راحتی نیست که مانند گل، یکشبه بشکفد و طلوع کند، بلکه مانند نهالیست که دائم باید مورد رسیدگی و مراقبت قرار بگیرد تا کمکم مؤسسات علمی و اقتصادی و غیره بهبود یابند. ما به تدریج دچار تضاد شدیم، از یکطرف شعار مرگ بر آمریکا سر میدهیم و از سوی دیگر، سرِ هر چهارراه سیگار وینستون آمریکایی میفروشیم! اینها همه تناقض است.
یک مسأله، مسأله روحانیت بود که امام در پاریس فرمود شاه که رفت، من در قم مینشینم و در کار دولت دخالت نمیکنم. او شخصا هم روحانیت را از ورود به سیاست منع میکرد، بهطوریکه در دوره اول، بهشتی را از کاندیدا شدن و ورود به سیاست، منع کرد، اما این باعث نشد که سایر روحانیون نیز چنین فکر کنند.
یک عده افراد سیاسی تاریخی مانند حزب توده، چریکهای مجاهد و فدایی خلق و غیره هم بودند که در جستجوی قدرت، هر یک شعار تندی سر میدادند که از نظر بازرگان و دولت موقت، منطقی نبود. هرچند که دولت بازرگان سنتزی از همه گروهها بود، اما ایدهآل نبود. مرحوم بازرگان، نظرش این بود که مشکلات به آسانی و سریع برطرف نخواهدشد و به همین جهت، معتقد بود یک عفو عمومی دادهشود تا همه از نگرانی دربیایند، زیرا مثلا یک معاون ارشد نهادی هرلحظه میترسید به او حمله شود یا تحت تعقیب باشد و… ماندلا هم در آفریقای جنوبی گفت: «فراموش نمیکنیم، ولی میتوانیم ببخشیم.» خارجیهایی هم که آنجا بودند و خودشان آفریقای جنوبی را استعمار کرده بودند، با این شرایط ماندند و سرمایهشان را خارج نکردند. بههرحال، بازرگان درخواست عفو عمومی کرد، ولی عدهای میگفتند نه و تشنه انتقام بودند. شرایط طوری نبود که همه بپذیرند.
-دولت مرحوم بازرگان را تا چه اندازه موفق میدانید؟
دولت موقت در شرایطی پذیرای مسئولیت شد که هریک از احزاب و گروههای مختلف سیاسی با تاریخچه و دیدگاهی که داشتند، ادعایی میکردند و هریک نسبت به سرمایهگذاریهایی که کرده بود، انتظاراتی داشت. این مسأله از دوره مشروطیت به بعد همواره مطرح بود. در این میان، عدهای از روحانیون هم معتقد بودند کل انقلاب به آنها تعلق دارد و در کنار آنها، بازاریان نیز دیدگاههای خاص خود را داشتند.
مرحوم بازرگان دولتی با تأیید امام تشکیل داده بود. عدهای مثل مرحوم خلخالی کاری را که خودشان دوست داشتند، انجام میدادند. مهندس بازرگان، اصطلاحی در مورد دولت موقت بهکار می برد که «ما چاقوی بدون تیغه هستیم و فقط حکم دسته چاقو داریم و تیغه آن، دست کسان دیگری است» وی با این جمله، مسأله را برای همگان روشن کرد. در آن شرایط همه در هر کاری دخالت میکردند، بهعنوان نمونه، دانشجو هرچه فکر میکرد، همان کار را انجام میداد و جالب آن که به دولتی که خود انقلاب بهوجود آورده بود، کسی پایبند نبود، درحالی که مرحوم بازرگان همیشه دنبال سازگاری و اعتدال و حل مسائل بود، اما برخی دوست داشتند فضا رادیکال شود.
در همان دوران، دانشجویان سفارت آمریکا را اشغال کردند و در آن شعار سر میدادند، درحالیکه وقتی جامعه دولت دارد نباید وسط آن آمد و کار غیردولتی کرد، آن هم عملی که تمام دولتها آن را رد میکنند و به رسمیت نمیشناسند. در هر صورت، این کارها صورت میگرفت و در چنین شرایطی نمیشد فعالیت را ادامه داد. وقتی یک دولت میآید، اولین کارش این است که تمام دولتها او را به رسمیت بشناسند. انقلاب ما را همه، اعم از چپ و راست و روسیه پذیرفتند و فقط، آمریکا مشکل داشت که آنهم خودشان پس از گروگانگیری قطع ارتباط کردند و بهشدت علیه ایران شروع به تبلیغات کردند و حتی به طبس حمله کردند.
-او رسما با تندرویها مخالفت میکرد؟ به نظر میرسد اعتراضات هواداران دولت موقت بیش از دولتمردان بود.
وی با بسیاری از تندرویها موافق نبود، ولی اینکه موافق نباشد، کافی نبود، زیرا عدهای برای خودشان جایگاهی قائل بودند.
-چه کسانی؟
کسانی دانشجویان خط امام را هدایت میکردند و اساسا هرکسی که سابقه مبارزاتی داشت، برای خود شأن و جایگاهی قائل میشد و در امور راسا اقدام میکرد. همه این عوامل سبب شده بود که انقلاب در انقلاب شود. مهندس بازرگان در آن شرایط نمیتوانست تمام گروهها و افراد را قانع کند و همه را زیر چتر خود بگیرد. به همین علت فضا پر شده بود از گدازه آتشفشانی که هر لحظه آتشی به سمتوسویی پرتاب میکرد و هر آن ممکن بود آتش، دامن کسی را بگیرد.
-تدبیر بازرگان چه بود؟
نوشتن و تصویب قانون اساسی، تشکیل مجلس شورا طبق قانون اساسی، انجام مقدمات قانونی شکلگیری جمهوری اسلامی و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری تماما در دولت موقت بازرگان انجام شد. بعد از آن همه فکر میکردند بازرگان دیگر توانایی این را ندارد که کار را ادامه بدهد. بنابراین، افراد دیگری مانند بنیصدر آمدند و کاندیدا و برنده شدند. مرحوم بازرگان در این مقطع، حتی دوستانش را منع کرد که برای ریاست جمهوری بیایند. به هر طریق ثبات خیلی دیر حاکم شد، علت آن هم این بود که از یکسو جنگ تحمیل شده بود و از سوی دیگر، تغییر و تحولات غیرقابل پیشبینی رخ میداد.
رویدادهایی همچون ترور مطهری، بهشتی و ۷۲ تن از بهترین افراد حزب جمهوری، رجایی، باهنر و بسیاری دیگر، نشان داد هیچکس مصون نیست و بهراحتی نمیشود کار کرد. این رویدادها، مسائل کوچک و سادهای نبود، البته هیچوقت انقلابها روی حساب و کتابهای از پیشتعیینشده جلو نمیروند و ممکن است هرآن، حادثهای مانند کودتای نوژه رخ دهد که تبعات منفی بر سیاست و اقتصاد داشته باشند. مرحوم بازرگان از ابتدا میگفت من بولدوزر نیستم، آقایان بولدوزری عمل میکنند و بولدوزر همهچیز را از جا میکند و میآورد جلو و کار را پیش میبرد، ولی من ماشینی هستم که باید با فرمان و دنده و غیره در جاده حرکت کنم. بههرحال، خدا را شکر که مرحوم بازرگان برخلاف شعارهایی که علیه او میدادند، در امور مملکت کوتاهی نکرد و به وظایفش عمل کرد و در همین مدت کوتاه در حد توانش، مسائل را پیش برد.
بازرگان با مسائل تندی مانند ملیکردن بانکها مبارزه کرد و در برابر افرادی که میخواستند همهچیز را سوسیالیستی کنند تمام قد ایستاد. مثلا دکتر سامی میگفت پزشکی باید ملی شود یا رضا اصفهانی، که در دوره شریعتی در حسینیه ارشاد سخنرانی میکرد و سپس با شعارهایی که داد معاون وزارت کشاورزی شد، میگفت میخواهیم در ورامین، زمینها و اراضی را ملی کنیم! درحالیکه دولت وجود داشت.
در همان زمان، برخی روحانیون مانند آیتالله شبستری درباره زمینهای تهران حرفهایی زدند یا سایرین که وقتی به دیدن امام رفتند، امام به آنها فرمود بروید درستان را بخوانید و دست از این کارها بردارید که این اعمال، غلط است. آنها نیز مجبور شدند خجلتزده کارهایشان را اصلاح کنند. به هر روی اگر ملیشدنی مطرح است، باید مصوب شود و طبق اصول و ضوابط انجام شود نه آن که شتابزده عمل شود.
مسائل بعد از انقلاب اگر بهدرستی هدایت نشود، خرابی بسیاری به بار می آورد و اساسا مسائل بعد انقلاب، مهمتر از خود انقلاب است. مرحوم بازرگان کسی بود که این مسائل را میفهمید، ولی راهحلی برای آن نداشت که هم پاسخ مردم را بدهد و هم اصلاحات را انجام بدهد.
-پس چرا دولت را پذیرفت؟
در متن تنفیذ حکم ایشان آمده بود که وی دولت موقت را تشکیل میدهد که قاعدتا آن هم انتخابات را برگزار و ریاست جمهوری را مستقر میکند. از وی نخواسته بودند بیاید کار انقلابی هم بکند، هرچند بسیاری از نهادهای انقلابی در زمان وی تشکیل شد، مانند بنیاد مستضعفان، جهاد سازندگی و سپاه پاسداران و… ولی خیلیها انتظار داشتند دولت او کارهای انقلابی انجام دهد.
مهندس بازرگان در حد ظرفیت و امکانات خود در به همریختگی جامعه بسیار خوب عمل کرد، ولی وی برای دولت انقلابی که فقط شعار بدهد، سخنرانی بکند و تنها ادعا داشته باشد، مناسب نبود. خود او میگفت من با این شرایط نمیتوانم کار کنم و بلافاصله هم استعفا داد. یعنی بعد از شش هفتماه که دید اوضاع خودمختاریست، خیلی خالصانه و بیغرضانه گفت نمیتوانم این چنین کارهایی را انجام بدهم. درست در همین زمان امیر انتظام را به جرم جاسوسی آن هم به خاطر گفتوگو از سوی دولت زندانی کردند که همه سرنوشتش را میدانیم. آنها در نامه به امیر انتظام نوشته بودند Dear Amir Entezam که در عرف نامهنگاری چیزی کاملا بدیهی و مرسوم است؛ آنگاه عدهای آن را اشتباه تفسیر کردند و مشکلاتی را آفریدند.
-مگر دولت مورد تأیید امام نبود؟
بازرگان هم فکر میکرد دانشجویان خط امام یا هر دانشجوی دیگری میداند که دولت، دولت امام است و امام، دولت را قبول دارد، ولی آنان عقیده داشتند که باید تندروی کنند و به جای آنکه بیایند با دولت امام، مسائل را مطرح و راهحل مسالمتآمیز را انتخاب کنند، از طریق مناقشه مسائل را جلو بردند.
دولت بازرگان، دولت آسانی نبود؛ در میان تنش، هیاهو، کشمکش و سروصدا باید حرکت میکرد که البته این هم مختص ما نیست و در تمام انقلابها مانند روسیه و فرانسه هم شاهد حوادث بسیار بودیم. خوشبختانه کارهای وحشتناکی که در فرانسه و روسیه، به آن شدت شد، اینجا بهخاطر همین کلمه اسلام رخ نداد. در روسیه بیش از ۵۰ میلیون انسان کشته شد تا انقلاب شعلههایش فروکش کرد.
در همان موقع، مرحوم طالقانی به بازرگان توصیه کرد که دولت را قبول نکند، ولی چون تکلیف بود، پذیرفت. وی از آنجا که با رویّه پیش میرفت و با کار بیرویه و تندروی مخالف بود، یکبار استعفا داد که امام قبول نکرد و برای بار دوم ابتدا استعفایش را به رادیو داد و بعد نزد امام به قم رفت. در همان زمان خیلی از روحانیون میآمدند و میگفتند این دولت، موقت است و پنج شش ماه بیشتر دوام نمیآورد. همه منتظر بودند این دوره زودتر به پایان برسد. البته در خیلی از جاها، دولتهای موقت بعدا کارشان را ادامه میدهند، ولی درآن دوره، یک عده منتظر بودند تا سریع بیایند، اگر کرسی یا سمتی هست در اختیار بگیرند. در همین موقع، بسیاری از کشمکشهای گروههای اجتماعی آغاز شد.
بازرگان پس از استعفا نیز بلافاصله در انتخابات دور اول مجلس شرکت کرد و به همراه چند تن از اعضای نهضت آزادی به مجلس راه یافت. بازرگان چهار سال در مجلس بود، اما آنجا هم با مشکلات متعددی مواجه شد، بهطوریکه علیه او در مدارس شعارهای تندی میدادند. حتی یکبار آقای هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه گفت: «ایشان مستحق این شعارها و ناسزاها نیستند.»
-علت این رویدادها را چه ارزیابی میکنید؟
وی در حیطه دموکراسیخواهی ملت مسلمان ایران حرکت میکرد و آن را یک ضرورت میدانست. معتقد بود این مردم۲۵۰۰ سال زیر استبداد پادشاهان بودند و باید مکانیزمی بهوجود آید تا در حقیقت از طریق جمهوریت و انتخابات آزادِ مردمی و قانونی بر سرنوشت خویش حاکم شوند. مرحوم بازرگان در مجلس اول هم بارها به زبان آورد که یک اقلیت منتقد در مجلس و در هر سطحی از جامعه باید باشد تا دولت به دیکتاتوری و خودرأیی دچار نشود، اما به تدریج متوجه شد در این مجلس، امکان اینکه بتواند به صورت خیرخواهانه مسائل را طرح کند، وجود ندارد. حتی علیه او شعار میدادند که آمریکایی و سازشکار است گرچه بعد آمدند عذرخواهی کردند. بههرحال، این نقش هم ایفا نشد و فقط یک حزب منتقد اسلامی باقی ماند که همان نهضت آزادی، پیرترین حزب ایران است که آن هم چند سالیست دیگر اجازه فعالیت ندارد.
مرحوم بازرگان معتقد بود اگر اقلیت منتقد در یک جامعه نباشد، آن جامعه به فساد و دیکتاتوری کشیده میشود. وی همواره خاطرنشان میکرد که بحث ما، بحث قدرت نیست، بحث حجت است. اما گوش شنوایی نبود و مسائل را از بیخ رد میکردند، حتی در مجلس اول گاهی این تضارب دیدگاهها به فحاشی و زد و خورد میانجامید.
وی بعد از مجلس، در انجمن اسلامی مهندسین هفتهای یکبار سخنرانی میکرد و چندین کتاب، که همان سخنرانیهای انجمن بود، با نام «بازیابی ارزش» نوشت. به شهرستانها سفر میکرد که در شهرهایی مانند مشهد و تبریز مورد حمله قرار گرفت. سپس به کارهای خفیفی در حد صدور اعلامیه آن هم در تیراژ محدود پرداخت.
-چرا جریان مهندس بازرگان، سکولار تلقی میشود؟
وی در خصوص مسائل مذهبی در کتاب مهم «مرز بین دین و سیاست» که کمتر مطالعه میشود، مرزی میان دین و سیاست قائل میشود که یک فرد دیندار تا کجا میتواند در سیاست دخالت کند و وارد شود. وی معتقد بود که امام هم بر این باور بوده که در عین نظارت بر کار سیاستمداران، روحانیون نباید وارد سیاست شوند. اما طرح حرفهای مرحوم مدرس و روشی که امام در پیش گرفت بیانگر آن بود که امام نمی تواند کنار بنشیند و دخالت نکند. مرحوم بازرگان در آخر عمر، سخنرانی معروفی در انجمن اسلامی با نام «خدا و آخرت هدف بعثت انبیا» داشت که ابتدا میخواست با نام «تنها هدف بعثت انبیا» آن را مطرح کند و با اسرار دوستان «تنها هدف» را برداشت. آنجا گفت خدا نخواسته دین تا این اندازه وارد سیاست شود و لازم است دین مرزهای خود را با سیاست حفظ کند. وی معتقد بود دین نیامده که تمام مسائل و امور دنیا را تنظیم کند. اگر قرار باشد دینداران بدون قید و شرط در سیاست وارد شوند به همان اندازه که فوایدی دارد، آسیب و زیانهایی هم دارد. تاریخ اسلام هم همین موضوع را تأیید میکند که به غیر از دوران علی(ع)، امام دیگری سرِکار نیامد. بازرگان به این اندیشه رسیده بود که سیاست را باید گذاشت برای اهل سیاست.