مقالات

طالقانی به بازرگان توصیه کرد دولت را قبول نکند

غلامعباس توسلی در گفتگو با مرتضی شهلایی
بازرگان با ایمان و توکلی که داشت برایش فرقی نمی­کرد در چه شرایطی و وضعیتی‌ست؛ در زندان است یا از دانشگاه اخراج می­شود یا… با توکلی که داشت وظیفه امر به معروف نهی از منکر را تعقیب می‌کرد …

شانزدهمین سالگرد مرحوم بازرگان بهانه­ای شد برای یادبود رئیس دولت موقت که اندیشه و عملکردش، موافقان و مخالفان متعدد و متنوعی دارد. برخی اندیشه­اش را سکولار می­خوانند، عده­ای انگ لیبرال به نهضتش می­زنند و پاره­ای هم می­پندارند دموکرات است.
غلام­عباس توسلی رئيس اسبق دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و عضو هيأت علمی دانشگاه تهران که در پایان نزدیک به نیم قرن تحقیق، تالیف و تدریس، ناچار به بازنشستگی شده، از دریچه­ای تازه به بازرگان می­نگرد.

– شما سالیان متمادی با مرحوم بازرگان همراه بودید. به نظرتان وی چه ویژگی­ای نسبت به هم­نسلان خود داشت؟

مهندس بازرگان دارای ویژگی­های متعدد و متنوعی بود. به هر وجهی از وجوه شخصیت مرحوم بازرگان که نگاه کنیم در حقیقت متوجه می­شویم وی در زمان خود در حد اعلای درخشندگی و استعداد بوده است. از لحاظ خانوادگی وارد نمی­شوم چون به اندازه کافی گفته شده و ضرورتی ندارد. وی از نظر تحصیلات در ایران و فرانسه، بالاترین سطوح را پشت سر گذاشت و از نظر رویکرد مذهبی باید گفت در یک خانواده کاملا علاقه­مند به مذهب و روشن­بین بزرگ شد.

بازرگان در دوره­ای که در خارج از کشور بود، به مسائل مذهبی توجه خاصی داشت، به­طوری که می­بینیم در آنجا سایر دانشجویان را جمع و برای آنان سخنرانی­های گوناگونی با موضوع مسائل دینی، سیاسی و علمی می­کرد.

از برجستگی­های اخلاقی مهندس بازرگان که باید مورد توجه قرار بگیرد می­توان به انضباط، هوش، دقت، خلوص، خداشناسی، مردم­دوستی، دانش­دوستی، شجاعت و بسیاری از دیگر خصایص اشاره کرد که کمتر اتفاق می­افتد در کسی یک­جا جمع آید، ولی در مورد وی شاهد آن بودیم. مرحوم مطهری در مورد ایشان می­گفت: دیانت مهندس بازرگان او را به سیاست کشاند نه برعکس.

من شاهد بودم وقتی موضوعی پیش می­آمد، وی بلافاصله و بدون درنگ موضع می­گرفت و نظر می­داد و نمی­گذاشت موضوع بیات شود. در همان زمان جنگ، خیلی­ها می­گفتند نباید چیزی گفت، ولی مرحوم بازرگان می­گفت بالاخره کشورهای اسلامی باید یک­جور با هم کنار بیایند و از کشتار یکدیگر خودداری کنند.

تصمیمات وی همواره دموکراتیک بود و اگر اکثریت به چیزی قائل نبود او هم می­پذیرفت و تسلیم می­شد و طوری نبود که به خاطر این که دبیرکل است، مسائل را به تنهایی پیش ببرد، بلکه با مشاوره، گفت­وگو، استدلال و وفاق­جمعی، تصمیم می­گرفت.

نکته دیگر که قابل طرح است، آن که مهندس بازرگان با ایمان و توکلی که داشت برایش فرقی نمی­کرد در چه شرایطی و وضعیتی­ست؛ در زندان است یا از دانشگاه اخراج می­شود یا… با توکلی که داشت وظیفه امر به معروف نهی از منکر را تعقیب می­کرد. برای او، کار مفید انجام­دادن با اهمیت بود و برای این مهم، همیشه روحیه خود را بالا نگه می­داشت.

– نسبت میان جریان روشنفکری و مرحوم بازرگان چیست؟

مرحوم بازرگان جریان روشنفکری را در دوره ما هدایت کرد و آنچه امروز تحت­عنوان روشنفکری دینی مطرح می­شود، پرچمدار اولیه و شاخص آن، مرحوم بازرگان بود که هم جنبه روشنفکری داشت و هم به­معنی واقعی، به مبانی دینی با اعتقاد کامل می پرداخت.

وی سردمدار حرکتی شد که در جامعه ما بسیار مفید و لازم بود؛ مهندس بازرگان در زمانی­که تمام دانشجویان جذب گروه­های مارکسیستی می­شدند، با سخنرانی­ها و جلساتی که برپا می­کرد، روشنگری­های بسیاری کرد، به­نحوی­که باید اذعان داشت حتی جریان دکتر ­شریعتی تحت تأثیر وی بود. به­طورکلی، جنبش روشنفکری ما از لحاظ نوشتارهای مذهبی و انطباق شرایط دینی با تغییر و تحولات جهانی، همیشه با یک مسأله مهم مواجه می­شد؛ این­که آیا ما در سنت بمانیم یا به­کلی سکولار شویم. بازرگان همیشه راه وسط را برمی­گزید که با هر دو اشتراک داشت. این موضوع از بینش­های مرحوم بازرگان در کنار دانش وی است.

قبل از انقلاب همیشه این سؤال مطرح بود که اگر دستگاه شاه به­هم بخورد و رژیم ساقط شود، کسی هست که جامعه را اداره کند؟ این سؤال خیلی مهم بود و تقریبا از دور و نزدیک به­طور مستقیم و غیرمستقیم همه به مرحوم بازرگان اشاره می­کردند. آن زمان در فرصت مطالعاتی در کالیفرنیا بودم که مرحوم بهشتی و شبستری و چند نفر دیگر به آنجا آمده بودند، با هرکدام که صحبت می­کردم، می­گفت کسی که لیاقت و شایستگی این کار را داشته باشد و بتواند کشور را اداره کند، مهندس بازرگان است و این موضوعی بود که از قبل مطرح بود.

باید بدانیم مسائل انقلاب، مسائل پیچیده و پیش­بینی نشده­ای­ست. یک سرِ انقلاب، این است که ما یک کاری بکنیم که دستگاه سقوط کند و برود. طرف دیگر این است که برای آن­که ساختار موجود را بشکنیم و ساختار دیگری جانشین آن کنیم، افراد یک مقدار افراطی عمل می­کنند. اصولا انقلاب، مثل دیگی­ست که می­جوشد تا آتش زیر آن خاموش شود، در حقیقت سر نخ آن هم دست هیچ­کس نیست و معلوم نیست به کدام سو می­رود.

رهبری انقلاب ایران در دست رهبری شایسته و مورد قبول همگان بود و تا حدودی مسائل کنترل می­شد، اما مسائل طوری پیش رفت که یک نفر، دو نفر و یک گروه یا دو گروه مؤثر نبودند. انقلاب، انقلابی اسلامی بود و مرحوم بازرگان علاوه بر آن­که روی اسلامیت نظام تأکید می­کرد، دنبال جنبه دموکراتیک انقلاب هم بود.

-چرا؟ این تأکید از کجا نشات می­گرفت؟

او معتقد بود ما از نسل مشروطیت هستیم و هنوز از آزادی و دموکراسی برخوردار نیستیم و وظیفه داریم که از دموکراسی و آزادی­ها دفاع کنیم. در آن شرایط سخت که سایرین این­گونه برخوردها را تند می­پنداشتند، مرحوم بازرگان گفته دیگران برایش مهم نبود و کاری به تعریف و تمجید یا طرد و توهین آن­ها نداشت و تنها به وظیفه شرعی و میهنی خود می­اندیشید. تجزیه و تحلیل بازرگان در ردّ دیکتاتوری و استبداد در ایران، کاری عمیق و استثنائی از نظر جامعه­شناسی است. تاکنون کسی اثرات استبداد و خودرأیی را بر جامعه و مردم ایران، به این ظرافت بررسی نکرده است.

وی به­هیچ­وجه دنبال یک جامعه سنتی به­نام مذهب نبود. یکی از کارهای ابتکاری و استعدادی مهندس بازرگان این بود که وقتی همه می­گفتند جمهوری اسلامی، او به صراحت و با شهامت می­گفت جمهوری دموکراتیک اسلامی. خیلی­ها می­گفتند او نمی فهمد، اما او تیزبینانه و خوب می­فهمید. ایشان بارها خاطرنشان ساخت از اول فقط نگوییم جمهوری اسلامی، زیرا این صفت در حقیقت کم­کم سبب می­شود آن وجه جمهوریت، کم­رنگ و قاعدتا فراموش شود. وی همه را توجه می­داد به این­که مردم انقلاب کرده­اند و باید ما جواب مردم را بدهیم. از دغدغه های مرحوم بازرگان این بود که می­خواست مردم واقعا به حساب بیایند و با آنها مشورت شود و مشارکت مردم، کلامی نباشد. به همین دلیل می­گفت جمهوری دموکراتیک اسلامی و تنها کسی بود که آن را مطرح کرد.

-ایشان با صفت اسلامی برای جمهوری موافق بود یا مخالف؟

بازرگان با کلمه اسلامی کاملا موافق بود، ولی می­خواست در کنار آن کلمه­ای باشد که در آینده فراموش نکنند که این انقلاب برای آزادی هم بوده و فقط برای اسلام یا اسلام منهای آزادی نبوده است. او اعتقاد داشت اسلام همه آزادی­ها را می پذیرد، کما این­که خود امام هم گفتند همه آزادند، حتی مارکسیست­ها و کمو­نیست­ها، مگر آنکه خیانت کنند. بنابراین موضوع آزادی، در آن زمان بسیار جدی و مهم تلقی می شد و همه بیشتر این وجه انقلاب را می­خواستند و کسی خواهان آن نبود انقلابی بشود که دیکتاتوری برود و دیکتاتوری دیگری بیاید. قانون اساسی که در دولت موقت نوشته شد، تمام نهادهای دموکراتیک همچون مجلس را پیش­بینی کرده و همه آزادی­ها را متصور شده بود که بعدا مسأله ولایت فقیه در دوره مجلس خبرگان اول به آن افزوده شد. اکنون که به آن زمان می­نگریم، می­بینیم تعادل و ساختار جامعه بهم ریخته و شاهد دو نوع آدم هستیم؛ یک عده تندرو که به قول مرحوم مطهری، اهل شور و شعارند و می­خواهند همه بناها را خراب کنند و در مقابل یک گروه که عمری از آنها گذشته و مسائل دنیا را می­دانند و انقلاب­های گوناگون را دیده بودند و پیش­بینی می­کردند که هر انقلابی، مقدار زیادی خراب­کاری به همراه خواهد داشت تا بعد از آن سازندگی به­وجود بیاید. این عده اخیر می­خواستند کاری بکنند که حالا که رژیم شاه سقوط­کرده، مردم به جان هم نیفتند. باید اذعان کرد که اگر آن تندروی­ها مهار نمی­شد، هیچ­وقت جامعه سروسامان نمی­یافت.

-این تندروی­ها چه بود؟

برخی می­گفتند باید دو روزه کشاورزی را اصلاح و درست کنیم. خوب اگر کسی کمی تعقل می­کرد و اهل شعور بود نه شعار، می­دانست کشاورزی ایران را دو روزه نمی­توان آباد کرد. بعد از انقلاب، اصلاحات مهم است، حال چه اصلاحات سیاسی، چه فرهنگی و چه اقتصادی. بهبود اوضاع و احوال به این راحتی نیست که مانند گل، یک­شبه بشکفد و طلوع کند، بلکه مانند نهالی­ست که دائم باید مورد رسیدگی و مراقبت قرار بگیرد تا کم­کم مؤسسات علمی و اقتصادی و غیره بهبود یابند. ما به تدریج دچار تضاد شدیم، از یک­طرف شعار مرگ بر آمریکا سر می­دهیم و از سوی دیگر، سرِ هر چهارراه سیگار وینستون آمریکایی می­فروشیم! این­ها همه تناقض است.

یک مسأله، مسأله روحانیت بود که امام در پاریس فرمود شاه که رفت، من در قم می­نشینم و در کار دولت دخالت نمی­کنم. او شخصا هم روحانیت را از ورود به سیاست منع می­کرد، به­طوری­که در دوره اول، بهشتی را از کاندیدا شدن و ورود به سیاست، منع کرد، اما این باعث نشد که سایر روحانیون نیز چنین فکر کنند.

یک عده افراد سیاسی تاریخی مانند حزب توده، چریک­های مجاهد و فدایی خلق و غیره هم بودند که در جستجوی قدرت، هر یک شعار تندی سر می­دادند که از نظر بازرگان و دولت موقت، منطقی نبود. هرچند که دولت بازرگان سنتزی از همه گروه­ها بود، اما ایده­آل نبود. مرحوم بازرگان، نظرش این بود که مشکلات به آسانی و سریع برطرف نخواهدشد و به همین جهت، معتقد بود یک عفو عمومی داده­شود تا همه از نگرانی دربیایند، زیرا مثلا یک معاون ارشد نهادی هرلحظه می­ترسید به او حمله شود یا تحت تعقیب باشد و… ماندلا هم در آفریقای جنوبی گفت: «فراموش نمی­کنیم، ولی می­توانیم ببخشیم.» خارجی­هایی هم که آنجا بودند و خودشان آفریقای جنوبی را استعمار کرده بودند، با این شرایط ماندند و سرما­یه­شان را خارج نکردند. به­هرحال، بازرگان درخواست عفو عمومی کرد، ولی عده­ای می­گفتند نه و تشنه انتقام بودند. شرایط طوری نبود که همه بپذیرند.

-دولت مرحوم بازرگان را تا چه اندازه موفق می­دانید؟

دولت موقت در شرایطی پذیرای مسئولیت شد که هریک از احزاب و گروه­های مختلف سیاسی با تاریخچه و دیدگاهی که داشتند، ادعایی می­کردند و هریک نسبت به سرمایه­گذاری­هایی که کرده بود، انتظاراتی داشت. این مسأله از دوره مشروطیت به بعد همواره مطرح بود. در این میان، عده­ای از روحانیون هم معتقد بودند کل انقلاب به آن­ها تعلق دارد و در کنار آن­ها، بازاریان نیز دیدگاه­های خاص خود را داشتند.

مرحوم بازرگان دولتی با تأیید امام تشکیل داده بود. عده­ای مثل مرحوم خلخالی کاری را که خودشان دوست داشتند، انجام می­دادند. مهندس بازرگان، اصطلاحی در مورد دولت موقت به­کار می برد که «ما چاقوی بدون تیغه هستیم و فقط حکم دسته چاقو داریم و تیغه آن، دست کسان دیگری است» وی با این جمله، مسأله را برای همگان روشن کرد. در آن شرایط همه در هر کاری دخالت می­کردند، به­عنوان نمونه، دانشجو هرچه فکر می­کرد، همان کار را انجام می­داد و جالب آن که به دولتی که خود انقلاب به­وجود آورده بود، کسی پایبند نبود، درحالی که مرحوم بازرگان همیشه دنبال سازگاری و اعتدال و حل مسائل بود، اما برخی دوست داشتند فضا رادیکال شود.

در همان دوران، دانشجویان سفارت آمریکا را اشغال کردند و در آن شعار سر می­دادند، درحالی­که وقتی جامعه دولت دارد نباید وسط آن آمد و کار غیردولتی کرد، آن هم عملی که تمام دولت­ها آن را رد می­کنند و به رسمیت نمی­شناسند. در هر صورت، این کارها صورت می­گرفت و در چنین شرایطی نمی­شد فعالیت را ادامه داد. وقتی یک دولت می­آید، اولین کارش این است که تمام دولت­ها او را به رسمیت بشناسند. انقلاب ما را همه، اعم از چپ و راست و روسیه پذیرفتند و فقط، آمریکا مشکل داشت که آن­هم خودشان پس از گروگان­گیری قطع ارتباط کردند و به­شدت علیه ایران شروع به تبلیغات کردند و حتی به طبس حمله کردند.

-او رسما با تندروی­ها مخالفت می­کرد؟ به نظر می­رسد اعتراضات هواداران دولت موقت بیش از دولت­مردان بود.

وی با بسیاری از تندروی­ها موافق نبود، ولی این­که موافق نباشد، کافی نبود، زیرا عده­ای برای خودشان جایگاهی قائل بودند.

-چه کسانی؟

کسانی دانشجویان خط امام را هدایت می­کردند و اساسا هرکسی که سابقه مبارزاتی داشت، برای خود شأن و جایگاهی قائل می­شد و در امور راسا اقدام می­کرد. همه این عوامل سبب شده بود که انقلاب در انقلاب شود. مهندس بازرگان در آن شرایط نمی­توانست تمام گروه­ها و افراد را قانع کند و همه را زیر چتر خود بگیرد. به همین علت فضا پر شده بود از گدازه آتشفشانی که هر لحظه آتشی به سمت­و­سویی پرتاب می­کرد و هر آن ممکن بود آتش، دامن کسی را بگیرد.

-تدبیر بازرگان چه بود؟

نوشتن و تصویب قانون اساسی، تشکیل مجلس شورا طبق قانون اساسی، انجام مقدمات قانونی شکل­گیری جمهوری اسلامی و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری تماما در دولت موقت بازرگان انجام شد. بعد از آن همه فکر می­کردند بازرگان دیگر توانایی این را ندارد که کار را ادامه بدهد. بنابراین، افراد دیگری مانند بنی­صدر آمدند و کاندیدا و برنده شدند. مرحوم بازرگان در این مقطع، حتی دوستانش را منع کرد که برای ریاست جمهوری بیایند. به هر طریق ثبات خیلی دیر حاکم شد، علت آن هم این بود که از یک­سو جنگ تحمیل شده بود و از سوی دیگر، تغییر و تحولات غیرقابل پیش­بینی رخ می­داد.

رویدادهایی همچون ترور مطهری، بهشتی و ۷۲ تن از بهترین افراد حزب جمهوری، رجایی، باهنر و بسیاری دیگر، نشان داد هیچ­کس مصون نیست و به­راحتی نمی­شود کار کرد. این رویدادها، مسائل کوچک و ساده­ای نبود، البته هیچ­وقت انقلاب­ها روی حساب و کتاب­های از پیش­تعیین­شده جلو نمی­روند و ممکن است هرآن، حادثه­ای مانند کودتای نوژه رخ دهد که تبعات منفی بر سیاست و اقتصاد داشته باشند. مرحوم بازرگان از ابتدا می­گفت من بولدوزر نیستم، آقایان بولدوزری عمل می­کنند و بولدوزر همه­چیز را از جا می­کند و می­آورد جلو و کار را پیش می­برد، ولی من ماشینی هستم که باید با فرمان و دنده و غیره در جاده حرکت کنم. به­هرحال، خدا را شکر که مرحوم بازرگان برخلاف شعارهایی که علیه او می­دادند، در امور مملکت کوتاهی نکرد و به وظایفش عمل کرد و در همین مدت کوتاه در حد توانش، مسائل را پیش برد.

بازرگان با مسائل تندی مانند ملی­کردن بانک­ها مبارزه کرد و در برابر افرادی که می­خواستند همه­چیز را سوسیالیستی کنند تمام قد ایستاد. مثلا دکتر سامی می­گفت پزشکی باید ملی شود یا رضا اصفهانی، که در دوره شریعتی در حسینیه ارشاد سخنرانی می­کرد و سپس با شعارهایی که داد معاون وزارت کشاورزی شد، می­گفت می­خواهیم در ورامین، زمین­ها و اراضی را ملی کنیم! درحالی­که دولت وجود داشت.

در همان زمان، برخی روحانیون مانند آیت­الله شبستری درباره زمین­های تهران حرف­هایی زدند یا سایرین که وقتی به دیدن امام رفتند، امام به آن­ها فرمود بروید درستان را بخوانید و دست از این کارها بردارید که این اعمال، غلط است. آن­ها نیز مجبور شدند خجلت­زده کارهای­شان را اصلاح کنند. به هر روی اگر ملی­شدنی مطرح است، باید مصوب شود و طبق اصول و ضوابط انجام شود نه آن که شتابزده عمل شود.

مسائل بعد از انقلاب اگر به­درستی هدایت نشود، خرابی بسیاری به بار می آورد و اساسا مسائل بعد انقلاب، مهم­تر از خود انقلاب است. مرحوم بازرگان کسی بود که این مسائل را می­فهمید، ولی راه­حلی برای آن نداشت که هم پاسخ مردم را بدهد و هم اصلاحات را انجام بدهد.

-پس چرا دولت را پذیرفت؟

در متن تنفیذ حکم ایشان آمده بود که وی دولت موقت را تشکیل می­دهد که قاعدتا آن هم انتخابات را برگزار و ریاست جمهوری را مستقر می­کند. از وی نخواسته بودند بیاید کار انقلابی هم بکند، هرچند بسیاری از نهادهای انقلابی در زمان وی تشکیل شد، مانند بنیاد مستضعفان، جهاد سازندگی و سپاه پاسداران و… ولی خیلی­ها انتظار داشتند دولت او کارهای انقلابی انجام دهد.

مهندس بازرگان در حد ظرفیت و امکانات خود در به­ هم­ریختگی جامعه بسیار خوب عمل کرد، ولی وی برای دولت انقلابی که فقط شعار بدهد، سخنرانی بکند و تنها ادعا داشته باشد، مناسب نبود. خود او می­گفت من با این شرایط نمی­توانم کار کنم و بلافاصله هم استعفا داد. یعنی بعد از شش هفت­ماه که دید اوضاع خودمختاری­ست، خیلی خالصانه و بی­غرضانه گفت نمی­توانم این چنین کارهایی را انجام بدهم. درست در همین زمان امیر انتظام را به جرم جاسوسی آن هم به خاطر گفت­وگو از سوی دولت زندانی کردند که همه سرنوشتش را می­دانیم. آنها در نامه به امیر انتظام نوشته بودند Dear Amir Entezam که در عرف نامه­نگاری چیزی کاملا بدیهی و مرسوم است؛ آن­گاه عده­ای آن را اشتباه تفسیر کردند و مشکلاتی را آفریدند.

-مگر دولت مورد تأیید امام نبود؟

بازرگان هم فکر می­کرد دانشجویان خط امام یا هر دانشجوی دیگری می­داند که دولت، دولت امام است و امام، دولت را قبول دارد، ولی آنان عقیده داشتند که باید تندروی کنند و به جای آن­که بیایند با دولت امام، مسائل را مطرح و راه­حل مسالمت­آمیز را انتخاب کنند، از طریق مناقشه مسائل را جلو بردند.

دولت بازرگان، دولت آسانی نبود؛ در میان تنش، هیاهو، کشمکش و سروصدا باید حرکت می­کرد که البته این هم مختص ما نیست و در تمام انقلاب­ها مانند روسیه و فرانسه هم شاهد حوادث بسیار بودیم. خوشبختانه کارهای وحشتناکی که در فرانسه و روسیه، به آن شدت شد، این­جا به­خاطر همین کلمه اسلام رخ نداد. در روسیه بیش از ۵۰ میلیون انسان کشته شد تا انقلاب شعله­هایش فروکش کرد.

در همان موقع، مرحوم طالقانی به بازرگان توصیه کرد که دولت را قبول نکند، ولی چون تکلیف بود، پذیرفت. وی از آن­جا که با رویّه پیش می­رفت و با کار بی­رویه و تندروی مخالف بود، یک­بار استعفا داد که امام قبول نکرد و برای بار دوم ابتدا استعفایش را به رادیو داد و بعد نزد امام به قم رفت. در همان زمان خیلی از روحانیون می­آمدند و می­گفتند این دولت، موقت است و پنج شش ماه بیشتر دوام نمی­آورد. همه منتظر بودند این دوره زودتر به پایان برسد. البته در خیلی از جاها، دولت­های موقت بعدا کارشان را ادامه می­دهند، ولی درآن دوره، یک عده منتظر بودند تا سریع بیایند، اگر کرسی یا سمتی هست در اختیار بگیرند. در همین موقع، بسیاری از کشمکش­های گروه­های اجتماعی آغاز شد.

بازرگان پس از استعفا نیز بلافاصله در انتخابات دور اول مجلس شرکت کرد و به همراه چند تن از اعضای نهضت آزادی به مجلس راه یافت. بازرگان چهار سال در مجلس بود، اما آن­جا هم با مشکلات متعددی مواجه شد، به­طوری­که علیه او در مدارس شعارهای تندی می­دادند. حتی یک­بار آقای هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه گفت: «ایشان مستحق این شعارها و ناسزاها نیستند.»

-علت این رویدادها را چه ارزیابی می­کنید؟

وی در حیطه دموکراسی­خواهی ملت مسلمان ایران حرکت می­کرد و آن را یک ضرورت می­دانست. معتقد بود این مردم۲۵۰۰ سال زیر استبداد پادشاهان بودند و باید مکانیزمی به­وجود آید تا در حقیقت از طریق جمهوریت و انتخابات آزادِ مردمی و قانونی بر سرنوشت خویش حاکم شوند. مرحوم بازرگان در مجلس اول هم بارها به زبان آورد که یک اقلیت منتقد در مجلس و در هر سطحی از جامعه باید باشد تا دولت به دیکتاتوری و خودرأیی دچار نشود، اما به تدریج متوجه شد در این مجلس، امکان این­که بتواند به صورت خیرخواهانه مسائل را طرح کند، وجود ندارد. حتی علیه او شعار می­دادند که آمریکایی و سازشکار است گرچه بعد آمدند عذر­خواهی کردند. به­هرحال، این نقش هم ایفا نشد و فقط یک حزب منتقد اسلامی باقی ماند که همان نهضت آزادی، پیرترین حزب ایران است که آن هم چند سالی­ست دیگر اجازه فعالیت ندارد.

مرحوم بازرگان معتقد بود اگر اقلیت منتقد در یک جامعه نباشد، آن جامعه به فساد و دیکتاتوری کشیده می­شود. وی همواره خاطرنشان می­کرد که بحث ما، بحث قدرت نیست، بحث حجت است. اما گوش شنوایی نبود و مسائل را از بیخ رد می­کردند، حتی در مجلس اول گاهی این تضارب دیدگاه­ها به فحاشی و زد و خورد می­انجامید.

وی بعد از مجلس، در انجمن اسلامی مهندسین هفته­ای یک­بار سخنرانی می­کرد و چندین کتاب، که همان سخنرانی­های انجمن بود، با نام «بازیابی ارزش» نوشت. به شهرستان­ها سفر می­کرد که در شهرهایی مانند مشهد و تبریز مورد حمله قرار گرفت. سپس به کارهای خفیفی در حد صدور اعلامیه آن هم در تیراژ محدود پرداخت.

-چرا جریان مهندس بازرگان، سکولار تلقی می­شود؟

وی در خصوص مسائل مذهبی در کتاب مهم «مرز بین دین و سیاست» که کمتر مطالعه می­شود، مرزی میان دین و سیاست قائل می­شود که یک فرد دین­دار تا کجا می­تواند در سیاست دخالت کند و وارد شود. وی معتقد بود که امام هم بر این باور بوده که در عین نظارت بر کار سیاست­مداران، روحانیون نباید وارد سیاست شوند. اما طرح حرف­های مرحوم مدرس و روشی که امام در پیش گرفت بیانگر آن بود که امام نمی تواند کنار بنشیند و دخالت نکند. مرحوم بازرگان در آخر عمر، سخنرانی معروفی در انجمن اسلامی با نام «خدا و آخرت هدف بعثت انبیا» داشت که ابتدا می­خواست با نام «تنها هدف بعثت انبیا» آن را مطرح کند و با اسرار دوستان «تنها هدف» را برداشت. آن­جا گفت خدا نخواسته دین تا این اندازه وارد سیاست شود و لازم است دین مرزهای خود را با سیاست حفظ کند. وی معتقد بود دین نیامده که تمام مسائل و امور دنیا را تنظیم کند. اگر قرار باشد دین­داران بدون قید و شرط در سیاست وارد شوند به همان اندازه که فوایدی دارد، آسیب و زیان­هایی هم دارد. تاریخ اسلام هم همین موضوع را تأیید می­کند که به غیر از دوران علی(ع)، امام دیگری سرِکار نیامد. بازرگان به این اندیشه رسیده بود که سیاست را باید گذاشت برای اهل سیاست.