مقالات

شهامت در عرصه برون و ساخت درون

شهامت بازرگان تنها در مقابله با عوامل مختلف بیرونی، خلاصه نمی­شد. او توانایی بازنگری افکار، اعتقادات و اندیشه‌های خود و زیر سؤال بردن آن‌ها را داشت و ترسی نداشت که آن را به زبان آورد و مسیرش را اصلاح کند …

اَلَّذینَ یُبَلِغونَ رِسالاتِ­اللهِ وَ یَخشَونَهُ و لایَخشَونَ احداً الاّالله وَ کَفی بِاللهِ حَسیباً(۱) زندگی در سایه پدر، معمولاً با لحظات شیرین، مملو از عطوفت و زیبایی همراه بود که عمدتاً به­خاطر شخصیت آرام و پذیرنده او و ارزش و اهمیت توأم با احساس مسئولیت او برای رشد و بهزیستی هریک از اعضای خانواده­اش بود. درعین­حال، در همان دوران، دردسرهای پیش­بینی­نشده و طوفان­های سهمگین هم کم نبودند که هریک می­توانست آرامش و بنیاد خانواده­ای را درهم بریزد. واکنش و برخورد شهامت­آمیز او با ناملایمات هرگز نمی­گذاشت که سکان کشتی در طوفان حوادث از دست وی به­درآید و آرامش دورنی و رفتار سنجیده­اش، که ناشی از صبر و توکل به خداوند بود، همواره درس و تجربه­ای آموزنده برای همه ما بود. در واقع یکی از ویژگی­های بارز شخصیت بازرگان، شهامت و ایستادگی او در مقابل قدرت­ها، جریان­ها و حوادثی بود که در طول زندگی با آن دست­و­پنجه نرم کرد و غالباً با تکیه بر اصول اخلاقی و اعتقادی خود از آن معرکه سربلند بیرون می­آمد.
در مورد خاطرات تلخ دوران کودکی، بیش از هرچیز یورش­های گاه و بیگاه به خانه برای دستگیری او را به یاد می­آورم که با به­هم­ریختن و جمع­وجورکردن کتاب­ها، مقاله­ها و غالباً با پایین کشیدن عکس مصدق از دیوار اتاق همراه بود. این حمله­ها اغلب به­خاطر نوشتن نامه­ای انتقادآمیز به عملکرد دولت وقت، تأسیس یک انجمن مدنی یا سخنرانی­هایی بود که به تحلیل و زیرسؤال قراردادن نظام استبدادی می­پرداخت.

به هنگام ورود مأمورین به خانه برای دستگیری وی، چمدان کوچک او برای زندان با حوله و مسواک، کلام­الله مجید، مقداری کتاب خوانده نشده و دفترچه­ای برای تحریر مطلبی جدید آماده بود. ما بچه­ها نمی­دانستیم چرا او را که برای ما همواره مهربان­ترین بود، می­برند. در جستجوی پاسخی برای این سؤال، نگاه وحشت­زده خود را به او می­دوختیم. وقتی چهره او را آرام، لبخند او را اطمینان­بخش و کلام او را آرامش­دهنده می­یافتیم، متوجه می­شدیم که مسأله چندان مهم نیست، می­رود و برمی­گردد. مدتی بعد برمی­گشت. خانه دوباره مملو از استاد و دانشجو، آشنا و غریبه می­شد و گل­های مریم و گلایل حیاط کوچک خانه را رنگین و معطر می­کرد. کتاب­های جدید به­زودی در کتاب­خانه و تصویر مصدق دوباره روی دیوار اتاق پذیرایی جای می­گرفت. در واقع، زندان­ها، تهدیدها، تحبیب­ها و جملات دلسوزانه­ای از این دست که اگر دست از انتقاد و مبارزه برداری، بالاترین مقام این مملکت را در اختیار خواهی داشت، خللی در راهی که می­پیمود وارد نمی­کرد. حتی به نظر می­رسید در پیگیری اهداف خود در احقاق حقوق مردم، مصمم­تر شده است.

طولانی­ترین زمان بازداشت او از سال ۱۳۴۳ متعاقب محکومیت در دادگاه نظامی آغاز شد که او و یارانش را به جرم اخلال در امنیت کشور به ۱۰ سال زندان محکوم کردند. مطالعه دفاعیات بازرگان در دادگاه نشان می­دهد که بیانات او در محکوم­کردن سیاست­های رژیم تا چه حد روشن­گر، کلامش کوبنده و پیش­بینی­اش از آینده مقرون به حقیقت بود. زمانی که اعلام کرد: «ما آخرین گروهی هستیم که با تأکید بر قانون اساسی و مشروطیت مبارزه می­کنیم».

سال­ها بعد در پایان مدت محکومیت خود، به­رغم محرومیت از تدریس و تحقیق در دانشگاه، همچنان بدون ترس و واهمه، با قلم و دم خود به راهی که برای تحقق آزادی می­پیمود، ادامه داد.

***

با آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، بار سنگین مسئولیت اداره یک کشور پرآشوب و درهم­ریخته بر دوش وی قرار گرفت. برخی از دوستان و هم­فکران، پیش از قبول پیشنهاد نخست­وزیری وی، با آشنایی­ای که به روح آزاده، شخصیت معتدل و قانون­مدار او داشتند، تلاش کردند ایشان را از پذیرفتن چنین مسئولیتی بازدارند، اما او چگونه می­توانست پس از سال­ها مبارزه برای استقلال و آزادی کشور و تلاش برای پایه­گذاری بنیاد دموکراسی از طریق تبلیغ و عمل به آن، از این مسئولیت عظیم شانه خالی کند؟ او مردی نبود که میدان مبارزه را ترک کند.

بازرگان به مدت ۹ ماه مصمم، منطقی و آرام، بدون جهت­گیری حزبی با تکیه بر دولتی ائتلافی، تلاش کرد وظیفه­ای را که به­عهده گرفته بود، یعنی ساماندهی وضع متلاطم موجود و انتقال تدریجی قدرت اجرایی به دولتی مستقر را انجام دهد. او در مقابل فشارهای اجتماعی گروه­های تندرو، که در آن زمان با سردادن شعارهای انتقام­جویانه شدیدترین برخوردها را با او داشتند و مانع تحقق اهداف دولت موقت می­گشتند، ایستادگی کرد. هم­رنگ جماعت و تسلیم فرهنگ خشونت و انتقام­جویی نشد، زیرا معتقد به اعتدال و نظم در مقابل افراط و بازگشت به روحیه عفو و رحمت و اتحاد ملی بود.

زمانی که بازرگان ادامه کار در شرایط موجود را با اصول اخلاقی خود و مصالح ملی سازگار ندید، شجاعانه استعفا داد. استعفا، در شرایطی­که لبه تیز حملات، علیه او و هم­فکرانش برنده­تر و اتهامات، شدیدتر شده­بود، تصمیم ساده­ای نبود. درعین­حال، او سنگر تلاش در جهت تحقق آرمان­های خود را هرگز رها نکرد. این­بار با پذیرش نمایندگی مردم، به مجلس شورای اسلامی راه یافت و کوشش کرد با تکیه بر قانون اساسی به هرج­و­مرج و بی­قانونی مقابله کند.

حضور در مجلسی با اکثریت مخالف و مقاوم در برابر ایده­ها و افکار وی، با برخوردهایی توأم با توهین و تنگ­نظری، صبر و تحمل بسیار می­طلبید. پدر تا آخرین روز پایان این مأموریت، با شهامت در همه جلسات حضور یافت و با تحمل جوّ سنگین آن، برای احقاق حقوق ملتی که او را به­عنوان نماینده خود انتخاب کرده بودند، تلاش کرد.

***

مساعی مخالفان برای خروج بازرگان از صحنه سیاست با پایان گرفتن نمایندگی مجلس به انجام نرسید، هم­چنان که تلاش وی برای استقرار قانون تداوم یافت.

از برنامه­های سازمان­یافته دیگر آن دوران، یورش به محل اقامت چندروزه وی در چالوس با شکستن در، پنجره، حمله فیزیکی به اهالی خانه و ربودن او بود (بهار ۱۳۶۷). مهاجمین پس از انتقال وی به خانه­ای خارج از شهر، علت ربودن وی را نوشتن نامه­ای در زمینه اعتراض به ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر اعلام کرده و خواستار توضیحات وی بودند. پدر با آرامش و با تکیه بر دانش و آگاهی خود از سیاست داخلی و بین­المللی، ساعت­ها با حوصله تمام، عواقب ادامه جنگ را برای دو کشور ایران و عراق و منطقه تشریح کرده و به سؤالات آنان پاسخ داده بود. نیمه­های شب، پدر را به محل اقامت خود بازگرداندند و غائله ظاهراً ختم شد، اما روز بعد اولین اقدام بازرگان، مراجعه به دادسرا و شکایت از مهاجمین برای آگاه ساختن دستگاه قضایی کشور از این واقعه و تقاضای رسیدگی بود.

***

از جمله طوفان­های دیگری که بازرگان در زندگی پشت سر گذاشت، تبعات ارسال نامه­ای در سال ۱۳۶۹ با ۹۰ امضا به رئیس­جمهور وقت و هشدار درباره مسائل و مشکلات کشور بود. با این­که این بار او برخلاف بسیاری از یارانش بازداشت و زندانی نشد، اما جداکردن او از هم­فکرانش ضربه سختی برای وی بود. بازرگان از این دوران به­عنوان تلخ­ترین اوقات زندگی خود یاد کرده و می­گفت: «به مانند درختی می­مانم که شاخ و برگ آن را فرو ریخته­اند».

***

شهامت بازرگان تنها در مقابله با عوامل مختلف بیرونی، خلاصه نمی­شد. او توانایی بازنگری افکار، اعتقادات و اندیشه­های خود و زیر سؤال بردن آن­ها را داشت. بازرگان در تحلیل افکار و عقاید خود، هر زمان احساس می­کرد راهی که می­پیموده، به بن­بست منتهی می­شود، ترسی نداشت که آن را به زبان آورد و مسیرش را اصلاح کند. از بیان حقیقت حتی اگر برای خودش دردسر می­آفرید، نمی­ترسید.

در نهایت، تلاش­ها و مبارزات پدر برای آزادی هرگز بی­پاسخ نماند. آسودگی وجدان در پیروی از حق، توسعه بسیاری از دیدگاه­ها و افکار آزادی­خواهانه او و جذب محبت بی­شائبه مردم کشورش در همه این سال­های سخت و پرمسئولیت و نیز تداوم فزاینده این اقبال هم­چنان سال­ها پس از رحلت او، پشتوانه حقانیت اهدافی­ست که به آن اعتقاد داشت و برای تحقق آن تلاش می­کرد.

۱- سوره احزاب، آیه ۳۸: آنان که تبلیغ رسالت خدا می­کنند و از خدا می­ترسند و از هیچکس جز خدا نمی­ترسند و خدا برای حساب کار خلق به تنهایی کفایت می­کند.