بسم الله الرحمن الرحیم
«ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِیالأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ.»
آقای جعفر سعیدی طلبهی روشنفكر حوزه علمیه قم و دانشجوی پر شوری كه قبلاً كتاب «دكتر شریعتی از دیدگاه شخصیتها» را، با استقبال خوانندگان، منتشر ساخته بودند، از بنده خواستهاند با بضاعت مختصرم كه در مسابقه با كميِ فرصتم میباشد، مقدمهای برای دفتر دوم آن كتاب، تحت عنوان «شخصیت و اندیشه دكتر علی شریعتی» تحریر و تقدیم نمایم.
خود این مطلب كه بعد از گذشت نه سال از فوت دكتر شریعتی، جوانهایی كه او را ندیده و پای صحبت و درسش ننشستهاند، از تكرار و تردید نمیترسند و دست به نوشتن شخصیتنامه و اندیشهنامه برای دكتر میزنند، مسئلهای است امیدواركننده و آموزنده و نشانهای از رشد و دقت كه افرادی چون بنده را وادار به اجابت دعوتشان مینماید.
گمان ندارم هیچ یك از هموطنان ما در چنان مدت كوتاه كه قسمتی از آخرین سالهای حیات و بعد از مماتش را میگیرد، به اندازه دكتر شریعتی، با نامش و با اندیشه و آثارش، در زبانها و قلمهای دوست و دشمن آمده و نوشتههایش میلیونها خواننده و خریدار پیدا كرده باشد. باز هم خود این مطلب، صرف نظر از درستی و نادرستی، یا مقصد و محتوای گفتهها و نوشتهها، از نظر شناختِ نیاز نسل معاصر ایران و تحول افكار جهان، درخور تجلیل و تحلیل میباشد. بنابراین باید سپاسگزار مؤلف این كتاب و مؤلفین كتابهای گذشته و آینده باشیم كه یأس و ترس از اختناق و استبداد را كنار گذارده، بهجای سكوت و انتظار یا همآهنگی با جوسازی و شعار، به تحقیق و تعلیل رومیآورند و از راه طرح و كشف حقایق، به هموطنانِ انقلابكرده و انقلابزدهی خود، خدمت میكنند.
با شرمندگی باید عرض كنم كه متن كتاب و مقالات گلچین شدهی آن را به تمامی و با دقتی كه در شأن نویسندگان آنها و شریعتی است، نخواندهام تا مقدمهام نقد و معرفی باشد، ولی امیدوارم نویسندگان محترم كتاب و قلم بهدستگیرندگان آینده، از خود بخواهند و توفیق نصیبشان شود كه بررسی و نظرنگاریشان تنها پیرامون كتابها و شخصیت دكتر شریعتی گردش نكند. هم به علل و عوامل یا شرایطی برسند كه شریعتی را شریعتی كرد و این كلام و كتابت را در زبان و قلم او گذاشت، هم در زمینهی اثر و نقشی كه شریعتی در انقلاب اسلامی ایران ایفا نمود، مطالعهی مستند و انتقاد منصفانه نمایند و هم پاسخ به این سئوال دهند كه چرا و چگونه دكتر شریعتی با چنین وسعت و شدت در جامعهی ایران در دو قطبِ ارادت و خشونت قرار گرفت؟ خصوصاً ریشهیابی پدیده دوم را بنمایند؛ باشد كه بهخواست خدا كاشفی از گذشته شود و آیینهای برای آینده بسازند.
- این جانب در نوشتهها و گفتههای قبل از پیروزی انقلاب و بعد از آن، از جمله در كتاب «انقلاب ایران در دو حركت »، صحبت از وجود و نقش دست اول دو رهبر برای انقلاب اسلامی ایران كردهام. یكی رهبر مثبت یا شخص آقای خمینيِ آیتالله العظمی است كه تقریباً قاطبهی ملت ایران به صورت آزاد و خودجوش ایشان را برگزیده و امیدها به رهبرشان بسته بودند. دومی هم رهبر منفی انقلاب؛ یعنی «اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی» در اصطلاح آن روزی بود كه با كردار و آزارش، همهی طبقات را برای رفتنش علیه خودش همدل و همزبان نموده بود و حقاً به انقلاب اسلامی هدف و یكپارچگی و سرعت پیروزی داد. حال باید تصور گذشته را تصحیح كرده، با اذعان به رهبری قاطع هیجانانگیز و حركت آقای خمینی، رهبريِ مؤثر و مهیجِ دكتر شریعتی را هم به عنوان سومی آنها اضافه كنم؛ یك رهبری فرهنگی ریشهدار در چهرههای گوناگون فكری، عقیدتی، عاطفی، عملی و تداركاتی.
در پیام زمان نخستوزیری دولت موقت كه به مناسبت دومین سالگرد فوت دكتر شریعتی مجلسی منعقد شده بود، بنده از جمله گفته بودم:
«… در چنین روزی از میانمان و از دنیا رخت بر بست، گویی كه باز هم و بلكه بیش از گذشته او را هر شب و هر روز- یا لااقل هر هفته- و گاه در راهپیماییها، در محافل و درگفتوگوهای دوران انقلاب و جنبش میبینیم و حاضر و ناظر و گویندهاش میدانیم. افكار شریعتی با آن قلم سحرانگیز و لحن گیرا و تأثیر او مخصوصاً در نسل جوان داخل و خارج كشور، در شركتكنندگان و در شهیدشدگان، زنده و عامل بود و هست و الحق نقش بزرگی در انقلاب اسلامی ایران داشته است.»
انقلاب ما و نظام جمهوری اسلامی، روی سه پایه مشخص و مسلم، با سه شعار و سه ركن مهم بنا شده است. سه پایه یا سه ركنی كه دكتر شریعتی در افكار و روحیات نسل جوان بذرپاشی و آبیاریكرد و از طرف رهبری و متولیان انقلاب با هنرمندی تمام مورد بهره برداری قرار گرفت.
آن سه ركن عبارت است از شهادت، امامت و انتقام. حمایت از مستضعفین و اصطلاح استضعفاف نیز كه از اهداف سیاسی و شعارهای تبلیغاتی تداوم انقلاب میباشد، نیز یادگار اوست. و در برابر استضعاف، استكبار را داریم و ستیزهگری با صاحبان زر و زور و تزویر. در میان صنف یا سه طبقه اخیر، دكتر شریعتی با صاحبان زرِ وطنی مصاف چندان نداشته، منطق سوسیالیسم و افكار مترقيِ اروپایيِ ضدسرمایهداری آن را در زبان و قلم دكتر بیشتر انداخته جالبیت میداده است ولی با صاحبان زور كه در رأس آنان شاه و دربار و ساواك قرار داشت و با اهل تزویر یا همسایگان بلعم باعورا، دست و پنجههای زیاد نرم كرد.
در هر حال، اشتیاق و استقبال از شهادت كه در گفتارها و نوشتارهای دكتر به جالبترین گونه روح و رنگ یافته و به جوانان هدیه شده بود، اگر وجود نداشت، حماسههای سرنوشتساز و تاریخيِ میدان ژاله، خیابان سرچشمه تهران و نظایر آن در قزوین، سنندج، مشهد، تبریز و جاهای دیگر ایران بهوجود نیامده، كمر استبداد شكسته نمیشد و سپس جنگ عراق با چنین تعداد داوطلبانِ عاشق و كفنپوش، آغاز و دوام نمییافت. اگر دكتر شریعتی در كتاب «امام و امت» تكیه و تأكید روی نیاز امت به امام و رهبرِ مرشد و مطاع همگان نمیكرد، رهبری و ولایت در انقلاب و نظام حاكم چنین قداست و قدرت نمییافت. همچنین اگر ستیزهگری او با سازشكاری، با سرمایهداری و با مظاهر استثمار و استعمار جاری و ساری در دل و دیدههای امت ایران نشده بود، تداوم انقلاب پا نمیگرفت یا به سوی دیگر متمایل میشد.
برنامههای بعدی دفاع از مستضعفین، پنجه در پنجهی استعمار و امپریالیسم و درافتادن با خارج و خارجیها، بیش از پرداختن به داخل و خودیها، اگر نگوییم صد در صد نشأت گرفته از دكتر شریعتی است ولی حامل یادگارهایی از اوست. ضمناً معرف هماهنگی نسبی آرمانها و روحیات امام خمینی با دكتر شریعتی و نسل جوان ایران است. افسوس كه عمرش كوتاه بود و مهلت و میدان نیافت تا در پرورش و آبیاری بذرهای سر از خاك درآمده و در تزكیه و طرد علفهای هرزه عمل نموده، جلوی افراط و تفریطها یا انحرافها را، كه گاهی به ۱۸۰ درجه رسیده است، بگیرد.
البته نمیگوییم آنچه در آستانهی انقلاب و از ابتدا تا حالا شده و تحقق یافته است عیناً همان میباشد كه شریعتی میگفته و میخواسته است. آنچه مسلم به نظر میآید این است كه اولاً اگر تا این اندازه دلها و دیدههای نسل جوان ما، اعم از متدین و نیمهمتدین، قبل از انقلاب، و بعد از انقلاب محو در قلم و بیان شریعتی میشده است، یكی از دلائل آن تجانس و توافقی است كه آمال و افكار او، كه خود آنها تأثیریافته از مكان و زمان و از مقتضیات محیط زندگی و پرورش او بوده است، انطباق با نسل جوان و نیازهای مردم ایران داشته، صمیمانه بههم جوش میخورده و یكدیگر را میپذیرفتهاند. و اگر دكتر شریعتی در پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری آیتالله خمینی عمیقانه سهیم بوده است، باید گفت هر دوی آنها و بلكه هر سه آنها؛ یعنی شریعتی، خمینی و نسل اخیر ایرانی، بهگونهای متصل و متمم یكدیگر بوده، و مثلث مرتبطی را تشكیل میدادهاند.
*
اخیراً كتابی از آقای داریوش شایگان تحت عنون «یك انقلاب مذهبی چگونه است؟» در پاریس منتشر شده است كه در آن دكتر علی شریعتی را به عنوان ایدئولوگ نمونهی دوران معاصر و جوابگوی نیاز عمومی جوانان امروز، خصوصاً ملتهای شرقی استعمار زده و غرب زده معرفی مینماید . غرض از تألیف كتاب، بررسی انقلاب اسلامی ایران با دید وسیع علمی- فلسفی- اجتماعی- تاریخی است. انقالب اسلامی ایران، نه بهصورت یك بدعت مذهبی یا سیاسی و پدیدهی استثنایی كه مخصوص ملت و محیط ایران بوده باشد، بلكه یك نیاز و نهضت عمومی بشریت معاصر كه هم دلزده از ایدئولوژیهای ظاهراً علمی- سیاسی- اقتصادی ولی خشك و بیخاصیت مغربزمین شده است و هم وجداناً احساس وابستگی و احتیاج به احیای ارزشها و ایدهآلهای عاطفی- اعتقادی قدیم مینماید. البته ایدهآلها و اعتقاداتی كه نامعقول و غیر قابل توجیه در منطق علوم و افكار امروزی نباشد.
بهنظر مؤلف، با تفصیل و توضیحاتی كه در یكی از فصول كتاب میدهد، دكتر شریعتی موفق شد در تركیب ماركسیسم اسلامی و مخصوصاً شیعی، یك جهانبینی منسجم جاذبی تدوین نموده، تحویل نسل جوانِ سرخورده و تشنهی رستاخیز و احراز حیثیت بدهد .
دكتر شریعتی، آنطوركه در مختصر ارتباط و اطلاعات كه خودم از ایشان داشتم و دورا دور میشناختم، پس از طی تحصیلات متوسطه و عالی و در پانزده سالی كه «واردكار» شد، مثل انقلاب ایران، دو حركت داشت. حركت اولش كه مقارن سالهای مبارزات ملی، مذهبی و ماركسیستی در ایران بود و از تحصیلات دانشگاهيِ جامعهشناسی او در فرانسه كه در بحبوحهی نهضت آزادیبخش الجزایر و آشنایی او با بزرگانی چون ژانپل سارتر و لویی ماسینیون شكل میگرفت، حركتی بود برای مبارزه علیه استبداد و استعمار، با استفاده و اتكاء به اسلام. اما حركت دوم او بهصورت مبارزه و انقلابی درآمد كه بیشتر به قصد اصلاح فرهنگ و آئین ما و دفاع از اسلام در برابر سردمداران زر و زور و تزویر؛ مخصوصاً سومی آن. خود بهخود چنین درگیریای پیش آمد و گویی كه آن را ضروریتر میدانست.
با عبارت كوتاهتر، حركت اول یعنی روآوردن به اسلام برای مبارزه با استبداد و استعمار بود (همانطوركه بعضی از مبارزین روشنفكر ما و الجزایریها این كار را كرده بودند) و حركت دوم او روآوردن به مبارزه و تحقیق برای تصفیه اسلام بود. اولی بازگشت به خویشتن خویش، در جلوهی اعتقادی و اجتماعی آن؛ یعنی اسلام و ایران بود و دومی تصفیه و تعالی مسلمانان ایران از ركود و خرافات، خرافاتی كه در اثر نادانی یا نادرستی، در جلوهی دنیا و دین، با اتحاد سردمداران زر و زور و تزویر، در اسلام و در مسلمانی ایرانیان بهوجود آمد و تشیع علوی را تبدیل به تشیع صفوی كرده و مجلسیها را بهجای ابوذرها نشانده بود.
جنگ در سه جبهه
به این ترتیب، دكتر شریعتی در سه جبهه وارد جنگ شد. در سخنرانیها و در كتابها، به هر سه دسته میتاخت و تصفیه ملت و دولت و دیانت را در سه جهت میخواست. چنین وسعتِ دید و قدرتِ ید، برای او نقطهی قوت و نشانهی مزیت بود ولی نقطه ضعف و مایه هلاكت نیز شد. حریف اول و جبههی زر یا سرمایهداران كه در زمان و مكان ما بیشتر حالت وزن شعر و مد روز را داشت، اگر كنار بگذاریم، بسیار طبیعی بود كه دو حریف دیگر یعنی ساواكِ استبداد و سرورانِ ارتجاع با او سخت درگیر شوند. حربه اولی كه زندان بود و اخراج از خدمت، با حربه سنتی دومی؛ یعنی تكفیر و تهمت، همكاری نمود.
دلیل و انگیزه اولی تا حدودی روشن بود. میدانیم كه بعد از كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، هدف اصلی دربار و دستگاه، حزب توده با تشكیلاتِ سیاسی و نظامیش بود كه میبایستی شناسایی و نابود شوند. اتهام عمده مصدق و ملّییون نیز این بود كه زمینهساز برای كمونیستها شدهاند. پس از سركوبی سازمان نظامی و متلاشی كردن ظاهری حزب توده، ساواك به سراغ همكاران مصدق و نهضت مقاومت ملّی آمده و آنها را زیر فشار گرفت؛ البته نه به شدت تودهایها. پس از آن حاضر به مختصر آزادی و انتخابات قانونی برای ملّییون و جبههملی نیز نگردیده، در آستانهی رفراندوم بهمن ۱۳۴۰ و انقلاب به اصطلاح شاه و مردم، سران و اعضای جبههملی را به زندان انداختند. اما حبس و آزار و محاكمه بیشتر متوجه جناح نهضتآزاديِ جبههملی گردید؛ زیرا كه لبهی تیز حملهشان متوجه شاه و استبداد بود. ساواك و سیاستهای استیلاگر حامی شاه متوجه شده بودند كه خطر این دسته از مخالفین یعنی ملّییون مسلمان و روشنفكران مذهبی كه پایه اعتقادی و پایگاه مردمی دینی در جامعه دارند، بهمراتب بیشتر از چپیهای كمونیست و احزاب سیاسی غیردینی است. ثابتی موسوم به «مقام امنیتی» در یك مجلس ضیافت عمومی گفته بود كه دشمن اصلی آنها چه كسانی و چه كتابهایی است. حتی در زندان به خود دكتر شریعتی طعنه زده بود كه ما با چپیها و كمونیستها به راحتی كنار میآییم. آنها مردم منطقی و با انصافی بوده و وقتی برایشان نشان میدهیم كه اعلیحضرت مبتكر برنامههای مترقی بوده، عدالت اجتماعی و اصلاحات ارضی را كه خواسته آنهاست انجام دادهاند، متقاعد و موافق میشوند. اما شما مذهبیهای روشنفكر، آدمهای سرسخت و گوشتهای ناپز هستید و دست از لجاجت برنمیدارید…
ساواك در صدد بود به طرق مختلف دكتر شریعتی را از حیثیت و نفوذی كه در طبقات جوان و درسخوانده پیدا كرده بود، بیندازد و نقاط ضعف در او بهدست آورده و در زبانها و قلمها، بدنامش سازد. علاوه بر تبلیغات و توطئههایی كه مستقیماً روی او انجام میداد و همیاری و همراهی كه ماركسیستها و انحصارگران روشنفكرِ حامی رنجبران با ساواك داشتند، استفاده از روحانیون و تحریك مقدسین علیه دكتر بود. این تیر خیلی كاری از آب در آمد، چون زمینه داشت و این برگ حساس میتوانست به سهولت و شدت آقایان علما را برانگیزاند.
دكتر شریعتی و روحانیت
روحانیت در همه ادیان و ادوار به دو دلیل با امثال دكتر شریعتی ناسازگاری دارند و احیاناً خصومت میورزند: یكی اینكه تجدد و نوآوری را منافی با اصالت و استحكام دین دانسته، میترسند در مبانی و معتقدات مردم كه تا حدود زیادی بر تشریفات و تحجر و بر سنتها و افكار كهن تكیه دارد، تنزل حاصل شود و دلیل مهمترشان این است كه اصلاً نمیخواهند هیچ فردی كه خارج از صنف و كِسوت مقدس است، وارد قلمروی واسطی بین خدا و خلق شده، و عهدهدار مقامات مكتسب آنها گردد.
استدلال میكنند كه: تعلیم و تبلیغ دین، تخصص و صلاحیت لازم دارد. شخص باید سالها در حجره دودچراغ خورده و در حوزه درس خوانده باشد، لسان اهلبیت را یاد گرفته و لباس دین را پوشیده باشد، به رموز و اسرار شغل و به رسوم و شئون صنف آگاهی و عادت پیدا كرده باشد. خلاصه، نامحرم و خارج از خانواده نباشد و دكانی در برابر دكان مألوف باز نشود. اگر نویسندهای در مقولههای دینی كتاب بنویسد، ولو آنكه خدا و دین را ثابت كرده و حقانیت و عظمت اسلام را با بیانِ مورد قبول مردم و جوانان بشناساند ولی در جرگه و با قلم و منطق آقایان نباشد، نباید تصور كرد كه خوشحال خواهند شد و او را تأیید خواهند كرد بلكه بالعكس ایرادگیریها و تكفیرهایی نیز عنوان میگردد.
مسلماً مصیبت بود كه یك كلاهيِ دیپلمگرفته از مدارس جدید و فكليِ فرنگرفته كه دكتر در جامعهشناسی شده است، دم از قرآن و اسلام بزند؛ كتاب «فاطمه فاطمه است» بنویسد؛ در دانشگاه مشهد درس اسلامشناسی بدهد و بخواهد جوانان مملكت را با زبان علمی و اجتماعی و سیاسی روز، به طرف خدا و اسلام و تشیع سوق دهد؛ آن هم نه به شیعهصفوی و مجلسی، بلكه شیعهعلوی و انقلابی، چه رسد به اینكه به مراجع تقلید ایراد گرفته و بگوید چرا كار تحقیقی نمیكنند…
اما طبیعی بود كه چنین باشد. این نكته از بدیهیات جامعهشناسی است كه نه هیچ كاسب از همكار خوشش میآید و نه هیچ صاحب دانش و هنرمند یا تاجر به راحتی تحمل كشفیات تازه یا فن و كالاهای نوظهور را مینماید. روانشناسی بشر همیشه در برابر نوآوری مقاومت نشان داده است. عكسالعمل در برابر شریعتی نمیتوانست تند نباشد.
واقعیت و تجربه این است كه اگر كسی منكر خدا و قیامت شود، یا كتاب در رد قرآن و امامان بنویسد، مواجه با عكس العمل شدید از ناحیهی فقهای دین نمیشود. با نثاركردن لعنت و چند دشنام و دعا از كنار مطلب میگذرند. میگویند وجود خدا و روز جزا، معجزهی انبیاء، از بدیهیات عقلی و نقلی بوده، مؤمنین حرف اینها را باور نمیكنند و ما در كتابهایمان، جواب این شبههها و اباطیل را داده و اثبات صانع و نبوت و امامت را كردهایم. بهعلاوه، ایرادهایی را كه به اعتبار علوم جدید و افكار غربی و مادی میگیرند، چون اصل آنها را قبول نداریم و قصد و سیاستشان استعماری است، قابل بحث نمیدانیم. با برچسب غربزدگی و امپریالیستی كارش را میسازیم. ضمناً چون قدرت و قلم برای ردكردن آن نوع ایراد و اشكالات ندارند، ترجیح میدهند به بیاعتنایی و سكوت برگزار شود. اما همینكه نامحرمی پا به حریم قدس میگذارد و مصالح و مقامات موروثی تهدید میشود، چون خدا و مردم حمایت نمیكنند، خودشان باید بالاجتماع به دفاع پردازند. از دیدگاه بشری و جامعهشناسی و در سنت دینداران بعد از پیامبران، همیشه اشخاص و عناوین مقدم بر اصول و افكار قرار میگرفتهاند و عملاً دفاع از آنها، مهمتر از اینها تلقی میشده است. بتپرستی كه سكه رایج مدعیان انبیاء قدیم و چهره اولیه شرك و شیطنت بود، جای خود را بعد از انبیاء به شخصپرستیها و صنفسازیها داده است. بیجهت نیست كه مولی علی(ع) میفرماید: اول حق را بشناسید و سپس رجال را با آن بسنجید، نه آنكه مقامات و مواضع معیار حق و باطل باشند.
دكتر شریعتی وقتی حرف از «اسلامی منهای روحانیت» میزند، مرتكبِ ذَنْبِ لاَيَغْفَرِی میشود كه همه روحانیت را علیه خود برمیانگیزاند و چون به اعتقاد و بنا به مصالح آقایان «اسلام مساوی است با روحانیت»، یكی از افاضل معروف و از معاودین عراق حكم «اَعْدی عَدُوِّ اسلام» را در باره او صادر مینماید . سرِّ مخالفت شدید و دشمنی با دكتر شریعتی در اینجاست.
حملات و تهمتها به راه افتاد. نزد بزرگان حوزه و صاحبنظران میرفتند تا فتوای ارتداد بگیرند و ساواك آنها را پخش میكرد. حسینیه ارشاد را مركز وهابیگری و مسجدی اعلام كردند كه در آنجا دستبسته نماز خوانده میشود و «اشهد ان امیرالمؤمنین» در اذان نمیگویند. كتابها و گفتههای شریعتی را زیر ذرهبین گذاشته، هر لغزشی كه دیدند- و كیست كه لغزش و اشتباه و اشكال در كارش نباشد- از كاه كوه ساختند و چون خطای عمدهای دستگیرشان نمیشد، بیپروا به قلب و تحریف پرداخته، مطالبی را كه دكتر اصلاً نگفته و ننوشته بود، با ذكر صفحه و سطر به او نسبت میدادند!
نهضتی علیه شریعتی راه انداختند؛ نهضتی كه اگر در آقایانِ بیخبرِ حوزه و در بعضی از مقدسین سرخورده ایجاد مخالفت و خصومت میكرد، روی جوانان مبارز، پسر و دخترهای درسخوانده و روشنفكران مسلمان داخل و خارج ایران تأثیر معكوس داشته، بر ارادات و اقبالشان- و بر تعصب و غلوشان- میافزود.
روشن است كه با چنین تمهیدات و هماهنگیها، خلع شریعتی از استادی و دبیری در مشهد و تبعید و زندان او در تهران- حتی گروگانگیری پدر بزرگوارش- برای ساواك آسان باشد. بهدور از مردم و در بهدر از وطن گردید و معلوم نشد كه چه شد…
البته دكتر شریعتی با گفتن اینكه روحانیت ما امضای خود را پای هیچ قرارداد اسارت ایران نگذارده است و دكترها و مهندسها بودهاند كه آن اسناد خیانت را امضا نمودهاند، در نظر آقایان اعاده حیثیت برای خود نمود. اما این اظهار برای توبه و تطهیر كامل، كافی نبود. مضافاً به اینكه نه دكترها و مهندسها و نه علما و فقها، كارهای نبودند كه قراردادهای سیاسی و اسارت ایران را امضا كرده باشند.
جرم دیگری كه بعداً به دكتر گرفتند نهضتی بودنش بود، درحالیكه عدهای در طرف مقابل، به قصد تبرئه او یا تخفیف نهضتآزادیایران، سعی در انكار سابقه و ارتباط او با نهضت دارند.
- آنچه گذشت واقعیتی بود بشری و جریانهایی اجتماعی. واقعیت دیگر و ناموس خلقت نیز این بود كه اگر جسم و جان شریعتی فانی شد، فكر و نامش باقی بماند. نه تنها باقی ماند، بلكه گسترش و اوج گرفت. نوارها، كتابها و اندیشههایش كه از نیازهای تازه جامعه خودمان و جهان تغذیه شده بود، تحول ملت ایران و مبارزه انقلاب را تغذیه نمود. مخصوصاً تداوم انقلاب را، علیرغم عناد و اختناقی كه در بارهاش به عمل میآمد، پایه و پیكر داد. حتی شعار منفی او؛ یعنی «اسلام منهای روحانیت»، با وحشت و وحدتی كه بهوجود آورد، از عوامل پیروزی و وسائل قدرت برای اردوی انقلاب گردید.
یادش بخیر و جایش خرم و والا در جوار رحمت خدا باشد!
حال كه از حیاتش و از قلم و زبانش دور افتادهایم، آنچه باید در غیبت و در آثارش پیجویی كنیم وز نده نگاهداریم، بارورساختن درخت وجودِ برومندش میباشد. عبرت و معرفت از گذشتهها و از شدهها بگیریم و با تحقیق و تعقیب و تكمیل افكارش، آینده را بسازیم و حال را چاره كنیم.
تهران- تیرماه ۱۳۶۵
مهدی بازرگان
این اثر مقدمهای است بر كتاب «شخصیت و اندیشه دكتر علی شریعتی» كه در تیرماه ۱۳۶۵ نوشته شده و چاپ اول آن توسط انتشارات چاپخش در سال ۱۳۶۶ منتشر گردیده است. ما این اثر را از چاپ سوم كتاب كه در سال ۱۳۷۱ منتشر شده است، تقدیم حضورتان كردهایم (ب.ف.ب).