مقالات

بازرگان: مقاوم و موسس - محمد حیدرزاده

در بازخوانی بازرگان اینکه او یک اصلاح طلب بود یا یک انقلابی- اگر اساسا بتوان چنین تقسیم بندی‌ای را پذیرفت- به نظر نمی‌رسد گرهی از گره‌های فروبسته ما بگشاید. در تعبیری از اکتن بازخوانی تاریخ و شخصیت‌های تاریخی باید بتواند «ما را از خودکامگی محیط و فشار هوایی که تنفس می کنیم، رها سازد.» بنابراین در این دوگانه‌سازی‌های مرسوم فوق‌الذکر، هیچ سویه‌ای از رهایی دیده نمی‌شود. اینکه بازرگان یک انقلابی بود یا یک اصلاح طلب و یا هر دو هیچ افقی در برابر ما باز نخواهد کرد.

بنابراین مسئله این نیست که رجل تاریخی با چه مشی‌ای دوران خود را به سر برده است که هرچه باشد خاص دوره اوست، بلکه مسئله این است که پیشران کاراکتر تاریخی را چه چیزی شکل می‌دهد؟ شاید ما به قِسمی پدیدارشناسیِ کاراکترهای تاریخیِ پیشبرنده نیازمند باشیم. در این معنا که آن رانه‌ی قدرتمند را در درون آن‌ها مکشوف سازیم. در واقع پرسش اساسی این خواهدبود که چرا او یک رجل تاریخی می‌شود؟ چرا او می‌تواند امری را فرا پیش نهد و در نهایت خود او پیش ببرد؟ چرا او بازرگان می‌شود؟ چرا او میرزا حسن رشدیه می‌شود؟

میرزا حسن رشدیه موسس مدارس نوین در ایران است. او پس از تحصیل در مدرسه‌ای فرانسوی در بیروت و بازدید از مدارس جدید در عثمانی، به فکر مدرسه سازی های نوین می‎افتد. او که به دعوت ناصرالدین شاه به تهران می‌رود تا مدرسه‌سازی‌اش را آغاز کند، با موانعی جدی از جمله در دربار و روحانیت مواجه می‌شود. بارها مدرسه‌هایش ویران می‌شود. از تهران به تبریز می‌رود و آنجا هم مدرسه سازی او تاب آورده نمی‌شود. از تبریز به مشهد می‌رود و باز هم به تهران برمی‌گردد و هربار همان اتفاقات تکرار می‌شود تا در نهایت با مرگ ناصرالدین شاه و سماجت و پیگری خود او، مدرسه‌هایش پذیرفته می‌شود. در واقع مدارس رشدیه مکتب‌خانه‌ها را بتدریج به سوی منسوخ شدن می‌بَرد. و برخی مشروطه را حاصل شاگردان مدارس او می‌دانند. چه اتفاقی می‌افتاد اگر رشدیه با اولین ویرانی مدارسش دست از کار می‌کشید؟ چگونه این کار شاق پس زدن مکتب‌خانه‌های بی‌حاصل توانست به پیش رود؟ اینجا تنها یک پاسخ در خور را برای آن می‌توانیم فراپیش نهیم. او مقاوم است. مقاومت می‌کند. مقاومت، آفرینش است. او بواسطه‌ی مقاومتش، تاسیس می‌کند. کاراکتری مقاوم و موسس. این نکته‌ای حیاتی است که باید در نظر باشد که او نه شاهزاده بود، نه درباری و نه هیچ‌گاه در مقام صدارت و وزارت نشست. او یکی از عوام است که تنها مبارزه می‌کند و در این مبارزه خود مقاومت به خرج می‌دهد. همین‎که مقاومت به‌کار گرفته شود، تاسیس‌گری و آفرینندگی نیز در پی می‌آید. بنابراین آنچه او تاسیس میکند، یک انقلاب است (در برابر سیستم آموزش کهن) و یک انقلاب (مشروطه) را برمی‌سازد. انقلابی برپا شده بر اصلاح‌طلبانه‌ترین شیوه‌ها!

مهندس بازرگان نیز کاراکتری مقاوم و موسس است. پراکسیس او در مقابله با استبداد، تاسیس‌گری و آفرینندگی است. او برای تداوم مقاومتش با استبداد به آری‌گویی‌ای قدرتمند رو می‌آورد. آری‌گویی به معنای آنکه هستی در ایجابیت خود وجود دارد، و هر چیزی به میزانی که وجود دارد قدرتمند است، هستی همان قدرت است. دریافتی از هستی که امکان قدرتمند شدن را از کسی دریغ نمی‌کند، مشروط بر آنکه الزامات آن شناخته و رعایت شود. بنابراین برای بازرگان دولت هیچ‌گاه نه آغاز بوده است نه پایان.

همانطور که با دولت مصدق در هیئت خلع ید همکاری می‌کند، اما از سِمت گرفتن در دولت برآمده از کودتا صرفنظر می‌کند و در عین حال آنجا که می‌تواند از قدرت دولت برآمده از کودتا برای کمک‌رساندن به مردم بهره ببرد، دریغ نمی‌کند! همچون لوله‌کشی شهر تهران که بواسطه او انجام می‌شود. او اساسا کاراکتری تاسیس‌گر دارد. هستی‌شناسی بازرگان، ایجابی و پیش‌برنده است. تاسیس انجمن‌های اسلامی، نهضت آزادی، شر‌کت‌های فنی- عمرانی (یاد، سافیاد و …) همه نشان از آن دارد که قدرت برای او صرفا حضور در دولت نبوده است، بلکه قدرت برای او امری تاسیسی است و از همین معبر است که مسئولیت دولت را به راحتی نمی‌پذیرد و در عین حال به راحتی واگذار می‌کند. او در برابر تمامی اشکال استبداد مقاومت می‌کند. این مقاومت از خلال قدرتی برسازنده پیش می‌رود. قدرتی که خود را در انجمن‌ها و تشکل‌هایی مردمی خواهد یافت. بازرگان نیز همچون رشدیه به سهم خود انقلابی برپا می‌کند، انقلابی استوار شده بر نهادهایی که پیش از آن تاسیس کرده است.

آنچه اینجا پر اهمیت است این نیست که کاراکترهای تاریخی پیش‌برنده چون بازرگان و رشدیه در هیئت چریک‌هایی انقلابی ظاهر شوند، بلکه این است که آنان با مقاومت آفرینشگر خود منجر به دگرگونی وضعیت می‌شوند.

اینکه رخدادهای تاریخی در ادامه چگونه محقق شوند؛ از خلال اصلاحات یا انقلاب یا جنبش‌های اجتماعی، معطوف به خواست مطلق و اراده‌گرایانه کاراکتر‌های تاریخی نخواهد بود، اما آنچه آن‌ها با مقاومت خود تاسیس می‌کنند، در پیش‌بردن آن رخداد تاریخی در هر فرمی که باشد، نافذ خواهد بود.

بنابراین بازرگان نه یک اصلاح‌طلب به معنای امروزین آن است و نه یک انقلابی در معنای کلاسیک آن؛ او تمامی اشکال استبداد را در می‌نوردد و در برابر آن‌ها نه به انزوا کشیده می‌شود و نه به نفی‌ای ویرانگر می‌پردازد. او با فهمی واقعی از وضعیت، آرمان خود را فراپیش می‌نهد و به پیش می‌راند با قدرتی تاسیسی که از هستی می‌گیرد و در هستی برپا می‌کند. او ‎می‌داند که قدرت تیره استبداد، با حذف مستبد منحل نمی‌شود بلکه باید قدرتی مردمی را برافروزد.