محمدرضا جوادییگانه، دانشیار جامعهشناسی دانشگاه تهران
این متن قصد دارد با نگاهی به مستند «راه طی شده» و تطبیق آن با وقایع دهه شصت، ضمن نشان دادن برخی کاستیها و مغایرتهای تاریخی مستند، اولا نشان دهد که برخلاف آنچه مستند بر آن اصرار دارد، مرحوم مهندس بازرگان، علیرغم فقدان مرزبندی روشن با مجاهدین خلق، در منش و در عملکرد با آنها همراه نبوده و لذا نمیتوان عملکرد مجاهدین را به پای بازرگان نوشت و ثانیا دو مدعای مهم مستند، یعنی نه ملی نه مذهبی بودن بازرگان و شائبه پیامآوری وی، دو نکته منفی و غیرمنصفانه مستند است.
الف) مستند راه طی شده، توسط تهیهکننده آن چنین توصیف شده است: «روایتی پیرامون زندگی سیاسی شخصیتی پیچیده، همچون مهندس مهدی بازرگان است که به بررسی افکار و آرا او در قبل و بعد از انقلاب اسلامی میپردازد. در این مستند گفتوگو با نزدیکان و اعضای اسبق نهضت آزادی و شخصیتهای مطرح آن زمان به نمایش در آمده است.»
توجه به تاریخ معاصر ایران، و بویژه ابعاد کمتر شناخته شده آن موضوع مهمی است که در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته و از این رو باید همت جریانهای انقلابی را ستود، که تهیه کتاب و ساخت فیلم و مستند را وجهه همت خود قرار دادهاند و بویژه فیلمهایی چون ماجرای نیمروز و سیانور را تولید کردهاند که از یک دهه قبل و بعد از انقلاب، بیشتر و بهتر سخن میگوید.
این دو دهه، به خوبی بررسی نشده و فقدان همین بررسیها و روایتهای دقیق از آن است که باعث شده شبکههای تلویزیونی خارج از کشور مرجعیت بگیرند.
اما مستند راه طی شده، به هدف خود که بررسی «زندگی سیاسی پیچیده» مرحوم مهندس بازرگان است نرسیده و حداکثر در «بررسی افکار و آرای او قبل از انقلاب اسلامی» (و حتی نه بعد از انقلاب) مانده است، و حواشیای را برجسته کرده که باعث شده اصل زندگی سیاسی بازرگان دیده نشود.
هدف واقعی مستند که عنوان آن نیز مرتبط با آن است، اثبات تاثیر بازرگان بر مجاهدین خلق است، که اگر همین موضوع به عنوان هدف فیلم صراحتا ذکر میشد، فیلم با مخاطب ارتباط بیشتری برقرار میکرد.
ب) همین ابتدا باید بگویم که نگارنده خود را بیشتر متعلق به انقلاب اسلامی میداند که البته مهندس بازرگان نیز بویژه در بخشهای انتهایی آن انقلاب نقش مؤثر داشته است، ولی تنها یک بازیگر نسبتا کلیدی بوده و نه رهبر جریان.
همچنین مجاهدین خلق را خطرناکترین و خائنترین جریان سیاسی موجود در ایران میداند که برادرکشی آغاز کرد و تا در ایران بود دست به ترور و کشتار ناجوانمردانه جوانان و مردم این سرزمین زد.
آنکه با دشمن این مرزوبوم متحد شد و از سلاح او برای حمله به ایران استفاده کرد و مردم بیگناه وطنش را کشت، هرگز در دل مردم ایران جایی ندارد. خیانت به وطن نه پاک شدنی است نه فراموششدنی، و مهمتر اینکه در تاریخ ایران، خائن به وطن کم داریم و مجاهدین یکی از آنهاست.
ج) اما بخش مهمی از مستند درباره کتاب راه طی شده، غلط بودن درک نویسنده آن از اسلام و تاثیر کتاب بر مجاهدین خلق و نیز اقدامات مجاهدین (متاثر از کتاب) است.
مساله نقص شناخت بازرگان از اسلام و نیز محتوای کتاب راه طی شده، موضوعی است خارج از تخصص اینجانب. البته این اندازه متوجه میشوم که اگر بنا به نقد درکی خارج از چارچوب دین است، اگر تعبیر وضو به نظافت صبحگاهی بازرگان خارج است، وضو «به معنای» دست و رو شستن از دنیا، که ملاقلیپور در نقد آن میگوید نیز نمیتواند چندان داخل درک سنتی از دین و احکام باشد.
فیلم اصرار دارد که مجاهدین را نوعی «انشعاب متصل» از نهضت آزادی بداند، و اقدام مجاهدین را «اصلاحات مسلحانه» میخواند، و تلاش دارد نهضت آزادی و مجاهدین را یکی کند و مجاهدین را شاخه نظامی نهضت آزادی تعریف میکند.
دلیل این انشعاب و آن رفتارهای غلط مجاهدین را هم تأثیرپذیری آنها از راه طی شده میداند. در اثرپذیری مجاهدین که شکی نیست، اما در انتساب مجاهدین به بازرگان و نقد بازرگان با خیانتهای مجاهدین، جای بحث است، که به آن بیشتر میپردازیم.
د) نکته مهمی که فیلم از آن غفلت کرده، این است که بازرگان و مجاهدین، علیرغم شباهتهای بسیار و تاثیر اولی بر دومی، در هر حال، با هم متفاوت هستند.
بازرگان و نهضت آزادی، با جبهه ملی و مصدق هم تفاوت دارند. اما فیلم این دو تفاوت را نادیده میگیرد و اصرار دارد که نهضت آزادی «انشعاب متصل» جبهه ملی است، حال آنکه نهضت آزادی، ابتدا مسلمان است و بعد مصدقی، و به دلیل همین اصرار بر مسلمانی است که از جبهه ملی جدا شده است. همچنین نهضت آزادی قانونگراست و به همین دلیل هم هست که هیچگاه مانند مجاهدین خلق نشد.
نهضت آزادی و بازرگان در میانه جبهه ملی و مجاهدین خلق قرار دارد و به همین دلیل، امام خمینی در سخنرانی ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ وقتی که جبهه ملی، علیه لایحه قصاص اعلام راهپیمایی کرده بود، بر لزوم اعلام موضع نهضت آزادی از جبهه ملی تاکید دارد؛ کاری که البته نهضت آزادی نکرد، و بعدتر نیز همین موضع را علیه مجاهدین نگرفت.
امام در آن سخنرانی، مرز میان نهضت آزادی و این دو را مشخص میداند و بر اساس همین مرزبندی است که میخواهد آنها اعلام موضع کنند، و نظر ملایم بازرگان در این باره، تامینکننده نظر امام نبود.
در هر حال، این سخنان امام را بخوانید، سخنانی که در فیلم اثری از آنها نیست: چرا حسابتان را جدا نمیکنید؟ … «جبهۀ ملی» تکلیفش معلوم است؛ آن صریحاً به ضد اسلام قیام کرده؛ اما شمایی که مسلمان هستید و هیچگاه نمیخواهید به ضد اسلام قیام کنید چرا این قدر هواهای نفسانیه زیاد شده است که نمیفهمید دارید چه میکنید؟ چرا این قدر شیطان در نفس ماها سلطنت پیدا کرده است که چشمهای ما را کور کرده است و قلبهای ما را وارونه کرده است؟ بیایید حساب خودتان را جدا کنید. آیا «نهضت آزادی» هم قبول دارد آن حرفی را که «جبهۀ ملی» میگوید؟ آنها هم قبول دارند که این حکم، حکم قصاص، که در قرآن کریم و ضروری بین همۀ مسلمین است، «غیرانسانی» است؟ آیا این نمازشبخوانها این را قبول دارند یا نه؟ شک ندارم که قبول ندارند. خوب، اعلام کنید. چرا ساکت نشستهاید. مگر نهی از منکر فقط باید من را نهی کنید؟ (صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۴۴۹)
فیلم، اما، این مرزبندی را ندارد، و میخواهد بازرگان را نه با اقداماتش و نظراتش محکوم کند، بلکه میخواهد او را با مجاهدین خلق تخطئه کند، و آنچه مجاهدین انجام دادهاند را به پای بازرگان بنویسد.
ه) فیلم روابط پس از انقلاب بازرگان و مجاهدین را کامل و به تمامه بیان نمیکند و تنها آن بخشها که به نفع اوست ذکر میکند.
یک بار دقیقتر ببینیم: سرمقاله «فرزندان عزیز» مهندس بازرگان در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۰ روزنامه میزان، با عنوان «فرزندان مجاهد و مکتبی عزیزم» بود و نه فقط «فرزندان مجاهدم».
بازرگان در فضای ملتهب آن روزهای پیش از شروع جنگ داخلی توسط مجاهدین، و برای کاستن از تنش، هر دو را خطاب قرار میدهد: «به هردوی شما، سازمان مجاهدین خلق و به گروهها و نهادهایی که عنوان مکتبی اختیار کردهاید فرزند میگویم و هر دو را برادر همدیگر میدانم؛ برادرانی که با هم قهر هستید و سخت در نزاع و باعث مسائل بحرانی حاد برای مملکت و انقلاب.»
مجاهدین را «فرزندان نهضت آزادی» میداند که «راه خود را پیش گرفتید، بدون آن که از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید» و نیروهای مکتبی و حزباللهی را «با همه تندی و تلخی و بدخلقی که دارید از ما هستید … افکار و اعتقادات اسلامی، اجتماعی، سیاسی همهتان، مستقیماً یا با واسطه از تفسیرها، تعلیمات، کتابها و سخنرانیهای امثال طالقانی، شریعتیها (پدر و پسر)، مطهری، دکتر سحابی و من درست شده است که همگی رسما یا فکراً نهضتی بودیم. عقد ارادت و اخوتتان با روحانیت و با امام امت را ما بستیم.»
در همین فضاست که امام خمینی هم ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۰، ۹ روز پس از سرمقاله بازرگان، خیرخواهانه به مجاهدین نصیحت میکند که: «برگردید و به دامن ملت بیایید و اسلحهها را تحویل بدهید و اذعان کنید به اینکه ما خلاف کردهایم… من اگر در هزار احتمال یک احتمال میدادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که میخواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم؛ لازم هم نبود شما پیش من بیایید.» (صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۳۴۳)
امام و همه خیرخواهان داخل کشور همه تلاششان را کردند تا آتش جنگ داخلی افروخته نشود، و به همین دلیل هم امام با مجاهدین مدارا میکرد و تلاش میکرد بنیصدر رئیسجمهور بماند، حتی پس از عزل از فرماندهی کل قوا.
امام آنقدر مدارا میکند که در جلسهای در خرداد ۱۳۶۰ (به گفته دکتر جاسبی)، بیمقدمه شروع میکند به اعتراض به سران حزب جمهوری اسلامی که «شما از خدا نمیترسید؟ چرا آنقدر اختلاف ایجاد میکنید و به همدیگر میترسید؟ چرا به فکر مردم نیستید؟ یک آن آقای هاشمی ناراحت شدند و شروع کردن به تند صحبت کردن به امام که ما خجالت بکشیم؟ آنقدر این بنیصدر علیه ما حرف میزند و آبروی ما را میبرد شما حرفی نمیزنید؟! و بعد آقای هاشمی ساکت شدند و زدند زیر گریه! امام جلسه را ترک کردند» و فردای آن روز امام بنیصدر را فرماندهی کل قوا عزل کرد. در همین فضاست که بازرگان هم آن نامه را مینویسد که از تنش کم کند. لذا شناخت روح آن زمان برای درک رفتار بازرگان لازم است، که در فیلم این روح نشان داده نشده است.
بدیهی است که همه مدارا تا زمانی است که مجاهدین دست به اسلحه نبرده بودند و برادرکشی را آغاز نکرده بودند، یعنی تا ۳۰ خرداد ۶۰، و پس از آن فضا عوض میشود و بعد از آن، این انتقاد به حق به بازرگان وارد است که مرزبندی روشن با مجاهدین نکرد و علیه آنها رسما و علنا موضعی نگرفت.
جالب است که در طرف مقابل هم، مسعود رجوی در شهریور ۱۳۶۴ توسط سعید شاهسوندی، بازرگان را که برای درمان به آلمان سفر کرده بود، تحت فشار میگذارد که یا «از من تعریف کند یا بدگویی کند، یا از جمهوری اسلامی تعریف کند و یا از آن بدگویی کند»، و در نامهای به بازرگان، «از موضع نصیحت و خیرخواهی»! از او میخواهد که «بیایید و در این سن و سال … سیاست تبعید و مهاجرت در پیش بگیرید، همه وسایل را هم بدون کمترین چشمداشت سیاسی برایتان تضمین میکنم…. حفظ حرمت و تامین معیشت جنابعالی و هر تعداد از همراهان علیالدوام بر عهده ما خواهد بود. آقای بازرگان یادتان هست که ۲۰ سال پیش مجاهدین از شما جدا شدند»، و نقد میکند بازرگان را که امام «از قبل شراکت امثال شما و اینکه هنوز هم حاضر به بریدن از او نیستید»، قدرت گرفته است.
ظاهرا جواب بازرگان به این نامه، که موجب عصبانیت رجوی هم شد این بود که «سلام مرا به رجوی و ابریشمچی برسانید و بگویید من همسرم را دوست دارم» ولی پاسخ روشن او آن بود که پس از بازگشت به ایران، نامهای خطاب به ایرانیان مقیم اروپا (و البته رجوی) نوشت و درخواست کرد که ضمن «دوستی و خودیاری»، «ترک ستیزه و دشمنی» و «ترمیم اختلافات» برای خدمت به وطن، به ایران مراجعت کنند (کاری که بازرگان در طول زندگیاش انجام داد).
بازرگان مردی در میانه ایستاده بود، میانه مجاهدین و امام، میانه جبهه ملی و حزباللهیها، آگاهانه هم در میانه ایستاده بود، نه از سر سازگاری یا سازشکاری، آنگونه که در مقاله سازگاری ایرانی توصیف کرده بود، بلکه نظرش بر این بود. مردی که در میانه ایستاده است و مراعات هر دو طرف را میکند، رضایت هیچ طرف را ندارد، و «باید بکشد عذاب تنهایی را.»
و) البته عدم موضعگیری بازرگان علیه مجاهدین خلق قابل نقد است. اما باید توجه داشت که مشی بازرگان پیش و پس از انقلاب، هرگز با مشی مجاهدین یکی نبوده است، هر چند فیلم میخواهد با بیان چندباره سخنان رجوی این را به ما بقبولاند. بازرگان و اعضای جبهه ملی (و بویژه جوانانشان) هر چند به جبهه نرفتند (و موضع فیلم در این باره ستودنی است و بر یک بخش قابل نقد ملیگرایان انگشت میگذارد، البته باید پاسخ آنها را هم شنید و برخی محدودیتها برای حضور چهرههای ملی در جنگ، پس از خرداد ۱۳۶۰ را بررسی کرد)، ولی در کنار مجاهدین هم نبودند، و لذا نمیشود آنها را با این چوب راند. بازرگان به هر دلیل، علیه مجاهدین موضع نگرفت، درست؛ ولی مجاهد خلق هم نبود و اسلحه هم به دست نگرفت. فرق است بین اثر گذاشتن بر یک گروه و عضو یک گروه بودن.
بهتر بود در فیلم خود بازرگان نقد میشد تا آنچه «حول و حوش» بازرگان است، و یک جریان ریشهدار سیاسی، که پس از انقلاب، با شرط «بدون وابستگی حزبی» حکومت را به دست گرفت، آنقدر موضوع و موضع قابل بررسی دارد که فیلم میتوانست ساعتها درباره آن بحث کند.
ز) فیلم برای رسیدن به هدفش، تاریخ را دستکاری میکند و میان مجاهدین اولیه، مجاهدین پس از چرخش ایدئولوژیک، مجاهدین طلبکار پس از انقلاب، مجاهدین پس از جنگ مسلحانه و کشتار مردم و مسئولان از ۳۰ خرداد ۶۰، و مجاهدین پس از پیوستن به صدام تمایز نمیگذارد و همه را یک کاسه میکند.
فیلم گاه تاریخ را جلو میبرد و نامه «فرزندان عزیز» بازرگان را که زمانی نوشته شده که مجاهدین هنوز اعلام جنگ مسلحانه نکرده بودند و در آن خیرخواهی بازرگان به چشم میخورد را به ترورهای ناجوانمردانه مجاهدین در ماهها و سالهای بعد نسبت میدهد، و گاه تاریخ را به عقب میبرد و پیشنهاد پایان جنگ پس از فتح خرمشهر نهضت آزادی را با سخنان حماسی شهیدان رجایی و چمران و بهروز مرادی پاسخ میدهد که همگی قبل از فتح خرمشهر شهید شده بودند.
ای کاش بجای فیلمهای احساسی که تنها به ذائقه نسل جوان تاریخنخوانده خوش میآید، تهیهکننده، نظر محمد درودیان و مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه را دنبال میکرد که در فاصله فتح خرمشهر (۳ خرداد ۶۱) تا عملیات رمضان (۲۲ تیر ۱۳۶۱)، کسی سخن از عدم ورود به خاک عراق (که امام هم مدافع آن بود) نگفته بود و پیشنهاد پایان جنگ، ماهها بعد داده شد. بعد از شکست عملیات رمضان که دیگر فرماندهان نظامی هم با قاطعیت قبل سخن نمیگفتند، تحلیل سیاسیون بداعت و اصالت خاصی نداشت، و پیشنهاد نهضت آزادی در آن بازه پنجاه روزه ارائه نشده بود.
ح) اما نمیتوان «زندگی سیاسی» بازرگان پس از انقلاب (با توصیف تهیهکننده) را روایت کرد، و رفتارهای سیاسی او را نقد کرد، اما از مشی سیاسی او از خرداد ۱۳۶۰ تا مرگش سخن نگفت. از مماشات او با مجاهدین گفت و از عدم مماشات جمهوری اسلامی با او هیچ نگفت. صحنه تعرض به بازرگان و اسلحه کشیدن بر روی صباغیان پشت تریبون مجلس، رفتار فردی موسوی تبریزی و هادی غفاری نبود که اکنون بتوان به راحتی نقدش کرد و با یک فیلم، هم بازرگان را زد و هم اصلاحطلبان را. آن صحنه که بعدا هم بارها تکرار شده و اکنون هم در مجلس رایج است، بخش بسیار قابل نقد رفتار سیاسیون پس از انقلاب است، سیاسیون حاکم که تحمل شنیدن هیچ حرف مخالفی را نداشتند، حتی شنیدن سخن نمایندهای که طبق قانون اساسی، «حق دارد در همه مسائل داخلی و خارجی کشور اظهارنظر نماید» و «در مقام ایفای وظایف نمایندگی در اظهارنظر و رأی خود کاملاً آزادند و نمیتوان آنها را به سبب نظراتی که در مجلس اظهار کردهاند یا آرایی که در مقام ایفای وظایف نمایندگی خود دادهاند تعقیب یا توقیف کرد.»
بازرگان از تریبون مجلس پایین کشیده شد و نه مراعات سنش را کردند و نه سابقهاش را، و وجدانی آشفته نشد و هاشمی رفسنجانی کماکان لبخند معروفش را داشت، و نظرش را که یا اعلام موضع کنید یا ساکت شوید و در جایگاه رئیس مجلس مدافع حق نمایندگان اقلیت نشد. و فیلم هیچ در این باره نمیگوید. و این عدم تحمل صدای بازرگان فقط در مجلس نبود، در اماکن و شهرهای دیگر هم بود. فیلم درباره استعفای بازرگان هم چیزی نمیگوید، لابد چون نمیتواند از عمل انقلابی دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر سفارت آمریکا تعریف کند! خط سیاسیشان به سازندگان فیلم نمیخورد، و هیچ تعریفی نباید از آنها کرد، حتی برای زدن بازرگان!
ای کاش فیلم اندکی جانب انصاف را گرفته بود و از تحمل بازرگان هم میگفت و از منش سیاسی او پس از قدرت. و ای کاش همانگونه که سخنان مرحوم مهدوی کنی درباره مخالفت با مشی مسلحانه قبل از انقلاب، سخاوتمندانه در فیلم ارائه شده، کسی هم از انقلابیون و مسئولین در آن سالها از لزوم حق بیان مخالفین سخن گفته بود و دفاع کرده بود، و اکنون میشد آن را پخش کرد.
ط) فیلم از بازرگان نمیگوید و بازرگان را با بازرگان نقد نمیکند، بلکه به شیوه رایج روزنامه […] بازرگان را با حواشی و با اتصالات غیرمرتبط نقد میکند.
یکی از این اتصالات غیرمرتبط، نقد بازرگان با فروغیها است. فیلم کمتر حرف محصلی درباره ابوالحسن فروغی دارد که ظاهرا تاثیر زیادی بر بازرگان داشته است و بیشتر بر جنبههای ظاهری و سیاسی این تاثیر انگشت گذاشته است و بدتر، یکی دانستن ابوالحسن فروغی و محمدعلی فروغی است و از «فروغیها» برای نقد بازرگان استفاده کردن.
روی جلد مجلهای که ملاقلیپور از آن میخواند، شماره هشتم سیاستنامه درباره محمدعلی فروغی است و در فیلم گفته میشود که محمدعلی فروغی پس از بازگشت از اروپا، حکمت در اروپا را نوشت همانگونه که بازرگان مذهب در اروپا را نوشت (کلمه سیر در ابتدای کتاب سیر حکمت گفته نمیشود تا قافیه جور درآید)، و نتیجه میگیرد این یعنی همه چیز را در اروپا دیدن (نقدی که به محمدعلی فروغی هم وارد نیست چه رسد به بازرگان).
یا در فیلم گفته میشود ابوالحسن فروغی یکی از اعضای فراماسونی است و مرکز فراماسونی در فرانسه، و بازرگان هم به فرانسه فرستاده شده است. و این مقدمات، یعنی تلویحا بازرگان فراماسون است.
ی) فیلم برای نقد مجاهدین خلق، مبارزه مسلحانه را نقد میکند. مشخص است که انقلاب امام بر پایه مبارزه مسلحانه نیست، ولی اینگونه نقد، نقد مجاهدین صرف نیست، نقد همه گروههای مسلح قبل از انقلاب (از جمله فداییان اسلام، موتلفه و مجاهدین انقلاب) است.
انکار کلیت مبارزه مسلحانه و پرسش از اینکه «آیا اسلحه آگاهی میآورد؟ آیا اسلحه در تغییر نفس انسانها مؤثر است؟ آیا از پشت زدن در دیدگاه اسلامی پذیرفته است؟»، و «تفکیک دفاع رودررو یا بزن دررویی» موضوعات مهمی است که احتمالا تهیهکننده پیامدهای ورود به آن را توجه نکرده است. یکی از مصاحبهشوندگان هم از این سؤالات تعجب میکند که در مقابله با یک ارتش دویست هزار نفری نمیتوان مستقیم مقابله کرد.
درباره نظر امام خمینی نیز بر خلاف آنچه در فیلم گفته میشود، امام روش مبارزه مسلحانه را دنبال نکرد و با آگاه کردن مردم، و مخالفت همگانی مردم، رژیم شاه را سقوط کرد، اما مبارزه مسلحانه را انکار هم نکرد. امام در ۱۴ بهمن ۵۷ در پاسخ خبرنگاران گفت: «من باید نصیحت کنم که دولت غاصب کاری نکند که ما مجبور شویم مردم را به جهاد دعوت کنیم. اگر موقع جهاد شد میتوانیم اسلحه تهیه کنیم.»
و جالب این است که بازرگان از سویی متهم میشود که به شاه گفته «ما آخرین گروهی هستیم که به زبان قانون با شما سخن میگوییم» و از سوی دیگر، مبارزات مسلحانه مجاهدین خلق به پای او نوشته میشد. بالاخره بازرگان سازشکار بود یا مجاهد؟
ک) پرسشها (و البته پاسخها) در فیلم، بدوی و ساده است. میان روشنفکری دینی و روشنفکری مذهبی تمایز گذاشته نمیشود (یا روشنفکری دینی اسمش هم نمیآید مبادا احدی از بینندگان گمراه شود!) و سؤالات سادهای پرسیده میشود:
آیا با علوم طبیعی میشود وحی و قیامت را تحلیل کرد؟ کسی که درس دین نخوانده چرا درباره دین حرف میزند؟ اینکه تسخیر (هند) را طبیعی بدانیم، نشانه چه تفکری است؟ (و البته توجه به معنای لغوی کلمه استعمار هم نکنیم)؟ اثبات ولایتفقیه با آیه اولیالامر، و اینکه چرا بازرگان هم مجاهدین اولیه را شهید میداند هم رزمندگان را؟
در فیلم اندیشه بازرگان در گفتوگو با کسانی نقد میشود که به اندیشمندی شهره نیستند. پاسخگویان نوعا همراهان سیاسی یا از خانواده و همدلان بازرگان هستند، نه کسانی که در اندیشه بازرگان تعمق کردهاند و ریشههای اجتماعی و نظری آن را بررسی کردهاند، یا از سرشناسان روشنفکری دینی هستند.
ل) ای کاش کارگردان این همه در فیلم نبود، تماشای نماز و خواب و دعای قبل از غذا و هرس کردن، و هندزفری در گوش، در حال چک کردن موبایل (لابد برای پیدا کردن سؤالات مناسب برای پرسیدن از طرف مقابل) خیلی دلپذیر نیست و حواس مخاطب را پرت میکند، و البته سؤالات سادهاش. حتی در آنجا که دیگری در حال پاسخ است، باز هم در آئینه ملاقلیپور را میبینیم. و ای کاش فیلم بر تصاویر بدوی و ساده مانند اتصالات موتورخانه تاکید نمیکرد، برای شیرفهم کردن مخاطبان، اگر منظور کارگردان تاکید بر کارخانه صافیاد نباشد!
و ای کاش کارگردان در فیلم، علاوه بر تصویر خود، سخنان خود را هم حذف میکرد، و فیلم را با تعاطی نظرات متفاوت جلو میبرد، و اشکالات بجای خود کارگردان، توسط دیگران مطرح میشد و ای کاش کارگردان بجای اینکه سؤالات خود را مخفیانه و در غیاب افراد طرح کند، در حضور خود آنها مطرح میکرد، و پاسخ میگرفت (یا نمیگرفت، مانند عدم حضور اعضای جوان نهضت آزادی در جبهه)، و نتیجهگیری به مخاطب واگذار میشد.
م) در انتها، به گمان من آنچه در فیلم «راه طی شده» مهم است، آن است که فیلم در نقد بازرگان انصاف را رعایت نمیکند. اول اینکه او را نه ملی میداند و نه مذهبی: «نه کاملا ملی بود نه کاملا مذهبی، چون هم سیاست را از دریچه اروپا میدید و هم اسلام را از دریچه مسیحیت.»
آن که «سیاست را از دریچه اروپا میداند»، مسئول خلع ید انگلیسیها از نفت ایران میشود و پشت میز رئیس انگلیسی شرکت نفت مینشیند و به گفته خود بازرگان که در فیلم هم آمده، با کارشناسان ایرانی، نفت را اداره میکند. از انصاف به دور است به چنین فردی، برچسب بزنیم که همه چیز را در اروپا میداند. بازرگان استفاده از تمدن غرب را مناسب میداند، اما آیا این مساوی است با اینکه «همه چیز را از دریچه اروپا میبیند؟»
دوم و البته بیانصافی بزرگ فیلم، در نسبت دادن ادعای پیامبری (یا پیامآوری، فرقی نمیکند) به بازرگان است. ملاقلیپور در فیلم میپرسد که «شائبهای برای خودم ایجاد شده، چون کتاب راه طی شده را در چهل سالگی نوشتند، مهندس بازرگان آیا این احساس را کرده که در چهل سالگی آیا ممکنه مثل پیامبر که کتابی را بیاره و پیامآور باشه؟»، و فیلم این شائبه و ادعای «دیدن اسلام از دریچه مسیحیت» را درباره کسی ایجاد میکند که روزانه قرآن خواندنش ترک نشد و به گفته امام نمازشبخوان بود.
اخلاق از سیاست مهمتر است، و در این فیلم انصاف مراعات نمیشود. نقد کنید، آنچه باید نقد کنید، نقد کنید، و نه آنچه به او ربطی ندارد. نگاه کنید به نامه امام به آقای محتشمی در نقد نهضت آزادی که هر چه میگوید نقد نهضت آزادی است و نه حواشی کمارتباط. فراماسونی نسبتی با بازرگان ندارد، و مجاهدین اگر متاثر از بازرگان و حتی فرزندانش باشند، باز هم رفتار و منش بازرگان از آنها فاصله داشت. لا ترز وارزه ورز اخری.
نقل کامل مقالۀ بالا در «عصر ایران» به منزلۀ آن نیست که عینا موضع عصر ایران در قبال فیلم آقای علی ملاقلیپور است. شخصیت قابل احترام و کارنامه فرهنگی نویسنده اما ایجاب میکند این نقد را در زمرۀ دقیقترین و منصفانهترین نقدها بدانیم. دربارۀ بند آخر و نامۀ مورد اشاره نیز همفکران مهندس بازرگان انتساب آن به رهبر فقید انقلاب را نمیپذیرند.
منبع: عصر ایران